دموكراسي بادكنكي
ايتيهاج محمد شمشيرزن است. او نخستين زن مسلمان آمريکايي باحجاب است که در بازيهاي المپيک براي ايالات متحده مسابقه داد. هرچند او میگويد: «مبارزه من براي يک رؤياي غيرممکن آمريکايي بود». او همچنين نخستين زن مسلمان آمريکايي است که مدال طلاي المپيک را به دست آورد و به عنوان يکي از صد نفر برتر مجله تايم در جهان انتخاب شد. او سفير ورزش وزارت امور خارجه ايالات متحده است؛ يکي از بنيانگذاران انجمن ورزشکاران مسلمان و الهامبخش اولين عروسك باربي محجبه.
ايتيهاج بهتازگي در مطلبي در سيانان نوشته است: «من با رؤياي آمريکا زندگي کردم؛ زندگي شهروندي در ايالات متحده. اين رؤيا توسط پدر و مادرم ممكن شد. آنها برايم فرصت، آزادي و شجاعت را فراهم كردند و من را در اين فضا پرورش دادند. بهعنوان يک کودک، از صبح تا زمان خواب در محلهمان دوچرخهسواري ميكردم. بعد با خانواده كنار ميز غذا ميخورديم. براي اردو چندبار به ديزنيلند رفتيم. عشق، برابري و اخلاق کار و قدرتمندبودن ارزشهايي بودند که من را بهعنوان يک آمريکايي ساختند و در طي سالها الهامبخش شکلگيريام بودند.
والدين من اسلام را پايهاي براي حضور ارزشهاي بنيادين در تمام جنبههاي زندگي خود ميدانستند. آنها اطمينان ميدادند که ما يك خانواده هستيم. يک مأمور پليس و يک معلم مدرسه، پدر و مادر من بودند؛ پدر و مادري كه کار خود را به بهترين شكل انجام ميدادند و براي ايجاد دوران بهتري از زمان کودکي خودشان تلاش ميكردند. براي قدرداني از آنها بود که به دنبال تلاش مضاعف بودم.
لباس منحصربهفرد من از ايمان من ساخته شده بود. شمشيربازي انتخاب ايدهآلي برايم بود، اما هرگز نميتوانستم باور كنم وقتي براي اولينبار بهعنوان يك بچه 12 ساله شمشير را برداشتم، ميتوانم آن را ادامه دهم. من بهعنوان يک زن مسلمان سياهپوست، در دانشگاه دوک حضور يافتم؛ دانشگاهي كه فقط 150 سال پيش افرادي نظير من مانند بردههايي بودند كه در زير يوغ سفيدپوستان در كارولينا زندگي و كار ميكردند و حالا در دانشگاه و در اين زمان بهخاطر موفقيت تحصيلي و مهارتهايم در آنجا بودم.
سالها پيش، در يک مسابقه المپيک برزيل وقتي ديدم پرچم کشور من بالاتر از همه است، احساس غرورآميز پيروزي، برآوردهشدن انتظارات جامعه، شکستن موانع پيشرو به دليل رنگ پوست و جايگاهم را با تمام وجودم حس كردم. من در بالاترين سطح ورزش، با افتخار قرار داشتم و براي كشورم مدال آورده بودم.
من کشور خودم را دوست دارم، اما امروز آن را نميشناسم؛ كشوري كه به ممنوعيت سفر مسلمانان رأي ميدهد، كشوري كه به طور مهندسيشده نامزد ديوانعالي آن انتخاب ميشود تا تمام رأيها يكطرفه باشد، كشوري كه حتي نحوه دسترسي به مراقبتهاي بهداشتي را تغيير ميدهد و تحقيقات درباره روسيه را لغو ميكند و حتي سياستهايي درباره جدايي و بازداشت فرزندان مهاجران از خانوادهها اجرا ميكند. هنگامي که ممنوعيت سفر براي ساكنان کشورهاي مسلمان اعلان شد، نامهاي به رئيسجمهور، دونالد ترامپ، نوشتم. درحاليكه دولت او خطمشي «عدم تحمل» را در مورد مهاجرت به کار ميگيرد، من بايد درباره دشمن تراشی مهاجران يادآوري ميكردم.
من اول جولاي در مرز کاليفرنيا ديدم و متوجه شدم که چه اتفاقي در حال افتادن است. اين يک آموزش مبهم بود از آنچه که دولت درباره ديگران انجام ميداد. من در كنار مرز پيامدهاي اين سياستهاي دولت در رابطه با مهاجران را از نزديك و به صورت واقعي ديدم. من ديدم کشوري که خود را بهعنوان چراغ اميد و آزادي در جهان براي همه کساني که به دنبال زندگي بهتر هستند، معرفي ميكرد، اكنون به چه شكلي درآمده است و در ذهن مردم چگونه نقش ميبندد.
چالش هر دموکراسي، چگونگي استفاده از قدرت آن است. امروز آمريكا در جايگاه ترسناكي از دموكراسي قرار دارد. شاهد شکستهايي هستيم که پيش از اين تقريبا غيرممکن به نظر ميرسید، اما اكنون اتفاق افتاده است.
اما دولت به اين ماجرا اعتقاد ندارد. او تفاوت جمعيت در روز قسمخوردن را نميبيند، او به جنگ سايبري روسيه اعتقاد ندارد و اين دولت ورزشکاران غيرآمريکايي را بهخاطر صلحآميزبودن آزاديهاي اساسي خود چندان مورد توجه قرار نميدهد. اين دولت جنگ با رسانهها را اعلام كرده و از آزادي مطبوعات با عنوان اخبار جعلي نام ميبرد. بيترديد دموکراسي ما در بادكنكي هر لحظه آماده تركيدن قرار دارد.
ايتيهاج محمد شمشيرزن است. او نخستين زن مسلمان آمريکايي باحجاب است که در بازيهاي المپيک براي ايالات متحده مسابقه داد. هرچند او میگويد: «مبارزه من براي يک رؤياي غيرممکن آمريکايي بود». او همچنين نخستين زن مسلمان آمريکايي است که مدال طلاي المپيک را به دست آورد و به عنوان يکي از صد نفر برتر مجله تايم در جهان انتخاب شد. او سفير ورزش وزارت امور خارجه ايالات متحده است؛ يکي از بنيانگذاران انجمن ورزشکاران مسلمان و الهامبخش اولين عروسك باربي محجبه.
ايتيهاج بهتازگي در مطلبي در سيانان نوشته است: «من با رؤياي آمريکا زندگي کردم؛ زندگي شهروندي در ايالات متحده. اين رؤيا توسط پدر و مادرم ممكن شد. آنها برايم فرصت، آزادي و شجاعت را فراهم كردند و من را در اين فضا پرورش دادند. بهعنوان يک کودک، از صبح تا زمان خواب در محلهمان دوچرخهسواري ميكردم. بعد با خانواده كنار ميز غذا ميخورديم. براي اردو چندبار به ديزنيلند رفتيم. عشق، برابري و اخلاق کار و قدرتمندبودن ارزشهايي بودند که من را بهعنوان يک آمريکايي ساختند و در طي سالها الهامبخش شکلگيريام بودند.
والدين من اسلام را پايهاي براي حضور ارزشهاي بنيادين در تمام جنبههاي زندگي خود ميدانستند. آنها اطمينان ميدادند که ما يك خانواده هستيم. يک مأمور پليس و يک معلم مدرسه، پدر و مادر من بودند؛ پدر و مادري كه کار خود را به بهترين شكل انجام ميدادند و براي ايجاد دوران بهتري از زمان کودکي خودشان تلاش ميكردند. براي قدرداني از آنها بود که به دنبال تلاش مضاعف بودم.
لباس منحصربهفرد من از ايمان من ساخته شده بود. شمشيربازي انتخاب ايدهآلي برايم بود، اما هرگز نميتوانستم باور كنم وقتي براي اولينبار بهعنوان يك بچه 12 ساله شمشير را برداشتم، ميتوانم آن را ادامه دهم. من بهعنوان يک زن مسلمان سياهپوست، در دانشگاه دوک حضور يافتم؛ دانشگاهي كه فقط 150 سال پيش افرادي نظير من مانند بردههايي بودند كه در زير يوغ سفيدپوستان در كارولينا زندگي و كار ميكردند و حالا در دانشگاه و در اين زمان بهخاطر موفقيت تحصيلي و مهارتهايم در آنجا بودم.
سالها پيش، در يک مسابقه المپيک برزيل وقتي ديدم پرچم کشور من بالاتر از همه است، احساس غرورآميز پيروزي، برآوردهشدن انتظارات جامعه، شکستن موانع پيشرو به دليل رنگ پوست و جايگاهم را با تمام وجودم حس كردم. من در بالاترين سطح ورزش، با افتخار قرار داشتم و براي كشورم مدال آورده بودم.
من کشور خودم را دوست دارم، اما امروز آن را نميشناسم؛ كشوري كه به ممنوعيت سفر مسلمانان رأي ميدهد، كشوري كه به طور مهندسيشده نامزد ديوانعالي آن انتخاب ميشود تا تمام رأيها يكطرفه باشد، كشوري كه حتي نحوه دسترسي به مراقبتهاي بهداشتي را تغيير ميدهد و تحقيقات درباره روسيه را لغو ميكند و حتي سياستهايي درباره جدايي و بازداشت فرزندان مهاجران از خانوادهها اجرا ميكند. هنگامي که ممنوعيت سفر براي ساكنان کشورهاي مسلمان اعلان شد، نامهاي به رئيسجمهور، دونالد ترامپ، نوشتم. درحاليكه دولت او خطمشي «عدم تحمل» را در مورد مهاجرت به کار ميگيرد، من بايد درباره دشمن تراشی مهاجران يادآوري ميكردم.
من اول جولاي در مرز کاليفرنيا ديدم و متوجه شدم که چه اتفاقي در حال افتادن است. اين يک آموزش مبهم بود از آنچه که دولت درباره ديگران انجام ميداد. من در كنار مرز پيامدهاي اين سياستهاي دولت در رابطه با مهاجران را از نزديك و به صورت واقعي ديدم. من ديدم کشوري که خود را بهعنوان چراغ اميد و آزادي در جهان براي همه کساني که به دنبال زندگي بهتر هستند، معرفي ميكرد، اكنون به چه شكلي درآمده است و در ذهن مردم چگونه نقش ميبندد.
چالش هر دموکراسي، چگونگي استفاده از قدرت آن است. امروز آمريكا در جايگاه ترسناكي از دموكراسي قرار دارد. شاهد شکستهايي هستيم که پيش از اين تقريبا غيرممکن به نظر ميرسید، اما اكنون اتفاق افتاده است.
اما دولت به اين ماجرا اعتقاد ندارد. او تفاوت جمعيت در روز قسمخوردن را نميبيند، او به جنگ سايبري روسيه اعتقاد ندارد و اين دولت ورزشکاران غيرآمريکايي را بهخاطر صلحآميزبودن آزاديهاي اساسي خود چندان مورد توجه قرار نميدهد. اين دولت جنگ با رسانهها را اعلام كرده و از آزادي مطبوعات با عنوان اخبار جعلي نام ميبرد. بيترديد دموکراسي ما در بادكنكي هر لحظه آماده تركيدن قرار دارد.