گفتوگو با مهدی رحمانیان درباره همکاری با محمد امیرمظاهری
همراهی سخاوتمند
از همان تابستان سال 82 که روزنامه «شرق» با شعار «آفتاب از شرق طلوع میکند» پا به عرصه فعالیت گذاشت؛ تا امروز اتفاقات زیادی رخ داده است. دراینمیان نقش محمد امیرمظاهری پررنگ بود. مردی که زمستان 98 درگذشت. این گفتوگو با مهدی رحمانیان، مدیرمسئول روزنامه «شرق»، درباره نقش اوست.
آقای مظاهری از سرمایهگذاران روزنامه «شرق» بود که اسفند سال گذشته درگذشت. تاجاییکه میدانیم، حوزه فعالیت ایشان در حوزه ساختوساز بود. شاید بهتر باشد به همان روزهای اول، چگونگی آشنایی و ورود ایشان به حوزه فرهنگ و رسانه و شکلگیری «شرق» برگردید و دربارهاش صحبت کنید.
«شرق» یک هفتهنامه محلی در استان سیستانوبلوچستان بود. بعد از صدور مجوز انتشار سراسری، به دلیل مسئولیت دولتی، امکان انتشار منظم آن برای من فراهم نبود. اسفند سال 81، محمود احمدینژاد شهردار تهران شد. تغییرات گسترده و بنیادی در شهرداری رخ داد و روزنامه همشهری هم بهعنوان ارگان شهرداری، مصون از این تغییرات نبود. پسازآن یک تیم حرفهای که در ضمیمه همشهری فعالیت داشت و با عنوان همشهری جهان، همشهری دو و... به انتشار صفحاتی میپرداخت، بیکار شد. با آقای قوچانی و تیمشان بعد از گفتوگوها و مذاکرههای متعدد توافق نسبی حاصل شد. آقای محمد عطریانفر اطلاع داد که سرمایهگذاری را میشناسند و اعلام آمادگی کرده است. از همانجا بود که من با نام آقای مظاهری و بعد با خود ایشان آشنا شدم. آقای مظاهری، با وجود اینکه حوزه فعالیتشان رسانه نبود، به حوزه فرهنگ علاقه داشت. این حوزه سود چندانی ندارد و انصافا هم با سخاوت در این زمینه سرمایهگذاری کرد و سرانجام دوم شهریور 82 روزنامه سراسری «شرق» منتشر شد. در این سالهایی که همکاری میکردیم، اختلافنظرهایی هم در تحریریه بروز کرد. همه اینها بهمرور برطرف شد و در تمام مدت با ایشان،
همکاری و رفاقت را ادامه دادیم. از سال 89 به دلیل اتفاقاتی که در همکاری با یکی دیگر از همکاران رخ داد، من و آقای مظاهری، به اتفاق به ادامه فعالیت پرداختیم. ایشان بخش حمایت مالی را برعهده داشت و من امور تحریریه و فعالیتهای اجرائی و اداری را دنبال میکردم. تا اینکه رسیدیم به 22 اسفند 98 که ایشان متأسفانه در مدت 10 روز بعد از ابتلا به بیماری و بستریشدن در بیمارستان، به شکل ناگهانی درگذشت. من برای آمرزش روح ایشان دعا میکنم و مطمئن هستم انسانهایی که در حوزه فرهنگ فعال هستند، حتما در درگاه باریتعالی مقام بالایی دارند. انشاءالله که ایشان به این مقام دست پیدا کرده باشد.
در صحبتهایتان به فرازونشیبهای اجرائی و در تحریریه اشاره کردید. فرازونشیبهای مالی را نیز شاهد بودید. از این گذرگاهها چطور عبور میکردید و نقش آقای مظاهری در این مقاطع چه بود؟
از اول قرار بود ایشان شش ماه هزینههای روزنامه را تقبل کنند تا روزنامه به نقطه سربهسر برسد و پسازآن نیز به سوددهی برسد. آقای مظاهری به تعهداتش عمل کرد؛ اما روزنامه نتوانست به سوددهی برسد. اتفاقاتی در مدیریت داخلی روزنامه افتاد و افرادی که توانایی کار فرهنگی نداشتند، مسئولیت اجرائی را برعهده گرفتند. این مسائل باعث شد اتفاقات نامناسبی رخ دهد و تأثیر نامناسبی بر حیات روزنامه بگذارد. توقیف اول و دوم «شرق» هم مزید بر علت شد. البته از یک زاویه دیگر هم به مسئله نگاه میکنم. اگر اینها اتفاق نمیافتاد، شاید خود روزنامه از درون میپاشید؛ چون همکارانی حضور داشتند که الفبای اولیه معادلات و فعالیتهای اقتصادی را نمیدانستند.
اما در همه این سالها آقای مظاهری در کنار ما حضور داشت و به عناوین مختلف به گردش امور روزنامه کمک میکرد. در سالهای متمادی ایشان با سرمایهگذاری خود، همراه بود که شاید بخشی از این سرمایه هرگز بازنگشت و ایشان هیچگاه سراغش را نگرفت. این در حالی است که فعالان اقتصادی به دنبال سود و نفع هستند. ایشان البته در نشریات دیگری نیز سرمایهگذاری و شراکت داشت.
برای این حضور و فعالیت سرمایهگذاری در رسانه، چه انگیزهای داشت؟
نکتهای که صادقانه میگفت، مقایسهای بود که با درآمد روزنامه همشهری داشت. آقای مظاهری بنا به تعاریفی که آقای عطریانفر کرده بود، میگفت: اگر به 10 درصد گردش مالی همشهری هم برسیم، رقم درخورتوجهی خواهد بود. درست است که علاقهمند به مسائل فرهنگی بود؛ اما دراینمیان بهعنوان یک فعال اقتصادی، درباره موضوع درآمد هم بیتفاوت نبود. وقتی این اتفاق به صورت مشهود و عملی رخ نداد و حتی بخشی از سرمایه نیز برنگشت، صرفا بهعنوان یک علاقهمند در کنار ما بود و دیگر بحث سودی که قرار بود به دست بیاید، در اولویت قرار نداشت.
اما چند بار به افرادی اعتماد کرد که مشکلات متعددی در پی داشت.
کار درستی انجام میداد. در فعالیت اقتصادی یا باید اعتماد داشت یا نداشت؛ چون هرکسی با اعتماد نصفهونیمه، دچار مشکلات متعددی میشود. مدام فرد آزار میبیند. در اعتماد گاهی هم آسیب وجود دارد.
این امکان وجود نداشت که تجربیات خود در کسب درآمد را در حوزه رسانه به کار گیرد تا شاید روزنامه شکل پایدارتری داشته باشد؟
تخصصی در زمینه رسانه نداشت که بخواهد روش خاصی را به کار بگیرد و ادعایی هم دراینباره نداشت. بههرحال کار رسانه، کار تخصصی است و از بخشهای مختلف تشکیل شده، از بخش تحریریه، آگهی، توزیع و... هرکسی باید تخصص خود را داشته باشد. کسانی که در تولید هستند، ممکن است اشرافی به بخش آگهی و توزیع نداشته باشند. به نظر من همه سردبیرها با مسئله توزیع بیگانه بودند؛ چون یکی از مسائل مهم در توزیع، بهموقع رسیدن روزنامه بر روی دکه است؛ اما از نظر سردبیران داشتن آخرین خبرها در صفحات مهمتر است. بههمینخاطر اکثر سردبیرها روزنامه را تا دیروقت نگه میداشتند و این دیروقت رساندن سبب میشد روزنامه بهموقع توزیع نشود و همیشه سخن من این بود که اگر طلا هم تولید کنید و به توزیع نرسد، با گچ هیچ فرقی ندارد. یا آگهیهای تبلیغاتی روزنامه که تخصص خاص خود را میطلبد. آقای مظاهری هم چون تخصصی در این بخشها نداشت، ادعایی هم نداشت و در نتیجه نمیتوانست نقشآفرینی کند. در بخش حمایت مالی با قوت حاضر بود و هرجا که لازم بود، کمک میکرد.
در این مدت بارها شده بود که افرادی برای خرید و حمایت از «شرق» وارد صحنه شده بودند؛ اما این ارتباطات هرگز برقرار نشد و در واقع وفاداری میان شما برقرار ماند. رابطه من و آقای مظاهری، رابطه رفاقت و دوستی بود. یکی از صاحبنظران تعبیری دارد که روزنامه مانند فرزند است و هر روز که روزنامه منتشر و روی دکه قرار میگیرد، انگار فرزند جدیدی متولد شده است. در این مدت خواسته یا ناخواسته علاقهای به وجود میآید که نمیتوانید از آن دل بکنید. البته درباره ورود سرمایهگذاران دیگر باید یک نکته را بگویم. فقط یک بار، فردی که از چهرههای سیاسی و دیپلمات است، قصد خرید «شرق» را داشت که در همان مراحل اولیه منتفی شد. آن کسی که خواستار خرید لوگوی «شرق» بود، بهاصطلاح میخواست «مفتخری» کند. به دنبال این بود که یک برند معتبر ملی را مفت به دست بیاورد و طبیعی بود کسی که به برند خود علاقه دارد، حاضر به این معامله نیست. طبیعتا من حاضر به این کار نبودم و به تبع من، آقای مظاهری نیز همین عقیده را داشت.
اگر بخواهیم به مرور خاطرات بپردازیم، از کدام پیشنهادها و همراهی ایشان بیشتر خوشحال شدید؟
به لحاظ روحیات فردی همواره دنبال مشکلگشایی بود. یکی از مسائلی که همیشه مطرح میکرد و من هم به شدت استقبال میکردم و بارها و بارها پیگیری شد اما به نتیجه نرسید، ساخت منزل مسکونی برای روزنامهنگاران و کارکنان «شرق» بود.
تلاش زیادی هم در این زمینه کردیم ولی به دلایل متعدد موفق نشدیم. همیشه این خاطره در ذهنم میماند. آقای مظاهری دنبال یک کار ماندگار بود. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این بود که به دنبال همراهی و برگزاری برنامههای جمعی بود. این کنار هم بودنها برایشان مطلوب بود و فکر میکرد باعث همدلی همکاران میشود. چندبار در خانه خودشان، چندبار در زیرزمین و ساختمان «شرق» و چندین بار در رستورانها برای صرف شام یا ناهار دور هم جمع شدیم. هم گپوگفتوگو بود هم دیدار.
چرا ایده ساخت مسکن به نتیجه نرسید؟
یکی از مهمترین دلایلش این بود که نگران بودیم اینطور به نظر برسد که از رانت «شرق» برای گرفتن زمین استفاده شده است. دلیل دیگر این بود که ما مانند هواپیمایی بودیم که هربار موقع تیکآف، به دلیل شلیک به هواپیما، زمینگیر میشدیم و شرایط اقتصادی اجازه خرید زمین با قیمتهای سنگین شهر تهران را نمیداد.
چگونه با ایشان درخواستهای مالی را مطرح میکردید؟
صادقانه بگویم من هیچ وقت، هیچ درخواست مالیای نداشتم، با روحیات من هم آَشنا بود. خودش رصد میکرد و میدید که کمبودها کجاست و شناسایی میکرد و منابع لازم را در اختیارمان قرار میداد. نیازی به گفتن من نبود، هرجا که کمک لازم بود چه در زمینه فروش، توزیع و آگهی، از بخشهای مختلف اطلاعات را دریافت میکرد. سال 89 و بعد از جداشدن یکی از شرکا، من و آقای مظاهری با هم عهد کردیم حقوق همکاران حتما در روز اول ماه پرداخت شود و بر سر این عهدمان ماندیم. قبل از آن مرسوم شده بود که چهار ماه همکاران، حقوقی دریافت نمیکردند و این در حالی بود که شرایط فروش روزنامهها، بسیار بهتر از امروز بود و هزینهها هم به مراتب کمتر و به نوعی بهار کار مطبوعاتی در ایران بود. از سال 89 به بعد، من و آقای مظاهری در پاییز و زمستان مطبوعات توانستیم سر قول خودمان بمانیم. اکنون در این شرایط کرونایی که بدترین شرایط فروش و آگهی را داریم، باز هم تلاش کردم حتی با استقراض، حقوق یا بخشی از حقوق همکاران را بدهم. ما بدترین شرایط ممکن را در این روزها پشت سر میگذرایم زیرا فروش و آگهی به اقل خودش خودش رسیده است. من تلاش کردم بر این عهدی را که با هم بسته
بودیم، بمانم، امیدوارم این مشکلات برطرف شود و بتوانیم در ماههای آینده کمبودها را جبران کنیم.
خودتان به چند دوره مشکلات مالی به دلیل اختلافات داخلی اشاره کردید. هیچگاه این امکان پیش نیامد که در مورد مسائل مالی روزنامه، برنامه اقتصادی بلندمدت طراحی کنید؟ این روزها شنیده میشود که «شرق» از امکانات برند خود بهخوبی استفاده نکرده است و نمیکند. نتوانسته است تیم قوی آگهی داشته باشد. یا از امکانات فضای مجازی بهخوبی استفاده کند. همه اینها سبب شد زمانی که مشکل مالی خود را به بدترین شکل نشان میدهد، اولین گام یعنی کاهش تعداد همکاران را مدنظر قرار دهد. اگر این بنیه مالی پایهریزی میشد شاید این سرنوشت برای همکاران «شرق» رخ نمیداد.
ما که تنها رسانه موجود کشور نیستیم. در حال حاضر رسانههایی هم که پشتوانه ملی و منابع مالیای غیر از فروش روزنامه دارند مانند همشهری، جام جم و ایران و... دچار این مشکلات هستند. ما پس از چند ماه گزینه تعدیل را انتخاب کردیم. درحالی که روزنامههای دیگر قبل از عید تعدیل کردند. این حسن یا عیب «شرق» است که اخبار آن به خاطر شناختهشدن جهانی میشود. من با رسانه داخلی گفتوگو کردم اما از بیبیسی هم پخش شد!
در مورد آقای مظاهری، نکته پایانیای دارید؟
من معتقدم حضور افرادی نظیر آقای مظاهری را باید ارج نهاد و تقدیر کرد. به این دلیل که در حوزه رسانه، امکان بازگشت پول و سرمایه وجود ندارد. باید قدر سرمایهگذاران حوزه فرهنگ را دانست و بر صدر نشاند تا الگویی برای دیگران باشند. با اینکه این حوزه دغدغه و علاقهمندی دائمی انسان است، اما به دلیل سودآوری پایین، افراد کمی وارد آن میشوند. ما اهالی رسانه باید کاری کنیم که افراد انگیزه پیدا کنند و وارد این حوزه شوند. بهخصوص اکنون که ما شرایط بسیار بدی از نظر اقتصادی داریم و نیازمند کمک هستیم. رسانه، محصولی نیست که شما امشب اراده کرده و فردا بتوانید برای آن اعتبار کسب کنید. حالا نمیگویم اعتبار جهانی، همین اعتبار ملی هم به دشواری و در گذر ایام خلق میشود. رسانه هم مانند یک نهال است که دورهای لازم دارد تا برگ و بار بدهد. ما نیاز داریم نهالها را حفظ کنیم. به همین دلیل است که در جمله پایانی این گفتوگو میخواهم به روان آقای مظاهری که سخاوتمندانه همراه «شرق» بود، درود بفرستم.
از همان تابستان سال 82 که روزنامه «شرق» با شعار «آفتاب از شرق طلوع میکند» پا به عرصه فعالیت گذاشت؛ تا امروز اتفاقات زیادی رخ داده است. دراینمیان نقش محمد امیرمظاهری پررنگ بود. مردی که زمستان 98 درگذشت. این گفتوگو با مهدی رحمانیان، مدیرمسئول روزنامه «شرق»، درباره نقش اوست.
آقای مظاهری از سرمایهگذاران روزنامه «شرق» بود که اسفند سال گذشته درگذشت. تاجاییکه میدانیم، حوزه فعالیت ایشان در حوزه ساختوساز بود. شاید بهتر باشد به همان روزهای اول، چگونگی آشنایی و ورود ایشان به حوزه فرهنگ و رسانه و شکلگیری «شرق» برگردید و دربارهاش صحبت کنید.
«شرق» یک هفتهنامه محلی در استان سیستانوبلوچستان بود. بعد از صدور مجوز انتشار سراسری، به دلیل مسئولیت دولتی، امکان انتشار منظم آن برای من فراهم نبود. اسفند سال 81، محمود احمدینژاد شهردار تهران شد. تغییرات گسترده و بنیادی در شهرداری رخ داد و روزنامه همشهری هم بهعنوان ارگان شهرداری، مصون از این تغییرات نبود. پسازآن یک تیم حرفهای که در ضمیمه همشهری فعالیت داشت و با عنوان همشهری جهان، همشهری دو و... به انتشار صفحاتی میپرداخت، بیکار شد. با آقای قوچانی و تیمشان بعد از گفتوگوها و مذاکرههای متعدد توافق نسبی حاصل شد. آقای محمد عطریانفر اطلاع داد که سرمایهگذاری را میشناسند و اعلام آمادگی کرده است. از همانجا بود که من با نام آقای مظاهری و بعد با خود ایشان آشنا شدم. آقای مظاهری، با وجود اینکه حوزه فعالیتشان رسانه نبود، به حوزه فرهنگ علاقه داشت. این حوزه سود چندانی ندارد و انصافا هم با سخاوت در این زمینه سرمایهگذاری کرد و سرانجام دوم شهریور 82 روزنامه سراسری «شرق» منتشر شد. در این سالهایی که همکاری میکردیم، اختلافنظرهایی هم در تحریریه بروز کرد. همه اینها بهمرور برطرف شد و در تمام مدت با ایشان،
همکاری و رفاقت را ادامه دادیم. از سال 89 به دلیل اتفاقاتی که در همکاری با یکی دیگر از همکاران رخ داد، من و آقای مظاهری، به اتفاق به ادامه فعالیت پرداختیم. ایشان بخش حمایت مالی را برعهده داشت و من امور تحریریه و فعالیتهای اجرائی و اداری را دنبال میکردم. تا اینکه رسیدیم به 22 اسفند 98 که ایشان متأسفانه در مدت 10 روز بعد از ابتلا به بیماری و بستریشدن در بیمارستان، به شکل ناگهانی درگذشت. من برای آمرزش روح ایشان دعا میکنم و مطمئن هستم انسانهایی که در حوزه فرهنگ فعال هستند، حتما در درگاه باریتعالی مقام بالایی دارند. انشاءالله که ایشان به این مقام دست پیدا کرده باشد.
در صحبتهایتان به فرازونشیبهای اجرائی و در تحریریه اشاره کردید. فرازونشیبهای مالی را نیز شاهد بودید. از این گذرگاهها چطور عبور میکردید و نقش آقای مظاهری در این مقاطع چه بود؟
از اول قرار بود ایشان شش ماه هزینههای روزنامه را تقبل کنند تا روزنامه به نقطه سربهسر برسد و پسازآن نیز به سوددهی برسد. آقای مظاهری به تعهداتش عمل کرد؛ اما روزنامه نتوانست به سوددهی برسد. اتفاقاتی در مدیریت داخلی روزنامه افتاد و افرادی که توانایی کار فرهنگی نداشتند، مسئولیت اجرائی را برعهده گرفتند. این مسائل باعث شد اتفاقات نامناسبی رخ دهد و تأثیر نامناسبی بر حیات روزنامه بگذارد. توقیف اول و دوم «شرق» هم مزید بر علت شد. البته از یک زاویه دیگر هم به مسئله نگاه میکنم. اگر اینها اتفاق نمیافتاد، شاید خود روزنامه از درون میپاشید؛ چون همکارانی حضور داشتند که الفبای اولیه معادلات و فعالیتهای اقتصادی را نمیدانستند.
اما در همه این سالها آقای مظاهری در کنار ما حضور داشت و به عناوین مختلف به گردش امور روزنامه کمک میکرد. در سالهای متمادی ایشان با سرمایهگذاری خود، همراه بود که شاید بخشی از این سرمایه هرگز بازنگشت و ایشان هیچگاه سراغش را نگرفت. این در حالی است که فعالان اقتصادی به دنبال سود و نفع هستند. ایشان البته در نشریات دیگری نیز سرمایهگذاری و شراکت داشت.
برای این حضور و فعالیت سرمایهگذاری در رسانه، چه انگیزهای داشت؟
نکتهای که صادقانه میگفت، مقایسهای بود که با درآمد روزنامه همشهری داشت. آقای مظاهری بنا به تعاریفی که آقای عطریانفر کرده بود، میگفت: اگر به 10 درصد گردش مالی همشهری هم برسیم، رقم درخورتوجهی خواهد بود. درست است که علاقهمند به مسائل فرهنگی بود؛ اما دراینمیان بهعنوان یک فعال اقتصادی، درباره موضوع درآمد هم بیتفاوت نبود. وقتی این اتفاق به صورت مشهود و عملی رخ نداد و حتی بخشی از سرمایه نیز برنگشت، صرفا بهعنوان یک علاقهمند در کنار ما بود و دیگر بحث سودی که قرار بود به دست بیاید، در اولویت قرار نداشت.
اما چند بار به افرادی اعتماد کرد که مشکلات متعددی در پی داشت.
کار درستی انجام میداد. در فعالیت اقتصادی یا باید اعتماد داشت یا نداشت؛ چون هرکسی با اعتماد نصفهونیمه، دچار مشکلات متعددی میشود. مدام فرد آزار میبیند. در اعتماد گاهی هم آسیب وجود دارد.
این امکان وجود نداشت که تجربیات خود در کسب درآمد را در حوزه رسانه به کار گیرد تا شاید روزنامه شکل پایدارتری داشته باشد؟
تخصصی در زمینه رسانه نداشت که بخواهد روش خاصی را به کار بگیرد و ادعایی هم دراینباره نداشت. بههرحال کار رسانه، کار تخصصی است و از بخشهای مختلف تشکیل شده، از بخش تحریریه، آگهی، توزیع و... هرکسی باید تخصص خود را داشته باشد. کسانی که در تولید هستند، ممکن است اشرافی به بخش آگهی و توزیع نداشته باشند. به نظر من همه سردبیرها با مسئله توزیع بیگانه بودند؛ چون یکی از مسائل مهم در توزیع، بهموقع رسیدن روزنامه بر روی دکه است؛ اما از نظر سردبیران داشتن آخرین خبرها در صفحات مهمتر است. بههمینخاطر اکثر سردبیرها روزنامه را تا دیروقت نگه میداشتند و این دیروقت رساندن سبب میشد روزنامه بهموقع توزیع نشود و همیشه سخن من این بود که اگر طلا هم تولید کنید و به توزیع نرسد، با گچ هیچ فرقی ندارد. یا آگهیهای تبلیغاتی روزنامه که تخصص خاص خود را میطلبد. آقای مظاهری هم چون تخصصی در این بخشها نداشت، ادعایی هم نداشت و در نتیجه نمیتوانست نقشآفرینی کند. در بخش حمایت مالی با قوت حاضر بود و هرجا که لازم بود، کمک میکرد.
در این مدت بارها شده بود که افرادی برای خرید و حمایت از «شرق» وارد صحنه شده بودند؛ اما این ارتباطات هرگز برقرار نشد و در واقع وفاداری میان شما برقرار ماند. رابطه من و آقای مظاهری، رابطه رفاقت و دوستی بود. یکی از صاحبنظران تعبیری دارد که روزنامه مانند فرزند است و هر روز که روزنامه منتشر و روی دکه قرار میگیرد، انگار فرزند جدیدی متولد شده است. در این مدت خواسته یا ناخواسته علاقهای به وجود میآید که نمیتوانید از آن دل بکنید. البته درباره ورود سرمایهگذاران دیگر باید یک نکته را بگویم. فقط یک بار، فردی که از چهرههای سیاسی و دیپلمات است، قصد خرید «شرق» را داشت که در همان مراحل اولیه منتفی شد. آن کسی که خواستار خرید لوگوی «شرق» بود، بهاصطلاح میخواست «مفتخری» کند. به دنبال این بود که یک برند معتبر ملی را مفت به دست بیاورد و طبیعی بود کسی که به برند خود علاقه دارد، حاضر به این معامله نیست. طبیعتا من حاضر به این کار نبودم و به تبع من، آقای مظاهری نیز همین عقیده را داشت.
اگر بخواهیم به مرور خاطرات بپردازیم، از کدام پیشنهادها و همراهی ایشان بیشتر خوشحال شدید؟
به لحاظ روحیات فردی همواره دنبال مشکلگشایی بود. یکی از مسائلی که همیشه مطرح میکرد و من هم به شدت استقبال میکردم و بارها و بارها پیگیری شد اما به نتیجه نرسید، ساخت منزل مسکونی برای روزنامهنگاران و کارکنان «شرق» بود.
تلاش زیادی هم در این زمینه کردیم ولی به دلایل متعدد موفق نشدیم. همیشه این خاطره در ذهنم میماند. آقای مظاهری دنبال یک کار ماندگار بود. یکی دیگر از ویژگیهای ایشان این بود که به دنبال همراهی و برگزاری برنامههای جمعی بود. این کنار هم بودنها برایشان مطلوب بود و فکر میکرد باعث همدلی همکاران میشود. چندبار در خانه خودشان، چندبار در زیرزمین و ساختمان «شرق» و چندین بار در رستورانها برای صرف شام یا ناهار دور هم جمع شدیم. هم گپوگفتوگو بود هم دیدار.
چرا ایده ساخت مسکن به نتیجه نرسید؟
یکی از مهمترین دلایلش این بود که نگران بودیم اینطور به نظر برسد که از رانت «شرق» برای گرفتن زمین استفاده شده است. دلیل دیگر این بود که ما مانند هواپیمایی بودیم که هربار موقع تیکآف، به دلیل شلیک به هواپیما، زمینگیر میشدیم و شرایط اقتصادی اجازه خرید زمین با قیمتهای سنگین شهر تهران را نمیداد.
چگونه با ایشان درخواستهای مالی را مطرح میکردید؟
صادقانه بگویم من هیچ وقت، هیچ درخواست مالیای نداشتم، با روحیات من هم آَشنا بود. خودش رصد میکرد و میدید که کمبودها کجاست و شناسایی میکرد و منابع لازم را در اختیارمان قرار میداد. نیازی به گفتن من نبود، هرجا که کمک لازم بود چه در زمینه فروش، توزیع و آگهی، از بخشهای مختلف اطلاعات را دریافت میکرد. سال 89 و بعد از جداشدن یکی از شرکا، من و آقای مظاهری با هم عهد کردیم حقوق همکاران حتما در روز اول ماه پرداخت شود و بر سر این عهدمان ماندیم. قبل از آن مرسوم شده بود که چهار ماه همکاران، حقوقی دریافت نمیکردند و این در حالی بود که شرایط فروش روزنامهها، بسیار بهتر از امروز بود و هزینهها هم به مراتب کمتر و به نوعی بهار کار مطبوعاتی در ایران بود. از سال 89 به بعد، من و آقای مظاهری در پاییز و زمستان مطبوعات توانستیم سر قول خودمان بمانیم. اکنون در این شرایط کرونایی که بدترین شرایط فروش و آگهی را داریم، باز هم تلاش کردم حتی با استقراض، حقوق یا بخشی از حقوق همکاران را بدهم. ما بدترین شرایط ممکن را در این روزها پشت سر میگذرایم زیرا فروش و آگهی به اقل خودش خودش رسیده است. من تلاش کردم بر این عهدی را که با هم بسته
بودیم، بمانم، امیدوارم این مشکلات برطرف شود و بتوانیم در ماههای آینده کمبودها را جبران کنیم.
خودتان به چند دوره مشکلات مالی به دلیل اختلافات داخلی اشاره کردید. هیچگاه این امکان پیش نیامد که در مورد مسائل مالی روزنامه، برنامه اقتصادی بلندمدت طراحی کنید؟ این روزها شنیده میشود که «شرق» از امکانات برند خود بهخوبی استفاده نکرده است و نمیکند. نتوانسته است تیم قوی آگهی داشته باشد. یا از امکانات فضای مجازی بهخوبی استفاده کند. همه اینها سبب شد زمانی که مشکل مالی خود را به بدترین شکل نشان میدهد، اولین گام یعنی کاهش تعداد همکاران را مدنظر قرار دهد. اگر این بنیه مالی پایهریزی میشد شاید این سرنوشت برای همکاران «شرق» رخ نمیداد.
ما که تنها رسانه موجود کشور نیستیم. در حال حاضر رسانههایی هم که پشتوانه ملی و منابع مالیای غیر از فروش روزنامه دارند مانند همشهری، جام جم و ایران و... دچار این مشکلات هستند. ما پس از چند ماه گزینه تعدیل را انتخاب کردیم. درحالی که روزنامههای دیگر قبل از عید تعدیل کردند. این حسن یا عیب «شرق» است که اخبار آن به خاطر شناختهشدن جهانی میشود. من با رسانه داخلی گفتوگو کردم اما از بیبیسی هم پخش شد!
در مورد آقای مظاهری، نکته پایانیای دارید؟
من معتقدم حضور افرادی نظیر آقای مظاهری را باید ارج نهاد و تقدیر کرد. به این دلیل که در حوزه رسانه، امکان بازگشت پول و سرمایه وجود ندارد. باید قدر سرمایهگذاران حوزه فرهنگ را دانست و بر صدر نشاند تا الگویی برای دیگران باشند. با اینکه این حوزه دغدغه و علاقهمندی دائمی انسان است، اما به دلیل سودآوری پایین، افراد کمی وارد آن میشوند. ما اهالی رسانه باید کاری کنیم که افراد انگیزه پیدا کنند و وارد این حوزه شوند. بهخصوص اکنون که ما شرایط بسیار بدی از نظر اقتصادی داریم و نیازمند کمک هستیم. رسانه، محصولی نیست که شما امشب اراده کرده و فردا بتوانید برای آن اعتبار کسب کنید. حالا نمیگویم اعتبار جهانی، همین اعتبار ملی هم به دشواری و در گذر ایام خلق میشود. رسانه هم مانند یک نهال است که دورهای لازم دارد تا برگ و بار بدهد. ما نیاز داریم نهالها را حفظ کنیم. به همین دلیل است که در جمله پایانی این گفتوگو میخواهم به روان آقای مظاهری که سخاوتمندانه همراه «شرق» بود، درود بفرستم.