|

نقد فیلم «انگل»، بهترین اسکار 2020

قصه پله‌های پرپیچ و بی‌انتها

سعید احمدی پویا: جوراب‌های آویزان، کفش‌های مردمی که در تردد هستند و مردی مست که کنار ستون ادرار می‌کند؛ اینها چشم‌انداز خانواده کی‌وو از تنها پنجره خانه‌شان است. خانه‌ای که در واقع زیرزمینی پر از حشرات موذی است و بالاترین جای خانه، توالت قرار دارد و البته بهترین مکان است که «وای‌فای» آنتن می‌دهد. زندگی خانواده کی‌وو در زیرزمین است و آنها دوست دارند پیشرفت کنند و روی زمین برای خودشان، جایگاه اجتماعی داشته باشند. فیلم «انگل» روایت تلاش‌های این خانواده برای ساختن زندگی بهتر است؛ برای رسیدن به رؤیای خودشان، با هر رفتار و باوری که دارند.
هری جی. گسلر در کتاب «درآمدی جدید به فلسفه اخلاق» می‌نویسد: «قضیه قاعده زرین به ما می‌گوید با دیگران فقط طوری رفتار کن که رضایت داری در همان موقعیت با تو رفتار کنند. برای اینکه این قاعده را به کار ببندم، خودم را به جای کس دیگری تصور می‌کنم که عمل نسبت به او انجام می‌گیرد و نباید رفتار ما (نسبت به دیگری) با خواسته‌های ما (درباره رفتاری که در وضع معکوس نسبت به ما صورت می‌گیرد) ناهماهنگ باشد». روایت فیلم انگل، محک‌زدن همین اصل ساده اخلاقی است. موقعیتی خلق می‌شود که خانواده کی‌وو می‌توانند از آن بهره‌برداری کنند و خانواده دیگری را فریب بدهند تا به زندگی رؤیایی خود برسند.
موقعیتی که در انگل خلق می‌شود، مواجهه دو خانواده از دو طبقه اجتماعی مختلف با یکدیگر است. کوین، مرد جوانی است که فرصت می‌یابد از طریق تدریس زبان انگلیسی وارد خانواده ثروتمند آقای پارک شود. کوین دانشگاه نرفته و در همان ابتدا، عذاب وجدان می‌گیرد و به پدرش قول می‌دهد سال دیگر دانشجوی زبان انگلیسی باشد؛ اما این ابتدای راه است؛ او وقتی می‌تواند اعتماد خانواده پارک را جلب کند، به ترتیب اعضای خانواده‌اش را با ناراستی، با عناوین و تخصص‌های غیرواقعی، وارد خانواده پارک می‌کند و این‌گونه خانواده کی‌وو زندگی انگلی را برمی‌گزیند. روایت از جزئیاتی شروع می‌کند که شاید بی‌اهمیت باشد؛ اما علاقه به خوی انگلی را در خانواده کی‌وو در همان ابتدای روایت، نشان می‌دهد؛ این خانواده از وای‌فای همسایه‌ها استفاده می‌کنند و وقتی همسایه پسورد می‌گذارد، برای پیداکردن وای‌فای همسایه‌ای دیگر، کنار توالت می‌نشینند و از وای‌فای رایگان همسایه‌ای دیگر لذت می‌برند. از سوی دیگر، وقتی شهرداری خیابان را سم‌پاشی می‌کند، پدر خانواده با وجود اینکه ممکن است سلامتی اعضای خانواده به خطر بیفتد، اصرار می‌ورزد که پنجره‌ها باز باشد که سم‌های شهرداری، حیوانات موذی زیرزمین آنها را از بین ببرند. با این توصیفات رفتاری، کارگردان پیش‌زمینه‌های اخلاقی و رفتاری خانواده کی‌وو را نشان می‌دهد.
سیر روایت به‌گونه‌ای است که خانواده کی‌وو با رفتار انگل‌وار، درون خلوت خانواده دیگر قرار می‌گیرند و از آرامش و ثروت آنان لذت می‌برند. کارگردان حضور خانواده کی‌وو درون خانواده ثروتمند پارک را به سوسک تشبیه می‌کند؛ مادر این خانواده در شب‌نشینی‌ای که این خانواده در غیاب خانواده پارک در منزل آقای پارک دارند، به‌صراحت خانواده کی‌وو را به سوسک‌های خانه خودشان تشبیه می‌کند که با ورود صاحبخانه فرار می‌کنند. این تمثیل، اشاره‌ای زیبا به داستانِ «مسخ» کافکا دارد و به زیبایی خانواده کی‌وو را نشان می‌دهد که در خانه پارک به سوسک‌هایی مسخ شده‌اند که با برگشتن غیرمنتظره خانواده پارک، مانند سوسک‌ها، هرکدام به نقطه‌ای می‌گریزند.
موقعیت خلق‌شده توسط کارگردان، بسیار سمبلیک است. عنصر پنجره و باران برای خانواده پارک، لذت‌بخش است و با خیال راحت می‌گذارند پسرشان در چادری که از آمریکا آورد‌‌ه‌اند، در زیر باران بخوابد و آنها از پنجره بزرگ و زیبا، از بازی کودک خود زیر باران لذا ببرند، ‌بی‌آنکه دغدغه داشته باشند که کوچک‌ترین قطره باران در چادر فرزندشان نفوذ کند. از سوی دیگر، همین باران لذت‌بخش به سیلی تبدیل می‌شود که زندگی خانواده کی‌وو و همه همسایگان و مردمان فرودست شهر را در هم می‌ریزد و آنها را در لجن و کثافت غوطه‌ور می‌کند و آنها فقط از پنجره زیرزمین خویش، شاهد هجوم بدبختی و فاضلاب به درون خانه خود هستند. در فاصله زیرزمین محل زندگی خانواده کی وو با خانواده پارک، پله‌های بسیاری است و آنها مجبورند برای رسیدن به خانه خود پایین و پایین‌تر بروند و از لذت‌بردن با نم‌نم باران زیبا به نقطه‌ای برسند که در فاضلاب و لجن غرق بشوند. پلکان عنصر سمبلیکی در فیلم است و تضاد و اختلاف طبقاتی شدید جامعه سرمایه‌داری را نشان می‌دهد که به تمامی افراد نگاه ابزاری دارد و هرکس بتواند ابزار مؤثر برای این جامعه باشد، می‌تواند از پلکان بالا بیاید و سطح زندگی خود را ارتقا دهد و البته برای ماندن در بالای پلکان، تنازع بقا شکل می‌گیرد و با خشونت بسیار، سعی در حفظ موقعیت خود در بالای پلکان دارند؛ در سکانسی که خانواده کی‌وو با خانواده پیشکار سابق در جدال هستند، مادر خانواده کی‌وو، پیشکار سابق را از پلکان به پایین هل می‌دهد و باعث ضربه‌مغزی او می‌شود و نمی‌گذارد آنها به بالای پله‌ها بیایند.
عنصر دیگری که در فیلم نقش سمبلیک دارد، رسانه است؛ موبایل در این فیلم کارکرد عجیبی دارد، در تمام فیلم ابزار قدرت خانواده کی‌وو محسوب می‌‌شود و اعضای خانواده با بهره‌گیری از آن، با یکدیگر هماهنگ می‌شوند و روایت را مطابق خواسته خویش پیش می‌برند؛ در ابتدای فیلم، پدر برای پیداکردن اینترنت وای‌فای بلند به فرزندانش فرمان می‌دهد که «موبایل‌هایتان را بالا بگیرید» که بسیار شبیه فرمان حمله فرماندهان جنگ به شمار می‌رود و کارکرد سمبلیک این ابزار را تأیید می‌کند. در بزنگاه روایت، وقتی این ابزار قدرت در دست خانواده رقیب می‌افتد، آنها با بهره‌گیری از این ابزار بازی را به نفع خود تغییر می‌دهند و حتی آن خانواده، موبایل خود را به دکمه یک بمب اتم تشبیه می‌کنند که می‌تواند با یک کلیک، ویدئوی افشاگرانه واقعیت خانواده کی‌وو را برای خانواده پارک ارسال کند. از سوی دیگر، وقتی موبایل و تمامی ‌رسانه‌ها حذف می‌شوند، این کد مورس است که به نشانه علائم ضعیف از قدرت حیات و زندگی، از اعماق زیرزمین با آدم‌های روی زمین سخن می‌گوید و کارکردی مشابه ضربان زندگی را پیدا می‌کند؛ به عبارت دیگر نشان می‌دهد آدم‌های روایت‌های امروز، در کنار نیازهای اصلی، به ارتباط و ابزار ارتباطی هم برای زنده‌ماندن نیاز دارند، حتی اگر اطمینان نداشته باشند کسی کد مورس آنها را می‌فهمد. ‌عنصر دیگری که در فیلم کارکرد ویژه دارد، ابزار سینما است. خانواده کی‌وو توانایی فوق‌العاده در نوشتن سناریو و نقش‌بازی‌کردن دارند. برای اینکه یک نقش را از آنِ خود کنند، می‌کوشند و به‌گونه‌ای در نقش خود فرو‌می‌روند، انگار سال‌هاست با این نقش زیسته‌اند. این عنصر دو کارکرد در روایت فیلم دارد؛ نخست وجه دراماتیک روایت را می‌سازد و قصه را پیش می‌برد؛ از سوی دیگر نشان می‌دهد این ابزار چه قدرتی در تطهیر واقعیت و مسخ واژه‌ها و معناها دارد و می‌تواند یک دنیای غیرواقعی شیرین و دارای هزارتوهای پیچیده برای خانواده پارک بسازد، بی‌آنکه کوچک‌ترین شک و شبهه‌ای ایجاد شود و حتی پس از مرگ هم کسی نفهمد واقعیت چیست و با چه انگیزه‌ای خانواده پارک مورد هجوم واقع شدند؛ چرا روابط صمیمانه پدر خانواده کی‌وو و آقای پارک، چنین سرانجامی‌ پیدا کرد؟
شاید یکی از عناصر رمزگشای این سرانجام، عنصر «بو» باشد که تمثیلی از فقر و نشان طبقه محروم است که با هیچ صابون و عطری از بین نمی‌رود و مشخصه شناسایی آدم‌های این طبقه به شمار می‌رود. وقتی در سکانس خلوت شبانه آقا و خانم پارک روی مبل، آنها از بوی پدر خانواده کی‌وو صحبت می‌کنند، موقعیتی خلق می‌شود که زیر میز، پدر در حضور فرزندانش فرومی‌ریزد و این «بو» تمامی ‌هویت او را به باد می‌دهد؛ حتی آقای پارک به‌صراحت «بوی» پدر خانواده را مانند بوی تمام مردمی‌ می‌داند که از مترو استفاده می‌کنند و آن را مشخصه طبقه فرودست جامعه اعلام می‌کند؛ برای همین است که در سکانس جشن تولد و در میانه فشار روحی مرگ فرزند، با یک ارجاع به «بو»، منفجر می‌شود و آن واقعه رخ می‌دهد.‌یکی از تمهیدات زیبای کارگردان، فاصله‌گذاری است که با واقعه ایجاد می‌کند و فیلم روایت خبری از ماجرا را برای مخاطب پخش می‌کند و عنوان می‌شود که موضوع این واقعه بسیار پیچیده، غامض و پر از ابهام است و هنوز پلیس نتوانسته است دلیل و انگیزه خلق این واقعه را کشف کند. این فاصله‌گذاری به مخاطب می‌فهماند که چه بسیار اتفاق‌ها که ممکن است رخ دهد و چون کسی با روایت همراه نبوده، درد را نمی‌فهمد و صرفا به‌عنوان یک پرونده قضائی به آن نگاه می‌کند و اصرار دارد هرچه‌ هرکسی بگوید ممکن است در دادگاه علیه‌ او استفاده شود؛ برای همین است که کوین در پاسخ به مأموران قضائی و پلیس فقط می‌خندد و نمی‌‌تواند واکنش دیگری نشان بدهد.‌واقعه و مواجهه عینی دو خانواده است که مضمون روایت را بیشتر عیان می‌کند و به مخاطب نشان می‌دهد بین این دو خانواده چه پله‌های بسیاری فاصله است و خانواده کی‌وو، نقشی در ایجاد این پله‌ها نداشته‌اند و امثال خانواده پارک بود‌‌ه‌اند که بنای این پله‌ها را گذاشته‌اند؛ به عبارت دیگر، کارگردان تصویر زندگی انگلی خانواده کی‌وو را به تصویر نمی‌کشد، بلکه تصویر جامعه انگلی را به تصویر می‌کشد که هرکدام از اعضای این خانواده، ابزار قدرت به دستش بیفتد، به بهره‌کشی و مکیدن خون بقیه مبادرت خواهد کرد؛ آقا و خانم پارک به‌راحتی راننده و خدمتکار باتجربه و ماهر خویش را اخراج می‌کنند بدون آنکه حتی آنها بدانند برای چه اخراج شده‌اند؛ خانواده کی‌وو، به‌راحتی نقشه حذف راننده و خدمتکار را می‌کشند؛ خانواده خدمتکار پیشین، در معدود لحظاتی که ابزار قدرت در دستشان بود، خانواده کی‌وو را تحقیر می‌کنند، این ابزار نفرین‌شده قدرت، در دستان هرکدام از اعضای این جامعه انگلی قرار بگیرد، او را مسخ کرده و به انگلی بی‌رحم تبدیل می‌کند که فقط به خودش می‌اندیشد. دقیقا این موضوع در دیالوگ دختر خانواده در پاسخ به عذاب وجدان پدرش می‌آید که خاطرنشان می‌کند که پدرش به آن راننده فکر نکند و فقط به فکر خود و خانواده‌اش باشد؛ برای همین است که در پوستر فیلم، هر دو خانواده کنار هم قرارگرفته‌اند و چشمان همه اعضای دو خانواده، مانند متهمان یک پرونده، پوشانده شده است.
سکانس جشن تولد، یک جنگ تمام‌عیار و طغیان فردی است علیه این جامعه انگلی؛ کسی که می‌خواهد زنجیره روابط انگلی را قطع کند و دیگر نقشه انگلی نکشد و خود زندگی باشد. در یک صحنه از فیلم، پدر خانواده به بچه‌هایش می‌گوید: «می‌دونید چه نقشه‌ای شکست نمی‌خوره؟ نقشه‌ای که وجود نداشته باشه، چون برای زندگی نمی‌شه برنامه‌ریزی کرد». نتیجه تحول شخصیت پدر خانواده می‌شود واکنش احساسی او به حجم سنگین خشم و تحقیری که احاطه‌اش کرده است و به آن پایان خونین و تبعید به زندگی زیرزمین ختم می‌شود. روی زمین قواعد جامعه انگلی برقرار است و برهم‌زننده زنجیره، باید از روی زمین محو شود. طنز تلخ روایت آن جایی است که پسر آرزو می‌کند در این جامعه انگلی ارتقا یابد و ثروتمند بشود تا بتواند خانه را بخرد و پدرش را از زیرزمین خلاص کند.
شاید اگر جامعه و شخصیت‌های این روایت به قاعده زرین که اصل جهانی است، باور داشتند، این روابط انگلی شکل نمی‌گرفت و این قاعده که هنجاری مشترک میان همه انسان‌ها در همه زمان‌ها و مکان‌هاست، اساس روابط انسانی قرار می‌گرفت و پایان دیگری برای این روایت می‌توانست شکل بگیرد. قاعده زرین در حقیقت خلاصه فلسفه اخلاق است که در توصیه انجیل هم آمده که به همسایه‌ات مهر بورز؛ تا این همه پله‌های پرپیچ و بی‌انتها میان تو و همسایه‌ات نباشد.

سعید احمدی پویا: جوراب‌های آویزان، کفش‌های مردمی که در تردد هستند و مردی مست که کنار ستون ادرار می‌کند؛ اینها چشم‌انداز خانواده کی‌وو از تنها پنجره خانه‌شان است. خانه‌ای که در واقع زیرزمینی پر از حشرات موذی است و بالاترین جای خانه، توالت قرار دارد و البته بهترین مکان است که «وای‌فای» آنتن می‌دهد. زندگی خانواده کی‌وو در زیرزمین است و آنها دوست دارند پیشرفت کنند و روی زمین برای خودشان، جایگاه اجتماعی داشته باشند. فیلم «انگل» روایت تلاش‌های این خانواده برای ساختن زندگی بهتر است؛ برای رسیدن به رؤیای خودشان، با هر رفتار و باوری که دارند.
هری جی. گسلر در کتاب «درآمدی جدید به فلسفه اخلاق» می‌نویسد: «قضیه قاعده زرین به ما می‌گوید با دیگران فقط طوری رفتار کن که رضایت داری در همان موقعیت با تو رفتار کنند. برای اینکه این قاعده را به کار ببندم، خودم را به جای کس دیگری تصور می‌کنم که عمل نسبت به او انجام می‌گیرد و نباید رفتار ما (نسبت به دیگری) با خواسته‌های ما (درباره رفتاری که در وضع معکوس نسبت به ما صورت می‌گیرد) ناهماهنگ باشد». روایت فیلم انگل، محک‌زدن همین اصل ساده اخلاقی است. موقعیتی خلق می‌شود که خانواده کی‌وو می‌توانند از آن بهره‌برداری کنند و خانواده دیگری را فریب بدهند تا به زندگی رؤیایی خود برسند.
موقعیتی که در انگل خلق می‌شود، مواجهه دو خانواده از دو طبقه اجتماعی مختلف با یکدیگر است. کوین، مرد جوانی است که فرصت می‌یابد از طریق تدریس زبان انگلیسی وارد خانواده ثروتمند آقای پارک شود. کوین دانشگاه نرفته و در همان ابتدا، عذاب وجدان می‌گیرد و به پدرش قول می‌دهد سال دیگر دانشجوی زبان انگلیسی باشد؛ اما این ابتدای راه است؛ او وقتی می‌تواند اعتماد خانواده پارک را جلب کند، به ترتیب اعضای خانواده‌اش را با ناراستی، با عناوین و تخصص‌های غیرواقعی، وارد خانواده پارک می‌کند و این‌گونه خانواده کی‌وو زندگی انگلی را برمی‌گزیند. روایت از جزئیاتی شروع می‌کند که شاید بی‌اهمیت باشد؛ اما علاقه به خوی انگلی را در خانواده کی‌وو در همان ابتدای روایت، نشان می‌دهد؛ این خانواده از وای‌فای همسایه‌ها استفاده می‌کنند و وقتی همسایه پسورد می‌گذارد، برای پیداکردن وای‌فای همسایه‌ای دیگر، کنار توالت می‌نشینند و از وای‌فای رایگان همسایه‌ای دیگر لذت می‌برند. از سوی دیگر، وقتی شهرداری خیابان را سم‌پاشی می‌کند، پدر خانواده با وجود اینکه ممکن است سلامتی اعضای خانواده به خطر بیفتد، اصرار می‌ورزد که پنجره‌ها باز باشد که سم‌های شهرداری، حیوانات موذی زیرزمین آنها را از بین ببرند. با این توصیفات رفتاری، کارگردان پیش‌زمینه‌های اخلاقی و رفتاری خانواده کی‌وو را نشان می‌دهد.
سیر روایت به‌گونه‌ای است که خانواده کی‌وو با رفتار انگل‌وار، درون خلوت خانواده دیگر قرار می‌گیرند و از آرامش و ثروت آنان لذت می‌برند. کارگردان حضور خانواده کی‌وو درون خانواده ثروتمند پارک را به سوسک تشبیه می‌کند؛ مادر این خانواده در شب‌نشینی‌ای که این خانواده در غیاب خانواده پارک در منزل آقای پارک دارند، به‌صراحت خانواده کی‌وو را به سوسک‌های خانه خودشان تشبیه می‌کند که با ورود صاحبخانه فرار می‌کنند. این تمثیل، اشاره‌ای زیبا به داستانِ «مسخ» کافکا دارد و به زیبایی خانواده کی‌وو را نشان می‌دهد که در خانه پارک به سوسک‌هایی مسخ شده‌اند که با برگشتن غیرمنتظره خانواده پارک، مانند سوسک‌ها، هرکدام به نقطه‌ای می‌گریزند.
موقعیت خلق‌شده توسط کارگردان، بسیار سمبلیک است. عنصر پنجره و باران برای خانواده پارک، لذت‌بخش است و با خیال راحت می‌گذارند پسرشان در چادری که از آمریکا آورد‌‌ه‌اند، در زیر باران بخوابد و آنها از پنجره بزرگ و زیبا، از بازی کودک خود زیر باران لذا ببرند، ‌بی‌آنکه دغدغه داشته باشند که کوچک‌ترین قطره باران در چادر فرزندشان نفوذ کند. از سوی دیگر، همین باران لذت‌بخش به سیلی تبدیل می‌شود که زندگی خانواده کی‌وو و همه همسایگان و مردمان فرودست شهر را در هم می‌ریزد و آنها را در لجن و کثافت غوطه‌ور می‌کند و آنها فقط از پنجره زیرزمین خویش، شاهد هجوم بدبختی و فاضلاب به درون خانه خود هستند. در فاصله زیرزمین محل زندگی خانواده کی وو با خانواده پارک، پله‌های بسیاری است و آنها مجبورند برای رسیدن به خانه خود پایین و پایین‌تر بروند و از لذت‌بردن با نم‌نم باران زیبا به نقطه‌ای برسند که در فاضلاب و لجن غرق بشوند. پلکان عنصر سمبلیکی در فیلم است و تضاد و اختلاف طبقاتی شدید جامعه سرمایه‌داری را نشان می‌دهد که به تمامی افراد نگاه ابزاری دارد و هرکس بتواند ابزار مؤثر برای این جامعه باشد، می‌تواند از پلکان بالا بیاید و سطح زندگی خود را ارتقا دهد و البته برای ماندن در بالای پلکان، تنازع بقا شکل می‌گیرد و با خشونت بسیار، سعی در حفظ موقعیت خود در بالای پلکان دارند؛ در سکانسی که خانواده کی‌وو با خانواده پیشکار سابق در جدال هستند، مادر خانواده کی‌وو، پیشکار سابق را از پلکان به پایین هل می‌دهد و باعث ضربه‌مغزی او می‌شود و نمی‌گذارد آنها به بالای پله‌ها بیایند.
عنصر دیگری که در فیلم نقش سمبلیک دارد، رسانه است؛ موبایل در این فیلم کارکرد عجیبی دارد، در تمام فیلم ابزار قدرت خانواده کی‌وو محسوب می‌‌شود و اعضای خانواده با بهره‌گیری از آن، با یکدیگر هماهنگ می‌شوند و روایت را مطابق خواسته خویش پیش می‌برند؛ در ابتدای فیلم، پدر برای پیداکردن اینترنت وای‌فای بلند به فرزندانش فرمان می‌دهد که «موبایل‌هایتان را بالا بگیرید» که بسیار شبیه فرمان حمله فرماندهان جنگ به شمار می‌رود و کارکرد سمبلیک این ابزار را تأیید می‌کند. در بزنگاه روایت، وقتی این ابزار قدرت در دست خانواده رقیب می‌افتد، آنها با بهره‌گیری از این ابزار بازی را به نفع خود تغییر می‌دهند و حتی آن خانواده، موبایل خود را به دکمه یک بمب اتم تشبیه می‌کنند که می‌تواند با یک کلیک، ویدئوی افشاگرانه واقعیت خانواده کی‌وو را برای خانواده پارک ارسال کند. از سوی دیگر، وقتی موبایل و تمامی ‌رسانه‌ها حذف می‌شوند، این کد مورس است که به نشانه علائم ضعیف از قدرت حیات و زندگی، از اعماق زیرزمین با آدم‌های روی زمین سخن می‌گوید و کارکردی مشابه ضربان زندگی را پیدا می‌کند؛ به عبارت دیگر نشان می‌دهد آدم‌های روایت‌های امروز، در کنار نیازهای اصلی، به ارتباط و ابزار ارتباطی هم برای زنده‌ماندن نیاز دارند، حتی اگر اطمینان نداشته باشند کسی کد مورس آنها را می‌فهمد. ‌عنصر دیگری که در فیلم کارکرد ویژه دارد، ابزار سینما است. خانواده کی‌وو توانایی فوق‌العاده در نوشتن سناریو و نقش‌بازی‌کردن دارند. برای اینکه یک نقش را از آنِ خود کنند، می‌کوشند و به‌گونه‌ای در نقش خود فرو‌می‌روند، انگار سال‌هاست با این نقش زیسته‌اند. این عنصر دو کارکرد در روایت فیلم دارد؛ نخست وجه دراماتیک روایت را می‌سازد و قصه را پیش می‌برد؛ از سوی دیگر نشان می‌دهد این ابزار چه قدرتی در تطهیر واقعیت و مسخ واژه‌ها و معناها دارد و می‌تواند یک دنیای غیرواقعی شیرین و دارای هزارتوهای پیچیده برای خانواده پارک بسازد، بی‌آنکه کوچک‌ترین شک و شبهه‌ای ایجاد شود و حتی پس از مرگ هم کسی نفهمد واقعیت چیست و با چه انگیزه‌ای خانواده پارک مورد هجوم واقع شدند؛ چرا روابط صمیمانه پدر خانواده کی‌وو و آقای پارک، چنین سرانجامی‌ پیدا کرد؟
شاید یکی از عناصر رمزگشای این سرانجام، عنصر «بو» باشد که تمثیلی از فقر و نشان طبقه محروم است که با هیچ صابون و عطری از بین نمی‌رود و مشخصه شناسایی آدم‌های این طبقه به شمار می‌رود. وقتی در سکانس خلوت شبانه آقا و خانم پارک روی مبل، آنها از بوی پدر خانواده کی‌وو صحبت می‌کنند، موقعیتی خلق می‌شود که زیر میز، پدر در حضور فرزندانش فرومی‌ریزد و این «بو» تمامی ‌هویت او را به باد می‌دهد؛ حتی آقای پارک به‌صراحت «بوی» پدر خانواده را مانند بوی تمام مردمی‌ می‌داند که از مترو استفاده می‌کنند و آن را مشخصه طبقه فرودست جامعه اعلام می‌کند؛ برای همین است که در سکانس جشن تولد و در میانه فشار روحی مرگ فرزند، با یک ارجاع به «بو»، منفجر می‌شود و آن واقعه رخ می‌دهد.‌یکی از تمهیدات زیبای کارگردان، فاصله‌گذاری است که با واقعه ایجاد می‌کند و فیلم روایت خبری از ماجرا را برای مخاطب پخش می‌کند و عنوان می‌شود که موضوع این واقعه بسیار پیچیده، غامض و پر از ابهام است و هنوز پلیس نتوانسته است دلیل و انگیزه خلق این واقعه را کشف کند. این فاصله‌گذاری به مخاطب می‌فهماند که چه بسیار اتفاق‌ها که ممکن است رخ دهد و چون کسی با روایت همراه نبوده، درد را نمی‌فهمد و صرفا به‌عنوان یک پرونده قضائی به آن نگاه می‌کند و اصرار دارد هرچه‌ هرکسی بگوید ممکن است در دادگاه علیه‌ او استفاده شود؛ برای همین است که کوین در پاسخ به مأموران قضائی و پلیس فقط می‌خندد و نمی‌‌تواند واکنش دیگری نشان بدهد.‌واقعه و مواجهه عینی دو خانواده است که مضمون روایت را بیشتر عیان می‌کند و به مخاطب نشان می‌دهد بین این دو خانواده چه پله‌های بسیاری فاصله است و خانواده کی‌وو، نقشی در ایجاد این پله‌ها نداشته‌اند و امثال خانواده پارک بود‌‌ه‌اند که بنای این پله‌ها را گذاشته‌اند؛ به عبارت دیگر، کارگردان تصویر زندگی انگلی خانواده کی‌وو را به تصویر نمی‌کشد، بلکه تصویر جامعه انگلی را به تصویر می‌کشد که هرکدام از اعضای این خانواده، ابزار قدرت به دستش بیفتد، به بهره‌کشی و مکیدن خون بقیه مبادرت خواهد کرد؛ آقا و خانم پارک به‌راحتی راننده و خدمتکار باتجربه و ماهر خویش را اخراج می‌کنند بدون آنکه حتی آنها بدانند برای چه اخراج شده‌اند؛ خانواده کی‌وو، به‌راحتی نقشه حذف راننده و خدمتکار را می‌کشند؛ خانواده خدمتکار پیشین، در معدود لحظاتی که ابزار قدرت در دستشان بود، خانواده کی‌وو را تحقیر می‌کنند، این ابزار نفرین‌شده قدرت، در دستان هرکدام از اعضای این جامعه انگلی قرار بگیرد، او را مسخ کرده و به انگلی بی‌رحم تبدیل می‌کند که فقط به خودش می‌اندیشد. دقیقا این موضوع در دیالوگ دختر خانواده در پاسخ به عذاب وجدان پدرش می‌آید که خاطرنشان می‌کند که پدرش به آن راننده فکر نکند و فقط به فکر خود و خانواده‌اش باشد؛ برای همین است که در پوستر فیلم، هر دو خانواده کنار هم قرارگرفته‌اند و چشمان همه اعضای دو خانواده، مانند متهمان یک پرونده، پوشانده شده است.
سکانس جشن تولد، یک جنگ تمام‌عیار و طغیان فردی است علیه این جامعه انگلی؛ کسی که می‌خواهد زنجیره روابط انگلی را قطع کند و دیگر نقشه انگلی نکشد و خود زندگی باشد. در یک صحنه از فیلم، پدر خانواده به بچه‌هایش می‌گوید: «می‌دونید چه نقشه‌ای شکست نمی‌خوره؟ نقشه‌ای که وجود نداشته باشه، چون برای زندگی نمی‌شه برنامه‌ریزی کرد». نتیجه تحول شخصیت پدر خانواده می‌شود واکنش احساسی او به حجم سنگین خشم و تحقیری که احاطه‌اش کرده است و به آن پایان خونین و تبعید به زندگی زیرزمین ختم می‌شود. روی زمین قواعد جامعه انگلی برقرار است و برهم‌زننده زنجیره، باید از روی زمین محو شود. طنز تلخ روایت آن جایی است که پسر آرزو می‌کند در این جامعه انگلی ارتقا یابد و ثروتمند بشود تا بتواند خانه را بخرد و پدرش را از زیرزمین خلاص کند.
شاید اگر جامعه و شخصیت‌های این روایت به قاعده زرین که اصل جهانی است، باور داشتند، این روابط انگلی شکل نمی‌گرفت و این قاعده که هنجاری مشترک میان همه انسان‌ها در همه زمان‌ها و مکان‌هاست، اساس روابط انسانی قرار می‌گرفت و پایان دیگری برای این روایت می‌توانست شکل بگیرد. قاعده زرین در حقیقت خلاصه فلسفه اخلاق است که در توصیه انجیل هم آمده که به همسایه‌ات مهر بورز؛ تا این همه پله‌های پرپیچ و بی‌انتها میان تو و همسایه‌ات نباشد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها