زیرزمینیها و دست بد
شرق: جک کرواک در کنار آلن گینزبرگ و ویلیام اس. باروز یکی از ارکان اصلی نسل بیت است؛ نسلی عصیانگر در ادبیات آمریکا. کرواک را بیش از هرچیز با رمان «در راه» میشناسند؛ رمانی برگرفته از تجربه سفرهای کرواک و نیل کسیدی. «زیرزمینیها» که با ترجمه محمد رزازیان در نشر نیماژ منتشر شده رمانی دیگر از این نویسنده مشهور نسل بیت است. این رمان نیز برگرفته از تجربه زیسته کرواک است و شخصیتهای آن مانند شخصیتهای رمان «در راه» شخصیتهایی واقعی هستند که نامشان در رمان تغییر کرده است. «زیرزمینیها» نیز مانند «در راه» برخوردار از مولفههای شناختهشده سبک نوشتاری کرواک است. روایت او روایتی است پرشتاب و آمیخته به هجو و طنز و شوخی. در شیوه نقل او نمیتوان سراغی از قواعد مرسوم گرفت. شخصیتهای آثار او هم آدمهایی هستند که با مدت طولانی در جایی بودن میانهای ندارند و چون سبک نوشتاری کرواک بیقرارند و مدام در حرکت. در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی «زیرزمینیها» درباره ویژگیهای سبکی کرواک آمده است: «سبک کرواک تحتتأثیر موسیقی جز بود و بعدها ایدههایی وارد آثار او شد که از مطالعاتش در مورد آیین بودایی و ذن میآمد. او که معمولا برمبنای
اتفاقها و انسانهای واقعی پیرامونش مینوشت، سبک نوشتاری خود را نثر خودانگیخته میدانست؛ نوعی بداههنویسی بدون ویرایش».
کرواک رمان «زیرزمینیها» را اینگونه آغاز میکند: «زمانی که جوان بودم و شوروحال دیگری داشتم میتوانستم با نبوغی روانی دربارهی هر چیزی حرف بزنم، خیلی شفاف و بدون اینجور مقدمهچینیهای ادبی؛ به عبارت دیگر این داستان آدمی بیاعتمادبهنفس است، آن هم زمانی که مدل خودپرست و طبیعتا لودهی طرف کاری از پیش نمیبرد. این فقط برای این است که قصه سر بگیرد و حقیقت به بیرون درز کند، یعنی همین کاری که قرار است انجامش بدهم...». راوی در همان صفحه آغازین رمان در معرفی «زیرزمینیها»، کسانی که نامشان بر رمان نهاده شده، از قول دوست شاعرش که این اسم را روی آنها گذاشته مینویسد: «اونها باحالاند بدون زیرآبی رفتن، اونها باهوشاند بدون لوسبازی درآوردن، لامصبها از اون روشنفکرهان و همهچی رو دربارهی پاند میدونند بدون اینکه پزش رو بدهند یا هی حرفش رو بکشند وسط، خیلی ساکتاند...» زیرزمینیها رمانی است کوتاه در شش فصل.
«دست بد» از شهریار وقفیپور از دیگر آثار داستانی منتشرشده در نشر نیماژ است. «دست بد» رمانی جنایی است. در آغاز رمان میخوانیم که زمینشناسی به نام ابراهیم نبوینژاد که صاحب یک دامداری بزرگ است در شب 26 دیماه سال 1287 به قتل رسیده و کارآگاهی به نام ستوان عربزاده مأمور کشف معمای این قتل است. ستوان عربزاده، چنانکه در همان اوایل رمان معرفی میشود، عقایدی خاص در مورد جنایت دارد و کارآگاهی است علاقهمند به گلها، ریاضیات، فلسفه ویتگنشتاین و رمانهای جنایی. «زندگی شخصی و حرفهایاش» البته چنانکه در متن رمان میخوانیم «عاری از هرگونه رخداد و عظمت» و «حتی روزمرهتر از زندگی کارمندان داستانهای بهرام صادقی» است و به همین دلیل به هرچه که بتواند «تصویری اسطورهای و غریب از کار و زندگیاش ارائه کند، با همه وجود» میچسبد. «دست بد» رمانی است که در آن با روایتی آمیخته به طنز و کنایه، داستانی جنایی روایت میشود. داستانی که از خلال آن به تاریکجاها و حاشیهها نیز سرک کشیده میشود و همچنین به جهان متون و کتابها. آنچه میخوانید سطرهایی است از این رمان: «شاید وقتش رسیده بود که دستهایش را بالا ببرد و تسلیم شود و قبول
کند در این پرونده شکست خورده و نتوانسته است قاتل را پیدا کند. بههرحال، اگر کسی پروانه را کشته بود، باید به حیلهای او را به اینجا میکشید؛ اما کسی به او تلفن نکرده بود که بخواهد به آنجا بکشاندش. شاید از مدتها پیش با او قرار گذاشته بوده یا به وسیلهی دیگری، او را کشانده به مقتل. اما چه کسی و چگونه؟ محمود آنقدرها عرضه نداشت که بتواند در پروندهی ستوان عربزاده در مقام قاتل بنشیند؛ اگرچه نتوانسته بود بگوید ساعت قتل دقیقا کجا بوده، این قتل، اگر قتل باشد، از امکانات او خارج بوده. میماند علی و کیاسا. اما از این جمع، اگر قرار بود کسی هم قاتل باشد، محمود بود؛ و نه بقیه. همان لحظهای که ستوان عربزاده در این فکرها بود، متوجه نشد که زمین ناگاه تغییر ارتفاع چشمگیری میدهد. پایش را که گذاشت، رفت پائین. پایش رفته بود توی گودال و خودش افتاده بود جلو. فریاد کشید. همان لحظه از کنارش، پیرزنی رد شد، نگاه کوتاهی به او انداخت و راهش را ادامه داد. دو نفر دیگر هم از کنارش رد شدند و به فریادهای کمکخواستنش توجهی نکردند؛ یعنی لحظهای ایستادند، نگاهش کردند و دوباره به راهشان ادامه دادند؛ انگار کسی نمیدیدش».
شرق: جک کرواک در کنار آلن گینزبرگ و ویلیام اس. باروز یکی از ارکان اصلی نسل بیت است؛ نسلی عصیانگر در ادبیات آمریکا. کرواک را بیش از هرچیز با رمان «در راه» میشناسند؛ رمانی برگرفته از تجربه سفرهای کرواک و نیل کسیدی. «زیرزمینیها» که با ترجمه محمد رزازیان در نشر نیماژ منتشر شده رمانی دیگر از این نویسنده مشهور نسل بیت است. این رمان نیز برگرفته از تجربه زیسته کرواک است و شخصیتهای آن مانند شخصیتهای رمان «در راه» شخصیتهایی واقعی هستند که نامشان در رمان تغییر کرده است. «زیرزمینیها» نیز مانند «در راه» برخوردار از مولفههای شناختهشده سبک نوشتاری کرواک است. روایت او روایتی است پرشتاب و آمیخته به هجو و طنز و شوخی. در شیوه نقل او نمیتوان سراغی از قواعد مرسوم گرفت. شخصیتهای آثار او هم آدمهایی هستند که با مدت طولانی در جایی بودن میانهای ندارند و چون سبک نوشتاری کرواک بیقرارند و مدام در حرکت. در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی «زیرزمینیها» درباره ویژگیهای سبکی کرواک آمده است: «سبک کرواک تحتتأثیر موسیقی جز بود و بعدها ایدههایی وارد آثار او شد که از مطالعاتش در مورد آیین بودایی و ذن میآمد. او که معمولا برمبنای
اتفاقها و انسانهای واقعی پیرامونش مینوشت، سبک نوشتاری خود را نثر خودانگیخته میدانست؛ نوعی بداههنویسی بدون ویرایش».
کرواک رمان «زیرزمینیها» را اینگونه آغاز میکند: «زمانی که جوان بودم و شوروحال دیگری داشتم میتوانستم با نبوغی روانی دربارهی هر چیزی حرف بزنم، خیلی شفاف و بدون اینجور مقدمهچینیهای ادبی؛ به عبارت دیگر این داستان آدمی بیاعتمادبهنفس است، آن هم زمانی که مدل خودپرست و طبیعتا لودهی طرف کاری از پیش نمیبرد. این فقط برای این است که قصه سر بگیرد و حقیقت به بیرون درز کند، یعنی همین کاری که قرار است انجامش بدهم...». راوی در همان صفحه آغازین رمان در معرفی «زیرزمینیها»، کسانی که نامشان بر رمان نهاده شده، از قول دوست شاعرش که این اسم را روی آنها گذاشته مینویسد: «اونها باحالاند بدون زیرآبی رفتن، اونها باهوشاند بدون لوسبازی درآوردن، لامصبها از اون روشنفکرهان و همهچی رو دربارهی پاند میدونند بدون اینکه پزش رو بدهند یا هی حرفش رو بکشند وسط، خیلی ساکتاند...» زیرزمینیها رمانی است کوتاه در شش فصل.
«دست بد» از شهریار وقفیپور از دیگر آثار داستانی منتشرشده در نشر نیماژ است. «دست بد» رمانی جنایی است. در آغاز رمان میخوانیم که زمینشناسی به نام ابراهیم نبوینژاد که صاحب یک دامداری بزرگ است در شب 26 دیماه سال 1287 به قتل رسیده و کارآگاهی به نام ستوان عربزاده مأمور کشف معمای این قتل است. ستوان عربزاده، چنانکه در همان اوایل رمان معرفی میشود، عقایدی خاص در مورد جنایت دارد و کارآگاهی است علاقهمند به گلها، ریاضیات، فلسفه ویتگنشتاین و رمانهای جنایی. «زندگی شخصی و حرفهایاش» البته چنانکه در متن رمان میخوانیم «عاری از هرگونه رخداد و عظمت» و «حتی روزمرهتر از زندگی کارمندان داستانهای بهرام صادقی» است و به همین دلیل به هرچه که بتواند «تصویری اسطورهای و غریب از کار و زندگیاش ارائه کند، با همه وجود» میچسبد. «دست بد» رمانی است که در آن با روایتی آمیخته به طنز و کنایه، داستانی جنایی روایت میشود. داستانی که از خلال آن به تاریکجاها و حاشیهها نیز سرک کشیده میشود و همچنین به جهان متون و کتابها. آنچه میخوانید سطرهایی است از این رمان: «شاید وقتش رسیده بود که دستهایش را بالا ببرد و تسلیم شود و قبول
کند در این پرونده شکست خورده و نتوانسته است قاتل را پیدا کند. بههرحال، اگر کسی پروانه را کشته بود، باید به حیلهای او را به اینجا میکشید؛ اما کسی به او تلفن نکرده بود که بخواهد به آنجا بکشاندش. شاید از مدتها پیش با او قرار گذاشته بوده یا به وسیلهی دیگری، او را کشانده به مقتل. اما چه کسی و چگونه؟ محمود آنقدرها عرضه نداشت که بتواند در پروندهی ستوان عربزاده در مقام قاتل بنشیند؛ اگرچه نتوانسته بود بگوید ساعت قتل دقیقا کجا بوده، این قتل، اگر قتل باشد، از امکانات او خارج بوده. میماند علی و کیاسا. اما از این جمع، اگر قرار بود کسی هم قاتل باشد، محمود بود؛ و نه بقیه. همان لحظهای که ستوان عربزاده در این فکرها بود، متوجه نشد که زمین ناگاه تغییر ارتفاع چشمگیری میدهد. پایش را که گذاشت، رفت پائین. پایش رفته بود توی گودال و خودش افتاده بود جلو. فریاد کشید. همان لحظه از کنارش، پیرزنی رد شد، نگاه کوتاهی به او انداخت و راهش را ادامه داد. دو نفر دیگر هم از کنارش رد شدند و به فریادهای کمکخواستنش توجهی نکردند؛ یعنی لحظهای ایستادند، نگاهش کردند و دوباره به راهشان ادامه دادند؛ انگار کسی نمیدیدش».