مدارس غيرانتفاعي برخاسته از درون مردم هستند
کيفيتبخشي به آموزش در مدارس غيرانتفاعي
نظام آموزشي ايران همواره با چالش و مشکلات بسياري مواجه بوده، از يکسو کپيبرداريهاي نادرست و اجراي غلط آن در سالهاي اخیر بارها افراد زيادي را قرباني کرده و از سوي ديگر اجراي اين سيستمهاي آموزشي همواره بر پايه يک ساختار تکبعدي صدور مفاهيم از يک طرف و پذيرش از طرف ديگر بوده است. از سال 1301 تا 1345 نظام آموزش رسمي کشور به دو دوره شش سال ابتدايي و شش سال متوسطه تقسيم شد.
گفته ميشود در سال 1342 تصميم گرفته شد پس از 40 سال نظام آموزشي مورد بازنگري قرار گيرد و به سه دوره پنج سال ابتدايي، سه سال راهنمايي و چهار سال دبيرستان تغيير يافت. از سال 1345 نظام جديد براي 25 سال بدون تغيير باقي ميماند تا اينکه در سال 1370 (سه سال پس از پايان جنگ) تغيير عمده در نظام آموزشي به وقوع ميپيوندد. علاءالدين کيا، مدير هماهنگي امور پژوهشي پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش علت اين تغيير را تحولات جمعيتي ميداند. با رشد سريع جمعيت که از اواخر دهه 1350 در ايران به وقوع پيوسته بود، تعداد افراد داراي مدرک ديپلم از دو ميليون نفر در اوايل دهه 70 به پنج ميليون نفر تغيير يافت و دانشگاهها ظرفيت پذيرش اين همه فارغالتحصيل را نداشت. لزومي نداشت همه دانشآموزان ديپلم بگيرند؛ بنابراین نظام ساليواحدي در مقطع دبيرستان اجرا شد.
در اين نظام جديد اخذ مدرک ديپلم به جاي 12 سال نيازمند 11 سال تحصيل شد و فقط کساني مجبور به گذراندن 12 سال تحصيل بودند که وارد کنکور شده و قصد داشتند در دانشگاههاي کشور ادامه تحصيل دهند. براي اين گروه از دانشآموزان گذراندن يک سال دوره پيشدانشگاهي الزامي بود. اين تغيير که در شورايعالي آموزشوپرورش مصوب شده بود بهطور خواسته و ناخواسته تغييرات عميقي در کيفيت تحصيل، هزينههاي نظام آموزشوپرورش، فضاي فيزيکي مدارس و زندگي آتي جوانان کشور به جاي گذاشت.
مردميبودن مدارس غيرانتفاعي
در اين شرايط مدارس غيردولتي که از سالهاي 68-69 بهصورت رسمي آغاز به فعاليت کرده بودند، جايگاه ويژهاي در جامعه پيدا کردند. اين مدارس با هدف افزايش مشارکتهاي مردمي آغاز به کار کردند تا بتوانند بخشي از سنگيني وظيفه تعليم و تربيت را که بر دوش مدارس دولتي آموزشوپرورش است، کاهش دهند.
اکنون بيش از 16.5 درصد از دانشآموزان در مدارس غيردولتي مشغول به تحصيل هستند و جمعيت قريب به 55 هزار نفري دانشآموزي در اين مدارس آمار قابلتوجهي است که ميتواند در پيشرفت و توسعه آموزشوپرورش تعيينکننده باشد. اقبال قاسمي پويا، پژوهشگر حوزه آموزشوپرورش، در گفتوگو با «شرق» با اشاره به فلسفه حضور مدارس غيرانتفاعي که برخاسته از درون مردم بوده است، ميگويد: تز دکتراي بنده درباره مدارس در دوره قاجار است. به روشني و وضوح ديد شد که آغاز آموزشوپرورش ما مردمي بوده نه دولتي. يعني از اواخر دولت ناصرالدينشاه، ميرزاحسن رشديه در سال 1335 هجري قمري در ششکلان تبريز اولين مدرسه را ميگشايد. برخی مانع ميشوند. اينها مردمي آغاز شده است. هزار مدرسه با عنوانهاي مختلفي مثل مکتبخانه و... شناسايي شده که اصلا دولت ديده نميشود.
متولي کيفيت آموزش چه ارگاني است؟
انتقال صِرف مهارتهاي شناختي در مدارس که متعلق به آموزشوپرورش صد سال پيش است باعث شده خانوادهها که غالبا خود نيز محصول همين آموزشوپرورش هستند، عمدتا نتوانند راهکاري براي جور ديگر آموزشديدن فرزندانشان پيدا کنند. در واقع جاي خالي آموزشهاي بهروز در مدارس دولتي يکي از عوامل مهم استقبال خانوادهها از مدارس غيرانتفاعي باکيفيت است. قاسمي پويا مشکل آموزشوپرورش ايران را در متدولوژي ميداند و ميگويد: در متدولوژي آموزشوپرورش اشکالات بسياري وجود دارد. از نظر من معلم مشکلات ومسائل آموزشوپرورش درصد کمي دروني است و اکثرا بيروني است. ما اگر همهچيز را از معلم، مدير مدرسه و وزير آموزشوپرورش بخواهيم، درواقع هيچچیز نخواستهايم. بيرون اين مسئله است. در تحقيقي که درغرب صورت گرفته 20 درصد يادگيري در مدرسه و 80 درصد آن بيرون از مدرسه است. اصلا در آموزشوپرورش به اين موضوع توجه نشده است. مشکل ما از بيرون ميآيد. مشکل متدولوژي بيروني است. بنده کمتر به مشکل دروني توجه ميکنم. وزير نبايد بگويد انشاءالله حقوق معلمان را ميپردازيم؛ بايد بگويد پول بدهيد ميخواهم آموزشوپرورش را بسازم. آموزشوپرورش چشم جامعه است. به
نظر من دولتهای ما دغدغه آموزشوپرورش ندارند. متولي آموزشوپرورش فقط وزير نيست، افراد مختلفي هستند. در يک شهر کوچک حداقل 10 نهاد، متولي آموزشوپرورش است. رئيس آموزشوپرروش بايد تمام عوامل را راضي نگه دارد تا معلم سر کلاس، درس بدهد. عواملي بيروني خيلي مهم است.
جايگاه معلمان در تربيت دانشآموز نوآور
از ديدگاه تعليم و تربيتي براي تعيين سرانه يا درآمد ملي نيازي به اندازهگيري شاخصهاي اقتصادي نداريم، کافي است فعاليتهاي مدارس را درست و حسابشده ارزيابي کنيم، اگر محيطهاي آموزشي غني باشند، معلمان توانمند و روشهاي آموزشي خلاق و نوآورانه باشد، بايد بدانيم نسلي در حال تربيت هستند که جامعهاي توانمند و توسعهيافته را به وجود ميآورند؛ به بياني ديگر نطفههاي توسعه در مدارس بسته ميشود. اقبال قاسمي پويا در ارتباط با نقش مهم معلمها در بالابردن کيفيت آموزش در مدارس و ايجاد تفکر نو ميگويد: مسئله اين است که آيا معلماني داريم که بتوانند دانشآموزان متفکر و نوآور تربيت کنند. من خودم شاگرد افرادی مثل دکتر غلامحسين شکوهي، دکتر عليمحمد کاردان، دکتر شاپور راسخ و آريانپور بودم. بسيار ما را از صفر به اوج رساندند و فقط در کلاس انجام ميشد. دانشگاه فرهنگيان که شاگردانشان ميانگين معدلشان 18 است، ولي هنوز همان معلماني که تربيت معلم بودند ساکت و آرام درسشان را ميگويند.
نارضايتيهاي موجود از کيفيت و کارايي نظام آموزشي، ناکافيبودن پاسخگويي به نيازها و تقاضاهاي جامعه، توسعه مشارکت بخش خصوصي را در آموزشوپرورش ضروري ميکند؛ بنابراین، درحاليکه دولتها از اين مشکلات رنج ميبرند، به نظر ميرسد سياستهاي خصوصيسازي راهحلي براي مشکلات باشند. با خصوصيسازي آموزش به صورت مدبرانه، علاوه بر کاهش فشار بر بودجه دولت، يک بازار رقابتي در قلمرو ياددهي- يادگيري شکل ميگيرد که خود به کارايي بيشتر در استفاده از منابع مالي و امکانات منجر ميشود. همچنين با خصوصيسازي آموزش، توجه بيشتري به سلايق و انتخابهاي افراد جامعه ميشود. بهعلاوه، حساسيت عمومي بهمنظور درخواست پاسخگويي بيشتر از ارائهدهندگان خدمات آموزشي افزايش مييابد که خود نيز موجب افزايش کيفيت آموزش خواهد شد.
نظام آموزشي ايران همواره با چالش و مشکلات بسياري مواجه بوده، از يکسو کپيبرداريهاي نادرست و اجراي غلط آن در سالهاي اخیر بارها افراد زيادي را قرباني کرده و از سوي ديگر اجراي اين سيستمهاي آموزشي همواره بر پايه يک ساختار تکبعدي صدور مفاهيم از يک طرف و پذيرش از طرف ديگر بوده است. از سال 1301 تا 1345 نظام آموزش رسمي کشور به دو دوره شش سال ابتدايي و شش سال متوسطه تقسيم شد.
گفته ميشود در سال 1342 تصميم گرفته شد پس از 40 سال نظام آموزشي مورد بازنگري قرار گيرد و به سه دوره پنج سال ابتدايي، سه سال راهنمايي و چهار سال دبيرستان تغيير يافت. از سال 1345 نظام جديد براي 25 سال بدون تغيير باقي ميماند تا اينکه در سال 1370 (سه سال پس از پايان جنگ) تغيير عمده در نظام آموزشي به وقوع ميپيوندد. علاءالدين کيا، مدير هماهنگي امور پژوهشي پژوهشگاه مطالعات آموزشوپرورش علت اين تغيير را تحولات جمعيتي ميداند. با رشد سريع جمعيت که از اواخر دهه 1350 در ايران به وقوع پيوسته بود، تعداد افراد داراي مدرک ديپلم از دو ميليون نفر در اوايل دهه 70 به پنج ميليون نفر تغيير يافت و دانشگاهها ظرفيت پذيرش اين همه فارغالتحصيل را نداشت. لزومي نداشت همه دانشآموزان ديپلم بگيرند؛ بنابراین نظام ساليواحدي در مقطع دبيرستان اجرا شد.
در اين نظام جديد اخذ مدرک ديپلم به جاي 12 سال نيازمند 11 سال تحصيل شد و فقط کساني مجبور به گذراندن 12 سال تحصيل بودند که وارد کنکور شده و قصد داشتند در دانشگاههاي کشور ادامه تحصيل دهند. براي اين گروه از دانشآموزان گذراندن يک سال دوره پيشدانشگاهي الزامي بود. اين تغيير که در شورايعالي آموزشوپرورش مصوب شده بود بهطور خواسته و ناخواسته تغييرات عميقي در کيفيت تحصيل، هزينههاي نظام آموزشوپرورش، فضاي فيزيکي مدارس و زندگي آتي جوانان کشور به جاي گذاشت.
مردميبودن مدارس غيرانتفاعي
در اين شرايط مدارس غيردولتي که از سالهاي 68-69 بهصورت رسمي آغاز به فعاليت کرده بودند، جايگاه ويژهاي در جامعه پيدا کردند. اين مدارس با هدف افزايش مشارکتهاي مردمي آغاز به کار کردند تا بتوانند بخشي از سنگيني وظيفه تعليم و تربيت را که بر دوش مدارس دولتي آموزشوپرورش است، کاهش دهند.
اکنون بيش از 16.5 درصد از دانشآموزان در مدارس غيردولتي مشغول به تحصيل هستند و جمعيت قريب به 55 هزار نفري دانشآموزي در اين مدارس آمار قابلتوجهي است که ميتواند در پيشرفت و توسعه آموزشوپرورش تعيينکننده باشد. اقبال قاسمي پويا، پژوهشگر حوزه آموزشوپرورش، در گفتوگو با «شرق» با اشاره به فلسفه حضور مدارس غيرانتفاعي که برخاسته از درون مردم بوده است، ميگويد: تز دکتراي بنده درباره مدارس در دوره قاجار است. به روشني و وضوح ديد شد که آغاز آموزشوپرورش ما مردمي بوده نه دولتي. يعني از اواخر دولت ناصرالدينشاه، ميرزاحسن رشديه در سال 1335 هجري قمري در ششکلان تبريز اولين مدرسه را ميگشايد. برخی مانع ميشوند. اينها مردمي آغاز شده است. هزار مدرسه با عنوانهاي مختلفي مثل مکتبخانه و... شناسايي شده که اصلا دولت ديده نميشود.
متولي کيفيت آموزش چه ارگاني است؟
انتقال صِرف مهارتهاي شناختي در مدارس که متعلق به آموزشوپرورش صد سال پيش است باعث شده خانوادهها که غالبا خود نيز محصول همين آموزشوپرورش هستند، عمدتا نتوانند راهکاري براي جور ديگر آموزشديدن فرزندانشان پيدا کنند. در واقع جاي خالي آموزشهاي بهروز در مدارس دولتي يکي از عوامل مهم استقبال خانوادهها از مدارس غيرانتفاعي باکيفيت است. قاسمي پويا مشکل آموزشوپرورش ايران را در متدولوژي ميداند و ميگويد: در متدولوژي آموزشوپرورش اشکالات بسياري وجود دارد. از نظر من معلم مشکلات ومسائل آموزشوپرورش درصد کمي دروني است و اکثرا بيروني است. ما اگر همهچيز را از معلم، مدير مدرسه و وزير آموزشوپرورش بخواهيم، درواقع هيچچیز نخواستهايم. بيرون اين مسئله است. در تحقيقي که درغرب صورت گرفته 20 درصد يادگيري در مدرسه و 80 درصد آن بيرون از مدرسه است. اصلا در آموزشوپرورش به اين موضوع توجه نشده است. مشکل ما از بيرون ميآيد. مشکل متدولوژي بيروني است. بنده کمتر به مشکل دروني توجه ميکنم. وزير نبايد بگويد انشاءالله حقوق معلمان را ميپردازيم؛ بايد بگويد پول بدهيد ميخواهم آموزشوپرورش را بسازم. آموزشوپرورش چشم جامعه است. به
نظر من دولتهای ما دغدغه آموزشوپرورش ندارند. متولي آموزشوپرورش فقط وزير نيست، افراد مختلفي هستند. در يک شهر کوچک حداقل 10 نهاد، متولي آموزشوپرورش است. رئيس آموزشوپرروش بايد تمام عوامل را راضي نگه دارد تا معلم سر کلاس، درس بدهد. عواملي بيروني خيلي مهم است.
جايگاه معلمان در تربيت دانشآموز نوآور
از ديدگاه تعليم و تربيتي براي تعيين سرانه يا درآمد ملي نيازي به اندازهگيري شاخصهاي اقتصادي نداريم، کافي است فعاليتهاي مدارس را درست و حسابشده ارزيابي کنيم، اگر محيطهاي آموزشي غني باشند، معلمان توانمند و روشهاي آموزشي خلاق و نوآورانه باشد، بايد بدانيم نسلي در حال تربيت هستند که جامعهاي توانمند و توسعهيافته را به وجود ميآورند؛ به بياني ديگر نطفههاي توسعه در مدارس بسته ميشود. اقبال قاسمي پويا در ارتباط با نقش مهم معلمها در بالابردن کيفيت آموزش در مدارس و ايجاد تفکر نو ميگويد: مسئله اين است که آيا معلماني داريم که بتوانند دانشآموزان متفکر و نوآور تربيت کنند. من خودم شاگرد افرادی مثل دکتر غلامحسين شکوهي، دکتر عليمحمد کاردان، دکتر شاپور راسخ و آريانپور بودم. بسيار ما را از صفر به اوج رساندند و فقط در کلاس انجام ميشد. دانشگاه فرهنگيان که شاگردانشان ميانگين معدلشان 18 است، ولي هنوز همان معلماني که تربيت معلم بودند ساکت و آرام درسشان را ميگويند.
نارضايتيهاي موجود از کيفيت و کارايي نظام آموزشي، ناکافيبودن پاسخگويي به نيازها و تقاضاهاي جامعه، توسعه مشارکت بخش خصوصي را در آموزشوپرورش ضروري ميکند؛ بنابراین، درحاليکه دولتها از اين مشکلات رنج ميبرند، به نظر ميرسد سياستهاي خصوصيسازي راهحلي براي مشکلات باشند. با خصوصيسازي آموزش به صورت مدبرانه، علاوه بر کاهش فشار بر بودجه دولت، يک بازار رقابتي در قلمرو ياددهي- يادگيري شکل ميگيرد که خود به کارايي بيشتر در استفاده از منابع مالي و امکانات منجر ميشود. همچنين با خصوصيسازي آموزش، توجه بيشتري به سلايق و انتخابهاي افراد جامعه ميشود. بهعلاوه، حساسيت عمومي بهمنظور درخواست پاسخگويي بيشتر از ارائهدهندگان خدمات آموزشي افزايش مييابد که خود نيز موجب افزايش کيفيت آموزش خواهد شد.