|

در باب نسبی‌گرایی

هفته گذشته نشست معرفی و بررسی کتاب «گفت‌وگوی چهارنفره» نوشته‌ تیموتی ویلیامسن با حضور ضیا موحد، امیراحسان کرباسی‌زاده، حسین شیخ‌رضایی، کامران شهبازی و سعیده بیات در شهر کتاب برگزار شد. در ادامه بخش‌هایی از سخنان موحد و شیخ‌رضایی را به نقل از سایت شهرکتاب می‌خوانید.

ضیا موحد: در جست‌وجوی زبان فلسفه
تیموتی ویلیامسن از فلاسفه‌ تحلیلی شاخص است. نوشته‌های او مستدل، موشکافانه، بدیع و بعضاً دشوار و فنی است. او تحصیلات ریاضی و کامپیوتر داشت و از این‌رو مقالاتش برای خواننده‌ عادی قابل‌فهم نیست. کتاب حاضر ساده و استثنای کارهای اوست. در جایی می‌گوید: «مضمون مرکزی پژوهش‌های من شکاف میان چیزی است که صادق است و چیزی که می‌توان درباره‌ آن معرفت پیدا کرد. این موضوع مرا به پژوهش در بسیاری مسائل مرتبط با هم راهنمایی کرد؛ چه مسائل فنی در منطق و چه مسائل وسیع فلسفی مانند ماهیت معرفت». از قدیم می‌گفتند که علم باور صادق موجه است. مثال‌های نقضی برای این باور پیدا شد، ویلیامسن می‌گوید باید معرفت را اصل قرار دهیم و بقیه اجزای معرفت را براساس آن تعریف کنیم. او در پارادوکس خرمن هم ایده‌ جالبی دارد. پارادوکس خرمن می‌گوید، اگر از خرمنی گندم دانه‌ای برداریم، خرمن خرمن می‌ماند. اگر از آن دو دانه برداریم خرمن خرمن می‌ماند. اگر این کار را ادامه دهیم، دانه‌ای نمی‌ماند، اما با این استدلال با یک خرمن روبروییم. دیگران در این‌باره به حاشیه‌ها و دامنه‌هایی برای خرمن بودن یا نبودن پرداختند. ویلیامسن می‌گوید در یک خرمن به نقطه‌ای می‌رسیم که با برداشتن یک دانه، خرمن دیگر خرمن نیست. اگر ما نمی‌توانیم آن نقطه را پیدا کنیم، نقص معرفت ماست. او می‌‌گوید وقتی به مه نگاه می‌کنید، توده‌ بی‌شکل مبهمی را می‌بینید. در حالی‌که با چشم مسلح ذراتی در حال حرکت است. پس ابهام ناشی از ناقص‌بودن تجربه‌ ماست. ویلیامسن مخالف چرخش زبانی و چرخش مفهومی است و می‌گوید وقتی در فلسفه راجع به زمان و زبان حرف می‌زنیم، نه زبان از حیث زبان و نه زمان از حیث زمان، بلکه از زمان فیزیکی حرف می‌زنیم و زبان را به‌عنوان زبان محض به‌کار نمی‌بریم. در اینجا موضعی کاملاً رئالیستی و درون‌گرا داریم. ویلیامسن در پاسخ به مصاحبه‌کننده‌ای که پرسید محصل فلسفه چه باید بداند؟ گفت که مبنای خوبی در تربیت فلسفی، مقداری منطق، قدری تاریخ فلسفه، مقدار زیادی تمرین در نوشتن درباب مسائل فلسفه با الفاظ خود است، و نیز تحلیل و نقد راه‌حل‌های متفاوت و نشان‌دادن‌شان به استادانی که به تفصیل آنها را نقد و تحلیل کنند. از این‌رو، من باور دارم تا خودمان فلسفه را حلاجی نکنیم و آن را با زبان خودمان منتشر نکنیم، به زبان فلسفی دست نمی‌یابیم. این چیزی است که تاریخ درباره‌ زبان عربی به ما نشان داده است. همچنین ویلیامسن می‌گوید که مطلبی را برگزین که به آن علاقه داری و فکر می‌کنی بتوانی درباره‌ آن چیزی برای گفتن داشته باشی. باید به اندازه‌ کافی کوچک باشد که بتوانی از پس آن برآیی.
شیخ‌رضایی: در دفاع از نسبی‌انگاری
ویلیامسن نکته‌ ظریفی در کتاب طرح می‌کند: اینکه دیدگاه‌های ما برای خودمان هم چندان روشن نیست. حکمی اخلاقی مبنی بر «دزدی نادرست است» در یک چارچوب اخلاقی است. مثلاً این حکم در چارچوب اخلاق مسیحی یا اسلامی یا اخلاق در جامعه‌ای مشخص درست است. پس نسبی‌انگار، همیشه صدق و کذب را نسبت به یک چارچوب می‌سنجد... نسبی‌انگار بر این نکته تأکید می‌ورزد که بحث پیرامون درستی و نادرستی همیشه در یک چارچوب است. در یک چارچوب باب گفت‌وگو بسته نمی‌شود. انتقادات دیگری بر نسبی‌انگاران وارد شده است، اما من به آنچه زک [یکی از شخصیت‌های کتاب] در ارتباط با نسبی‌انگاری هنجاری بیان می‌کند، اشاره می‌کنم. در جایی زک می‌گوید نسبی‌انگاری کم‌خطرتر است. نسبی‌انگاری را نباید تزی فلسفی دانست، بلکه شیوه کم‌خطرتر زندگی است؛ یعنی تزی نیست که من درستی یا نادرستی‌اش را برای شما اثبات کنم. این شکلی است از رفتار که با در خاطر نگه‌داشتن امکان خطای خود، دست به آدم‌کشی نمی‌زند. این گونه‌ای رواداری در عمل است. شبیه گفته‌ نسبی‌انگاری هنجاری که می‌گوید ما نباید مداخله کنیم. اینجا سؤال این است، آیا اگر کسی نسبی‌انگار باشد، لزوماً روادار هم خواهد بود یا کسی که مطلق‌انگار است، لزوما سخت‌گیر و غیر روادار است؟ پاسخ هر دو خیر است. اما در سال‌های اخیر، تحقیقاتی انجام گرفته که پیچش جالبی به این قضیه داده است. فلسفه‌ تجربی، می‌کوشد از روش‌ها و متدهای علوم تجربی استفاده کند تا چگونگی قضاوت افراد و شهود اخلاقی و فلسفی آنها را در نظر دارد. یکی از این تحقیقات، به‌دنبال سنجیدن نسبت میان نسبی‌انگاری و رواداری در عمل است و نشان داده که برخلاف تصور محبوب فلاسفه از افراد در دو قطب مطلق‌انگار و نسبی‌انگار، این مساله طیفی است. افراد در مواردی نسبی‌انگارند و در مواردی نیستند. در مورد چیزها برخی بیشتر و برخی کمتر نسبی‌انگارند. مثلاً در مقایسه‌ بین دزدی و سقط جنین، افراد درباره‌ دزدی کمتر نسبی‌انگارند، در حالی‌که درباره‌ سقط جنین بیشتر مسائلی مثل فرهنگ و جامعه را در نظر دارند. همچنین نشان می‌دهد که در عمل افراد نسبی‌انگار، افرادی روادارترند.

هفته گذشته نشست معرفی و بررسی کتاب «گفت‌وگوی چهارنفره» نوشته‌ تیموتی ویلیامسن با حضور ضیا موحد، امیراحسان کرباسی‌زاده، حسین شیخ‌رضایی، کامران شهبازی و سعیده بیات در شهر کتاب برگزار شد. در ادامه بخش‌هایی از سخنان موحد و شیخ‌رضایی را به نقل از سایت شهرکتاب می‌خوانید.

ضیا موحد: در جست‌وجوی زبان فلسفه
تیموتی ویلیامسن از فلاسفه‌ تحلیلی شاخص است. نوشته‌های او مستدل، موشکافانه، بدیع و بعضاً دشوار و فنی است. او تحصیلات ریاضی و کامپیوتر داشت و از این‌رو مقالاتش برای خواننده‌ عادی قابل‌فهم نیست. کتاب حاضر ساده و استثنای کارهای اوست. در جایی می‌گوید: «مضمون مرکزی پژوهش‌های من شکاف میان چیزی است که صادق است و چیزی که می‌توان درباره‌ آن معرفت پیدا کرد. این موضوع مرا به پژوهش در بسیاری مسائل مرتبط با هم راهنمایی کرد؛ چه مسائل فنی در منطق و چه مسائل وسیع فلسفی مانند ماهیت معرفت». از قدیم می‌گفتند که علم باور صادق موجه است. مثال‌های نقضی برای این باور پیدا شد، ویلیامسن می‌گوید باید معرفت را اصل قرار دهیم و بقیه اجزای معرفت را براساس آن تعریف کنیم. او در پارادوکس خرمن هم ایده‌ جالبی دارد. پارادوکس خرمن می‌گوید، اگر از خرمنی گندم دانه‌ای برداریم، خرمن خرمن می‌ماند. اگر از آن دو دانه برداریم خرمن خرمن می‌ماند. اگر این کار را ادامه دهیم، دانه‌ای نمی‌ماند، اما با این استدلال با یک خرمن روبروییم. دیگران در این‌باره به حاشیه‌ها و دامنه‌هایی برای خرمن بودن یا نبودن پرداختند. ویلیامسن می‌گوید در یک خرمن به نقطه‌ای می‌رسیم که با برداشتن یک دانه، خرمن دیگر خرمن نیست. اگر ما نمی‌توانیم آن نقطه را پیدا کنیم، نقص معرفت ماست. او می‌‌گوید وقتی به مه نگاه می‌کنید، توده‌ بی‌شکل مبهمی را می‌بینید. در حالی‌که با چشم مسلح ذراتی در حال حرکت است. پس ابهام ناشی از ناقص‌بودن تجربه‌ ماست. ویلیامسن مخالف چرخش زبانی و چرخش مفهومی است و می‌گوید وقتی در فلسفه راجع به زمان و زبان حرف می‌زنیم، نه زبان از حیث زبان و نه زمان از حیث زمان، بلکه از زمان فیزیکی حرف می‌زنیم و زبان را به‌عنوان زبان محض به‌کار نمی‌بریم. در اینجا موضعی کاملاً رئالیستی و درون‌گرا داریم. ویلیامسن در پاسخ به مصاحبه‌کننده‌ای که پرسید محصل فلسفه چه باید بداند؟ گفت که مبنای خوبی در تربیت فلسفی، مقداری منطق، قدری تاریخ فلسفه، مقدار زیادی تمرین در نوشتن درباب مسائل فلسفه با الفاظ خود است، و نیز تحلیل و نقد راه‌حل‌های متفاوت و نشان‌دادن‌شان به استادانی که به تفصیل آنها را نقد و تحلیل کنند. از این‌رو، من باور دارم تا خودمان فلسفه را حلاجی نکنیم و آن را با زبان خودمان منتشر نکنیم، به زبان فلسفی دست نمی‌یابیم. این چیزی است که تاریخ درباره‌ زبان عربی به ما نشان داده است. همچنین ویلیامسن می‌گوید که مطلبی را برگزین که به آن علاقه داری و فکر می‌کنی بتوانی درباره‌ آن چیزی برای گفتن داشته باشی. باید به اندازه‌ کافی کوچک باشد که بتوانی از پس آن برآیی.
شیخ‌رضایی: در دفاع از نسبی‌انگاری
ویلیامسن نکته‌ ظریفی در کتاب طرح می‌کند: اینکه دیدگاه‌های ما برای خودمان هم چندان روشن نیست. حکمی اخلاقی مبنی بر «دزدی نادرست است» در یک چارچوب اخلاقی است. مثلاً این حکم در چارچوب اخلاق مسیحی یا اسلامی یا اخلاق در جامعه‌ای مشخص درست است. پس نسبی‌انگار، همیشه صدق و کذب را نسبت به یک چارچوب می‌سنجد... نسبی‌انگار بر این نکته تأکید می‌ورزد که بحث پیرامون درستی و نادرستی همیشه در یک چارچوب است. در یک چارچوب باب گفت‌وگو بسته نمی‌شود. انتقادات دیگری بر نسبی‌انگاران وارد شده است، اما من به آنچه زک [یکی از شخصیت‌های کتاب] در ارتباط با نسبی‌انگاری هنجاری بیان می‌کند، اشاره می‌کنم. در جایی زک می‌گوید نسبی‌انگاری کم‌خطرتر است. نسبی‌انگاری را نباید تزی فلسفی دانست، بلکه شیوه کم‌خطرتر زندگی است؛ یعنی تزی نیست که من درستی یا نادرستی‌اش را برای شما اثبات کنم. این شکلی است از رفتار که با در خاطر نگه‌داشتن امکان خطای خود، دست به آدم‌کشی نمی‌زند. این گونه‌ای رواداری در عمل است. شبیه گفته‌ نسبی‌انگاری هنجاری که می‌گوید ما نباید مداخله کنیم. اینجا سؤال این است، آیا اگر کسی نسبی‌انگار باشد، لزوماً روادار هم خواهد بود یا کسی که مطلق‌انگار است، لزوما سخت‌گیر و غیر روادار است؟ پاسخ هر دو خیر است. اما در سال‌های اخیر، تحقیقاتی انجام گرفته که پیچش جالبی به این قضیه داده است. فلسفه‌ تجربی، می‌کوشد از روش‌ها و متدهای علوم تجربی استفاده کند تا چگونگی قضاوت افراد و شهود اخلاقی و فلسفی آنها را در نظر دارد. یکی از این تحقیقات، به‌دنبال سنجیدن نسبت میان نسبی‌انگاری و رواداری در عمل است و نشان داده که برخلاف تصور محبوب فلاسفه از افراد در دو قطب مطلق‌انگار و نسبی‌انگار، این مساله طیفی است. افراد در مواردی نسبی‌انگارند و در مواردی نیستند. در مورد چیزها برخی بیشتر و برخی کمتر نسبی‌انگارند. مثلاً در مقایسه‌ بین دزدی و سقط جنین، افراد درباره‌ دزدی کمتر نسبی‌انگارند، در حالی‌که درباره‌ سقط جنین بیشتر مسائلی مثل فرهنگ و جامعه را در نظر دارند. همچنین نشان می‌دهد که در عمل افراد نسبی‌انگار، افرادی روادارترند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها