|

بخوان به نام بانوی دوباره

پوران فرخ‌زاد . شاعر و نویسنده

در آخرین دیدار، به مناسبتی در خانه از دیدن سیمین‌بانوی نازنین - آن کانون مهر و صفا - که همچون گذشته‌ها، دیگر نه رنگی بر‌چهره ‌داشت، نه نوری در چشم، اگر چه در ظاهر به شادمانی در آغوشش گرفتم، اما همچنان که می‌بوییدم و می‌بوسیدمش به صدایی نافذ هم که به ناگاه از درونم به ناله برمی‌خاست گوش می‌سپردم که می‌گفت: تا توانی او را ببوس که این آخرین دیدار است. صدایی موذی، تکان‌دهنده و جان‌آزار که از پس آن روز که در خانه پذیرایش بودم، بارها و بارها در ناکجای ذهن تکرار می‌شد و از زمانی که خبر تشدید بیماری‌های کهنه‌اش را شنیدم بیشتر و بیشتر شد تا شب پیش وقتی که در جمع یاران، از دوستی - از دوستداران بی‌ریای سیمین - شنیدم که حال سیمین به یک‌باره بهبودی یافته و با اجازه پزشکان او را از قیدوبند ابزارهای پیشگیری رها کرده‌اند.
حتی بازگشت دوباره «بانوی دوباره» را به زندگی مژده داده‌اند، دریغا که باز آن صدای نحس لعنتی در درونم بلند شد که بیهوده دل خوش مدار که پزشکان با این عمل، ناامیدی خود را از بازگشت آن عزیز خبر داده‌اند و واگذاشتن جسم نحیف او به خواست طبیعت!و چه شبی گذشت، دیشب آکنده از کابوس‌های سخت. چهره‌های درهم و برهم از رفتگان و آن درد شوکرانی تمام‌ناشدنی از نبود آنها و بود سنگین خودت که حتی گاه هم در بیداری به گونه‌ای شرمندگی می‌رسد و این پرسش که: عجبا چطور من هنوز هستم و آن نازنینان...!ولی بی‌گمان باید برای این پرسش پاسخی هم باشد که: آیا تمامی این رفتگان به‌راستی از میان رفته‌اند یا در ذهن فرازمینی جهان به زایشی دوباره رسیده‌اند، تا این‌بار در بستر جاودانگی برای همیشه بمانند تا ما گمشدگان بی‌قرار لب دریا را به ساحل قرار برسانند! رفتگانی به ظاهر همانند سیمین نازنین، مهربان، خندان، فروتن و مردمدار، ذهنی نقاد و هوشیار، دیدی وسیع و احساساتی لطیف با اشعاری ناب و غزلیاتی ماندگار، ماندگاری از آثار بسیاری از ماندگاران شعر پارسی. بانویی از «مطربان معانی» سرمست از شراب «لم یزل» و تباری از گریز درخشان عشق! بانویی دوباره، که آرمانی جز سازندگی وطن و آگاه‌سازی مردم نداشت، افسوس که وقت کافی سخن‌گفتن درباره ویژگی‌های او و آثارش که سرانجام پس از عمری دراز و سودمند بال و پر عشق را گشوده و راه ابدیت را در پیش گرفت، نیست. اگرچه مرگ چنین خواجه نه کاری‌ست خرد - اما نبودش هم چونان بودش برای شاعران پارسی‌زبان و تمامی شاعرانی که به زبان‌های دیگر از غم‌های بشری می‌سرایند همچنان مفید خواهد بود.
در آخرین دیدار، به مناسبتی در خانه از دیدن سیمین‌بانوی نازنین - آن کانون مهر و صفا - که همچون گذشته‌ها، دیگر نه رنگی بر‌چهره ‌داشت، نه نوری در چشم، اگر چه در ظاهر به شادمانی در آغوشش گرفتم، اما همچنان که می‌بوییدم و می‌بوسیدمش به صدایی نافذ هم که به ناگاه از درونم به ناله برمی‌خاست گوش می‌سپردم که می‌گفت: تا توانی او را ببوس که این آخرین دیدار است. صدایی موذی، تکان‌دهنده و جان‌آزار که از پس آن روز که در خانه پذیرایش بودم، بارها و بارها در ناکجای ذهن تکرار می‌شد و از زمانی که خبر تشدید بیماری‌های کهنه‌اش را شنیدم بیشتر و بیشتر شد تا شب پیش وقتی که در جمع یاران، از دوستی - از دوستداران بی‌ریای سیمین - شنیدم که حال سیمین به یک‌باره بهبودی یافته و با اجازه پزشکان او را از قیدوبند ابزارهای پیشگیری رها کرده‌اند.
حتی بازگشت دوباره «بانوی دوباره» را به زندگی مژده داده‌اند، دریغا که باز آن صدای نحس لعنتی در درونم بلند شد که بیهوده دل خوش مدار که پزشکان با این عمل، ناامیدی خود را از بازگشت آن عزیز خبر داده‌اند و واگذاشتن جسم نحیف او به خواست طبیعت!و چه شبی گذشت، دیشب آکنده از کابوس‌های سخت. چهره‌های درهم و برهم از رفتگان و آن درد شوکرانی تمام‌ناشدنی از نبود آنها و بود سنگین خودت که حتی گاه هم در بیداری به گونه‌ای شرمندگی می‌رسد و این پرسش که: عجبا چطور من هنوز هستم و آن نازنینان...!ولی بی‌گمان باید برای این پرسش پاسخی هم باشد که: آیا تمامی این رفتگان به‌راستی از میان رفته‌اند یا در ذهن فرازمینی جهان به زایشی دوباره رسیده‌اند، تا این‌بار در بستر جاودانگی برای همیشه بمانند تا ما گمشدگان بی‌قرار لب دریا را به ساحل قرار برسانند! رفتگانی به ظاهر همانند سیمین نازنین، مهربان، خندان، فروتن و مردمدار، ذهنی نقاد و هوشیار، دیدی وسیع و احساساتی لطیف با اشعاری ناب و غزلیاتی ماندگار، ماندگاری از آثار بسیاری از ماندگاران شعر پارسی. بانویی از «مطربان معانی» سرمست از شراب «لم یزل» و تباری از گریز درخشان عشق! بانویی دوباره، که آرمانی جز سازندگی وطن و آگاه‌سازی مردم نداشت، افسوس که وقت کافی سخن‌گفتن درباره ویژگی‌های او و آثارش که سرانجام پس از عمری دراز و سودمند بال و پر عشق را گشوده و راه ابدیت را در پیش گرفت، نیست. اگرچه مرگ چنین خواجه نه کاری‌ست خرد - اما نبودش هم چونان بودش برای شاعران پارسی‌زبان و تمامی شاعرانی که به زبان‌های دیگر از غم‌های بشری می‌سرایند همچنان مفید خواهد بود.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها