شستا؛ از زنجانی تا فدراسیون تاج
شرق: «شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی (شستا) بهعنوان اسپانسر جدید فدراسیون فوتبال انتخاب شد». این خبری بود که روز گذشته روی خروجی سایت ایرنا قرار گرفت تا مشخص شود شایعاتی که پیشتر درباره ارتباط شستا با فدراسیون فوتبال ایران رواج پیدا کرده، چندان هم بیاساس نبوده است؛ ماجرا مربوط به پول درخواستی مارک ویلموتس، سرمربی سابق و بلژیکی ایران است که قراردادش را فسخ و پایش را در یک کفش کرده بود که دیگر حاضر نیست به ایران برگردد و روی نیمکت تیم ملی بنشیند. ویلموتس که از نگرفتن حقوقش از فدراسیون فوتبال ایران شاکی بود، قراردادش را به صورت یکطرفه فسخ کرد تا تیم ملی بدون سرمربی باشد.
فدراسیون فوتبال اما خیلی سریع مبلغ قابلتوجهی را جمعوجور کرد و آن را به دست ویلموتس رساند به این امید که این مربی حاضر شود روی نیمکت برابر عراق در مرحله انتخابی جام جهانی بنشیند. بااینحال همان زمان هم خیلیها این سؤال برایشان مطرح شد که چطور فدراسیون توانسته اینقدر زود مبلغ موردنظر ویلموتس را که گفته میشد بیش از دو میلیون یورو بوده، فراهم کند؟ آنجا شایعاتی مطرح شد که شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی یا همان شستا این پول را در اختیار فدراسیون قرار داده تا مشکلات حلوفصل شود. اگرچه این موضوع هنوز به صورت رسمی تأیید نشده، ولی عنوان شده شستا با فدراسیون فوتبال ایران قرارداد اسپانسری بسته و همان رقم مطرحشده را هم به دلیل همین قرارداد اسپانسری پرداخت کرده است. اینکه تیم ملی ایران بالاخره بعد از مدتها مشکل، بهویژه مشکلات ناشی از تحریمها توانسته اسپانسر پیدا کند، امر مبارکی است، ولی سؤالی که این روزها ذهن را درگیر میکند این است که آیا شستا اسپانسر مناسبی برای تیم ملی ایران است؟ پاسخ اولیه میتواند مثبت باشد؛ با توجه به اینکه شستا زیرمجموعههای بسیار زیادی دارد و گردش مالی بعضا در این زیرمجموعهها زیاد است،
فدراسیون میتواند خیالش راحت باشد که از لحاظ مالی تأمین میشود، ولی مشکلی که در این میان وجود دارد به خود شستا برمیگردد: مجموعهای که از زمان راهاندازی تاکنون با حواشی بسیار زیادی مواجه بوده و این حواشی هنوز هم ادامه دارند. حالا فعلا تا زمانی که فدراسیون این قرارداد همکاری را به صورت رسمی اعلام کند، بد نیست یکبار دیگر حواشی شستا را هم برای خودش مرور کند؛ شستا از آغاز تاکنون به دلیل انتخابهای سیاسی مدیرانش بحثبرانگیز شده و نفوذ دولت در آن چنان زیاد شده که عمر مدیریتی در آن بعضا از عمر مربیگری در تیمهای لیگبرتری که در طول یک فصل یکی، دوبار دستخوش تغییروتحول میشوند کوتاهتر است. این مجموعه در زمان احمدینژاد تبدیل به حیاطخلوت دولت شده بود و با توجه به گردش مالی زیادی که در این زیرمجموعهها وجود داشت، اختلافات مدیریتی هم در آن سر به فلک کشیده بود. دولت با توجه به همین گردش مالی به دنبال بهکارگماشتن مدیران مدنظر خودش است و مدیران هم به محض اینکه با خواستههای دولت تضاد منافع پیدا میکنند، سریع مجبور میشوند صندلیشان را به دیگری بسپارند. این شیوه؛ چه زمانی که محمود احمدینژاد بود و چه وقتی که حسن
روحانی زمام امور در دولت را به دست گرفت ادامه داشته است. کار در دولت روحانی در مجموعه شستا آنقدر بالا گرفت که روحانی در صحبتهایی بهیادماندنی عنوان کرد: «شستا را جمع کنید!» مجموعهای که همواره با مدیریت مشکل داشته و شرکتهای زیرمجموعهاش هم توان یکسانی نداشتهاند چطور میخواهد فوتبال ملی ایران را حمایت کند؟ اگر این تغییرات مدیریتی گسترده در زیرمجموعههای این شرکت، دست روی همین قرارداد اسپانسری با فدراسیون فوتبال گذاشت و آن را لغو کرد، آنوقت فدراسیون فوتبال چه پاسخی برای منتقدانش خواهد داشت؟ زیرمجموعههای شستا آنقدر زیاد و متعدد هستند که انتخاب یکی از آنها بهعنوان اسپانسر نیاز به تخصص زیاد دارد؛ کارشناسان پیشتر در گفتوگوهای متعدد با «شرق» عنوان کردهاند فقط 20 درصد این شرکتهای زیرمجموعه سودده هستند و مابقی زیان زیادی بهجا گذاشتهاند؛ آنقدر زیانده که شستا مجبور شده از محل همان 20 درصد جور بقیه را هم بکشد. البته که شاید قرارداد اسپانسری فوتبال با شستا آنقدر رقم درشتی نباشد که نتوان آن را تأمین کرد، ولی بحث مدیریت این موضوع و توافق دوجانبه موضوعی است که فدراسیون فوتبال باید با دقت بیشتری آن را زیر
نظر بگیرد. مسئولان فدراسیون فوتبال ایران پیشتر بارها نشان دادهاند در بستن قرارداد؛ چه با مربیان و چه با اسپانسرها تبحر زیادی ندارند و اغلب هم هزینه زیادی بابت همین قراردادهای نهچندان منطقی بستهاند. برای تکمیل حواشی شستا فقط کافی است به داستان سعید مرتضوی و بابک زنجانی رجوع کرد؛ جایی که اولی دچار «سهو قلم» شد و چندین شرکت از زیرمجموعههای شستا را به بابک زنجانی واگذار کرد؛ آن هم با یک توافق تاریخی! در توافق حاصلشده بین مرتضوی و زنجانی، بهجای آنکه زنجانی پولی برای خریدن شرکتهای زیرمجموعه شستا بدهد، مرتضوی میلیاردها ین ژاپن بهعنوان تضمین، گذاشته بود که اگر این شرکتها به زنجانی واگذار نشود، آنوقت غرامت بدهد! زنجانی هم که برای فوتبالیها خیلی ناشناخته نیست؛ او بارها خودش را بهعنوان اسپانسر به تیمهای مختلف نزدیک کرد و سرانجام هم با خریدن راهآهن و به خاک سیاهنشاندن این باشگاه قدیمی، پشت میلههای زندان رفت. شاید عبرتگرفتن از سرنوشت آدمهایی که تلاش کردهاند از طریق شستا وارد فوتبال شوند، کمک بزرگی به مهدی تاج کند که این روزها فدراسیونش خیلی خالی از حاشیه و بحران نیست.
شرق: «شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی (شستا) بهعنوان اسپانسر جدید فدراسیون فوتبال انتخاب شد». این خبری بود که روز گذشته روی خروجی سایت ایرنا قرار گرفت تا مشخص شود شایعاتی که پیشتر درباره ارتباط شستا با فدراسیون فوتبال ایران رواج پیدا کرده، چندان هم بیاساس نبوده است؛ ماجرا مربوط به پول درخواستی مارک ویلموتس، سرمربی سابق و بلژیکی ایران است که قراردادش را فسخ و پایش را در یک کفش کرده بود که دیگر حاضر نیست به ایران برگردد و روی نیمکت تیم ملی بنشیند. ویلموتس که از نگرفتن حقوقش از فدراسیون فوتبال ایران شاکی بود، قراردادش را به صورت یکطرفه فسخ کرد تا تیم ملی بدون سرمربی باشد.
فدراسیون فوتبال اما خیلی سریع مبلغ قابلتوجهی را جمعوجور کرد و آن را به دست ویلموتس رساند به این امید که این مربی حاضر شود روی نیمکت برابر عراق در مرحله انتخابی جام جهانی بنشیند. بااینحال همان زمان هم خیلیها این سؤال برایشان مطرح شد که چطور فدراسیون توانسته اینقدر زود مبلغ موردنظر ویلموتس را که گفته میشد بیش از دو میلیون یورو بوده، فراهم کند؟ آنجا شایعاتی مطرح شد که شرکت سرمایهگذاری تأمین اجتماعی یا همان شستا این پول را در اختیار فدراسیون قرار داده تا مشکلات حلوفصل شود. اگرچه این موضوع هنوز به صورت رسمی تأیید نشده، ولی عنوان شده شستا با فدراسیون فوتبال ایران قرارداد اسپانسری بسته و همان رقم مطرحشده را هم به دلیل همین قرارداد اسپانسری پرداخت کرده است. اینکه تیم ملی ایران بالاخره بعد از مدتها مشکل، بهویژه مشکلات ناشی از تحریمها توانسته اسپانسر پیدا کند، امر مبارکی است، ولی سؤالی که این روزها ذهن را درگیر میکند این است که آیا شستا اسپانسر مناسبی برای تیم ملی ایران است؟ پاسخ اولیه میتواند مثبت باشد؛ با توجه به اینکه شستا زیرمجموعههای بسیار زیادی دارد و گردش مالی بعضا در این زیرمجموعهها زیاد است،
فدراسیون میتواند خیالش راحت باشد که از لحاظ مالی تأمین میشود، ولی مشکلی که در این میان وجود دارد به خود شستا برمیگردد: مجموعهای که از زمان راهاندازی تاکنون با حواشی بسیار زیادی مواجه بوده و این حواشی هنوز هم ادامه دارند. حالا فعلا تا زمانی که فدراسیون این قرارداد همکاری را به صورت رسمی اعلام کند، بد نیست یکبار دیگر حواشی شستا را هم برای خودش مرور کند؛ شستا از آغاز تاکنون به دلیل انتخابهای سیاسی مدیرانش بحثبرانگیز شده و نفوذ دولت در آن چنان زیاد شده که عمر مدیریتی در آن بعضا از عمر مربیگری در تیمهای لیگبرتری که در طول یک فصل یکی، دوبار دستخوش تغییروتحول میشوند کوتاهتر است. این مجموعه در زمان احمدینژاد تبدیل به حیاطخلوت دولت شده بود و با توجه به گردش مالی زیادی که در این زیرمجموعهها وجود داشت، اختلافات مدیریتی هم در آن سر به فلک کشیده بود. دولت با توجه به همین گردش مالی به دنبال بهکارگماشتن مدیران مدنظر خودش است و مدیران هم به محض اینکه با خواستههای دولت تضاد منافع پیدا میکنند، سریع مجبور میشوند صندلیشان را به دیگری بسپارند. این شیوه؛ چه زمانی که محمود احمدینژاد بود و چه وقتی که حسن
روحانی زمام امور در دولت را به دست گرفت ادامه داشته است. کار در دولت روحانی در مجموعه شستا آنقدر بالا گرفت که روحانی در صحبتهایی بهیادماندنی عنوان کرد: «شستا را جمع کنید!» مجموعهای که همواره با مدیریت مشکل داشته و شرکتهای زیرمجموعهاش هم توان یکسانی نداشتهاند چطور میخواهد فوتبال ملی ایران را حمایت کند؟ اگر این تغییرات مدیریتی گسترده در زیرمجموعههای این شرکت، دست روی همین قرارداد اسپانسری با فدراسیون فوتبال گذاشت و آن را لغو کرد، آنوقت فدراسیون فوتبال چه پاسخی برای منتقدانش خواهد داشت؟ زیرمجموعههای شستا آنقدر زیاد و متعدد هستند که انتخاب یکی از آنها بهعنوان اسپانسر نیاز به تخصص زیاد دارد؛ کارشناسان پیشتر در گفتوگوهای متعدد با «شرق» عنوان کردهاند فقط 20 درصد این شرکتهای زیرمجموعه سودده هستند و مابقی زیان زیادی بهجا گذاشتهاند؛ آنقدر زیانده که شستا مجبور شده از محل همان 20 درصد جور بقیه را هم بکشد. البته که شاید قرارداد اسپانسری فوتبال با شستا آنقدر رقم درشتی نباشد که نتوان آن را تأمین کرد، ولی بحث مدیریت این موضوع و توافق دوجانبه موضوعی است که فدراسیون فوتبال باید با دقت بیشتری آن را زیر
نظر بگیرد. مسئولان فدراسیون فوتبال ایران پیشتر بارها نشان دادهاند در بستن قرارداد؛ چه با مربیان و چه با اسپانسرها تبحر زیادی ندارند و اغلب هم هزینه زیادی بابت همین قراردادهای نهچندان منطقی بستهاند. برای تکمیل حواشی شستا فقط کافی است به داستان سعید مرتضوی و بابک زنجانی رجوع کرد؛ جایی که اولی دچار «سهو قلم» شد و چندین شرکت از زیرمجموعههای شستا را به بابک زنجانی واگذار کرد؛ آن هم با یک توافق تاریخی! در توافق حاصلشده بین مرتضوی و زنجانی، بهجای آنکه زنجانی پولی برای خریدن شرکتهای زیرمجموعه شستا بدهد، مرتضوی میلیاردها ین ژاپن بهعنوان تضمین، گذاشته بود که اگر این شرکتها به زنجانی واگذار نشود، آنوقت غرامت بدهد! زنجانی هم که برای فوتبالیها خیلی ناشناخته نیست؛ او بارها خودش را بهعنوان اسپانسر به تیمهای مختلف نزدیک کرد و سرانجام هم با خریدن راهآهن و به خاک سیاهنشاندن این باشگاه قدیمی، پشت میلههای زندان رفت. شاید عبرتگرفتن از سرنوشت آدمهایی که تلاش کردهاند از طریق شستا وارد فوتبال شوند، کمک بزرگی به مهدی تاج کند که این روزها فدراسیونش خیلی خالی از حاشیه و بحران نیست.