نوانديشان تأثيرگذار معاصر
فريدون مجلسي- تحليلگر روابط بينالملل

از روزي که وزارت خارجه در زمان فتحعليشاه پايهگذاري شد، در کنار انجام وظايف سياسي يا کنسوليای که بر عهده ديپلماتها بود، بهعنوان توليد جانبي، افراد بسياري در آن دستگاه پرورانده شدند که با ترجمه و تأليف آثار تاريخي، ادبي، فلسفي، علمي و حتي طنز، در فرهنگ کشور تأثيرگذار بودهاند. در ميان شاخصهاي اينگونه ديپلماتها، نام برجسته محمدعلي فروغي ميدرخشد. به همين دليل، نام او را سالهای دراز بر خيابان ضلع شمالي وزارت امور خارجه گذاشته بودند و ايکاش حذف نميکردند. قطعا يک دليل توليدات فرهنگي وزارت خارجه، گذشته از ظرفيتها و علایق و استعدادهاي فردي، فرصتي است که براي کسب تجربه و شناخت بيشتر با تماس مستمر با کانونهاي فرنگي و تمدني مختلف و دستيابي به منابع علمي، فرهنگي و خبري در مأموريتهاي سياسي در مراکز معتبر جهاني، در اختيار ديپلماتها قرار ميگيرد. خوشبختانه بهرهمندي از اين روند پس از انقلاب همچنان ادامه يافته است؛ برای مثال، ميتوان به اسامي برخي ديپلماتهاي پژوهشگر، مؤلف و مترجم بازنشسته بعد از انقلاب مانند احمد عزيزي، سيدعلي محمودي، سيدعلي خرم، کوروش احمدي، باقر اسدي، جاويد قرباناوغلي و نصرتالله تاجيک که نام آنان را ميدانيم و کتابها و آثار مطبوعاتي آنان را ديدهايم، اشاره کرد. آنچه نگارنده را به نوشتن اين سطور واداشت، مطالعه کتاب «نوانديشان ايراني» با عنوان فرعي «نقد انديشههاي چالشبرانگيز و تأثيرگذار در ايران معاصر»، تأليف ارزنده، عالمانه و غيرجانبدارانه سيدعلي محمودي است. نويسنده در اين کتاب پس از شرح آموزندهاي درباره روششناسي پژوهش خود، با برداشت هرمنوتيک و تعبير بر پايه متن و زمينه و همچنين تحليل مفهومي و ارزيابي انتقادي، پس از مقدمهاي درباره «انديشهها، کنشگريها و تأثيرگذاريهاي نوانديشان ايراني»، به افکار عبدالرحمن کواکبي، بهویژه در کتاب «طبايع الاستبداد» و بررسي عوامل انحطاط مسلمانان ميپردازد که برايم جالب بود؛ زيرا در جواني نام او را نخستينبار در شرح استبداد و دموکراسي و تأثيرگذاري آن در مصر و جهان عرب از استادم شادروان دکتر حميد عنايت شنيده بودم، اما نميدانستم کواکبي نيز ايرانيتبار و از احفاد شيخ صفيالدين اردبيلی و بنياعمام شاهاسماعيل صفوي است. شايد به همين دليل نويسنده نام او را هم با توجه به تقدم زماني در شمار نوانديشان ايراني آورده است. چهره بعدي ميرزاي نائيني و نظريه او درباره «حکومت مقيده» است. در ايران ايشان را بيشتر بهعنوان شخصيتی مذهبي با تأثيرگذاري آزاديخواهانه بر نهضت مشروطه ميشناسيم که البته بسيار تأثيرگذار بود، اما با تعبير و برداشتي از آزادي که در رساله کوتاه (صدصفحهاي) «تنبيه الامه و تنزيه المله في لزوم المشروطه» آمده و آخوندخراساني (کفايي) و حائريمازندراني نيز آن را تأييد کردهاند. نظرات او ضمن مقيدکردن قدرت سياسي به موازين قانوني، با مباني و قانونمنديهاي حکومت دموکراتيک انطباق ندارد و «محدود به شناختي اجمالي است». چهره درخشان و تأثيرگذار بعدي، «محمدعلي فروغي، سياستمداري در تراز جهاني» است. همين عنوان و ارجنهادن به تلاش و تدبير عالمانه او در حراست از منافع ايران، در کنار ارزشهاي علمي و فرهنگي او، نشاندهنده بررسي علمي و غيرجانبدارانه نويسنده است. ميتوانم خوانندگان را به مراجعه به متن سزاوار تحسين کتاب ارجاع دهم. نويسنده سپس به افکار علامه سيدمحمدحسين طباطبايي و «دوره هرمنوتيکي» در تفسير الميزان و فرارفتن او از محدوديت و انحصار تبادل افکار با حوزههاي بومي و محلي و برقراري ارتباطات جهاني، بهویژه درباره نقد سنت، تجدد و عرفان نظري و عملي ميپردازد. چهره بعدي، «نسبت ميان دين و سياست در انديشه مهدي بازرگان» است؛ بهویژه مراحل تاريخي تا انقلاب و دولت موقت. سپس به تفصيل به مرحوم مرتضي مطهري در کشاکش ميان ماهيت انسان و آزادي ميپردازد. دو فصل پاياني کتاب درباره جلال آلاحمد و دکتر علي شريعتي براي نويسنده اين سطور جالبتر است؛ زيرا خود شاهد روند اثرگذاري افکار و انديشههاي آنان بر جامعه و تحولات آن تا انقلاب بوده است. به سبک ادبي و آثار آلاحمد و به تعلقخاطر او به شناخت وضعيت بومي ايران و در نتيجه بر ضرورت «بوميگرايي» اشاره ميکند که مشخص است نظر به «غربزدگي» و «در خدمت و خيانت روشنفکران» دارد.
داوري منصفانه نويسنده که با منطق علمي و ديدگاه امروزي به آن افکار و غيرعلميدانستن آنها با ديد انتقادي مينگرد، در آنجاست که با درنظرگرفتن ملاحظات اجتماعي و تاريخي زمان نوشتهشدن آن آثار و اوج چالش شرق و غرب مينويسد: «نميتوان آلاحمد را به اين دليل سرزنش کرد»، اما تأکيد ميکند که نبايد در موضوعات و مقولاتي وارد ميشد «که شرط اصلي ورود به آن بهرهمندي لازم از دانش نظري و فلسفي است».
ضمن اينکه داستاننويسي او را ميستايد، درباره اعتبار موضوع «غربزدگي» با اشاره به افکار مرحوم فرديد و ديگران، بحث جالبي دارد.
آخرين فصل درباره «علي شريعتي، فلسفه اخلاقي و دموکراسي» است. سيدعلي محمودي او را «نامآورترين و تأثيرگذارترين روشنفکر مسلمان ايراني در قرن بيستم» مينامد و نويسنده اين سطور خود شاهد شور، هيجان و تأثيرگذاري برانگيزاننده «معلم شهيد ما» در تظاهرات انقلاب بوده است. در اين فصل، تاريخچه بحثهاي حسينيه ارشاد و بعد از آن را پيگيري ميکند.
نتيجه ميگيرد: «شريعتي با «دموکراسي آزاد» بر پايه آرای مردم و انتخاب سياسي آنان مخالفت ميکند و مينويسد «پرسشي که در اين ميان رخ مينمايد، مبناي اخلاقي تصميمگيري يک گروه انقلابي براي مردم در تأسيس دولت است» و به اينکه جامعه حقوق اساسي خود را در نصب، عزل و نقد مسئولان ناديده بگيرد و آن را کنار بگذارد، انتقاد ميکند. قطعا اين بخش نهايي بسيار بحثانگيز خواهد بود. نثر کتاب بسيار روان، سليس، پخته، خوب و خواندني است و به همه مخاطبان «شرق» پيشنهاد ميشود.
از روزي که وزارت خارجه در زمان فتحعليشاه پايهگذاري شد، در کنار انجام وظايف سياسي يا کنسوليای که بر عهده ديپلماتها بود، بهعنوان توليد جانبي، افراد بسياري در آن دستگاه پرورانده شدند که با ترجمه و تأليف آثار تاريخي، ادبي، فلسفي، علمي و حتي طنز، در فرهنگ کشور تأثيرگذار بودهاند. در ميان شاخصهاي اينگونه ديپلماتها، نام برجسته محمدعلي فروغي ميدرخشد. به همين دليل، نام او را سالهای دراز بر خيابان ضلع شمالي وزارت امور خارجه گذاشته بودند و ايکاش حذف نميکردند. قطعا يک دليل توليدات فرهنگي وزارت خارجه، گذشته از ظرفيتها و علایق و استعدادهاي فردي، فرصتي است که براي کسب تجربه و شناخت بيشتر با تماس مستمر با کانونهاي فرنگي و تمدني مختلف و دستيابي به منابع علمي، فرهنگي و خبري در مأموريتهاي سياسي در مراکز معتبر جهاني، در اختيار ديپلماتها قرار ميگيرد. خوشبختانه بهرهمندي از اين روند پس از انقلاب همچنان ادامه يافته است؛ برای مثال، ميتوان به اسامي برخي ديپلماتهاي پژوهشگر، مؤلف و مترجم بازنشسته بعد از انقلاب مانند احمد عزيزي، سيدعلي محمودي، سيدعلي خرم، کوروش احمدي، باقر اسدي، جاويد قرباناوغلي و نصرتالله تاجيک که نام آنان را ميدانيم و کتابها و آثار مطبوعاتي آنان را ديدهايم، اشاره کرد. آنچه نگارنده را به نوشتن اين سطور واداشت، مطالعه کتاب «نوانديشان ايراني» با عنوان فرعي «نقد انديشههاي چالشبرانگيز و تأثيرگذار در ايران معاصر»، تأليف ارزنده، عالمانه و غيرجانبدارانه سيدعلي محمودي است. نويسنده در اين کتاب پس از شرح آموزندهاي درباره روششناسي پژوهش خود، با برداشت هرمنوتيک و تعبير بر پايه متن و زمينه و همچنين تحليل مفهومي و ارزيابي انتقادي، پس از مقدمهاي درباره «انديشهها، کنشگريها و تأثيرگذاريهاي نوانديشان ايراني»، به افکار عبدالرحمن کواکبي، بهویژه در کتاب «طبايع الاستبداد» و بررسي عوامل انحطاط مسلمانان ميپردازد که برايم جالب بود؛ زيرا در جواني نام او را نخستينبار در شرح استبداد و دموکراسي و تأثيرگذاري آن در مصر و جهان عرب از استادم شادروان دکتر حميد عنايت شنيده بودم، اما نميدانستم کواکبي نيز ايرانيتبار و از احفاد شيخ صفيالدين اردبيلی و بنياعمام شاهاسماعيل صفوي است. شايد به همين دليل نويسنده نام او را هم با توجه به تقدم زماني در شمار نوانديشان ايراني آورده است. چهره بعدي ميرزاي نائيني و نظريه او درباره «حکومت مقيده» است. در ايران ايشان را بيشتر بهعنوان شخصيتی مذهبي با تأثيرگذاري آزاديخواهانه بر نهضت مشروطه ميشناسيم که البته بسيار تأثيرگذار بود، اما با تعبير و برداشتي از آزادي که در رساله کوتاه (صدصفحهاي) «تنبيه الامه و تنزيه المله في لزوم المشروطه» آمده و آخوندخراساني (کفايي) و حائريمازندراني نيز آن را تأييد کردهاند. نظرات او ضمن مقيدکردن قدرت سياسي به موازين قانوني، با مباني و قانونمنديهاي حکومت دموکراتيک انطباق ندارد و «محدود به شناختي اجمالي است». چهره درخشان و تأثيرگذار بعدي، «محمدعلي فروغي، سياستمداري در تراز جهاني» است. همين عنوان و ارجنهادن به تلاش و تدبير عالمانه او در حراست از منافع ايران، در کنار ارزشهاي علمي و فرهنگي او، نشاندهنده بررسي علمي و غيرجانبدارانه نويسنده است. ميتوانم خوانندگان را به مراجعه به متن سزاوار تحسين کتاب ارجاع دهم. نويسنده سپس به افکار علامه سيدمحمدحسين طباطبايي و «دوره هرمنوتيکي» در تفسير الميزان و فرارفتن او از محدوديت و انحصار تبادل افکار با حوزههاي بومي و محلي و برقراري ارتباطات جهاني، بهویژه درباره نقد سنت، تجدد و عرفان نظري و عملي ميپردازد. چهره بعدي، «نسبت ميان دين و سياست در انديشه مهدي بازرگان» است؛ بهویژه مراحل تاريخي تا انقلاب و دولت موقت. سپس به تفصيل به مرحوم مرتضي مطهري در کشاکش ميان ماهيت انسان و آزادي ميپردازد. دو فصل پاياني کتاب درباره جلال آلاحمد و دکتر علي شريعتي براي نويسنده اين سطور جالبتر است؛ زيرا خود شاهد روند اثرگذاري افکار و انديشههاي آنان بر جامعه و تحولات آن تا انقلاب بوده است. به سبک ادبي و آثار آلاحمد و به تعلقخاطر او به شناخت وضعيت بومي ايران و در نتيجه بر ضرورت «بوميگرايي» اشاره ميکند که مشخص است نظر به «غربزدگي» و «در خدمت و خيانت روشنفکران» دارد.
داوري منصفانه نويسنده که با منطق علمي و ديدگاه امروزي به آن افکار و غيرعلميدانستن آنها با ديد انتقادي مينگرد، در آنجاست که با درنظرگرفتن ملاحظات اجتماعي و تاريخي زمان نوشتهشدن آن آثار و اوج چالش شرق و غرب مينويسد: «نميتوان آلاحمد را به اين دليل سرزنش کرد»، اما تأکيد ميکند که نبايد در موضوعات و مقولاتي وارد ميشد «که شرط اصلي ورود به آن بهرهمندي لازم از دانش نظري و فلسفي است».
ضمن اينکه داستاننويسي او را ميستايد، درباره اعتبار موضوع «غربزدگي» با اشاره به افکار مرحوم فرديد و ديگران، بحث جالبي دارد.
آخرين فصل درباره «علي شريعتي، فلسفه اخلاقي و دموکراسي» است. سيدعلي محمودي او را «نامآورترين و تأثيرگذارترين روشنفکر مسلمان ايراني در قرن بيستم» مينامد و نويسنده اين سطور خود شاهد شور، هيجان و تأثيرگذاري برانگيزاننده «معلم شهيد ما» در تظاهرات انقلاب بوده است. در اين فصل، تاريخچه بحثهاي حسينيه ارشاد و بعد از آن را پيگيري ميکند.
نتيجه ميگيرد: «شريعتي با «دموکراسي آزاد» بر پايه آرای مردم و انتخاب سياسي آنان مخالفت ميکند و مينويسد «پرسشي که در اين ميان رخ مينمايد، مبناي اخلاقي تصميمگيري يک گروه انقلابي براي مردم در تأسيس دولت است» و به اينکه جامعه حقوق اساسي خود را در نصب، عزل و نقد مسئولان ناديده بگيرد و آن را کنار بگذارد، انتقاد ميکند. قطعا اين بخش نهايي بسيار بحثانگيز خواهد بود. نثر کتاب بسيار روان، سليس، پخته، خوب و خواندني است و به همه مخاطبان «شرق» پيشنهاد ميشود.