بزرگوارانه زیست و بزرگمرد رفت
نعمت احمدی
آقای مهندس مظاهری یک چهره استثنائی بود، در میان کسانی که به تعبیری سرمایهدار و در میان دهک بالای جامعه از لحاظ توان مالی قرار داشتند. به این دلیل که به ادبیات و فرهنگ علاقه داشتند و این علاقه فقط از جنبه یک طرفدار معمولی در این فضا نبود؛ چراکه ایشان علاوه بر علاقهای که به این حوزه داشتند، بسیار هم علاقهمند بودند که در حوزه نشر فرهنگ و ادبیات هم فعال باشند و حضورشان در مجموعه «شرق» هم مؤید همین موضوع است. هستند بسیاری از افراد که در طبقه ثروتمندان قرار دارند و حتی پولشان چندین برابر ثروت و دارایی آقای مظاهری است؛ اما دغدغه ادبیات، فرهنگ، اصلاح جامعه، آگاهی و اطلاعرسانی را ندارند. این بخت و اقبال را آقای مظاهری داشت که خداوند در وجود او این مهم را باقی گذاشت که بدون چشمداشت یا فایدهانگاری در این راه قدم بگذارد. هیچگاه آقای مظاهری اقداماتش در حوزه روزنامهنگاری را به چشم یک فعالیت اقتصادی ندید و در آن به دنبال فایده و منفعت اقتصادی نبود. ایشان تا زمانی که در قید حیات بودند، حتی در بدترین شرایط هم پشت «شرق» را خالی نکردند. آنچه الان بهعنوان «شرق» با سابقه 17ساله در مطبوعات ایران شناخته میشود، رسانهای است که روی سه ستون محکم استوار شده است. نخست باید به مدیریت هوشمندانه مهندس رحمانیان و حلم و صبری که ایشان در این سالها با همه ناملایمات متحمل شدند، اشاره کرد. از تعطیلی و زندانرفتن تا مشکلات اقتصادی این دو دهه را تحمل کرد؛ اما «شرق» را به اینجایی که الان هست، رساند. پایه دیگری که در هویت «شرق» کنونی اهمیت فراوانی دارد، تحریریه این روزنامه است. روزنامهنگارانی که توانستند در این شرایط بحرانی از جان و دل مایه بگذارند و انگیزههای اطلاعرسانی و آگاهیبخشیشان خیلی بیشتر از نگاهشان به منافع مالی بود که از این طریق حاصل میشد. میدانیم که متأسفانه وضعیت اقتصادی رسانهها در چه وضعی است و یک روزنامهنگار تنها با یک حقوق رسانهای نمیتواند از پس مخارج زندگیاش برآید. برخلاف اروپا و آمریکا که ستوننویس روزنامه تایمز مثل فرید زکریا یا چهرهای مثل حسنین هیکل در مصر به واسطه کار در تنها یک رسانه در زمره طبقات مرفه جامعه محسوب میشوند. چیزی که در ایران کاملا برعکس است و همه میدانند که با کار در مطبوعات ایران نمیتوان زندگی را گذراند و اگر به این کار علاقه دارید، حتما باید کار دوم و سومی هم داشته باشید. با درنظرگرفتن مجموع این شرایط تحریریه «شرق» در این سالها توانستند با حرکت روی لبه تیغ و ستون دوم ایستایی «شرق» را به وجود آورند. ستون سوم ایستادگی «شرق» اما حمایت آقای مظاهری بود. ممکن است حمایت مالیای که آقای مظاهری از «شرق» انجام میداد، همه هزینههای «شرق» را در بر نمیگرفت و بخش مهمی از آن از طرق دیگر تأمین میشد؛ اما حضور آقای مظاهری در «شرق» برای تحریریه و روزنامه بهمثابه یک تکیهگاه بود. مانند یک پدر که نمیگذاشت اعضای آن خانواده احساس غربت، تنهایی و دلتنگی داشته باشند. چهره همیشه بشاش ایشان در کنار حمایت واقعی که از خانواده «شرق» چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ عاطفی میکرد، واقعا در طول این سالها یک دلگرمی بزرگ و واقعی بود. در واقع این سه ستون در کنار هم در این 17 سال «شرق» را به این مرحله رساند؛ اما گفتنی درباره آقای مظاهری زیاد است و بعید است کسی با ایشان معاشرت داشته باشد و شیفته اخلاق همیشه خوب و روی خندان ایشان نشده باشد. باید بپذیریم که افراد بیعلت در جامعه بزرگ نمیشوند و از آنها یاد و نام نیک نمیماند. قضاوت مردم درباره چهرهها یک قضاوت دقیق است. امثال مرحوم مظاهری بدون اینکه به دنبال معروفشدن یا محبوبشدن باشند؛ فقط با منش و رفتار معمولی و روزانه خودشان، با شخصیت آزاد و آزادهای که داشتند، به یک چهره محبوب و دوستداشتنی تبدیل شدند. بزرگی که بزرگی کرد و بزرگوارانه زیست و بزرگمرد مرد. آقای مظاهری میتوانست مثل خیلی از همصنفها و همردههای خودش خشتی بر خشتهای داشتههایش بیفزاید؛ اما وارد سنگر مطبوعات شد و بدون اینکه بخواهد از سنگر مطبوعات کمترین سودی ببرد، در آن ماند و فعالیت کرد. خیلیها حاضرند هزینه بکنند تا در مطبوعات ایران جایگاهی داشته باشند و از مطبوعات پلکانی بسازند که خودشان را به جاهای بالاتری برسانند. آقای مظاهری در همه این سالهایی که در مطبوعات بود، چنین نخواست و اصلا به دنبال آن نبود و فقط علاقهمند بود مطبوعات جایگاه درست و واقعی خودش را داشته باشد.
آقای مهندس مظاهری یک چهره استثنائی بود، در میان کسانی که به تعبیری سرمایهدار و در میان دهک بالای جامعه از لحاظ توان مالی قرار داشتند. به این دلیل که به ادبیات و فرهنگ علاقه داشتند و این علاقه فقط از جنبه یک طرفدار معمولی در این فضا نبود؛ چراکه ایشان علاوه بر علاقهای که به این حوزه داشتند، بسیار هم علاقهمند بودند که در حوزه نشر فرهنگ و ادبیات هم فعال باشند و حضورشان در مجموعه «شرق» هم مؤید همین موضوع است. هستند بسیاری از افراد که در طبقه ثروتمندان قرار دارند و حتی پولشان چندین برابر ثروت و دارایی آقای مظاهری است؛ اما دغدغه ادبیات، فرهنگ، اصلاح جامعه، آگاهی و اطلاعرسانی را ندارند. این بخت و اقبال را آقای مظاهری داشت که خداوند در وجود او این مهم را باقی گذاشت که بدون چشمداشت یا فایدهانگاری در این راه قدم بگذارد. هیچگاه آقای مظاهری اقداماتش در حوزه روزنامهنگاری را به چشم یک فعالیت اقتصادی ندید و در آن به دنبال فایده و منفعت اقتصادی نبود. ایشان تا زمانی که در قید حیات بودند، حتی در بدترین شرایط هم پشت «شرق» را خالی نکردند. آنچه الان بهعنوان «شرق» با سابقه 17ساله در مطبوعات ایران شناخته میشود، رسانهای است که روی سه ستون محکم استوار شده است. نخست باید به مدیریت هوشمندانه مهندس رحمانیان و حلم و صبری که ایشان در این سالها با همه ناملایمات متحمل شدند، اشاره کرد. از تعطیلی و زندانرفتن تا مشکلات اقتصادی این دو دهه را تحمل کرد؛ اما «شرق» را به اینجایی که الان هست، رساند. پایه دیگری که در هویت «شرق» کنونی اهمیت فراوانی دارد، تحریریه این روزنامه است. روزنامهنگارانی که توانستند در این شرایط بحرانی از جان و دل مایه بگذارند و انگیزههای اطلاعرسانی و آگاهیبخشیشان خیلی بیشتر از نگاهشان به منافع مالی بود که از این طریق حاصل میشد. میدانیم که متأسفانه وضعیت اقتصادی رسانهها در چه وضعی است و یک روزنامهنگار تنها با یک حقوق رسانهای نمیتواند از پس مخارج زندگیاش برآید. برخلاف اروپا و آمریکا که ستوننویس روزنامه تایمز مثل فرید زکریا یا چهرهای مثل حسنین هیکل در مصر به واسطه کار در تنها یک رسانه در زمره طبقات مرفه جامعه محسوب میشوند. چیزی که در ایران کاملا برعکس است و همه میدانند که با کار در مطبوعات ایران نمیتوان زندگی را گذراند و اگر به این کار علاقه دارید، حتما باید کار دوم و سومی هم داشته باشید. با درنظرگرفتن مجموع این شرایط تحریریه «شرق» در این سالها توانستند با حرکت روی لبه تیغ و ستون دوم ایستایی «شرق» را به وجود آورند. ستون سوم ایستادگی «شرق» اما حمایت آقای مظاهری بود. ممکن است حمایت مالیای که آقای مظاهری از «شرق» انجام میداد، همه هزینههای «شرق» را در بر نمیگرفت و بخش مهمی از آن از طرق دیگر تأمین میشد؛ اما حضور آقای مظاهری در «شرق» برای تحریریه و روزنامه بهمثابه یک تکیهگاه بود. مانند یک پدر که نمیگذاشت اعضای آن خانواده احساس غربت، تنهایی و دلتنگی داشته باشند. چهره همیشه بشاش ایشان در کنار حمایت واقعی که از خانواده «شرق» چه به لحاظ مالی و چه به لحاظ عاطفی میکرد، واقعا در طول این سالها یک دلگرمی بزرگ و واقعی بود. در واقع این سه ستون در کنار هم در این 17 سال «شرق» را به این مرحله رساند؛ اما گفتنی درباره آقای مظاهری زیاد است و بعید است کسی با ایشان معاشرت داشته باشد و شیفته اخلاق همیشه خوب و روی خندان ایشان نشده باشد. باید بپذیریم که افراد بیعلت در جامعه بزرگ نمیشوند و از آنها یاد و نام نیک نمیماند. قضاوت مردم درباره چهرهها یک قضاوت دقیق است. امثال مرحوم مظاهری بدون اینکه به دنبال معروفشدن یا محبوبشدن باشند؛ فقط با منش و رفتار معمولی و روزانه خودشان، با شخصیت آزاد و آزادهای که داشتند، به یک چهره محبوب و دوستداشتنی تبدیل شدند. بزرگی که بزرگی کرد و بزرگوارانه زیست و بزرگمرد مرد. آقای مظاهری میتوانست مثل خیلی از همصنفها و همردههای خودش خشتی بر خشتهای داشتههایش بیفزاید؛ اما وارد سنگر مطبوعات شد و بدون اینکه بخواهد از سنگر مطبوعات کمترین سودی ببرد، در آن ماند و فعالیت کرد. خیلیها حاضرند هزینه بکنند تا در مطبوعات ایران جایگاهی داشته باشند و از مطبوعات پلکانی بسازند که خودشان را به جاهای بالاتری برسانند. آقای مظاهری در همه این سالهایی که در مطبوعات بود، چنین نخواست و اصلا به دنبال آن نبود و فقط علاقهمند بود مطبوعات جایگاه درست و واقعی خودش را داشته باشد.