|

از باغ و بوستان‌ها و دلِ شکسته ما

ترانه یلدا.شهر‌ساز و معمار

وقتي ديدم ديروز جوان بيست‌وچند‌ساله دانشجویي مي‌گفت: «به‌زودي تنها ياد و خاطره‌اي از اين باغ‌ها و خانه‌هاي ميراثي برايمان باقي مي‌ماند و بايد زودتر لااقل از آنها عکس بگيريم و نگه داريم!»، واقعا دلم شکست. حتي جوانان ما هم به اين سرنوشت تسليم شده‌اند!؟... به بريده‌هاي روزنامه کنار ميز کارم دست مي‌برم؛ تيترها فجيع‌اند:
«درخواست دانشگاهيان براي جلوگيري از تخريب بافت تاريخي شيراز» و زيرتيتر آن: «بناهاي موجود در همسايگي مسجد عتيق شيراز واقع در بافت تاريخي 2 شب پيش پنهاني تخريب شدند» و بعد در متن چنين آمده: «در سال‌هاي اخير، به نام اقدامات عمراني، بسياري از شهرهاي دوران اسلامي ايران و به‌ویژه بافت تاريخي شيراز، متحمل خسارت‌ها و آسيب‌هاي فراوان تخريب آثار با ارزش فرهنگي و تاريخي شده‌اند» و از طرح «بافت اطراف حرم مطهر شاهچراغ» مي‌گويد که تخريب شده و مي‌شود... و در خاتمه اظهار تأسف که: «جاي بسي تأسف که در خانه پدري و در کشور اسلامي با توجيه توسعه اماکن مقدس، پا روي ارزش‌ها و دارایي‌هاي فرهنگي و اجتماعي بي‌نظير خود مي‌گذاريم و اعتقادات عميق و ريشه‌دار نياکان را به باد نسيان و فراموشي مي‌سپاريم». تازه اين خبر مدت‌ها بعد از خبر تخريب بافت تاريخي اطراف مدرسه خان شيراز به دستمان مي‌رسد. مدرسه خان بدون شک زيباترين بناي تاريخي شيراز است؛ حياطش، درختان بي‌نظيرش، کاشي‌کاري شگفت‌انگيزش... و معلوم نيست بدون بافت اطرافش چقدر بي‌معني شده باشد؟
بريده روزنامه بعدي مربوط به چهار سال پيش مي‌گويد:
«آتش عمدي که به جان باغ شمال تهران افتاد» و زيرتيترش: «رئيس سازمان پارک‌ها و فضاي سبز شهرداري در جلسه شوراي شهر از شکايت اين سازمان به دادسراي ناحيه 7 خبر داد». متن خبر به اختصار شرح مي‌دهد که مالک يک باغ 30هزار‌متري که سال‌هاست مي‌خواسته باغش را به آتش بکشد و درختانش را از بين ببرد، بالاخره دست به اين کار مي‌زند و سازمان بوستان‌ها هم از او شکايت مي‌کند... و بعد اين نکته در ادامه آمده است که «اگر مالکي به عمد فضاي سبزش را تخريب کند، به نفع مردم مصادره و به شهرداري واگذار مي‌شود تا به پارک عمومي تبديل شود»؛ واقعا باور کنيم؟
ديگر دستم نمي‌رود يکي ديگر از بريده‌ها را بردارم. اين همه حرف و کار ضد‌و‌نقيض در چهار جمله روزنامه بس است. اينها نشان از ادامه فاجعه دارد و ديگر من تنها نيستم که اين را روا نمي‌دانم. وقتي دانشگاهيان و مديران شهرداري خود به فرياد و دادخواهي برخيزند، يعني اين دادخواهي ديگر به عرصه عمومي آورده شده است و ان‌شاءالله گوش شنوایي پيدا شود.
با‌این‌حال در کنار اين هياهو نکات ديگري به ذهن متبادر مي‌شود. اينکه اصلا چرا بايد طرحي براي اطراف حرم شاهچراغ تهيه شود که تخريب بخش بزرگي از بافت را دربر داشته باشد؟ بسيار قبل از اين طرح نيز عمليات تعمير و بازسازي حرم و صحن بيروني حرم شاهچراغ تخريب بخشي از بافت را به‌همراه داشته است. همان‌طور که در مشهد نيز همين اتفاق براي بافت اطراف حرم مقدس امام رضا افتاده است و بافت قديم تا صدها متر فاصله از حرم کلا از بين رفته است.
سؤال ديگر اينکه چرا شهرداري تهران از بيش از 25 سال پيش، با مصوبات و بخش‌نامه‌هاي خلق‌الساعه اجازه داد به قولي دو هزار هکتار باغ و خانه‌هاي مسکوني ارزشمند در شمال تهران و جاهاي ديگر شهر به‌تدريج از بين برود و تخريب شود و به‌جاي آن برج‌هاي مسکوني ساخته شود؟ مگر اين قوانين قديمي که امروز رو مي‌شوند، آن‌روزها که اره‌هاي برقي شبانه‌روز در شميران کار مي‌کردند، وجود نداشت؟ پاسخ اين است: وجود داشت؛ اما کسي به آن عمل نمي‌کرد. راستش هنوز هم دليل شديد و غليظي وجود ندارد که در اين مورد منتظر تغيير رويه‌اي باشيم. ابتدا اعضاي محترم و عزيز شوراي چهارم شهر تهران در جلسه‌اي عمومي اعلام کردند هنوز موفق نشده‌اند آن مصوبه‌هاي معروف 20 سال پيش را ملغي کنند و قدمي در راه حفظ باغ‌هاي منتظر تخريب بردارند. شوراي شهر پنجم هم که عذر بدتر از گناه آورد و درست برعکس موعظه‌هاي يک‌ساله‌اش عمل کرد و 62 باغ معروف به لاي‌درمانده و منتظرالتخريب را فورا در اسفندماه 97 به دست ساخت برج سپرد. صحبت، صحبت پول‌هاي کلان است و دليلي ندارد مالکي خصوصي از فرصت‌هايش استفاده نکند. تازه دعوا فقط سر خانه دایي‌جان ناپلئون نيست که خريداري و مرمتش از سوي سازمان زيباسازي همه‌ ما را خيلي خوشحال کرد؛ صحبت بر سر تعداد زيادي زمين شهرداري و ساير در سطح تهران است که بسيار زودتر از آنچه بايد، دارند حراج مي‌شوند.
امروز طبق طرح تفصيلي مصوب و جاري شهر تهران، مي‌توان در اراضي بسيار وسيع ذخيره نوسازي و باغ‌هاي خصوصي بزرگ پراکنده در شهر تهران، بيش از سه برابر سطح زمين را روي هر زمين بالاي يک هکتار ساخت؛ يعني ساختمان‌هاي 5 تا 10‌طبقه‌اي که بنا بر کاربري و نوع استفاده از آنها، جاي زيادي براي فضاي سبز در اطرافشان باقي نخواهد ماند! و فوقش با يک گل و گل‌کاری مختصر در فضاي بازشان سروته قضيه به هم دوخته خواهد شد.
اما چه سود که هر روز به تکرار بگویيم صدها هکتار باغ بي‌مثال در شمال تهران از بين رفت و هنوز مي‌رود؟ مایيم که سکوت کرديم. خود مردم شهر را فروختند و ساختند و شرايط و ابزار فني اين روند قهقرایي هم البته به‌تدريج از سوی ما متخصصان و شهرسازان، در دفاتر مشاوره براي مسئولان در دولت و شهرداري فراهم شد و بهانه‌هاي همکاري نيز مشخص و کليشه‌اي در بين دوستان حرفه‌اي (؟‌!) جا افتاد که: «اگر من نکنم، ديگري خواهد کرد». يا «قيمت زمين خيلي بالاست و باغ در شهر ديگر جواب نمي‌دهد» و از همين قبيل بهانه‌هاي بسازوبفروشانه... . به‌هرحال، چه مي‌شد گفت به مالک جديد باغي که به قصد پول‌سازي باغ را از مهاجري به غرب، تو بخوان آواره‌اي مرفه، خريده است؟ او با سرمايه‌اش اقتصاد مسکن را مي‌چرخاند. باغ‌هاي شميران و قصرالدشت شيراز هم مي‌توانند به حومه‌هاي بالاتر بروند. اين بود نتيجه سياست‌هاي شهرسازي سه‌دهه پیش در ايران... و لابد چاره‌اي هم نبود.
حال کمي هم از شادي و نشاط در بوستان بگویيم، وگرنه افسردگي امان نخواهد داد!
درعوض، در اين 25 سال اخير شاهد پديده‌هایي فرح‌بخش و اميدوارکننده در زمينه باغ و بوستان‌کاري در تهران نيز بوده‌ايم. اصلا ما ايراني‌ها عاشق باغ و بوستانيم. بي‌خود نيست که مهم‌ترين کتاب‌هايمان از 700 سال پيش گلستان و بوستان نام داشته‌اند. همين سازمان بوستان‌ها و فضاي سبز شهر تهران چندين باغ بزرگ را خريده و به پارک عمومي تبديل کرده است. در کناره‌هاي بزرگراه‌ها، يا در واقع در طول رود‌دره‌هاي تهران که هر‌يک بزرگراهي را در دل خود دارند، فضاهاي سبز بي‌نظيري را در مقياس کلان‌شهري پديد آورده است که جاي تجليل و قدرداني فراوان دارد. واقعا آقاي مختاري در اين سه دهه بسيار زحمت کشيده‌اند و دستشان درد نکند! سازمان پارک‌ها حتي در مواردي مي‌توان گفت که غلو هم کرده‌اند؛ اين همه گل و چمن واقعا بيش از انتظار ما شهروندان بوده و هست! تماشاي اين نوارهاي سبز به زيبایي تزیين‌شده و فرح‌بخش جز تلطيف روح همه ما آپارتمان‌نشينانِ دودزده ساکن اين کلان‌شهر بي‌در‌وپيکر، اثري نداشته و ما خوشحال و ممنونيم! گاه مي‌شنويم که بعضي‌ها نِق مي‌زنند يا گلايه مي‌کنند که همين گل‌کاري‌ها برايمان خيلي گران تمام شد! درحالي‌که واقعا نمي‌توان کارهاي خوب و بد شهرداري را به هم مستقيما ربط داد. مي‌توانستند تراکم را بفروشند و گل را هم نکارند! آن وقت دوستان چه مي‌گفتند؟
کار بسيار شايان توجه شهرداري تحقق‌بخشيدن به ايده ايجاد پياده‌راه در مسير رود‌دره‌هاي تهران بود که از زماني که دکتر محمد‌امين ميرفندرسکي و يار وفادارشان، خانم فتانه نراقي ميرفندرسکي، تزشان را درباره سر پل تجريش و مسير مقصودبيک مي‌دادند، (سال‌هاي1340) مطرح بوده است. اين دو بزرگوار بعد از انقلاب هم باز اين فکر را در سال‌هاي 1370 در کادر «طرح کوهسران» براي شهرداري تهران در سازمان زيباسازي مطرح کردند و کار تا مراحلي از طراحي‌هاي اجرائي و حتي اجرا در مسير مقصودبيک، از بازار تجريش تا اتوبان صدر و از زير آن تا قلهک و داووديه و سپس تا برخي مراحل بعدي تا سه‌راه ضرابخانه و سيدخندان نیز به پيش رفت. از آنجا بود که ايده لزوم تقويت سبزينگي در طول مسير رود‌دره‌ها به‌عنوان عناصر ساختاري و اصلي شهر که تنها نشانه‌هایي از آن در طرح جامع اول تهران (ويکتور گروئن- عبدالعزيز فرمانفرمایيان) آمده بود، در زمان آقاي کرباسچي از نو پا گرفت و ترويج شد. مهندس هادي ميرميران، طراح طرح جامع اخير تهران نيز در سال 1385 همين ايده را در مقياسي وسيع‌تر به صورت ساختاري و جامع در نقشه طرح جامع بسط و عموميت داد؛ به‌طوري‌که با تصويب طرح جامع جديد تهران، زمينه‌ها و راهبردهاي رسمي کارهاي سازمان پارک‌ها در دستور کار شهرداري قرار گرفت.
آنچه مسلم است، سازمان بوستان‌ها روحيه سبزکردن فضاهاي عمومي و ساختن باغ و بوستان ايراني را دارد و در ذهن شهروندان نيز آن را بازپرورانده است. اکنون براي تجديد منظر باغ ايراني و براي نجات آنچه از باغ‌هاي تهران باقي مانده است، مي‌توان هنوز از آن مفهوم و جوهر ناب باغ‌سازي و معماري سنتي ايراني استفاده کرد. استفاده از اصول و عناصر معماري و باغ‌سازي ايراني، البته به روش و با مصالح و تکنيک‌های امروزي، در هر فرصتي که دست مي‌دهد، مي‌تواند پسنديده باشد. در مقاله‌اي قديمي با عنوان «بيایيد باغ ايراني بسازيم!» به چند مسير پيشنهادي اشاره کرده بودم که خيلي‌ از آنها از سوی سازمان بوستان‌ها پيموده شده‌اند و بعضي‌ها هم مي‌توانند مدنظر قرار گيرند که در اينجا فهرست‌وار
و مختصر مرورشان مي‌کنم:
خريد باغ‌هاي قديمي باقي‌مانده در تهران و ديگر شهرهاي قديمي ايران
حفظ عمارت‌ها و باغ‌هاي قديمي و استفاده جديد از آنها
تشويق افراد توانا به خريد و وقف باغ‌هاي قديمي
جلب توجه معماران جوان به اصول فني و معماري باغ ايراني
استفاده از المان‌هاي معماري ويژه باغ ايراني مثل کوشک، تالار، ديوار و دروازه در فضاي بوستان‌هاي عمومي
شناساندن معجزه قنات و بازيابي و تعمير قنات‌هاي قديمي
حفظ فضاهاي باز بزرگ عمومي در شهرها و ايجاد امکان تفرج و گردش در آنها براي مردم شهر
کاشتن درختان ميوه و توت در تراس‌بندي‌ها با ديواره‌هاي خشکه‌چيني
اختصاص باغچه‌ها و جاليزهاي عمومي در محلات براي مردم محله
کاشت درختان در حاشيه کوچه‌ها و خيابان‌هاي جديد و قديم شهر و... .
واضح است که شيوه‌هاي زندگي امروزي عموم مردم را نمي‌توان به عقب بازگرداند؛ اما مي‌توان تمام زيبایي‌هاي استفاده و تماس با باغ ايراني را در فضاهاي عمومي سبز شهري احيا کرد. استمراريافتن اين کار به آگاهي، اشراف و علاقه همگان، به‌ويژه مسئولان شهرداري‌ها به آن بستگي خواهد داشت.

وقتي ديدم ديروز جوان بيست‌وچند‌ساله دانشجویي مي‌گفت: «به‌زودي تنها ياد و خاطره‌اي از اين باغ‌ها و خانه‌هاي ميراثي برايمان باقي مي‌ماند و بايد زودتر لااقل از آنها عکس بگيريم و نگه داريم!»، واقعا دلم شکست. حتي جوانان ما هم به اين سرنوشت تسليم شده‌اند!؟... به بريده‌هاي روزنامه کنار ميز کارم دست مي‌برم؛ تيترها فجيع‌اند:
«درخواست دانشگاهيان براي جلوگيري از تخريب بافت تاريخي شيراز» و زيرتيتر آن: «بناهاي موجود در همسايگي مسجد عتيق شيراز واقع در بافت تاريخي 2 شب پيش پنهاني تخريب شدند» و بعد در متن چنين آمده: «در سال‌هاي اخير، به نام اقدامات عمراني، بسياري از شهرهاي دوران اسلامي ايران و به‌ویژه بافت تاريخي شيراز، متحمل خسارت‌ها و آسيب‌هاي فراوان تخريب آثار با ارزش فرهنگي و تاريخي شده‌اند» و از طرح «بافت اطراف حرم مطهر شاهچراغ» مي‌گويد که تخريب شده و مي‌شود... و در خاتمه اظهار تأسف که: «جاي بسي تأسف که در خانه پدري و در کشور اسلامي با توجيه توسعه اماکن مقدس، پا روي ارزش‌ها و دارایي‌هاي فرهنگي و اجتماعي بي‌نظير خود مي‌گذاريم و اعتقادات عميق و ريشه‌دار نياکان را به باد نسيان و فراموشي مي‌سپاريم». تازه اين خبر مدت‌ها بعد از خبر تخريب بافت تاريخي اطراف مدرسه خان شيراز به دستمان مي‌رسد. مدرسه خان بدون شک زيباترين بناي تاريخي شيراز است؛ حياطش، درختان بي‌نظيرش، کاشي‌کاري شگفت‌انگيزش... و معلوم نيست بدون بافت اطرافش چقدر بي‌معني شده باشد؟
بريده روزنامه بعدي مربوط به چهار سال پيش مي‌گويد:
«آتش عمدي که به جان باغ شمال تهران افتاد» و زيرتيترش: «رئيس سازمان پارک‌ها و فضاي سبز شهرداري در جلسه شوراي شهر از شکايت اين سازمان به دادسراي ناحيه 7 خبر داد». متن خبر به اختصار شرح مي‌دهد که مالک يک باغ 30هزار‌متري که سال‌هاست مي‌خواسته باغش را به آتش بکشد و درختانش را از بين ببرد، بالاخره دست به اين کار مي‌زند و سازمان بوستان‌ها هم از او شکايت مي‌کند... و بعد اين نکته در ادامه آمده است که «اگر مالکي به عمد فضاي سبزش را تخريب کند، به نفع مردم مصادره و به شهرداري واگذار مي‌شود تا به پارک عمومي تبديل شود»؛ واقعا باور کنيم؟
ديگر دستم نمي‌رود يکي ديگر از بريده‌ها را بردارم. اين همه حرف و کار ضد‌و‌نقيض در چهار جمله روزنامه بس است. اينها نشان از ادامه فاجعه دارد و ديگر من تنها نيستم که اين را روا نمي‌دانم. وقتي دانشگاهيان و مديران شهرداري خود به فرياد و دادخواهي برخيزند، يعني اين دادخواهي ديگر به عرصه عمومي آورده شده است و ان‌شاءالله گوش شنوایي پيدا شود.
با‌این‌حال در کنار اين هياهو نکات ديگري به ذهن متبادر مي‌شود. اينکه اصلا چرا بايد طرحي براي اطراف حرم شاهچراغ تهيه شود که تخريب بخش بزرگي از بافت را دربر داشته باشد؟ بسيار قبل از اين طرح نيز عمليات تعمير و بازسازي حرم و صحن بيروني حرم شاهچراغ تخريب بخشي از بافت را به‌همراه داشته است. همان‌طور که در مشهد نيز همين اتفاق براي بافت اطراف حرم مقدس امام رضا افتاده است و بافت قديم تا صدها متر فاصله از حرم کلا از بين رفته است.
سؤال ديگر اينکه چرا شهرداري تهران از بيش از 25 سال پيش، با مصوبات و بخش‌نامه‌هاي خلق‌الساعه اجازه داد به قولي دو هزار هکتار باغ و خانه‌هاي مسکوني ارزشمند در شمال تهران و جاهاي ديگر شهر به‌تدريج از بين برود و تخريب شود و به‌جاي آن برج‌هاي مسکوني ساخته شود؟ مگر اين قوانين قديمي که امروز رو مي‌شوند، آن‌روزها که اره‌هاي برقي شبانه‌روز در شميران کار مي‌کردند، وجود نداشت؟ پاسخ اين است: وجود داشت؛ اما کسي به آن عمل نمي‌کرد. راستش هنوز هم دليل شديد و غليظي وجود ندارد که در اين مورد منتظر تغيير رويه‌اي باشيم. ابتدا اعضاي محترم و عزيز شوراي چهارم شهر تهران در جلسه‌اي عمومي اعلام کردند هنوز موفق نشده‌اند آن مصوبه‌هاي معروف 20 سال پيش را ملغي کنند و قدمي در راه حفظ باغ‌هاي منتظر تخريب بردارند. شوراي شهر پنجم هم که عذر بدتر از گناه آورد و درست برعکس موعظه‌هاي يک‌ساله‌اش عمل کرد و 62 باغ معروف به لاي‌درمانده و منتظرالتخريب را فورا در اسفندماه 97 به دست ساخت برج سپرد. صحبت، صحبت پول‌هاي کلان است و دليلي ندارد مالکي خصوصي از فرصت‌هايش استفاده نکند. تازه دعوا فقط سر خانه دایي‌جان ناپلئون نيست که خريداري و مرمتش از سوي سازمان زيباسازي همه‌ ما را خيلي خوشحال کرد؛ صحبت بر سر تعداد زيادي زمين شهرداري و ساير در سطح تهران است که بسيار زودتر از آنچه بايد، دارند حراج مي‌شوند.
امروز طبق طرح تفصيلي مصوب و جاري شهر تهران، مي‌توان در اراضي بسيار وسيع ذخيره نوسازي و باغ‌هاي خصوصي بزرگ پراکنده در شهر تهران، بيش از سه برابر سطح زمين را روي هر زمين بالاي يک هکتار ساخت؛ يعني ساختمان‌هاي 5 تا 10‌طبقه‌اي که بنا بر کاربري و نوع استفاده از آنها، جاي زيادي براي فضاي سبز در اطرافشان باقي نخواهد ماند! و فوقش با يک گل و گل‌کاری مختصر در فضاي بازشان سروته قضيه به هم دوخته خواهد شد.
اما چه سود که هر روز به تکرار بگویيم صدها هکتار باغ بي‌مثال در شمال تهران از بين رفت و هنوز مي‌رود؟ مایيم که سکوت کرديم. خود مردم شهر را فروختند و ساختند و شرايط و ابزار فني اين روند قهقرایي هم البته به‌تدريج از سوی ما متخصصان و شهرسازان، در دفاتر مشاوره براي مسئولان در دولت و شهرداري فراهم شد و بهانه‌هاي همکاري نيز مشخص و کليشه‌اي در بين دوستان حرفه‌اي (؟‌!) جا افتاد که: «اگر من نکنم، ديگري خواهد کرد». يا «قيمت زمين خيلي بالاست و باغ در شهر ديگر جواب نمي‌دهد» و از همين قبيل بهانه‌هاي بسازوبفروشانه... . به‌هرحال، چه مي‌شد گفت به مالک جديد باغي که به قصد پول‌سازي باغ را از مهاجري به غرب، تو بخوان آواره‌اي مرفه، خريده است؟ او با سرمايه‌اش اقتصاد مسکن را مي‌چرخاند. باغ‌هاي شميران و قصرالدشت شيراز هم مي‌توانند به حومه‌هاي بالاتر بروند. اين بود نتيجه سياست‌هاي شهرسازي سه‌دهه پیش در ايران... و لابد چاره‌اي هم نبود.
حال کمي هم از شادي و نشاط در بوستان بگویيم، وگرنه افسردگي امان نخواهد داد!
درعوض، در اين 25 سال اخير شاهد پديده‌هایي فرح‌بخش و اميدوارکننده در زمينه باغ و بوستان‌کاري در تهران نيز بوده‌ايم. اصلا ما ايراني‌ها عاشق باغ و بوستانيم. بي‌خود نيست که مهم‌ترين کتاب‌هايمان از 700 سال پيش گلستان و بوستان نام داشته‌اند. همين سازمان بوستان‌ها و فضاي سبز شهر تهران چندين باغ بزرگ را خريده و به پارک عمومي تبديل کرده است. در کناره‌هاي بزرگراه‌ها، يا در واقع در طول رود‌دره‌هاي تهران که هر‌يک بزرگراهي را در دل خود دارند، فضاهاي سبز بي‌نظيري را در مقياس کلان‌شهري پديد آورده است که جاي تجليل و قدرداني فراوان دارد. واقعا آقاي مختاري در اين سه دهه بسيار زحمت کشيده‌اند و دستشان درد نکند! سازمان پارک‌ها حتي در مواردي مي‌توان گفت که غلو هم کرده‌اند؛ اين همه گل و چمن واقعا بيش از انتظار ما شهروندان بوده و هست! تماشاي اين نوارهاي سبز به زيبایي تزیين‌شده و فرح‌بخش جز تلطيف روح همه ما آپارتمان‌نشينانِ دودزده ساکن اين کلان‌شهر بي‌در‌وپيکر، اثري نداشته و ما خوشحال و ممنونيم! گاه مي‌شنويم که بعضي‌ها نِق مي‌زنند يا گلايه مي‌کنند که همين گل‌کاري‌ها برايمان خيلي گران تمام شد! درحالي‌که واقعا نمي‌توان کارهاي خوب و بد شهرداري را به هم مستقيما ربط داد. مي‌توانستند تراکم را بفروشند و گل را هم نکارند! آن وقت دوستان چه مي‌گفتند؟
کار بسيار شايان توجه شهرداري تحقق‌بخشيدن به ايده ايجاد پياده‌راه در مسير رود‌دره‌هاي تهران بود که از زماني که دکتر محمد‌امين ميرفندرسکي و يار وفادارشان، خانم فتانه نراقي ميرفندرسکي، تزشان را درباره سر پل تجريش و مسير مقصودبيک مي‌دادند، (سال‌هاي1340) مطرح بوده است. اين دو بزرگوار بعد از انقلاب هم باز اين فکر را در سال‌هاي 1370 در کادر «طرح کوهسران» براي شهرداري تهران در سازمان زيباسازي مطرح کردند و کار تا مراحلي از طراحي‌هاي اجرائي و حتي اجرا در مسير مقصودبيک، از بازار تجريش تا اتوبان صدر و از زير آن تا قلهک و داووديه و سپس تا برخي مراحل بعدي تا سه‌راه ضرابخانه و سيدخندان نیز به پيش رفت. از آنجا بود که ايده لزوم تقويت سبزينگي در طول مسير رود‌دره‌ها به‌عنوان عناصر ساختاري و اصلي شهر که تنها نشانه‌هایي از آن در طرح جامع اول تهران (ويکتور گروئن- عبدالعزيز فرمانفرمایيان) آمده بود، در زمان آقاي کرباسچي از نو پا گرفت و ترويج شد. مهندس هادي ميرميران، طراح طرح جامع اخير تهران نيز در سال 1385 همين ايده را در مقياسي وسيع‌تر به صورت ساختاري و جامع در نقشه طرح جامع بسط و عموميت داد؛ به‌طوري‌که با تصويب طرح جامع جديد تهران، زمينه‌ها و راهبردهاي رسمي کارهاي سازمان پارک‌ها در دستور کار شهرداري قرار گرفت.
آنچه مسلم است، سازمان بوستان‌ها روحيه سبزکردن فضاهاي عمومي و ساختن باغ و بوستان ايراني را دارد و در ذهن شهروندان نيز آن را بازپرورانده است. اکنون براي تجديد منظر باغ ايراني و براي نجات آنچه از باغ‌هاي تهران باقي مانده است، مي‌توان هنوز از آن مفهوم و جوهر ناب باغ‌سازي و معماري سنتي ايراني استفاده کرد. استفاده از اصول و عناصر معماري و باغ‌سازي ايراني، البته به روش و با مصالح و تکنيک‌های امروزي، در هر فرصتي که دست مي‌دهد، مي‌تواند پسنديده باشد. در مقاله‌اي قديمي با عنوان «بيایيد باغ ايراني بسازيم!» به چند مسير پيشنهادي اشاره کرده بودم که خيلي‌ از آنها از سوی سازمان بوستان‌ها پيموده شده‌اند و بعضي‌ها هم مي‌توانند مدنظر قرار گيرند که در اينجا فهرست‌وار
و مختصر مرورشان مي‌کنم:
خريد باغ‌هاي قديمي باقي‌مانده در تهران و ديگر شهرهاي قديمي ايران
حفظ عمارت‌ها و باغ‌هاي قديمي و استفاده جديد از آنها
تشويق افراد توانا به خريد و وقف باغ‌هاي قديمي
جلب توجه معماران جوان به اصول فني و معماري باغ ايراني
استفاده از المان‌هاي معماري ويژه باغ ايراني مثل کوشک، تالار، ديوار و دروازه در فضاي بوستان‌هاي عمومي
شناساندن معجزه قنات و بازيابي و تعمير قنات‌هاي قديمي
حفظ فضاهاي باز بزرگ عمومي در شهرها و ايجاد امکان تفرج و گردش در آنها براي مردم شهر
کاشتن درختان ميوه و توت در تراس‌بندي‌ها با ديواره‌هاي خشکه‌چيني
اختصاص باغچه‌ها و جاليزهاي عمومي در محلات براي مردم محله
کاشت درختان در حاشيه کوچه‌ها و خيابان‌هاي جديد و قديم شهر و... .
واضح است که شيوه‌هاي زندگي امروزي عموم مردم را نمي‌توان به عقب بازگرداند؛ اما مي‌توان تمام زيبایي‌هاي استفاده و تماس با باغ ايراني را در فضاهاي عمومي سبز شهري احيا کرد. استمراريافتن اين کار به آگاهي، اشراف و علاقه همگان، به‌ويژه مسئولان شهرداري‌ها به آن بستگي خواهد داشت.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها