گفتوگو با دکتر مهدخت معين به بهانه سالمرگ دکتر محمد معين
آخرين سوار ادبيات کهن
حامد داراب
13 تير هر سال، مصادف است با سالمرگ دکتر «محمد معين» کسي که وارث علامه دهخدا، استاد مسلم زبان فارسي و پديدآورنده «فرهنگفارسي معين» است. يکي از استادان تاثيرگذار آموزش نوين دانشگاهي ايران، آموزشي که خيلي زود در ميان اغلب دانشکدههاي دانشگاه تهران ريشه دواند و برخي دانشکدهها حتي تا امروز، نوگرايي خود را به آن مديوناند. روشي که اگرچه ديگر کلاسه شده است اما در لايههاي پنهاندارنده خود، نشان ميدهد که پس از معين حداقل در دانشکده ادبيات، شخصي متولد نشد تا شيوههاي نوين ديگري در آموزش دانشگاهي را پايه گذارد. با اين همه، امسال به دليل همزماني ماه رمضان با سالمرگ دکتر معين، مراسم يادبود او که تيرماه هر سال در مزار او، «آستانهاشرفيه»، برگزار ميشد، به نيمههاي مردادماه منتقل شد و با حضور دوستدارانش به انجام رسيد. دکتر معين به استناد تحليلها و تفسيرهاي متعدد، استاد تمام عيار ادبيات آکادميک بوده است. زندگي او دو وجه از پژوهيدن را ميطلبد؛ نخست مساله «فرهنگنويسي» که او با تاکيد بر آن براي نخستينبار وجه تميز ميان «لغتنامه» و «فرهنگنامه» را مشخص ميکند و دوم انبوهي مقاله، تصحيح و حاشيه که بر برخي متون
کهن ادبيات فارسي مينويسد. جايگاه اين دو وجه اما آنجا برجسته و حساستر ميشود که معين را در زمانه او ميتوان آخرين بازمانده از گستره اديبان و استادان کلاسيک ادبيات ايران دانست. بازماندهاي که يکسوي انديشهاش با نوگرايي و تجدد پيوند خورده است. محمد معين سال 1350 در بيمارستان «فيروزگر» درگذشت. روايتها حاکي از آن است که در مراسم خاکسپاري او، عدهاي بسيار معدود شرکت داشتند. 43سال پس از مرگ او، در کنار فرزندش دکتر مهدخت معين، که خود از استادان ادبيات دانشگاه علامهطباطبايي است نشستيم و برخي پرسشهايمان را درباره استادمعين مطرح کرديم؛ پرسشهايي که او بهصورتي گزينشي و با رويکردي آکادميک به آنها پاسخ داد، چرا که نوشتن مقالهاي که قبلتر قول آن را داده بود، فرصت پاسخ به همه سوالهاي ما را از ايشان ميگرفت.
شما در مقام استاد دانشگاه ادبيات، جايگاه تحقيقي و پژوهشي دکتر معين را چگونه ارزيابي ميکنيد و تاثير او بر روند آموزش دانشگاهي ايران را چگونه ميبينيد؟
دانشجويان دکتر معين که بعدا استادان صاحب مقام و مشهوری شدند، غالبا روش ايشان را در تدريس پيش گرفتند. من افتخار شاگردي برخي از آنان را داشتم و حتي تکيهکلامها و تاکيدها و گاهي طرز بيان پدر را در استادان خود مييافتم. فکر ميکنم نسلي که توسط دکتر معين و همکارانشان پرورش يافت، آخرين نسل از سواران متون کهن ادبيات فارسي بود. امروز استادان بزرگي در ادبيات فارسي داريم- غيراز آنان که از شاگردان مستقيم دکتر معين هستند - که متاسفانه تعدادشان اندک است. دکتر معين کار تحقيق، تاليف کتب و رسالات و نگارش مقالات را هماهنگ و همزمان با کار آموزش و تدريس پي ميگرفت. بعضي از استادان در تاليف و تحقيق متبحرند ولي در تدريس درخشش لازم را ندارند و برخي برعکس. دکتر معين از نادراستاداني بود که در هر دو مورد درخشيد.
خانم دکتر، شنيدههاي متعددي از روش تدريس دکتر معين به گوش ما رسيده است، مقالهاي از سمپوزيوم ادبيات و زبانهاي خارجه دانشگاه «سوربون» هست که در آن شخصي روند مطالعه و تدريس دانشگاهي ايران را مورد پژوهش و چندوچون قرار داده بود، آنجا نوشته بود دکتر محمد معين نخستين شخصي هستند که روش آموزش آزاد يا «باز» را در ايران باب کردند، ايشان گويا بيشتر از متن به حاشيه نظر داشتند.
دکتر معين در کار تدريس متن به جزييات ميپرداخت و کارهاي تحقيقي مکتوب و تدريس کلاسي را هماهنگ پيش ميبرد. چون خود ايشان متوني را که تصحيح ميکردند، در حواشي به شرح مشکلات آن متون ميپرداختند و بسيار موجز نکات علمي دقيق را مطرح ميکردند، سر کلاس نيز به دانشجو که متن را ميخواند، غالبا ميگفتند: «کافيست، حاشيه را بخوانيد.» و در پرداختن به حاشيه بود که شرح مستوفي ميدادند و نکات علمي مهمي را مطرح ميکردند.
رويکرد چاپ متعدد مقالات از جانب دکتر معين، در نشريات و جرايد، گويي بعد تازهاي از شخصيت ايشان را نمايان ميکند؛ بعدي که اگر نخواهيم آن را ژورناليستي بناميم، روزنامهنگاري دانشگاهي شايد براي ناميدن آن بهتر باشد. شما چنين برداشتي را چگونه تحليل ميکنيد و اگر ممکن است درباره مجموعهاي که از مقالات ايشان به همت شما جمعآوري شده هم توضيح دهيد؟
مسلما چاپ مقالات دکتر معين در مجلات - و نه در روزنامهها- ارتباطي با اصطلاح «ژورناليسم» و حتي روزنامهنگاري دانشگاهي ندارد. ايشان مقالات تحقيقي و علمي را در مجلات علمي آن روزگار چاپ ميکردند. بعضي از مقالات ايشان بهصورت رساله و مستقل، حدودا در 80صفحه چاپ شده که خود يک کتاب است و خلاصه و فشرده کتابي بزرگتر. استاد معين همچنين مقالاتي در سه يا چهار صفحه دارند که در همين مقالات هم حداقل يک کشف جديد را ارايه دادهاند و يک مشکل ادبي را حل کردهاند. من توفيق داشتم که دو جلد از مجموعه مقالات ايشان را چاپ کنم. جلد سوم در حال گردآوري است. در دو جلد چاپشده حواشي بعدي پدر را بر متن چاپشده مقالات وارد متن کردم.
يکي از ديگر موارد مهمي که در آثار شناختهشده دکتر محمد معين به چشم ميآيد تصحيحات و حاشيهنويسيهاي ايشان است. اگر ممکن است بيشتر درباره حاشيهنويسيهاي ايشان برايمان بگوييد. الزام نوشتن حاشيه بر آثار شناختهشده چيست؟
يکي از کارهاي استاد معين تصحيح متون قديم بود. ضمن تصحيح و آمادهسازي براي چاپ، نکاتي را که درباره حل مشکلات ادبي، لغوي، تاريخي، اعلام جغرافيايي، زبانشناسي و... به نظرشان ميرسيد، در حاشيه توضيح ميدادند. براي چهارمقاله نظاميعروضي که ابتدا براي تدريس در دبيرستان چاپ کرده بودند و بعدها در دانشگاه تدريس ميشد، علاوه بر حواشي مختصر، يادداشتهاي مفصلي تهيه کردند که بههمراه يادداشتهاي علامه قزويني در کتاب جداگانهاي به نام «چهار مقاله و تعليقات» بههمراه متن اصلي چاپ شد و بنده توفيق تجديدچاپ آن را با حواشي و توضيحات افزوده ايشان، بعد از چاپ نخست، داشتم. متون تصحيحشده متعلق به چندين قرن پيش است. بدخواني، تصحيف، تحريف و حتي اظهار فضل و دخالتهاي ناسخان و کاتبان نسخههاي خطي- بعد از تاليف توسط مولف- طي قرنها، مشکلاتي را از لحاظ قرائت ومفهوم متن ايجاد کرده و محقق و مصحح دانشمند و متخصص در موضوع، ميتواند و بايد متن را به روش انتقادي تصحيح کند. برخي از متون تصحيحشده توسط ايشان مثل چهار مقاله دو قسمت حاشيه دارد. در يکي نسخه بدلهاي متن داده شده طوري که خواننده ميتواند بدون دردستداشتن اصل نسخههاي خطي، کاملا و دقيق متن آن نسخ را پيشرو داشته باشد و از اختلاف نسخ بهطور دقيق مطلع شود. در حاشيه دوم شرح لغات، ترکيبات، عبارات فارسي و عربي، مطالب مربوط به سبکشناسي، دستور، صنايع ادبي، ريشهشناسي و زبانشناسي تا آنجا که لازم و مهم است ارايه شده است.
آيا از دکتر معين اثري در دست هست که تاکنون چاپ نشده باشد؟
از دکتر معين چند اثر چاپنشده در دست است. يکي از آنها «گنجينه عرفان» يا «شرح اشعار حافظ» است که در حال حاضر زير چاپ است.
يکي از نظريههاي بحثبرانگيز درباره دکتر معين اين بود که ايشان معتقد بودند که «هر دستوري که نوشته ميشود دستور نهايي نيست» به اين معني که تا زماني که تمام متون فارسي چاپ نشدهاند، ما نميتوانيم دستور جامع بنويسيم. نظر شما درخصوص اين نظريه چيست؟
دکتر معين در مقدمههاي «فرهنگ فارسي» و «کتب دستور» نوشته است: «برخي معتقدند: «تا همه متنهاي نظم و نثر فارسي چاپ نشود، دستور زبان فارسي نبايد تدوين گردد.»» ادعايي است شگفت، چه اين عده همين گفتار را درباره لغتنويسي فارسي نيز تکرار ميکنند و میگويند: «تدوين لغت فارسي نبايد صورت بگيرد جز پس از تصحيح و طبع کليه متون.» اما بايد دانست که تصحيح متون جز با مراجعه به کتب لغت و اطلاع بر قواعد صرف و نحو زبان ميسر نيست. پس در اين صورت «دور» لازم آيد: دستور و لغت را نبايد تدوين کرد، زيرا تا همه متون چاپ نشده، متون را نبايد تصحيح کرد، زيرا لغت و دستور زبان تدوين نشده است! عقل سليم حکم ميکند که با مراجعه به متون نظم و نثر چاپ شده و نسخ خطي - تا آنجا که مقدور است - و با استفاده از تحقيقات گذشتگان و معاصران- شرقي و غربي- دستور زبان ولغت تدوين شود و همين دستور و لغت در تصحيح متون مورد استفاده قرار گيرد. متنهايي که بعدا تصحيح و طبع خواهد شد ناگزير بعضي نقاط تاريک لغت و دستور را روشن خواهد کرد و موجب تجديد نظر در برخي قواعد دستوري - که بر اثر استقراي ناقص صورت قاعده به خود گرفته - خواهد شد. بنابراين در طبع دوم دستور و لغت (هر دو) اصلاحاتي به عمل خواهد آمد و اين مجموعه براي چاپ دوم همان متون طبعشده - که غالبا اشکالاتي بههمراه دارند - به کار خواهد رفت و بر مواضع تاريک آنها روشنايي خواهد افکند. بنابر آنچه گفته شد طبع و انتشار دستور و لغت و متون نظم و نثر، متلازم يکديگر و غيرقابل انفکاکاند. اين نکته را هم بايد در نظر داشت که اگر منتظر طبع تمام متون (نظم و نثر) فارسي بشوند، شايد ناگزير گردند يک قرن انتظار بکشند، چه به تحقيق از آغاز ايجاد چاپخانه در ايران تاکنون عُشر کتابها در ايران و رسالههاي پارسي طبع و منتشر نشده است. جمعآوري نسخههاي خطي و عکسبرداري از نسخههاي موجود در ايران، ترکيه، افغانستان، پاکستان، هندوستان و کشورهاي اروپا و آمريکا خود کاري است عظيم و مستلزم مدت و فرصتي طولاني و صبر و حوصلهاي عظيم و صرف وجهي هنگفت. در اين صورت جايز نيست که تدوين لغت و دستور زبان فارسي را به يک قرن بعد موکول کنيم.»
از روايتهايي که درباره مراسم تشييع استاد معين مطرح شده، بگوييد. مراسم تشیيع جنازه استاد چرا با استقبال کم مواجه شد؟ تا جايي که ابوالقاسم انجوي شيرازي فرداي آن روز در يادداشتي نوشت «تهران بمير».
به ياد ندارم که مرحوم انجوي شيرازي نوشته باشد «تهران بمير». به نظر نميرسد که اين عبارت از ايشان باشد. آن مرحوم در روزنامه اطلاعات مورخ 15/4/1350 يادداشتي چاپ کرده بودند با عنوان «تهران مرگ دکتر معين را حس نکرد». در آن يادداشت نوشته بودند که تعداد حاضران در مراسم تشييع از انگشتان يک دستکمتر بود. طبيعي است که اغراق کرده بودند. چهاردهم تيرماه بود، دانشگاهها تعطيل بودند. پنج سال بود که دکتر معين در حال اغما به سر ميبرد. بيشتر دانشجويان ايشان پراکنده و در شهرستانها بودند. راديو اعلان کرد که تشييع از دانشگاه تهران انجام ميشود که برخي معتقد بودند عمدا محل را اشتباه اعلان کرده بودند! خانواده تاکيد داشتند که طبق موازين اسلامي هرچه سريعتر مراسم خاکسپاري انجام شود. ظهر روز سيزدهم تير ايشان درگذشتند و صبح روز چهاردهم مراسم تشييع در مسجد فخرالدوله خيابان فخرآباد انجام شد و ايشان را با آمبولانس با همراهي تعدادي اتومبيل که البته همه از بستگان و دوستان نزديک استاد بودند، به گيلان بردند. در دروازه رشت اتومبيلهاي متعددي منتظر رسيدن کاروان دکتر معين بودند، براي اينکه ايشان را تا آستانهاشرفيه- محل خاکسپاري- همراهي کنند. همان روز، خاکسپاري انجام شد. از آن روز عکسهايي در دست است. در تهران تعداد شرکتکنندگان مسلما کمتر از 100 نفر نبود. طبيعي است مرحوم انجوي براي شخصيتي نظير دکتر معين اين تعداد را خيلي کم ميدانستند. به خاطر دارم مرحوم دکتر ذبيحالله صفا، مرحوم دکتر شهيدي و چندين نفر ديگر از استادان آن روزگار در تشييع شرکت داشتند. در آستانهاشرفيه عده بسيار زيادي از گيلانيان حضور داشتند.
جدا از جايگاه و شخصيت ايشان در عرصه فرهنگ، کمي از شخصيت دکتر معين بگوييد.
از نظر من دکتر معين بهترين پدر دنيا بود. با اينکه دايما غرق در کار تحقيق و مطالعه بود، به مسايل مربوط به فرزندان توجه وعلاقه نشان ميداد. هروقت سوال درسي داشتيم حتي در دروس شيمي، فيزيک و رياضيات، با روي خوش و تبحر فوقالعاده پاسخ ميدادند. گاهي مسايل رياضي را با راهي که في البداهه کشف کرده بودند، حل ميکردند طوريکه دبيران رياضي از وجود چنان راهحلي اظهار بياطلاعي ميکردند و البته پاسخ و نتيجه نهايي راهحل درست بود. بايد بگويم که هميشه مادرم، خانم مهين پرنياناميرجاهد، به مسايل فرزندان رسيدگي ميکردند. همه امور خانه، امور مربوط به خانه در بيرون منزل حتي رسيدگي به اقوام و آشنايان دکتر معين در شمال را ايشان انجام ميدادند، با مديريت بينظير، پشتکار، فعاليت مداوم و روحيه شاد و قوي. در مسايل درسي هم هميشه مادرکمک ميکرد. ايشان چون در خانوادهاي فرهنگي و اهل علم پرورش يافته بودند، بهخصوص در دروس ادبيات فارسي، علوم اجتماعي، تاريخ و جغرافيا توانايي و مهارت کافي- بيش از معلومات دبيران دبيرستان- داشتند و مشکلات درسي ما را برطرف ميکردند. غالبا به فرزندان از کليله و گلستان ديکته ميگفتند من، برادرها و خواهرم بينهايت به پدر و مادر علاقه داشتيم و هنوز هم داريم و ايشان را حاضر و همراه خود احساس ميکنيم. در مورد شخصيت دکتر معين به عنوان يک همسر، اي کاش مادرم- که اخيرا به رحمت حق واصل شدند- بودند و خودشان ميگفتند. طبيعتا زندگي با يک دانشمند پرکار که زندگياش را وقف دانش و خدمت علمي کرده بود، بسيار مشکل است. روز اول ازدواج، پدرم فيشهاي سفيدي را به مادر نشان داده و از ايشان خواسته بودند که لغات بعضي از کتابها را روي فيشها منتقل کنند و آموزش لازم را به ايشان داده بودند. فيشهايي به خط مادر موجود است که لغات و شواهد را از مراجع مختلف نوشتهاند.
پدرتان همه زندگياش را در جهت فرهنگ ادبيات و زبان فارسي گذاشت، خودتان نيز سالها در عرصه ادب و فرهنگ کار کردهايد. امروز که به فضاي ادبيات دانشگاهي ما نگاه ميکنيد، آن را چطور ارزيابي ميکنيد؟ فکر ميکنيد اگر دکتر معين امروز در همين شرايط در دانشگاه بودند، از کار خود و وضعيت امروز دانشگاه راضي بودند؟
اين عشق است و حاصل عشق؛ عشق به دانستن، به دانايي، به دانش، به خدمت به جامعه بهوسيله دانش و به اعتلاي فرهنگ جامعه توسط اين خدمت. در زمينه متون نظم و نثر کهن فارسي جاي آن سواران رفته واقعا خالي است. معدودي از نسل شاگردان مستقيم دکتر معين باقي ماندهاند که عمرشان دراز و توفيق ما در استفاضه از ايشان مستدام باد. چند تنی هم از نسل بعد و همدورههاي بنده هستند که خيلي خوب کار کرده و تحقيقات جديدي- بيشتر در ادبيات معاصر- ارايه دادهاند. جاي اميدواري هست بهخصوص که امروز جوانان و نوجوانان استعدادهاي خوبي از خود نشان ميدهند و بالقوه توانايي تبديل به دکتر معينهاي آينده را دارند. تعدادي از دانشجوياني که رشته زبان و ادبيات فارسي را انتخاب ميکنند با وجود امکان تحصيل در رشتههاي پزشکي، فني، مهندسي و رياضي، از روي علاقه در رشته ادبيات فارسي به تحصيل ميپردازند.
در پايان اگر ممکن است کمي هم از خاندان معين بگوييد؟
شيخ محمدتقي معينالعلما از روحانيان مشهور و محبوب رشت بود، دو پسر داشت به نامهاي ابوالقاسم و حسن؛ شيخ ابوالقاسم روحاني بود و با دختر شيخ محمد سعيد به نام طلعت (ملقب به خانم نجفي، چون متولد نجف بود) ازدواج کرد و صاحب دوپسر به نامهاي محمد و علي شد. محمد سهساله و علي يکسالونيمه بودند که به فاصله چندروز، نخست مادر و سپس پدر را از دست دادند. بيماري حصبه در رشت شيوع يافته و در آن سال 28هزارنفر را از بين برده بود. پدر و مادر هم به حصبه دچار شده بودند. پدربزرگ سرپرستي و تربيت محمد و علي را به عهده گرفت. پدربزرگ کتابخانهاي در منزل داشت که محمد از کودکي از آن استفاده ميکرد. محمد نزد پدربزرگ و چند نفر از علماي رشت به تحصيل عربي و علوم قديمه پرداخت. پدرم نقل ميکرد که زمستانها دوستان معينالعلما از شهرها و روستاهاي اطراف به ديدن او ميآمدند و چندشب ميماندند. در اين شبها معينالعلما مسابقه مشاعره برگزار ميکرد و هميشه محمد خردسال، برنده مسابقه بود. نیز مسابقه کتابخواني توسط معينالعلما برگزار ميشد، ازجمله خواندن کليلهودمنه، به اين صورت که هرکس 10سطر از کليله را ميخواند و معينالعلما اشتباهات را يادداشت ميکرد، آنکه کمترين اشتباه را داشت، برنده ميشد. در اين مسابقه هم هميشه محمد خردسال برنده ميشد.
شما در مقام استاد دانشگاه ادبيات، جايگاه تحقيقي و پژوهشي دکتر معين را چگونه ارزيابي ميکنيد و تاثير او بر روند آموزش دانشگاهي ايران را چگونه ميبينيد؟
دانشجويان دکتر معين که بعدا استادان صاحب مقام و مشهوری شدند، غالبا روش ايشان را در تدريس پيش گرفتند. من افتخار شاگردي برخي از آنان را داشتم و حتي تکيهکلامها و تاکيدها و گاهي طرز بيان پدر را در استادان خود مييافتم. فکر ميکنم نسلي که توسط دکتر معين و همکارانشان پرورش يافت، آخرين نسل از سواران متون کهن ادبيات فارسي بود. امروز استادان بزرگي در ادبيات فارسي داريم- غيراز آنان که از شاگردان مستقيم دکتر معين هستند - که متاسفانه تعدادشان اندک است. دکتر معين کار تحقيق، تاليف کتب و رسالات و نگارش مقالات را هماهنگ و همزمان با کار آموزش و تدريس پي ميگرفت. بعضي از استادان در تاليف و تحقيق متبحرند ولي در تدريس درخشش لازم را ندارند و برخي برعکس. دکتر معين از نادراستاداني بود که در هر دو مورد درخشيد.
خانم دکتر، شنيدههاي متعددي از روش تدريس دکتر معين به گوش ما رسيده است، مقالهاي از سمپوزيوم ادبيات و زبانهاي خارجه دانشگاه «سوربون» هست که در آن شخصي روند مطالعه و تدريس دانشگاهي ايران را مورد پژوهش و چندوچون قرار داده بود، آنجا نوشته بود دکتر محمد معين نخستين شخصي هستند که روش آموزش آزاد يا «باز» را در ايران باب کردند، ايشان گويا بيشتر از متن به حاشيه نظر داشتند.
دکتر معين در کار تدريس متن به جزييات ميپرداخت و کارهاي تحقيقي مکتوب و تدريس کلاسي را هماهنگ پيش ميبرد. چون خود ايشان متوني را که تصحيح ميکردند، در حواشي به شرح مشکلات آن متون ميپرداختند و بسيار موجز نکات علمي دقيق را مطرح ميکردند، سر کلاس نيز به دانشجو که متن را ميخواند، غالبا ميگفتند: «کافيست، حاشيه را بخوانيد.» و در پرداختن به حاشيه بود که شرح مستوفي ميدادند و نکات علمي مهمي را مطرح ميکردند.
رويکرد چاپ متعدد مقالات از جانب دکتر معين، در نشريات و جرايد، گويي بعد تازهاي از شخصيت ايشان را نمايان ميکند؛ بعدي که اگر نخواهيم آن را ژورناليستي بناميم، روزنامهنگاري دانشگاهي شايد براي ناميدن آن بهتر باشد. شما چنين برداشتي را چگونه تحليل ميکنيد و اگر ممکن است درباره مجموعهاي که از مقالات ايشان به همت شما جمعآوري شده هم توضيح دهيد؟
مسلما چاپ مقالات دکتر معين در مجلات - و نه در روزنامهها- ارتباطي با اصطلاح «ژورناليسم» و حتي روزنامهنگاري دانشگاهي ندارد. ايشان مقالات تحقيقي و علمي را در مجلات علمي آن روزگار چاپ ميکردند. بعضي از مقالات ايشان بهصورت رساله و مستقل، حدودا در 80صفحه چاپ شده که خود يک کتاب است و خلاصه و فشرده کتابي بزرگتر. استاد معين همچنين مقالاتي در سه يا چهار صفحه دارند که در همين مقالات هم حداقل يک کشف جديد را ارايه دادهاند و يک مشکل ادبي را حل کردهاند. من توفيق داشتم که دو جلد از مجموعه مقالات ايشان را چاپ کنم. جلد سوم در حال گردآوري است. در دو جلد چاپشده حواشي بعدي پدر را بر متن چاپشده مقالات وارد متن کردم.
يکي از ديگر موارد مهمي که در آثار شناختهشده دکتر محمد معين به چشم ميآيد تصحيحات و حاشيهنويسيهاي ايشان است. اگر ممکن است بيشتر درباره حاشيهنويسيهاي ايشان برايمان بگوييد. الزام نوشتن حاشيه بر آثار شناختهشده چيست؟
يکي از کارهاي استاد معين تصحيح متون قديم بود. ضمن تصحيح و آمادهسازي براي چاپ، نکاتي را که درباره حل مشکلات ادبي، لغوي، تاريخي، اعلام جغرافيايي، زبانشناسي و... به نظرشان ميرسيد، در حاشيه توضيح ميدادند. براي چهارمقاله نظاميعروضي که ابتدا براي تدريس در دبيرستان چاپ کرده بودند و بعدها در دانشگاه تدريس ميشد، علاوه بر حواشي مختصر، يادداشتهاي مفصلي تهيه کردند که بههمراه يادداشتهاي علامه قزويني در کتاب جداگانهاي به نام «چهار مقاله و تعليقات» بههمراه متن اصلي چاپ شد و بنده توفيق تجديدچاپ آن را با حواشي و توضيحات افزوده ايشان، بعد از چاپ نخست، داشتم. متون تصحيحشده متعلق به چندين قرن پيش است. بدخواني، تصحيف، تحريف و حتي اظهار فضل و دخالتهاي ناسخان و کاتبان نسخههاي خطي- بعد از تاليف توسط مولف- طي قرنها، مشکلاتي را از لحاظ قرائت ومفهوم متن ايجاد کرده و محقق و مصحح دانشمند و متخصص در موضوع، ميتواند و بايد متن را به روش انتقادي تصحيح کند. برخي از متون تصحيحشده توسط ايشان مثل چهار مقاله دو قسمت حاشيه دارد. در يکي نسخه بدلهاي متن داده شده طوري که خواننده ميتواند بدون دردستداشتن اصل نسخههاي خطي، کاملا و دقيق متن آن نسخ را پيشرو داشته باشد و از اختلاف نسخ بهطور دقيق مطلع شود. در حاشيه دوم شرح لغات، ترکيبات، عبارات فارسي و عربي، مطالب مربوط به سبکشناسي، دستور، صنايع ادبي، ريشهشناسي و زبانشناسي تا آنجا که لازم و مهم است ارايه شده است.
آيا از دکتر معين اثري در دست هست که تاکنون چاپ نشده باشد؟
از دکتر معين چند اثر چاپنشده در دست است. يکي از آنها «گنجينه عرفان» يا «شرح اشعار حافظ» است که در حال حاضر زير چاپ است.
يکي از نظريههاي بحثبرانگيز درباره دکتر معين اين بود که ايشان معتقد بودند که «هر دستوري که نوشته ميشود دستور نهايي نيست» به اين معني که تا زماني که تمام متون فارسي چاپ نشدهاند، ما نميتوانيم دستور جامع بنويسيم. نظر شما درخصوص اين نظريه چيست؟
دکتر معين در مقدمههاي «فرهنگ فارسي» و «کتب دستور» نوشته است: «برخي معتقدند: «تا همه متنهاي نظم و نثر فارسي چاپ نشود، دستور زبان فارسي نبايد تدوين گردد.»» ادعايي است شگفت، چه اين عده همين گفتار را درباره لغتنويسي فارسي نيز تکرار ميکنند و میگويند: «تدوين لغت فارسي نبايد صورت بگيرد جز پس از تصحيح و طبع کليه متون.» اما بايد دانست که تصحيح متون جز با مراجعه به کتب لغت و اطلاع بر قواعد صرف و نحو زبان ميسر نيست. پس در اين صورت «دور» لازم آيد: دستور و لغت را نبايد تدوين کرد، زيرا تا همه متون چاپ نشده، متون را نبايد تصحيح کرد، زيرا لغت و دستور زبان تدوين نشده است! عقل سليم حکم ميکند که با مراجعه به متون نظم و نثر چاپ شده و نسخ خطي - تا آنجا که مقدور است - و با استفاده از تحقيقات گذشتگان و معاصران- شرقي و غربي- دستور زبان ولغت تدوين شود و همين دستور و لغت در تصحيح متون مورد استفاده قرار گيرد. متنهايي که بعدا تصحيح و طبع خواهد شد ناگزير بعضي نقاط تاريک لغت و دستور را روشن خواهد کرد و موجب تجديد نظر در برخي قواعد دستوري - که بر اثر استقراي ناقص صورت قاعده به خود گرفته - خواهد شد. بنابراين در طبع دوم دستور و لغت (هر دو) اصلاحاتي به عمل خواهد آمد و اين مجموعه براي چاپ دوم همان متون طبعشده - که غالبا اشکالاتي بههمراه دارند - به کار خواهد رفت و بر مواضع تاريک آنها روشنايي خواهد افکند. بنابر آنچه گفته شد طبع و انتشار دستور و لغت و متون نظم و نثر، متلازم يکديگر و غيرقابل انفکاکاند. اين نکته را هم بايد در نظر داشت که اگر منتظر طبع تمام متون (نظم و نثر) فارسي بشوند، شايد ناگزير گردند يک قرن انتظار بکشند، چه به تحقيق از آغاز ايجاد چاپخانه در ايران تاکنون عُشر کتابها در ايران و رسالههاي پارسي طبع و منتشر نشده است. جمعآوري نسخههاي خطي و عکسبرداري از نسخههاي موجود در ايران، ترکيه، افغانستان، پاکستان، هندوستان و کشورهاي اروپا و آمريکا خود کاري است عظيم و مستلزم مدت و فرصتي طولاني و صبر و حوصلهاي عظيم و صرف وجهي هنگفت. در اين صورت جايز نيست که تدوين لغت و دستور زبان فارسي را به يک قرن بعد موکول کنيم.»
از روايتهايي که درباره مراسم تشييع استاد معين مطرح شده، بگوييد. مراسم تشیيع جنازه استاد چرا با استقبال کم مواجه شد؟ تا جايي که ابوالقاسم انجوي شيرازي فرداي آن روز در يادداشتي نوشت «تهران بمير».
به ياد ندارم که مرحوم انجوي شيرازي نوشته باشد «تهران بمير». به نظر نميرسد که اين عبارت از ايشان باشد. آن مرحوم در روزنامه اطلاعات مورخ 15/4/1350 يادداشتي چاپ کرده بودند با عنوان «تهران مرگ دکتر معين را حس نکرد». در آن يادداشت نوشته بودند که تعداد حاضران در مراسم تشييع از انگشتان يک دستکمتر بود. طبيعي است که اغراق کرده بودند. چهاردهم تيرماه بود، دانشگاهها تعطيل بودند. پنج سال بود که دکتر معين در حال اغما به سر ميبرد. بيشتر دانشجويان ايشان پراکنده و در شهرستانها بودند. راديو اعلان کرد که تشييع از دانشگاه تهران انجام ميشود که برخي معتقد بودند عمدا محل را اشتباه اعلان کرده بودند! خانواده تاکيد داشتند که طبق موازين اسلامي هرچه سريعتر مراسم خاکسپاري انجام شود. ظهر روز سيزدهم تير ايشان درگذشتند و صبح روز چهاردهم مراسم تشييع در مسجد فخرالدوله خيابان فخرآباد انجام شد و ايشان را با آمبولانس با همراهي تعدادي اتومبيل که البته همه از بستگان و دوستان نزديک استاد بودند، به گيلان بردند. در دروازه رشت اتومبيلهاي متعددي منتظر رسيدن کاروان دکتر معين بودند، براي اينکه ايشان را تا آستانهاشرفيه- محل خاکسپاري- همراهي کنند. همان روز، خاکسپاري انجام شد. از آن روز عکسهايي در دست است. در تهران تعداد شرکتکنندگان مسلما کمتر از 100 نفر نبود. طبيعي است مرحوم انجوي براي شخصيتي نظير دکتر معين اين تعداد را خيلي کم ميدانستند. به خاطر دارم مرحوم دکتر ذبيحالله صفا، مرحوم دکتر شهيدي و چندين نفر ديگر از استادان آن روزگار در تشييع شرکت داشتند. در آستانهاشرفيه عده بسيار زيادي از گيلانيان حضور داشتند.
جدا از جايگاه و شخصيت ايشان در عرصه فرهنگ، کمي از شخصيت دکتر معين بگوييد.
از نظر من دکتر معين بهترين پدر دنيا بود. با اينکه دايما غرق در کار تحقيق و مطالعه بود، به مسايل مربوط به فرزندان توجه وعلاقه نشان ميداد. هروقت سوال درسي داشتيم حتي در دروس شيمي، فيزيک و رياضيات، با روي خوش و تبحر فوقالعاده پاسخ ميدادند. گاهي مسايل رياضي را با راهي که في البداهه کشف کرده بودند، حل ميکردند طوريکه دبيران رياضي از وجود چنان راهحلي اظهار بياطلاعي ميکردند و البته پاسخ و نتيجه نهايي راهحل درست بود. بايد بگويم که هميشه مادرم، خانم مهين پرنياناميرجاهد، به مسايل فرزندان رسيدگي ميکردند. همه امور خانه، امور مربوط به خانه در بيرون منزل حتي رسيدگي به اقوام و آشنايان دکتر معين در شمال را ايشان انجام ميدادند، با مديريت بينظير، پشتکار، فعاليت مداوم و روحيه شاد و قوي. در مسايل درسي هم هميشه مادرکمک ميکرد. ايشان چون در خانوادهاي فرهنگي و اهل علم پرورش يافته بودند، بهخصوص در دروس ادبيات فارسي، علوم اجتماعي، تاريخ و جغرافيا توانايي و مهارت کافي- بيش از معلومات دبيران دبيرستان- داشتند و مشکلات درسي ما را برطرف ميکردند. غالبا به فرزندان از کليله و گلستان ديکته ميگفتند من، برادرها و خواهرم بينهايت به پدر و مادر علاقه داشتيم و هنوز هم داريم و ايشان را حاضر و همراه خود احساس ميکنيم. در مورد شخصيت دکتر معين به عنوان يک همسر، اي کاش مادرم- که اخيرا به رحمت حق واصل شدند- بودند و خودشان ميگفتند. طبيعتا زندگي با يک دانشمند پرکار که زندگياش را وقف دانش و خدمت علمي کرده بود، بسيار مشکل است. روز اول ازدواج، پدرم فيشهاي سفيدي را به مادر نشان داده و از ايشان خواسته بودند که لغات بعضي از کتابها را روي فيشها منتقل کنند و آموزش لازم را به ايشان داده بودند. فيشهايي به خط مادر موجود است که لغات و شواهد را از مراجع مختلف نوشتهاند.
پدرتان همه زندگياش را در جهت فرهنگ ادبيات و زبان فارسي گذاشت، خودتان نيز سالها در عرصه ادب و فرهنگ کار کردهايد. امروز که به فضاي ادبيات دانشگاهي ما نگاه ميکنيد، آن را چطور ارزيابي ميکنيد؟ فکر ميکنيد اگر دکتر معين امروز در همين شرايط در دانشگاه بودند، از کار خود و وضعيت امروز دانشگاه راضي بودند؟
اين عشق است و حاصل عشق؛ عشق به دانستن، به دانايي، به دانش، به خدمت به جامعه بهوسيله دانش و به اعتلاي فرهنگ جامعه توسط اين خدمت. در زمينه متون نظم و نثر کهن فارسي جاي آن سواران رفته واقعا خالي است. معدودي از نسل شاگردان مستقيم دکتر معين باقي ماندهاند که عمرشان دراز و توفيق ما در استفاضه از ايشان مستدام باد. چند تنی هم از نسل بعد و همدورههاي بنده هستند که خيلي خوب کار کرده و تحقيقات جديدي- بيشتر در ادبيات معاصر- ارايه دادهاند. جاي اميدواري هست بهخصوص که امروز جوانان و نوجوانان استعدادهاي خوبي از خود نشان ميدهند و بالقوه توانايي تبديل به دکتر معينهاي آينده را دارند. تعدادي از دانشجوياني که رشته زبان و ادبيات فارسي را انتخاب ميکنند با وجود امکان تحصيل در رشتههاي پزشکي، فني، مهندسي و رياضي، از روي علاقه در رشته ادبيات فارسي به تحصيل ميپردازند.
در پايان اگر ممکن است کمي هم از خاندان معين بگوييد؟
شيخ محمدتقي معينالعلما از روحانيان مشهور و محبوب رشت بود، دو پسر داشت به نامهاي ابوالقاسم و حسن؛ شيخ ابوالقاسم روحاني بود و با دختر شيخ محمد سعيد به نام طلعت (ملقب به خانم نجفي، چون متولد نجف بود) ازدواج کرد و صاحب دوپسر به نامهاي محمد و علي شد. محمد سهساله و علي يکسالونيمه بودند که به فاصله چندروز، نخست مادر و سپس پدر را از دست دادند. بيماري حصبه در رشت شيوع يافته و در آن سال 28هزارنفر را از بين برده بود. پدر و مادر هم به حصبه دچار شده بودند. پدربزرگ سرپرستي و تربيت محمد و علي را به عهده گرفت. پدربزرگ کتابخانهاي در منزل داشت که محمد از کودکي از آن استفاده ميکرد. محمد نزد پدربزرگ و چند نفر از علماي رشت به تحصيل عربي و علوم قديمه پرداخت. پدرم نقل ميکرد که زمستانها دوستان معينالعلما از شهرها و روستاهاي اطراف به ديدن او ميآمدند و چندشب ميماندند. در اين شبها معينالعلما مسابقه مشاعره برگزار ميکرد و هميشه محمد خردسال، برنده مسابقه بود. نیز مسابقه کتابخواني توسط معينالعلما برگزار ميشد، ازجمله خواندن کليلهودمنه، به اين صورت که هرکس 10سطر از کليله را ميخواند و معينالعلما اشتباهات را يادداشت ميکرد، آنکه کمترين اشتباه را داشت، برنده ميشد. در اين مسابقه هم هميشه محمد خردسال برنده ميشد.
13 تير هر سال، مصادف است با سالمرگ دکتر «محمد معين» کسي که وارث علامه دهخدا، استاد مسلم زبان فارسي و پديدآورنده «فرهنگفارسي معين» است. يکي از استادان تاثيرگذار آموزش نوين دانشگاهي ايران، آموزشي که خيلي زود در ميان اغلب دانشکدههاي دانشگاه تهران ريشه دواند و برخي دانشکدهها حتي تا امروز، نوگرايي خود را به آن مديوناند. روشي که اگرچه ديگر کلاسه شده است اما در لايههاي پنهاندارنده خود، نشان ميدهد که پس از معين حداقل در دانشکده ادبيات، شخصي متولد نشد تا شيوههاي نوين ديگري در آموزش دانشگاهي را پايه گذارد. با اين همه، امسال به دليل همزماني ماه رمضان با سالمرگ دکتر معين، مراسم يادبود او که تيرماه هر سال در مزار او، «آستانهاشرفيه»، برگزار ميشد، به نيمههاي مردادماه منتقل شد و با حضور دوستدارانش به انجام رسيد. دکتر معين به استناد تحليلها و تفسيرهاي متعدد، استاد تمام عيار ادبيات آکادميک بوده است. زندگي او دو وجه از پژوهيدن را ميطلبد؛ نخست مساله «فرهنگنويسي» که او با تاکيد بر آن براي نخستينبار وجه تميز ميان «لغتنامه» و «فرهنگنامه» را مشخص ميکند و دوم انبوهي مقاله، تصحيح و حاشيه که بر برخي متون
کهن ادبيات فارسي مينويسد. جايگاه اين دو وجه اما آنجا برجسته و حساستر ميشود که معين را در زمانه او ميتوان آخرين بازمانده از گستره اديبان و استادان کلاسيک ادبيات ايران دانست. بازماندهاي که يکسوي انديشهاش با نوگرايي و تجدد پيوند خورده است. محمد معين سال 1350 در بيمارستان «فيروزگر» درگذشت. روايتها حاکي از آن است که در مراسم خاکسپاري او، عدهاي بسيار معدود شرکت داشتند. 43سال پس از مرگ او، در کنار فرزندش دکتر مهدخت معين، که خود از استادان ادبيات دانشگاه علامهطباطبايي است نشستيم و برخي پرسشهايمان را درباره استادمعين مطرح کرديم؛ پرسشهايي که او بهصورتي گزينشي و با رويکردي آکادميک به آنها پاسخ داد، چرا که نوشتن مقالهاي که قبلتر قول آن را داده بود، فرصت پاسخ به همه سوالهاي ما را از ايشان ميگرفت.
شما در مقام استاد دانشگاه ادبيات، جايگاه تحقيقي و پژوهشي دکتر معين را چگونه ارزيابي ميکنيد و تاثير او بر روند آموزش دانشگاهي ايران را چگونه ميبينيد؟
دانشجويان دکتر معين که بعدا استادان صاحب مقام و مشهوری شدند، غالبا روش ايشان را در تدريس پيش گرفتند. من افتخار شاگردي برخي از آنان را داشتم و حتي تکيهکلامها و تاکيدها و گاهي طرز بيان پدر را در استادان خود مييافتم. فکر ميکنم نسلي که توسط دکتر معين و همکارانشان پرورش يافت، آخرين نسل از سواران متون کهن ادبيات فارسي بود. امروز استادان بزرگي در ادبيات فارسي داريم- غيراز آنان که از شاگردان مستقيم دکتر معين هستند - که متاسفانه تعدادشان اندک است. دکتر معين کار تحقيق، تاليف کتب و رسالات و نگارش مقالات را هماهنگ و همزمان با کار آموزش و تدريس پي ميگرفت. بعضي از استادان در تاليف و تحقيق متبحرند ولي در تدريس درخشش لازم را ندارند و برخي برعکس. دکتر معين از نادراستاداني بود که در هر دو مورد درخشيد.
خانم دکتر، شنيدههاي متعددي از روش تدريس دکتر معين به گوش ما رسيده است، مقالهاي از سمپوزيوم ادبيات و زبانهاي خارجه دانشگاه «سوربون» هست که در آن شخصي روند مطالعه و تدريس دانشگاهي ايران را مورد پژوهش و چندوچون قرار داده بود، آنجا نوشته بود دکتر محمد معين نخستين شخصي هستند که روش آموزش آزاد يا «باز» را در ايران باب کردند، ايشان گويا بيشتر از متن به حاشيه نظر داشتند.
دکتر معين در کار تدريس متن به جزييات ميپرداخت و کارهاي تحقيقي مکتوب و تدريس کلاسي را هماهنگ پيش ميبرد. چون خود ايشان متوني را که تصحيح ميکردند، در حواشي به شرح مشکلات آن متون ميپرداختند و بسيار موجز نکات علمي دقيق را مطرح ميکردند، سر کلاس نيز به دانشجو که متن را ميخواند، غالبا ميگفتند: «کافيست، حاشيه را بخوانيد.» و در پرداختن به حاشيه بود که شرح مستوفي ميدادند و نکات علمي مهمي را مطرح ميکردند.
رويکرد چاپ متعدد مقالات از جانب دکتر معين، در نشريات و جرايد، گويي بعد تازهاي از شخصيت ايشان را نمايان ميکند؛ بعدي که اگر نخواهيم آن را ژورناليستي بناميم، روزنامهنگاري دانشگاهي شايد براي ناميدن آن بهتر باشد. شما چنين برداشتي را چگونه تحليل ميکنيد و اگر ممکن است درباره مجموعهاي که از مقالات ايشان به همت شما جمعآوري شده هم توضيح دهيد؟
مسلما چاپ مقالات دکتر معين در مجلات - و نه در روزنامهها- ارتباطي با اصطلاح «ژورناليسم» و حتي روزنامهنگاري دانشگاهي ندارد. ايشان مقالات تحقيقي و علمي را در مجلات علمي آن روزگار چاپ ميکردند. بعضي از مقالات ايشان بهصورت رساله و مستقل، حدودا در 80صفحه چاپ شده که خود يک کتاب است و خلاصه و فشرده کتابي بزرگتر. استاد معين همچنين مقالاتي در سه يا چهار صفحه دارند که در همين مقالات هم حداقل يک کشف جديد را ارايه دادهاند و يک مشکل ادبي را حل کردهاند. من توفيق داشتم که دو جلد از مجموعه مقالات ايشان را چاپ کنم. جلد سوم در حال گردآوري است. در دو جلد چاپشده حواشي بعدي پدر را بر متن چاپشده مقالات وارد متن کردم.
يکي از ديگر موارد مهمي که در آثار شناختهشده دکتر محمد معين به چشم ميآيد تصحيحات و حاشيهنويسيهاي ايشان است. اگر ممکن است بيشتر درباره حاشيهنويسيهاي ايشان برايمان بگوييد. الزام نوشتن حاشيه بر آثار شناختهشده چيست؟
يکي از کارهاي استاد معين تصحيح متون قديم بود. ضمن تصحيح و آمادهسازي براي چاپ، نکاتي را که درباره حل مشکلات ادبي، لغوي، تاريخي، اعلام جغرافيايي، زبانشناسي و... به نظرشان ميرسيد، در حاشيه توضيح ميدادند. براي چهارمقاله نظاميعروضي که ابتدا براي تدريس در دبيرستان چاپ کرده بودند و بعدها در دانشگاه تدريس ميشد، علاوه بر حواشي مختصر، يادداشتهاي مفصلي تهيه کردند که بههمراه يادداشتهاي علامه قزويني در کتاب جداگانهاي به نام «چهار مقاله و تعليقات» بههمراه متن اصلي چاپ شد و بنده توفيق تجديدچاپ آن را با حواشي و توضيحات افزوده ايشان، بعد از چاپ نخست، داشتم. متون تصحيحشده متعلق به چندين قرن پيش است. بدخواني، تصحيف، تحريف و حتي اظهار فضل و دخالتهاي ناسخان و کاتبان نسخههاي خطي- بعد از تاليف توسط مولف- طي قرنها، مشکلاتي را از لحاظ قرائت ومفهوم متن ايجاد کرده و محقق و مصحح دانشمند و متخصص در موضوع، ميتواند و بايد متن را به روش انتقادي تصحيح کند. برخي از متون تصحيحشده توسط ايشان مثل چهار مقاله دو قسمت حاشيه دارد. در يکي نسخه بدلهاي متن داده شده طوري که خواننده ميتواند بدون دردستداشتن اصل نسخههاي خطي، کاملا و دقيق متن آن نسخ را پيشرو داشته باشد و از اختلاف نسخ بهطور دقيق مطلع شود. در حاشيه دوم شرح لغات، ترکيبات، عبارات فارسي و عربي، مطالب مربوط به سبکشناسي، دستور، صنايع ادبي، ريشهشناسي و زبانشناسي تا آنجا که لازم و مهم است ارايه شده است.
آيا از دکتر معين اثري در دست هست که تاکنون چاپ نشده باشد؟
از دکتر معين چند اثر چاپنشده در دست است. يکي از آنها «گنجينه عرفان» يا «شرح اشعار حافظ» است که در حال حاضر زير چاپ است.
يکي از نظريههاي بحثبرانگيز درباره دکتر معين اين بود که ايشان معتقد بودند که «هر دستوري که نوشته ميشود دستور نهايي نيست» به اين معني که تا زماني که تمام متون فارسي چاپ نشدهاند، ما نميتوانيم دستور جامع بنويسيم. نظر شما درخصوص اين نظريه چيست؟
دکتر معين در مقدمههاي «فرهنگ فارسي» و «کتب دستور» نوشته است: «برخي معتقدند: «تا همه متنهاي نظم و نثر فارسي چاپ نشود، دستور زبان فارسي نبايد تدوين گردد.»» ادعايي است شگفت، چه اين عده همين گفتار را درباره لغتنويسي فارسي نيز تکرار ميکنند و میگويند: «تدوين لغت فارسي نبايد صورت بگيرد جز پس از تصحيح و طبع کليه متون.» اما بايد دانست که تصحيح متون جز با مراجعه به کتب لغت و اطلاع بر قواعد صرف و نحو زبان ميسر نيست. پس در اين صورت «دور» لازم آيد: دستور و لغت را نبايد تدوين کرد، زيرا تا همه متون چاپ نشده، متون را نبايد تصحيح کرد، زيرا لغت و دستور زبان تدوين نشده است! عقل سليم حکم ميکند که با مراجعه به متون نظم و نثر چاپ شده و نسخ خطي - تا آنجا که مقدور است - و با استفاده از تحقيقات گذشتگان و معاصران- شرقي و غربي- دستور زبان ولغت تدوين شود و همين دستور و لغت در تصحيح متون مورد استفاده قرار گيرد. متنهايي که بعدا تصحيح و طبع خواهد شد ناگزير بعضي نقاط تاريک لغت و دستور را روشن خواهد کرد و موجب تجديد نظر در برخي قواعد دستوري - که بر اثر استقراي ناقص صورت قاعده به خود گرفته - خواهد شد. بنابراين در طبع دوم دستور و لغت (هر دو) اصلاحاتي به عمل خواهد آمد و اين مجموعه براي چاپ دوم همان متون طبعشده - که غالبا اشکالاتي بههمراه دارند - به کار خواهد رفت و بر مواضع تاريک آنها روشنايي خواهد افکند. بنابر آنچه گفته شد طبع و انتشار دستور و لغت و متون نظم و نثر، متلازم يکديگر و غيرقابل انفکاکاند. اين نکته را هم بايد در نظر داشت که اگر منتظر طبع تمام متون (نظم و نثر) فارسي بشوند، شايد ناگزير گردند يک قرن انتظار بکشند، چه به تحقيق از آغاز ايجاد چاپخانه در ايران تاکنون عُشر کتابها در ايران و رسالههاي پارسي طبع و منتشر نشده است. جمعآوري نسخههاي خطي و عکسبرداري از نسخههاي موجود در ايران، ترکيه، افغانستان، پاکستان، هندوستان و کشورهاي اروپا و آمريکا خود کاري است عظيم و مستلزم مدت و فرصتي طولاني و صبر و حوصلهاي عظيم و صرف وجهي هنگفت. در اين صورت جايز نيست که تدوين لغت و دستور زبان فارسي را به يک قرن بعد موکول کنيم.»
از روايتهايي که درباره مراسم تشييع استاد معين مطرح شده، بگوييد. مراسم تشیيع جنازه استاد چرا با استقبال کم مواجه شد؟ تا جايي که ابوالقاسم انجوي شيرازي فرداي آن روز در يادداشتي نوشت «تهران بمير».
به ياد ندارم که مرحوم انجوي شيرازي نوشته باشد «تهران بمير». به نظر نميرسد که اين عبارت از ايشان باشد. آن مرحوم در روزنامه اطلاعات مورخ 15/4/1350 يادداشتي چاپ کرده بودند با عنوان «تهران مرگ دکتر معين را حس نکرد». در آن يادداشت نوشته بودند که تعداد حاضران در مراسم تشييع از انگشتان يک دستکمتر بود. طبيعي است که اغراق کرده بودند. چهاردهم تيرماه بود، دانشگاهها تعطيل بودند. پنج سال بود که دکتر معين در حال اغما به سر ميبرد. بيشتر دانشجويان ايشان پراکنده و در شهرستانها بودند. راديو اعلان کرد که تشييع از دانشگاه تهران انجام ميشود که برخي معتقد بودند عمدا محل را اشتباه اعلان کرده بودند! خانواده تاکيد داشتند که طبق موازين اسلامي هرچه سريعتر مراسم خاکسپاري انجام شود. ظهر روز سيزدهم تير ايشان درگذشتند و صبح روز چهاردهم مراسم تشييع در مسجد فخرالدوله خيابان فخرآباد انجام شد و ايشان را با آمبولانس با همراهي تعدادي اتومبيل که البته همه از بستگان و دوستان نزديک استاد بودند، به گيلان بردند. در دروازه رشت اتومبيلهاي متعددي منتظر رسيدن کاروان دکتر معين بودند، براي اينکه ايشان را تا آستانهاشرفيه- محل خاکسپاري- همراهي کنند. همان روز، خاکسپاري انجام شد. از آن روز عکسهايي در دست است. در تهران تعداد شرکتکنندگان مسلما کمتر از 100 نفر نبود. طبيعي است مرحوم انجوي براي شخصيتي نظير دکتر معين اين تعداد را خيلي کم ميدانستند. به خاطر دارم مرحوم دکتر ذبيحالله صفا، مرحوم دکتر شهيدي و چندين نفر ديگر از استادان آن روزگار در تشييع شرکت داشتند. در آستانهاشرفيه عده بسيار زيادي از گيلانيان حضور داشتند.
جدا از جايگاه و شخصيت ايشان در عرصه فرهنگ، کمي از شخصيت دکتر معين بگوييد.
از نظر من دکتر معين بهترين پدر دنيا بود. با اينکه دايما غرق در کار تحقيق و مطالعه بود، به مسايل مربوط به فرزندان توجه وعلاقه نشان ميداد. هروقت سوال درسي داشتيم حتي در دروس شيمي، فيزيک و رياضيات، با روي خوش و تبحر فوقالعاده پاسخ ميدادند. گاهي مسايل رياضي را با راهي که في البداهه کشف کرده بودند، حل ميکردند طوريکه دبيران رياضي از وجود چنان راهحلي اظهار بياطلاعي ميکردند و البته پاسخ و نتيجه نهايي راهحل درست بود. بايد بگويم که هميشه مادرم، خانم مهين پرنياناميرجاهد، به مسايل فرزندان رسيدگي ميکردند. همه امور خانه، امور مربوط به خانه در بيرون منزل حتي رسيدگي به اقوام و آشنايان دکتر معين در شمال را ايشان انجام ميدادند، با مديريت بينظير، پشتکار، فعاليت مداوم و روحيه شاد و قوي. در مسايل درسي هم هميشه مادرکمک ميکرد. ايشان چون در خانوادهاي فرهنگي و اهل علم پرورش يافته بودند، بهخصوص در دروس ادبيات فارسي، علوم اجتماعي، تاريخ و جغرافيا توانايي و مهارت کافي- بيش از معلومات دبيران دبيرستان- داشتند و مشکلات درسي ما را برطرف ميکردند. غالبا به فرزندان از کليله و گلستان ديکته ميگفتند من، برادرها و خواهرم بينهايت به پدر و مادر علاقه داشتيم و هنوز هم داريم و ايشان را حاضر و همراه خود احساس ميکنيم. در مورد شخصيت دکتر معين به عنوان يک همسر، اي کاش مادرم- که اخيرا به رحمت حق واصل شدند- بودند و خودشان ميگفتند. طبيعتا زندگي با يک دانشمند پرکار که زندگياش را وقف دانش و خدمت علمي کرده بود، بسيار مشکل است. روز اول ازدواج، پدرم فيشهاي سفيدي را به مادر نشان داده و از ايشان خواسته بودند که لغات بعضي از کتابها را روي فيشها منتقل کنند و آموزش لازم را به ايشان داده بودند. فيشهايي به خط مادر موجود است که لغات و شواهد را از مراجع مختلف نوشتهاند.
پدرتان همه زندگياش را در جهت فرهنگ ادبيات و زبان فارسي گذاشت، خودتان نيز سالها در عرصه ادب و فرهنگ کار کردهايد. امروز که به فضاي ادبيات دانشگاهي ما نگاه ميکنيد، آن را چطور ارزيابي ميکنيد؟ فکر ميکنيد اگر دکتر معين امروز در همين شرايط در دانشگاه بودند، از کار خود و وضعيت امروز دانشگاه راضي بودند؟
اين عشق است و حاصل عشق؛ عشق به دانستن، به دانايي، به دانش، به خدمت به جامعه بهوسيله دانش و به اعتلاي فرهنگ جامعه توسط اين خدمت. در زمينه متون نظم و نثر کهن فارسي جاي آن سواران رفته واقعا خالي است. معدودي از نسل شاگردان مستقيم دکتر معين باقي ماندهاند که عمرشان دراز و توفيق ما در استفاضه از ايشان مستدام باد. چند تنی هم از نسل بعد و همدورههاي بنده هستند که خيلي خوب کار کرده و تحقيقات جديدي- بيشتر در ادبيات معاصر- ارايه دادهاند. جاي اميدواري هست بهخصوص که امروز جوانان و نوجوانان استعدادهاي خوبي از خود نشان ميدهند و بالقوه توانايي تبديل به دکتر معينهاي آينده را دارند. تعدادي از دانشجوياني که رشته زبان و ادبيات فارسي را انتخاب ميکنند با وجود امکان تحصيل در رشتههاي پزشکي، فني، مهندسي و رياضي، از روي علاقه در رشته ادبيات فارسي به تحصيل ميپردازند.
در پايان اگر ممکن است کمي هم از خاندان معين بگوييد؟
شيخ محمدتقي معينالعلما از روحانيان مشهور و محبوب رشت بود، دو پسر داشت به نامهاي ابوالقاسم و حسن؛ شيخ ابوالقاسم روحاني بود و با دختر شيخ محمد سعيد به نام طلعت (ملقب به خانم نجفي، چون متولد نجف بود) ازدواج کرد و صاحب دوپسر به نامهاي محمد و علي شد. محمد سهساله و علي يکسالونيمه بودند که به فاصله چندروز، نخست مادر و سپس پدر را از دست دادند. بيماري حصبه در رشت شيوع يافته و در آن سال 28هزارنفر را از بين برده بود. پدر و مادر هم به حصبه دچار شده بودند. پدربزرگ سرپرستي و تربيت محمد و علي را به عهده گرفت. پدربزرگ کتابخانهاي در منزل داشت که محمد از کودکي از آن استفاده ميکرد. محمد نزد پدربزرگ و چند نفر از علماي رشت به تحصيل عربي و علوم قديمه پرداخت. پدرم نقل ميکرد که زمستانها دوستان معينالعلما از شهرها و روستاهاي اطراف به ديدن او ميآمدند و چندشب ميماندند. در اين شبها معينالعلما مسابقه مشاعره برگزار ميکرد و هميشه محمد خردسال، برنده مسابقه بود. نیز مسابقه کتابخواني توسط معينالعلما برگزار ميشد، ازجمله خواندن کليلهودمنه، به اين صورت که هرکس 10سطر از کليله را ميخواند و معينالعلما اشتباهات را يادداشت ميکرد، آنکه کمترين اشتباه را داشت، برنده ميشد. در اين مسابقه هم هميشه محمد خردسال برنده ميشد.
شما در مقام استاد دانشگاه ادبيات، جايگاه تحقيقي و پژوهشي دکتر معين را چگونه ارزيابي ميکنيد و تاثير او بر روند آموزش دانشگاهي ايران را چگونه ميبينيد؟
دانشجويان دکتر معين که بعدا استادان صاحب مقام و مشهوری شدند، غالبا روش ايشان را در تدريس پيش گرفتند. من افتخار شاگردي برخي از آنان را داشتم و حتي تکيهکلامها و تاکيدها و گاهي طرز بيان پدر را در استادان خود مييافتم. فکر ميکنم نسلي که توسط دکتر معين و همکارانشان پرورش يافت، آخرين نسل از سواران متون کهن ادبيات فارسي بود. امروز استادان بزرگي در ادبيات فارسي داريم- غيراز آنان که از شاگردان مستقيم دکتر معين هستند - که متاسفانه تعدادشان اندک است. دکتر معين کار تحقيق، تاليف کتب و رسالات و نگارش مقالات را هماهنگ و همزمان با کار آموزش و تدريس پي ميگرفت. بعضي از استادان در تاليف و تحقيق متبحرند ولي در تدريس درخشش لازم را ندارند و برخي برعکس. دکتر معين از نادراستاداني بود که در هر دو مورد درخشيد.
خانم دکتر، شنيدههاي متعددي از روش تدريس دکتر معين به گوش ما رسيده است، مقالهاي از سمپوزيوم ادبيات و زبانهاي خارجه دانشگاه «سوربون» هست که در آن شخصي روند مطالعه و تدريس دانشگاهي ايران را مورد پژوهش و چندوچون قرار داده بود، آنجا نوشته بود دکتر محمد معين نخستين شخصي هستند که روش آموزش آزاد يا «باز» را در ايران باب کردند، ايشان گويا بيشتر از متن به حاشيه نظر داشتند.
دکتر معين در کار تدريس متن به جزييات ميپرداخت و کارهاي تحقيقي مکتوب و تدريس کلاسي را هماهنگ پيش ميبرد. چون خود ايشان متوني را که تصحيح ميکردند، در حواشي به شرح مشکلات آن متون ميپرداختند و بسيار موجز نکات علمي دقيق را مطرح ميکردند، سر کلاس نيز به دانشجو که متن را ميخواند، غالبا ميگفتند: «کافيست، حاشيه را بخوانيد.» و در پرداختن به حاشيه بود که شرح مستوفي ميدادند و نکات علمي مهمي را مطرح ميکردند.
رويکرد چاپ متعدد مقالات از جانب دکتر معين، در نشريات و جرايد، گويي بعد تازهاي از شخصيت ايشان را نمايان ميکند؛ بعدي که اگر نخواهيم آن را ژورناليستي بناميم، روزنامهنگاري دانشگاهي شايد براي ناميدن آن بهتر باشد. شما چنين برداشتي را چگونه تحليل ميکنيد و اگر ممکن است درباره مجموعهاي که از مقالات ايشان به همت شما جمعآوري شده هم توضيح دهيد؟
مسلما چاپ مقالات دکتر معين در مجلات - و نه در روزنامهها- ارتباطي با اصطلاح «ژورناليسم» و حتي روزنامهنگاري دانشگاهي ندارد. ايشان مقالات تحقيقي و علمي را در مجلات علمي آن روزگار چاپ ميکردند. بعضي از مقالات ايشان بهصورت رساله و مستقل، حدودا در 80صفحه چاپ شده که خود يک کتاب است و خلاصه و فشرده کتابي بزرگتر. استاد معين همچنين مقالاتي در سه يا چهار صفحه دارند که در همين مقالات هم حداقل يک کشف جديد را ارايه دادهاند و يک مشکل ادبي را حل کردهاند. من توفيق داشتم که دو جلد از مجموعه مقالات ايشان را چاپ کنم. جلد سوم در حال گردآوري است. در دو جلد چاپشده حواشي بعدي پدر را بر متن چاپشده مقالات وارد متن کردم.
يکي از ديگر موارد مهمي که در آثار شناختهشده دکتر محمد معين به چشم ميآيد تصحيحات و حاشيهنويسيهاي ايشان است. اگر ممکن است بيشتر درباره حاشيهنويسيهاي ايشان برايمان بگوييد. الزام نوشتن حاشيه بر آثار شناختهشده چيست؟
يکي از کارهاي استاد معين تصحيح متون قديم بود. ضمن تصحيح و آمادهسازي براي چاپ، نکاتي را که درباره حل مشکلات ادبي، لغوي، تاريخي، اعلام جغرافيايي، زبانشناسي و... به نظرشان ميرسيد، در حاشيه توضيح ميدادند. براي چهارمقاله نظاميعروضي که ابتدا براي تدريس در دبيرستان چاپ کرده بودند و بعدها در دانشگاه تدريس ميشد، علاوه بر حواشي مختصر، يادداشتهاي مفصلي تهيه کردند که بههمراه يادداشتهاي علامه قزويني در کتاب جداگانهاي به نام «چهار مقاله و تعليقات» بههمراه متن اصلي چاپ شد و بنده توفيق تجديدچاپ آن را با حواشي و توضيحات افزوده ايشان، بعد از چاپ نخست، داشتم. متون تصحيحشده متعلق به چندين قرن پيش است. بدخواني، تصحيف، تحريف و حتي اظهار فضل و دخالتهاي ناسخان و کاتبان نسخههاي خطي- بعد از تاليف توسط مولف- طي قرنها، مشکلاتي را از لحاظ قرائت ومفهوم متن ايجاد کرده و محقق و مصحح دانشمند و متخصص در موضوع، ميتواند و بايد متن را به روش انتقادي تصحيح کند. برخي از متون تصحيحشده توسط ايشان مثل چهار مقاله دو قسمت حاشيه دارد. در يکي نسخه بدلهاي متن داده شده طوري که خواننده ميتواند بدون دردستداشتن اصل نسخههاي خطي، کاملا و دقيق متن آن نسخ را پيشرو داشته باشد و از اختلاف نسخ بهطور دقيق مطلع شود. در حاشيه دوم شرح لغات، ترکيبات، عبارات فارسي و عربي، مطالب مربوط به سبکشناسي، دستور، صنايع ادبي، ريشهشناسي و زبانشناسي تا آنجا که لازم و مهم است ارايه شده است.
آيا از دکتر معين اثري در دست هست که تاکنون چاپ نشده باشد؟
از دکتر معين چند اثر چاپنشده در دست است. يکي از آنها «گنجينه عرفان» يا «شرح اشعار حافظ» است که در حال حاضر زير چاپ است.
يکي از نظريههاي بحثبرانگيز درباره دکتر معين اين بود که ايشان معتقد بودند که «هر دستوري که نوشته ميشود دستور نهايي نيست» به اين معني که تا زماني که تمام متون فارسي چاپ نشدهاند، ما نميتوانيم دستور جامع بنويسيم. نظر شما درخصوص اين نظريه چيست؟
دکتر معين در مقدمههاي «فرهنگ فارسي» و «کتب دستور» نوشته است: «برخي معتقدند: «تا همه متنهاي نظم و نثر فارسي چاپ نشود، دستور زبان فارسي نبايد تدوين گردد.»» ادعايي است شگفت، چه اين عده همين گفتار را درباره لغتنويسي فارسي نيز تکرار ميکنند و میگويند: «تدوين لغت فارسي نبايد صورت بگيرد جز پس از تصحيح و طبع کليه متون.» اما بايد دانست که تصحيح متون جز با مراجعه به کتب لغت و اطلاع بر قواعد صرف و نحو زبان ميسر نيست. پس در اين صورت «دور» لازم آيد: دستور و لغت را نبايد تدوين کرد، زيرا تا همه متون چاپ نشده، متون را نبايد تصحيح کرد، زيرا لغت و دستور زبان تدوين نشده است! عقل سليم حکم ميکند که با مراجعه به متون نظم و نثر چاپ شده و نسخ خطي - تا آنجا که مقدور است - و با استفاده از تحقيقات گذشتگان و معاصران- شرقي و غربي- دستور زبان ولغت تدوين شود و همين دستور و لغت در تصحيح متون مورد استفاده قرار گيرد. متنهايي که بعدا تصحيح و طبع خواهد شد ناگزير بعضي نقاط تاريک لغت و دستور را روشن خواهد کرد و موجب تجديد نظر در برخي قواعد دستوري - که بر اثر استقراي ناقص صورت قاعده به خود گرفته - خواهد شد. بنابراين در طبع دوم دستور و لغت (هر دو) اصلاحاتي به عمل خواهد آمد و اين مجموعه براي چاپ دوم همان متون طبعشده - که غالبا اشکالاتي بههمراه دارند - به کار خواهد رفت و بر مواضع تاريک آنها روشنايي خواهد افکند. بنابر آنچه گفته شد طبع و انتشار دستور و لغت و متون نظم و نثر، متلازم يکديگر و غيرقابل انفکاکاند. اين نکته را هم بايد در نظر داشت که اگر منتظر طبع تمام متون (نظم و نثر) فارسي بشوند، شايد ناگزير گردند يک قرن انتظار بکشند، چه به تحقيق از آغاز ايجاد چاپخانه در ايران تاکنون عُشر کتابها در ايران و رسالههاي پارسي طبع و منتشر نشده است. جمعآوري نسخههاي خطي و عکسبرداري از نسخههاي موجود در ايران، ترکيه، افغانستان، پاکستان، هندوستان و کشورهاي اروپا و آمريکا خود کاري است عظيم و مستلزم مدت و فرصتي طولاني و صبر و حوصلهاي عظيم و صرف وجهي هنگفت. در اين صورت جايز نيست که تدوين لغت و دستور زبان فارسي را به يک قرن بعد موکول کنيم.»
از روايتهايي که درباره مراسم تشييع استاد معين مطرح شده، بگوييد. مراسم تشیيع جنازه استاد چرا با استقبال کم مواجه شد؟ تا جايي که ابوالقاسم انجوي شيرازي فرداي آن روز در يادداشتي نوشت «تهران بمير».
به ياد ندارم که مرحوم انجوي شيرازي نوشته باشد «تهران بمير». به نظر نميرسد که اين عبارت از ايشان باشد. آن مرحوم در روزنامه اطلاعات مورخ 15/4/1350 يادداشتي چاپ کرده بودند با عنوان «تهران مرگ دکتر معين را حس نکرد». در آن يادداشت نوشته بودند که تعداد حاضران در مراسم تشييع از انگشتان يک دستکمتر بود. طبيعي است که اغراق کرده بودند. چهاردهم تيرماه بود، دانشگاهها تعطيل بودند. پنج سال بود که دکتر معين در حال اغما به سر ميبرد. بيشتر دانشجويان ايشان پراکنده و در شهرستانها بودند. راديو اعلان کرد که تشييع از دانشگاه تهران انجام ميشود که برخي معتقد بودند عمدا محل را اشتباه اعلان کرده بودند! خانواده تاکيد داشتند که طبق موازين اسلامي هرچه سريعتر مراسم خاکسپاري انجام شود. ظهر روز سيزدهم تير ايشان درگذشتند و صبح روز چهاردهم مراسم تشييع در مسجد فخرالدوله خيابان فخرآباد انجام شد و ايشان را با آمبولانس با همراهي تعدادي اتومبيل که البته همه از بستگان و دوستان نزديک استاد بودند، به گيلان بردند. در دروازه رشت اتومبيلهاي متعددي منتظر رسيدن کاروان دکتر معين بودند، براي اينکه ايشان را تا آستانهاشرفيه- محل خاکسپاري- همراهي کنند. همان روز، خاکسپاري انجام شد. از آن روز عکسهايي در دست است. در تهران تعداد شرکتکنندگان مسلما کمتر از 100 نفر نبود. طبيعي است مرحوم انجوي براي شخصيتي نظير دکتر معين اين تعداد را خيلي کم ميدانستند. به خاطر دارم مرحوم دکتر ذبيحالله صفا، مرحوم دکتر شهيدي و چندين نفر ديگر از استادان آن روزگار در تشييع شرکت داشتند. در آستانهاشرفيه عده بسيار زيادي از گيلانيان حضور داشتند.
جدا از جايگاه و شخصيت ايشان در عرصه فرهنگ، کمي از شخصيت دکتر معين بگوييد.
از نظر من دکتر معين بهترين پدر دنيا بود. با اينکه دايما غرق در کار تحقيق و مطالعه بود، به مسايل مربوط به فرزندان توجه وعلاقه نشان ميداد. هروقت سوال درسي داشتيم حتي در دروس شيمي، فيزيک و رياضيات، با روي خوش و تبحر فوقالعاده پاسخ ميدادند. گاهي مسايل رياضي را با راهي که في البداهه کشف کرده بودند، حل ميکردند طوريکه دبيران رياضي از وجود چنان راهحلي اظهار بياطلاعي ميکردند و البته پاسخ و نتيجه نهايي راهحل درست بود. بايد بگويم که هميشه مادرم، خانم مهين پرنياناميرجاهد، به مسايل فرزندان رسيدگي ميکردند. همه امور خانه، امور مربوط به خانه در بيرون منزل حتي رسيدگي به اقوام و آشنايان دکتر معين در شمال را ايشان انجام ميدادند، با مديريت بينظير، پشتکار، فعاليت مداوم و روحيه شاد و قوي. در مسايل درسي هم هميشه مادرکمک ميکرد. ايشان چون در خانوادهاي فرهنگي و اهل علم پرورش يافته بودند، بهخصوص در دروس ادبيات فارسي، علوم اجتماعي، تاريخ و جغرافيا توانايي و مهارت کافي- بيش از معلومات دبيران دبيرستان- داشتند و مشکلات درسي ما را برطرف ميکردند. غالبا به فرزندان از کليله و گلستان ديکته ميگفتند من، برادرها و خواهرم بينهايت به پدر و مادر علاقه داشتيم و هنوز هم داريم و ايشان را حاضر و همراه خود احساس ميکنيم. در مورد شخصيت دکتر معين به عنوان يک همسر، اي کاش مادرم- که اخيرا به رحمت حق واصل شدند- بودند و خودشان ميگفتند. طبيعتا زندگي با يک دانشمند پرکار که زندگياش را وقف دانش و خدمت علمي کرده بود، بسيار مشکل است. روز اول ازدواج، پدرم فيشهاي سفيدي را به مادر نشان داده و از ايشان خواسته بودند که لغات بعضي از کتابها را روي فيشها منتقل کنند و آموزش لازم را به ايشان داده بودند. فيشهايي به خط مادر موجود است که لغات و شواهد را از مراجع مختلف نوشتهاند.
پدرتان همه زندگياش را در جهت فرهنگ ادبيات و زبان فارسي گذاشت، خودتان نيز سالها در عرصه ادب و فرهنگ کار کردهايد. امروز که به فضاي ادبيات دانشگاهي ما نگاه ميکنيد، آن را چطور ارزيابي ميکنيد؟ فکر ميکنيد اگر دکتر معين امروز در همين شرايط در دانشگاه بودند، از کار خود و وضعيت امروز دانشگاه راضي بودند؟
اين عشق است و حاصل عشق؛ عشق به دانستن، به دانايي، به دانش، به خدمت به جامعه بهوسيله دانش و به اعتلاي فرهنگ جامعه توسط اين خدمت. در زمينه متون نظم و نثر کهن فارسي جاي آن سواران رفته واقعا خالي است. معدودي از نسل شاگردان مستقيم دکتر معين باقي ماندهاند که عمرشان دراز و توفيق ما در استفاضه از ايشان مستدام باد. چند تنی هم از نسل بعد و همدورههاي بنده هستند که خيلي خوب کار کرده و تحقيقات جديدي- بيشتر در ادبيات معاصر- ارايه دادهاند. جاي اميدواري هست بهخصوص که امروز جوانان و نوجوانان استعدادهاي خوبي از خود نشان ميدهند و بالقوه توانايي تبديل به دکتر معينهاي آينده را دارند. تعدادي از دانشجوياني که رشته زبان و ادبيات فارسي را انتخاب ميکنند با وجود امکان تحصيل در رشتههاي پزشکي، فني، مهندسي و رياضي، از روي علاقه در رشته ادبيات فارسي به تحصيل ميپردازند.
در پايان اگر ممکن است کمي هم از خاندان معين بگوييد؟
شيخ محمدتقي معينالعلما از روحانيان مشهور و محبوب رشت بود، دو پسر داشت به نامهاي ابوالقاسم و حسن؛ شيخ ابوالقاسم روحاني بود و با دختر شيخ محمد سعيد به نام طلعت (ملقب به خانم نجفي، چون متولد نجف بود) ازدواج کرد و صاحب دوپسر به نامهاي محمد و علي شد. محمد سهساله و علي يکسالونيمه بودند که به فاصله چندروز، نخست مادر و سپس پدر را از دست دادند. بيماري حصبه در رشت شيوع يافته و در آن سال 28هزارنفر را از بين برده بود. پدر و مادر هم به حصبه دچار شده بودند. پدربزرگ سرپرستي و تربيت محمد و علي را به عهده گرفت. پدربزرگ کتابخانهاي در منزل داشت که محمد از کودکي از آن استفاده ميکرد. محمد نزد پدربزرگ و چند نفر از علماي رشت به تحصيل عربي و علوم قديمه پرداخت. پدرم نقل ميکرد که زمستانها دوستان معينالعلما از شهرها و روستاهاي اطراف به ديدن او ميآمدند و چندشب ميماندند. در اين شبها معينالعلما مسابقه مشاعره برگزار ميکرد و هميشه محمد خردسال، برنده مسابقه بود. نیز مسابقه کتابخواني توسط معينالعلما برگزار ميشد، ازجمله خواندن کليلهودمنه، به اين صورت که هرکس 10سطر از کليله را ميخواند و معينالعلما اشتباهات را يادداشت ميکرد، آنکه کمترين اشتباه را داشت، برنده ميشد. در اين مسابقه هم هميشه محمد خردسال برنده ميشد.