|

سیمین بهبهانی در 87سالگی درگذشت

غزل، در سوگ «سیمین»

پوریا سوری

راهروهای بیمارستان خالی، دیوارنوشته‌های ممنوع‌الملاقاتی‌اش را کنده‌اند. شلوغی میانه بلوار کشاورز در ساعات ملاقات بیمارستان پارس فروکش کرده و دیگر شاعرها در پیاده‌روهای منتهی به بیمارستان سیگار نمی‌کشند. امروز 28 مرداد است و تفریق جمع شاعران از همین حیاط خلوت بیمارستان آغاز شده است.
کسانی که از 15 مرداد اخبار بیماری، بستری‌شدن و به‌کمارفتن بانوی غزل؛ سیمین بهبهانی را دنبال می‌کردند، یکی، دو روز گذشته را با روحیه‌ای بهتر سر کردند، اخباری که از «آی‌سی‌یو» بیرون می‌آمد می‌گفت؛ شمع وجود سیمین زبانه کشیده، چشم‌های سرمه‌سایش نیمه‌جانی گرفته و احیانا دست کسی را که بر بالینش حاضر است فشاری امیدبخش داده، اما شعرِ زندگی، همیشه غافلگیرت می‌کند، درست همانجایی که می‌خواند «و در شهادت یک شمع راز منوری است که آن را آن آخرین و آن کشیده‌ترین شعله خوب می‌داند.»
و در شهادت یک شمع راز منوری است
بانوی شعر معاصر ما «سیمین بهبهانی» آنقدر صبر داشت تا به ساعت ابتدایی بیست‌وهشتمین روز مردادماه برسد و 61 سال پس از کودتایی که علیه دولت ملی دکتر مصدق رخ داد با ایست قلبی و تنفسی در بیمارستان «پارس» رخت عافیت را به تن کرده و شعر را تنها بگذارد. تقارن عجیبی است که مرگ یک‌شاعر با مرگ یک‌رویا همزمان شده است، رویایی که خود سیمین درباره‌اش می‌گوید «روز بیست‌وهفتم مرداد به همراه خواهرم و برادرم در سینما بودیم (سینما هما) که یک‌باره عده‌ای به داخل سینما ریختند و فریاد زدند «مرگ بر مصدق» و... خلاصه هجوم آوردند. دقیقا همان اشرار و الواط بودند. برای اینکه طوری وارد سالن شدند و حرف‌هایی زدند که تهوع‌آور بود، نکبت‌آور بود. یعنی آدم‌های حسابی نبودند. اگر شجاعت و شهامت مصدق نبود، شاید که سال‌ها ملی‌شدن نفت به تاخیر می‌افتاد و سال‌ها ثروت ما را دیگران می‌خوردند.» سیمین بهبهانی، یگانه روزگار ما بود، شاعری که با 87سال سن تا همین روزهای آخر پر از رنگ و شور و ترانه بود. شاعری که از جوانی تا کهنسالی عاشقانه‌سرایی قهار و از میانسالی به بعد اجتماعی‌سرایی بی‌رقیب بود. گویی هرچه از عمر او گذشت گوهر عشق در وجودش پرتلالوتر شد؛ چه آنکه خود به سر شوق آمده بود که «80سالگی و عشق؛ تصدیق کن که عجیب است» و نتیجه گرفته بود که «80ساله حوا؛ با 20ساله رقیب است.» اما چنانکه گفته آمد وجه غالب درونی شعر سیمین به عشق انسانی محدود نماند و قدم در راه بی‌برگشت و سرافرازانه سرودن از وطن و برای وطن گذاشت. حتما پاره‌ای از شعر درخشان او که در زیرین‌ترین لایه‌های جامعه نیز نفوذ کرده و شعار مردمان شده است را به یاد دارید «دوباره می‌سازمت وطن/ اگرچه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو می‌زنم/ اگرچه با استخوان خویش.» شعری درخشان و به غایت انسانی که وطن را در نهاد هر انسانی بالاترین ارزش می‌داند که برایش جان‌ها اگر بی‌جان و استخوان اگر خرد شود، سزاست و جز این چه عشقی بالاتر به وطن.
زاده تهران و احیاگر غزل
روایت زندگی رمان‌گونه سیمین بهبهانی به قلم خود او، از منابعی است که علاقه‌مندان به شعر او را بیشتر با روند رشد و گسترش تفکر این بانوی آزاده آشنا می‌کند. سیمین‌بانو در «با مادرم همراه» خودنوشتی از سرگذشت خانواده‌اش به دست می‌دهد که به فرازهایی مهم از زندگی شخصی‌اش می‌پردازد. او که 28 تیر 1306 در تهران زاده شد، از همان کودکی به واسطه پدر و مادر فرهیخته‌اش با ادبیات خو گرفت و نخستین آثارش را در سال ۱۳۲۰ و در ۱۴سالگی سرود و شعرهای نخستین‌اش در روزنامه نوبهار با مدیریت ملک‌الشعرای بهار منتشر شد. زندگی پرفراز و نشیب مادر، زندگی او را هم که همراهش بود به دریای خروشانی بدل ساخته بود که موج‌به‌موجش تجربه‌ای گاه شیرین و ماندگار و گاه زخمی ناسور بود. حضورش در کسوت معلمی و تحصیل در رشته حقوق در اواخر دهه 30 او را بیش از پیش با دغدغه‌های مردم آشنا ساخت. او که در جمع‌های ادبی دهه‌های 30 و 40 حضوری فعال داشت، به‌واسطه دوستی با بزرگان شعر و تصنیف‌سرایی برای خوانندگان مشهور آن زمان به چهره‌ای شناخته‌شده در جامعه هنری قبل از انقلاب بدل شد. عضویت او در کانون نویسندگان ایران در آستانه انقلاب، از دیگر فرازهای زندگی ادبی و اجتماعی سیمین است، جایی‌که بزرگان شعر، ادبیات و هنر ایران برگ‌های زرینی را در تاریخ فعالیت‌های ادبی و هنری رقم زدند. او که پس از مرگ فروغ، شاخص‌ترین‌چهره شعر معاصر زنان ما بود، در کنار فعالیت‌های ادبی و هنری خود، در مجامع زنان، حضوری فعال داشت و به‌نوعی از شهرت اجتماعی خود در تثبیت و احقاق حقوق زنان نیز بهره می‌برد. همین حضور پررنگ در مجامع‌عمومی به نفع حقوق زنان برای او سه‌جایزه مهم سازمان جهانی حقوق بشر (مدال کارل فون اوسی یتسکی)، سازمان دیده‌بان حقوق بشر (جایزه لیلیان هیلمن/ داشیل هامت) و جایزه سیمون دوبوار را به همراه داشت.
سیمین بهبهانی که طرز شعری خود را وقف غزل‌سرایی کرده بود، به‌واسطه به‌کاربردن وزن‌های مختلفی که کمتر کسی در آن قلمی فرسوده، شهرتی یگانه داشت، چه آنکه بسیاری از وزن‌های غریب و مهجور فارسی با شعرهای درخشان سیمین تلالویی مجدد یافت. در کار غزل‌سرایی سیمین همین بس که او؛ بسیار مدرن‌تر و هوشنگ ابتهاج؛ کلاسیک‌تر، باعث به‌روزماندن سرایش غزل در سطحی درخشان در قرن حاضر شدند و دیگرانی که پس از این دو، غزل‌سرایی را روش شعری خود انتخاب کردند، نمی‌توانند منکر تاثیر این دو بزرگ شعر و خصوصا سیمین بهبهانی بر زنده‌نگاه‌داشتن این غالب کهن شوند و اگر امروز بخشی محدود از جامعه غزل‌سرای ما هنوز با سنت آزاداندیشی شعری ما خوانده می‌شود و به سطح شعرهای سفارشی و دولتی فروکاسته‌نشده مرهون حضور پرقدرت، روشنگر و مادرانه سیمین بهبهانی است. زنی بزرگوار که بی‌چشمداشت زیر بال و پر بسیاری از شاعران جوان را گرفت و با حاشیه‌نویسی بر شعر آنان موجب ترقی، شهرت و تحول شعر ایشان شد.
دلزدگی‌های زنی که عاشق رنگ‌هاست
ویترین‌های رنگارنگ پارچه‌فروشی‌های خیابان زرتشت، خاطره‌ها دارند از ایستادن شاعر در مقابلشان. خانه سیمین سال‌ها در خیابان زرتشت بود و مسلما ویترین‌ها، او که شیفته رنگ بود و نشاط و سرزندگی بی‌حدی را که در وجودش زبانه می‌کشید خوب به خاطر دارند. همانطور که طنازی‌ها و مجلس‌گردانی‌ها و رنگین‌کمان خاطراتش در خاطر نزدیکانش روشن و تصویری ابدی است. با اینهمه سیمین شعر معاصر، در چند سال گذشته اوضاع بر وفق مرادش نبود. کهولت سن و بیماری‌هایی که به جان شیفته‌اش نشسته بود اگرچه سوی چشمانش را گرفته و قامت نحیفش را رنجورتر کرده بود اما آنچه این سال‌ها خصوصا در دولت‌های نهم و دهم بیشتر او را آزار می‌داد، توقف انتشار و تجدید چاپ آثارش و جلوگیری از شرکتش در مجامع ملی و بین‌المللی بود هرچند، در دولت یازدهم توانست گذرنامه‌اش را بگیرد و در هفتم شهریور سال ۱۳۹۲ برای دریافت جایزه «یانوش پانونیوش» که از سوی «انجمن قلم» مجارستان، در شهر «پچ» این کشور به او اهدا شد، سفری کوتاه داشته باشد.
محبوب مردم چون مصدق
به هر رو؛ سیمین بهبهانی هم، چون دیگر انسان‌هایی که قرن از پی قرن باید بیاید تا چون اویی تجسد پیدا کند. لابد چشمانش سویی مجدد گرفته و دوستدارانش را می‌بیند که دل‌ها همه سرخ، شعرهای او را می‌خوانند و سوگوارانش، سیاه‌پوش غربت اویند. اویی که روایتگر بخشی از تاریخ ما با همه کام‌ها و ناکامی‌هایش بود. اویی که میهن‌پرستی یگانه بود چون مصدق. و اویی که 28 مرداد 1393؛ «روز کودتا» را برای رفتن انتخاب کرده بود.
همچنین خواسته سیمین بهبهانی در مورد مراسم تشییع پیکرش این بوده است که مراسم از در منزلش انجام شود و پیکر او در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده نشود. مراسم خاکسپاری او روز جمعه، 31 مرداد برگزار می‌شود و بنا به درخواست خودش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده می شود.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیام دولت‌آبادی برای درگذشت سیمین بهبهانی
محمود دولت‌آبادی در پی درگذشت سیمین بهبهانی در پیام تسلیتی نوشت: «درگذشت شاعر غزل‌سرای کشور را به خانواده، همه دوستان، دوستدارانش و به‌خصوص بانوان ایران تسلیت می‌گویم. او در همه حال شاعری بود که به این کشور می‌اندیشید و به آرزوهای خودش. امیدوارم که زندگی پربار او به‌عنوان امانتی نزد دوستدارانش زنده باقی بماند و می‌ماند.»
راهروهای بیمارستان خالی، دیوارنوشته‌های ممنوع‌الملاقاتی‌اش را کنده‌اند. شلوغی میانه بلوار کشاورز در ساعات ملاقات بیمارستان پارس فروکش کرده و دیگر شاعرها در پیاده‌روهای منتهی به بیمارستان سیگار نمی‌کشند. امروز 28 مرداد است و تفریق جمع شاعران از همین حیاط خلوت بیمارستان آغاز شده است.
کسانی که از 15 مرداد اخبار بیماری، بستری‌شدن و به‌کمارفتن بانوی غزل؛ سیمین بهبهانی را دنبال می‌کردند، یکی، دو روز گذشته را با روحیه‌ای بهتر سر کردند، اخباری که از «آی‌سی‌یو» بیرون می‌آمد می‌گفت؛ شمع وجود سیمین زبانه کشیده، چشم‌های سرمه‌سایش نیمه‌جانی گرفته و احیانا دست کسی را که بر بالینش حاضر است فشاری امیدبخش داده، اما شعرِ زندگی، همیشه غافلگیرت می‌کند، درست همانجایی که می‌خواند «و در شهادت یک شمع راز منوری است که آن را آن آخرین و آن کشیده‌ترین شعله خوب می‌داند.»
و در شهادت یک شمع راز منوری است
بانوی شعر معاصر ما «سیمین بهبهانی» آنقدر صبر داشت تا به ساعت ابتدایی بیست‌وهشتمین روز مردادماه برسد و 61 سال پس از کودتایی که علیه دولت ملی دکتر مصدق رخ داد با ایست قلبی و تنفسی در بیمارستان «پارس» رخت عافیت را به تن کرده و شعر را تنها بگذارد. تقارن عجیبی است که مرگ یک‌شاعر با مرگ یک‌رویا همزمان شده است، رویایی که خود سیمین درباره‌اش می‌گوید «روز بیست‌وهفتم مرداد به همراه خواهرم و برادرم در سینما بودیم (سینما هما) که یک‌باره عده‌ای به داخل سینما ریختند و فریاد زدند «مرگ بر مصدق» و... خلاصه هجوم آوردند. دقیقا همان اشرار و الواط بودند. برای اینکه طوری وارد سالن شدند و حرف‌هایی زدند که تهوع‌آور بود، نکبت‌آور بود. یعنی آدم‌های حسابی نبودند. اگر شجاعت و شهامت مصدق نبود، شاید که سال‌ها ملی‌شدن نفت به تاخیر می‌افتاد و سال‌ها ثروت ما را دیگران می‌خوردند.» سیمین بهبهانی، یگانه روزگار ما بود، شاعری که با 87سال سن تا همین روزهای آخر پر از رنگ و شور و ترانه بود. شاعری که از جوانی تا کهنسالی عاشقانه‌سرایی قهار و از میانسالی به بعد اجتماعی‌سرایی بی‌رقیب بود. گویی هرچه از عمر او گذشت گوهر عشق در وجودش پرتلالوتر شد؛ چه آنکه خود به سر شوق آمده بود که «80سالگی و عشق؛ تصدیق کن که عجیب است» و نتیجه گرفته بود که «80ساله حوا؛ با 20ساله رقیب است.» اما چنانکه گفته آمد وجه غالب درونی شعر سیمین به عشق انسانی محدود نماند و قدم در راه بی‌برگشت و سرافرازانه سرودن از وطن و برای وطن گذاشت. حتما پاره‌ای از شعر درخشان او که در زیرین‌ترین لایه‌های جامعه نیز نفوذ کرده و شعار مردمان شده است را به یاد دارید «دوباره می‌سازمت وطن/ اگرچه با خشت جان خویش/ ستون به سقف تو می‌زنم/ اگرچه با استخوان خویش.» شعری درخشان و به غایت انسانی که وطن را در نهاد هر انسانی بالاترین ارزش می‌داند که برایش جان‌ها اگر بی‌جان و استخوان اگر خرد شود، سزاست و جز این چه عشقی بالاتر به وطن.
زاده تهران و احیاگر غزل
روایت زندگی رمان‌گونه سیمین بهبهانی به قلم خود او، از منابعی است که علاقه‌مندان به شعر او را بیشتر با روند رشد و گسترش تفکر این بانوی آزاده آشنا می‌کند. سیمین‌بانو در «با مادرم همراه» خودنوشتی از سرگذشت خانواده‌اش به دست می‌دهد که به فرازهایی مهم از زندگی شخصی‌اش می‌پردازد. او که 28 تیر 1306 در تهران زاده شد، از همان کودکی به واسطه پدر و مادر فرهیخته‌اش با ادبیات خو گرفت و نخستین آثارش را در سال ۱۳۲۰ و در ۱۴سالگی سرود و شعرهای نخستین‌اش در روزنامه نوبهار با مدیریت ملک‌الشعرای بهار منتشر شد. زندگی پرفراز و نشیب مادر، زندگی او را هم که همراهش بود به دریای خروشانی بدل ساخته بود که موج‌به‌موجش تجربه‌ای گاه شیرین و ماندگار و گاه زخمی ناسور بود. حضورش در کسوت معلمی و تحصیل در رشته حقوق در اواخر دهه 30 او را بیش از پیش با دغدغه‌های مردم آشنا ساخت. او که در جمع‌های ادبی دهه‌های 30 و 40 حضوری فعال داشت، به‌واسطه دوستی با بزرگان شعر و تصنیف‌سرایی برای خوانندگان مشهور آن زمان به چهره‌ای شناخته‌شده در جامعه هنری قبل از انقلاب بدل شد. عضویت او در کانون نویسندگان ایران در آستانه انقلاب، از دیگر فرازهای زندگی ادبی و اجتماعی سیمین است، جایی‌که بزرگان شعر، ادبیات و هنر ایران برگ‌های زرینی را در تاریخ فعالیت‌های ادبی و هنری رقم زدند. او که پس از مرگ فروغ، شاخص‌ترین‌چهره شعر معاصر زنان ما بود، در کنار فعالیت‌های ادبی و هنری خود، در مجامع زنان، حضوری فعال داشت و به‌نوعی از شهرت اجتماعی خود در تثبیت و احقاق حقوق زنان نیز بهره می‌برد. همین حضور پررنگ در مجامع‌عمومی به نفع حقوق زنان برای او سه‌جایزه مهم سازمان جهانی حقوق بشر (مدال کارل فون اوسی یتسکی)، سازمان دیده‌بان حقوق بشر (جایزه لیلیان هیلمن/ داشیل هامت) و جایزه سیمون دوبوار را به همراه داشت.
سیمین بهبهانی که طرز شعری خود را وقف غزل‌سرایی کرده بود، به‌واسطه به‌کاربردن وزن‌های مختلفی که کمتر کسی در آن قلمی فرسوده، شهرتی یگانه داشت، چه آنکه بسیاری از وزن‌های غریب و مهجور فارسی با شعرهای درخشان سیمین تلالویی مجدد یافت. در کار غزل‌سرایی سیمین همین بس که او؛ بسیار مدرن‌تر و هوشنگ ابتهاج؛ کلاسیک‌تر، باعث به‌روزماندن سرایش غزل در سطحی درخشان در قرن حاضر شدند و دیگرانی که پس از این دو، غزل‌سرایی را روش شعری خود انتخاب کردند، نمی‌توانند منکر تاثیر این دو بزرگ شعر و خصوصا سیمین بهبهانی بر زنده‌نگاه‌داشتن این غالب کهن شوند و اگر امروز بخشی محدود از جامعه غزل‌سرای ما هنوز با سنت آزاداندیشی شعری ما خوانده می‌شود و به سطح شعرهای سفارشی و دولتی فروکاسته‌نشده مرهون حضور پرقدرت، روشنگر و مادرانه سیمین بهبهانی است. زنی بزرگوار که بی‌چشمداشت زیر بال و پر بسیاری از شاعران جوان را گرفت و با حاشیه‌نویسی بر شعر آنان موجب ترقی، شهرت و تحول شعر ایشان شد.
دلزدگی‌های زنی که عاشق رنگ‌هاست
ویترین‌های رنگارنگ پارچه‌فروشی‌های خیابان زرتشت، خاطره‌ها دارند از ایستادن شاعر در مقابلشان. خانه سیمین سال‌ها در خیابان زرتشت بود و مسلما ویترین‌ها، او که شیفته رنگ بود و نشاط و سرزندگی بی‌حدی را که در وجودش زبانه می‌کشید خوب به خاطر دارند. همانطور که طنازی‌ها و مجلس‌گردانی‌ها و رنگین‌کمان خاطراتش در خاطر نزدیکانش روشن و تصویری ابدی است. با اینهمه سیمین شعر معاصر، در چند سال گذشته اوضاع بر وفق مرادش نبود. کهولت سن و بیماری‌هایی که به جان شیفته‌اش نشسته بود اگرچه سوی چشمانش را گرفته و قامت نحیفش را رنجورتر کرده بود اما آنچه این سال‌ها خصوصا در دولت‌های نهم و دهم بیشتر او را آزار می‌داد، توقف انتشار و تجدید چاپ آثارش و جلوگیری از شرکتش در مجامع ملی و بین‌المللی بود هرچند، در دولت یازدهم توانست گذرنامه‌اش را بگیرد و در هفتم شهریور سال ۱۳۹۲ برای دریافت جایزه «یانوش پانونیوش» که از سوی «انجمن قلم» مجارستان، در شهر «پچ» این کشور به او اهدا شد، سفری کوتاه داشته باشد.
محبوب مردم چون مصدق
به هر رو؛ سیمین بهبهانی هم، چون دیگر انسان‌هایی که قرن از پی قرن باید بیاید تا چون اویی تجسد پیدا کند. لابد چشمانش سویی مجدد گرفته و دوستدارانش را می‌بیند که دل‌ها همه سرخ، شعرهای او را می‌خوانند و سوگوارانش، سیاه‌پوش غربت اویند. اویی که روایتگر بخشی از تاریخ ما با همه کام‌ها و ناکامی‌هایش بود. اویی که میهن‌پرستی یگانه بود چون مصدق. و اویی که 28 مرداد 1393؛ «روز کودتا» را برای رفتن انتخاب کرده بود.
همچنین خواسته سیمین بهبهانی در مورد مراسم تشییع پیکرش این بوده است که مراسم از در منزلش انجام شود و پیکر او در قطعه هنرمندان بهشت زهرا (س) به خاک سپرده نشود. مراسم خاکسپاری او روز جمعه، 31 مرداد برگزار می‌شود و بنا به درخواست خودش در امامزاده طاهر کرج به خاک سپرده می شود.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیام دولت‌آبادی برای درگذشت سیمین بهبهانی
محمود دولت‌آبادی در پی درگذشت سیمین بهبهانی در پیام تسلیتی نوشت: «درگذشت شاعر غزل‌سرای کشور را به خانواده، همه دوستان، دوستدارانش و به‌خصوص بانوان ایران تسلیت می‌گویم. او در همه حال شاعری بود که به این کشور می‌اندیشید و به آرزوهای خودش. امیدوارم که زندگی پربار او به‌عنوان امانتی نزد دوستدارانش زنده باقی بماند و می‌ماند.»
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها