|

راز گوش ون‌گوگ

شرق: ونسان ون‌گوگ در دسامبر سال 1888 گوش چپش را بريد و اين شايد عجيب‌ترين و مشهورترين واقعه‌اي باشد كه درباره يك هنرمند وجود دارد. در اصل اين ماجرا ترديدي وجود ندارد و خود نقاش نيز در دو خودنگاره تصوير خودش را با گوش باندپيچي‌شده كشيده و ثبت كرده است.
«خودنگاره گوش باندپيچي‌شده و پيپ» عنوان يكي از اين آثار است كه حدود 8 يا 9 ژانويه 1889 و به فاصله چند روز پس از آنكه ون‌گوگ از بيمارستان به خانه برمي‌گردد كشيده شده است. در اين اثر پانسمان ضخيم گوش و باندي را كه براي نگه‌داشتن تنظيف روغني به كار گرفته شده است، مي‌توان مشاهده كرد. اثر دوم كه به «خودنگاره گوش باندپيچي‌شده» مشهور است، احتمالا در هفدهم ژانويه 1889 و يك هفته پس از پرتره اول كشيده شده است. در اين اثر باندپيچي گوش ون‌گوگ نازك‌تر است و نشان مي‌دهد كه زخم او در حال بهبوديافتن است. چاپنقش ژاپني كه در پس‌زمينه اين اثر ديده مي‌شود، تابلوي «دختران گيشا در منظره» اثر ساتو توراكيو و از جمله آثاري است كه به مجموعه شخصي ون‌گوگ تعلق داشت.
ون‌گوگ دچار بيماري روحي بود اما درباره اينكه دليل واقعي اين اقدام او چه بوده روايت‌هاي متفاوتي وجود دارد. برنادت مرفي در كتابي با عنوان «گوش ون‌گوگ» كه بر اساس اين ماجراي واقعي نوشته، روايتي داستاني از بريده‌شدن گوش ون‌گوگ به دست داده است. در اين اثر داستاني، مرفي پرده از راز عمل ون‌گوگ برمي‌دارد و در اين ميان خواننده را به بزرگ‌ترين موزه‌ها و آرشيو‌هاي فراموش‌شده مي‌برد.
«گوش ون‌گوگ» به تازگي با ترجمه فروزان صلواتيان در نشر علمي و فرهنگي منتشر شده است. مترجم در توضيحي كه در پايان كتاب آورده درباره اين اثر نوشته: «اين كتاب حاصل تحقيق و تتبع مولف در آرشيوهاي مختلف است. مولف به منظور اثبات صحت يافته‌هايش، نقل‌قول‌هايي مستقيم از منابع، اسناد و مدارك، و نامه‌هايي كه در بايگاني‌هاي مذكور يافته آورده است. اما داستان فوق‌العاده جذاب زندگي ون‌گوگ ما را بر آن داشت كه در ترجمه فارسي روايت داستاني را اصل قرار دهيم و از آوردن ارجاعات منبع‌شناختي و جزئيات يادداشت‌هاي مفصل مولف درباره منابع و محل نگهداري‌شان كه دور از دسترس خواننده فارسي‌زبان هم هست صرف‌نظر كنيم». نويسنده نيز در بخشي از توضيحاتش درباره شيوه جمع‌آوري مدارك براي نوشتن اين داستان آورده: «روشي كه براي تحقيق در مورد اين كتاب انتخاب كردم شباهت فراواني به برداشت محصول زيتون داشت. كتاب گوش ون‌گوگ كشفيات مهمي درباره برخي مسائل، از جمله گوش او، راشل و عريضه است. اما به بسياري از جزئيات كوچك و كم‌اهميت ديگر نيز مي‌پردازد كه وقتي آن‌ها را كنار يكديگر بگذاريم ظرافت داستان متفاوت ون‌گوگ در آرل را درمي‌يابيم. بررسي مدارك بايگاني‌ها، نگاه به ماجرا از كليه زوايا، جمع‌آوري مداوم اطلاعات ريز و خرد از هر منبعي كه امكان دسترسي به آن وجود داشت، حتي از ميان نقاشي‌هاي ون‌گوگ، همه و همه، در فرايندي بسيار كند و با دقت بسيار انجام پذيرفت». مرفي به اين نكته هم اشاره مي‌كند كه ون‌گوگ از معدود هنرمندان معاصر است كه مورد توجه مردم عادي هم قرار داشته است. او مي‌گويد كه موزه او در آمستردام سالانه بالغ بر يك ميليون‌وششصد هزار بازديدكننده دارد و در زمره ده موزه پربيننده دنيا است. جز اين، آثار او را مي‌توان در جلد دفترهاي يادداشت، چترها و ليوان‌ها و آهنرباهاي يخچال و حتي جوراب‌ها ديد. مرفي با توجه به اين موضوع مي‌گويد كه ون‌گوگ پول مي‌سازد و چيزهايي كه با نقش آثار او مي‌فروشند لطمه بزرگي به او زده است چراكه «آثار او بيش از حد برايمان آشنا و عادي شده است، تصويرپردازي‌هاي ذهني و صور خيال او بر ما تاثيري نمي‌گذارد، و شناخت او و آنچه شور خلاقيت را در او برمي‌انگيخت در پس پرده ابهام باقي مي‌ماند».
در بخشي از داستان مي‌خوانيم: «روز دوشنبه 24 دسامبر 1888 هوا هنوز تاريك بود كه رئيس پليس، ژوزف د اورنانو، نشست و اولين قهوه روزانه‌اش را نوشيد. اين موقع صبح را خيلي دوست داشت. اول صبح بود ولي پاسگاه به جنب‌وجوش افتاده بود. از پنجره رو به حياط پليس‌هاي گشت و سواره را ديد كه براي رفتن به ماموريت آماده مي‌شدند. باران بي‌وقفه چند روز اخير همه‌چيز را به هم ريخته بود، اما دوشنبه صبح آفتاب درآمد و هوا ملايم شد. تا چند ساعت ديگر همه دور هم مي‌نشستند تا صبحانه روز عيد را بخورند. شروع بسيار خوبي بود براي تعطيلات كريسمس. گزارش‌هاي شب پيش روي ميز چوب گردو در برابر رئيس پليس بود. جدا از فهرست‌ معمول دعوا و مرافعه‌هاي خانگي، گزارشي در آن ميان جلب توجه مي‌كرد. درست قبل از نيمه‌شب يكشنبه 23 دسامبر در خيابان بوت د آرل اتفاق غريبي افتاده بود...».

شرق: ونسان ون‌گوگ در دسامبر سال 1888 گوش چپش را بريد و اين شايد عجيب‌ترين و مشهورترين واقعه‌اي باشد كه درباره يك هنرمند وجود دارد. در اصل اين ماجرا ترديدي وجود ندارد و خود نقاش نيز در دو خودنگاره تصوير خودش را با گوش باندپيچي‌شده كشيده و ثبت كرده است.
«خودنگاره گوش باندپيچي‌شده و پيپ» عنوان يكي از اين آثار است كه حدود 8 يا 9 ژانويه 1889 و به فاصله چند روز پس از آنكه ون‌گوگ از بيمارستان به خانه برمي‌گردد كشيده شده است. در اين اثر پانسمان ضخيم گوش و باندي را كه براي نگه‌داشتن تنظيف روغني به كار گرفته شده است، مي‌توان مشاهده كرد. اثر دوم كه به «خودنگاره گوش باندپيچي‌شده» مشهور است، احتمالا در هفدهم ژانويه 1889 و يك هفته پس از پرتره اول كشيده شده است. در اين اثر باندپيچي گوش ون‌گوگ نازك‌تر است و نشان مي‌دهد كه زخم او در حال بهبوديافتن است. چاپنقش ژاپني كه در پس‌زمينه اين اثر ديده مي‌شود، تابلوي «دختران گيشا در منظره» اثر ساتو توراكيو و از جمله آثاري است كه به مجموعه شخصي ون‌گوگ تعلق داشت.
ون‌گوگ دچار بيماري روحي بود اما درباره اينكه دليل واقعي اين اقدام او چه بوده روايت‌هاي متفاوتي وجود دارد. برنادت مرفي در كتابي با عنوان «گوش ون‌گوگ» كه بر اساس اين ماجراي واقعي نوشته، روايتي داستاني از بريده‌شدن گوش ون‌گوگ به دست داده است. در اين اثر داستاني، مرفي پرده از راز عمل ون‌گوگ برمي‌دارد و در اين ميان خواننده را به بزرگ‌ترين موزه‌ها و آرشيو‌هاي فراموش‌شده مي‌برد.
«گوش ون‌گوگ» به تازگي با ترجمه فروزان صلواتيان در نشر علمي و فرهنگي منتشر شده است. مترجم در توضيحي كه در پايان كتاب آورده درباره اين اثر نوشته: «اين كتاب حاصل تحقيق و تتبع مولف در آرشيوهاي مختلف است. مولف به منظور اثبات صحت يافته‌هايش، نقل‌قول‌هايي مستقيم از منابع، اسناد و مدارك، و نامه‌هايي كه در بايگاني‌هاي مذكور يافته آورده است. اما داستان فوق‌العاده جذاب زندگي ون‌گوگ ما را بر آن داشت كه در ترجمه فارسي روايت داستاني را اصل قرار دهيم و از آوردن ارجاعات منبع‌شناختي و جزئيات يادداشت‌هاي مفصل مولف درباره منابع و محل نگهداري‌شان كه دور از دسترس خواننده فارسي‌زبان هم هست صرف‌نظر كنيم». نويسنده نيز در بخشي از توضيحاتش درباره شيوه جمع‌آوري مدارك براي نوشتن اين داستان آورده: «روشي كه براي تحقيق در مورد اين كتاب انتخاب كردم شباهت فراواني به برداشت محصول زيتون داشت. كتاب گوش ون‌گوگ كشفيات مهمي درباره برخي مسائل، از جمله گوش او، راشل و عريضه است. اما به بسياري از جزئيات كوچك و كم‌اهميت ديگر نيز مي‌پردازد كه وقتي آن‌ها را كنار يكديگر بگذاريم ظرافت داستان متفاوت ون‌گوگ در آرل را درمي‌يابيم. بررسي مدارك بايگاني‌ها، نگاه به ماجرا از كليه زوايا، جمع‌آوري مداوم اطلاعات ريز و خرد از هر منبعي كه امكان دسترسي به آن وجود داشت، حتي از ميان نقاشي‌هاي ون‌گوگ، همه و همه، در فرايندي بسيار كند و با دقت بسيار انجام پذيرفت». مرفي به اين نكته هم اشاره مي‌كند كه ون‌گوگ از معدود هنرمندان معاصر است كه مورد توجه مردم عادي هم قرار داشته است. او مي‌گويد كه موزه او در آمستردام سالانه بالغ بر يك ميليون‌وششصد هزار بازديدكننده دارد و در زمره ده موزه پربيننده دنيا است. جز اين، آثار او را مي‌توان در جلد دفترهاي يادداشت، چترها و ليوان‌ها و آهنرباهاي يخچال و حتي جوراب‌ها ديد. مرفي با توجه به اين موضوع مي‌گويد كه ون‌گوگ پول مي‌سازد و چيزهايي كه با نقش آثار او مي‌فروشند لطمه بزرگي به او زده است چراكه «آثار او بيش از حد برايمان آشنا و عادي شده است، تصويرپردازي‌هاي ذهني و صور خيال او بر ما تاثيري نمي‌گذارد، و شناخت او و آنچه شور خلاقيت را در او برمي‌انگيخت در پس پرده ابهام باقي مي‌ماند».
در بخشي از داستان مي‌خوانيم: «روز دوشنبه 24 دسامبر 1888 هوا هنوز تاريك بود كه رئيس پليس، ژوزف د اورنانو، نشست و اولين قهوه روزانه‌اش را نوشيد. اين موقع صبح را خيلي دوست داشت. اول صبح بود ولي پاسگاه به جنب‌وجوش افتاده بود. از پنجره رو به حياط پليس‌هاي گشت و سواره را ديد كه براي رفتن به ماموريت آماده مي‌شدند. باران بي‌وقفه چند روز اخير همه‌چيز را به هم ريخته بود، اما دوشنبه صبح آفتاب درآمد و هوا ملايم شد. تا چند ساعت ديگر همه دور هم مي‌نشستند تا صبحانه روز عيد را بخورند. شروع بسيار خوبي بود براي تعطيلات كريسمس. گزارش‌هاي شب پيش روي ميز چوب گردو در برابر رئيس پليس بود. جدا از فهرست‌ معمول دعوا و مرافعه‌هاي خانگي، گزارشي در آن ميان جلب توجه مي‌كرد. درست قبل از نيمه‌شب يكشنبه 23 دسامبر در خيابان بوت د آرل اتفاق غريبي افتاده بود...».

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها