مبارزات انتخاباتي در سال سرنوشت ترامپ
احمد عظيميبلوريان . استاد پيشين مريلند
آگاهي از انتخابات رياستجمهوري در ايالات متحده آمريکا، به چند دليل براي مردم ايران و جهان اهميت دارد. آمريکا آخرين قدرت جهاني است که پس از چند هزار سال تجربههاي تلخ و شيرين کشورداري در کره زمين به وجود آمده است؛ اگرچه مهاجرت به قاره آمريکا طبق سنت قديم موجب تباهي و کشتار مردم بومي آنجا (موسوم به «سرخپوستان») و ازدسترفتن حقوق آنها شد.
مردمان مهاجر از سراسر جهان قديم، به قاره جديد مهاجرت کردند و در مستعمرات گوناگون آن ساکن شدند. مردم اين مجموعه مستعمرات پس از صدها سال استقلال خود را از قدرتهاي اروپايي به دست آوردند و آموختند که دولتها مائده آسماني و هديه خداوند به مردم جهان نيستند و عمر آنها جاوداني نيست. مردم دريافتند که به جاي تسليمشدن و رضايتدادن به قدرت حاکمه، بايد ياد بگيرند خود و کشور خود را چگونه به بهترين وجه اداره کنند و موجبات پيشرفت جامعه خود را در مقياس محلي و جهاني فراهم آورند. يکي از نخستين چيزهايي که مردم پذیرفتند، کوتاهکردن عمر دولتها و مشارکت فعال مردم در اداره امور بود. امپراتوريها، شاهنشاهيها و حتي اميرنشينها اعتبار مديريت خود را از دست دادند. ايران قرن بيستم نیز پس از هزاران سال پذيرفت که شاه و شاهان، برگزيده خدا نيستند. «خدا- شاه- ميهن» جاي خود را به «جمهوري»هاي مردمي داد که رئيس آن منتخب مردم باشد و به جاي مادامالعمرشدن، بتواند حداکثر دو دوره چندساله رياست کرده و سپس راه را براي برگزيدگان ديگر مردم باز کند. در چنين روشي، رئيسجمهور يک کشور بايد لياقت و عرضه اين را داشته باشد که آرمانهاي مردمي را به
بهترين وجه در سياستگذاريهاي بلندمدت و کوتاهمدت کشور منعکس کند. در عمر کوتاه ايالات متحده آمريکا، سياستمداران و مديران برجستهاي مانند آبراهام لينکلن و روزولت توانستند اين اهداف مردمي را تا حد خوبي محقق کنند؛ اما در همه اين دويستوچند سالي که از تشکيل کشور مستقل ايالات متحده ميگذرد، شمار اينگونه سياستمداران کمتر از انگشتان دست است. در برابر آنها، شماري از رؤساي جمهور آمريکا، ذهنيتي متفاوت از اصل رياستجمهوري داشتهاند و برخي از آنها بيشتر جذب مدل رياست بلامنازع و متمايل به امپراتوري بودهاند. دونالد ترامپ از اين نمونه است. در يادداشتهاي متعددي در «شرق» در سال گذشته، به زواياي گوناگون نگرش مردم ايالات متحده و وضعيت سنتي دو حزب اصلي پرداختم. آراي مردمي در کشوري مانند ايالات متحده آمريکا -که در طول زمان از سرزمينها و فرهنگهاي مختلف به اين سرزمين مهاجرت کردهاند- يکسان نيست؛ بلکه در گسترهاي از عقايد و آرای گوناگون پخش شده است. به عبارت ديگر، اين گرايشها در زمينه اقتصادي و اجتماعي در طيفي متشکل از سوسياليسم تا کاپيتاليسم گسترده است. در ميان نامزدهاي انتخابات کنوني آمريکا، برني سندرز يک
سوسياليستدموکرات خودخوانده است که در زبان سياسي امروز، در منتهياليه سمت چپ محور عقايد سياسي قرار دارد. دونالد ترامپ و مايکل بلومبرگ که نماينده سرمايهداري هستند، در سمت راست همان محور قرار ميگيرند؛ با اين تفاوت که بلومبرگ اصولا ترامپ را قبول ندارد. دموکراتها در نيمه چپ اين محور و جمهوريخواهان در نيمه راست آن پراکنده هستند. اداره کشور بر پايه قانون اساسي آن، از سوی اعضاي اين دو حزب صورت ميگيرد. مردم وابسته به اين دو حزب -مانند ديگر شهروندان آمريکايي- عمدتا اعتقادات مذهبي دارند؛ اما ميان مريدان اديان و مذاهب برخوردي وجود ندارد. زور و توان ثروتمندان که بيشتر عضو حزب جمهوريخواه هستند و به «يک درصد والاستريت» مشهورند، از توان اقتصادي 90 درصد مردم آمريکا بيشتر است؛ اما ميان ثروتمندان نيز هماهنگي وجود ندارد. مايکل بلومبرگ که 20 برابر ترامپ ثروت دارد، بهعنوان کانديدايی دموکرات وارد کارزار انتخاباتي شد و اعلام کرد حاضر است همه ثروت خود را براي انتخابنشدن مجدد ترامپ هزينه کند که البته شانسی نداشت.رقابت انتخاباتي در اين دوره با چند مشکل روبهرو است:نخست اينکه جمهوريخواهان براي حفظ سلطه خود بر نظام
قانونگذاري و انتخاب دوباره ترامپ، سکوت را بر اظهارنظر ترجيح ميدهند و چشم خود را بر لغزشهاي آشکار ترامپ از مباني جامعه مدني و نظام دموکراتيک بستهاند. مصداق اين موضوع را در سکوت جمهوريخواهان کنگره آمريکا در برابر اتهامات نهچندان کوچک ترامپ در ماجراي استيضاح ميتوان ديد.
از طرفي ديگر، دموکراتها به جاي انتقاد از رفتار جمهوريخواهان، به جان هم افتاده و يکديگر را تضعيف ميکنند؛ کاري که براي جمهوريخواهان معجزهای آسماني است.
دوم اينکه ترامپ براي تثبيت وضع خود در انتخابات بعدي، دست به اقداماتي ميزند که به حيثيت آمريکا در صحنه بينالمللي صدمه خواهد زد؛ ازجمله اين اقدامات، انجام «معامله قرن» با رژيم اشغالگر اسرائيل است. ترامپ در اين معامله از گسترش سلطه اسرائيل در سرزمين فلسطين حمايت ميکند. تقريبا همه کشورهاي منطقه با اين تجاوز اسرائيل مخالفاند؛ اما ترامپ با اين حرکت، بسياري از يهوديان آمريکايي را که واجد شرايط شرکت در انتخابات هستند، در حمايت از خود به صف کرده است. پشتيباني ترامپ از حفظ وضع موجود در ايالات زغالسنگخيزی مانند ويرجينياي غربي نيز آراي اين ايالات را در انتخاب بعدي رياستجمهوري تضمين کرده است. شعارهاي عوامفريبانه ترامپ، حمايت از صنعت استخراج زغالسنگ و حفظ شغل بسياري از معدنچيان فقير اين ايالات است؛ با وجودي که خود او نيز ميداند که دوران رونق زغالسنگ سر آمده و اين صنعت سالهاست در سراشيبي سقوط قرار گرفته است. حمايت دولتي از اين صنعت که براي جذب آراي انتخاباتي انجام شده، به طور مستقيم باعث آلودگي محيط زيست و افزايش گازهاي گلخانهاي ميشود و بيتوجهي آشکاری به پيمان بينالمللي کيوتو است. زياني که از آن به محيط
زيست و جامعه جهاني وارد ميشود، نهفقط به اسم ترامپ؛ بلکه به نام کل کشور آمريکا نوشته ميشود.خودداري سناي آمريکا از پذيرش شهادت جان بولتون درباره نقش ترامپ در ماجراي کمک تسليحاتي به اوکراين نيز نمونه ديگري از زدوخوردهايي است که در راستای تثبيت ترامپ در انتخابات بعدي انجام شد. جمهوريخواهان موفق شدند جلوي موفقيت پروژه استيضاح ترامپ را بگيرند؛ به این امید که او مشکلي براي شرکت در دوره دوم زمامداري خود نداشته باشد. رويدادهاي انتخاباتي در اين دوره را چندان نمیتوان پيشبيني کرد؛ اما رقبا کار خود را ميکنند. آنچه مسلم است، اين است که هرکدام از دو حزب، نهايت تلاش خود را ميکند که قافيه را نبازد.گزارش سالانه ترامپ به کنگره آمريکا در 16 بهمن سال گذشته، گوياي چند نکته بسيار مهم در رفتار او و روابط ميان احزاب جمهوريخواه و دموکرات بود. نخست اينکه بيشتر اظهارات ترامپ درباره موفقيتهاي بهدستآمده در دوران سهساله رياستجمهوري او، اغراقآميز يا اهانتآميز نسبت به تاريخ آمريکاست. او گفت که پيشرفتهاي اقتصادي در سه سال گذشته در تاريخ آمريکا بيمانند بوده است. به صورت غيرمستقيم خود را بهترين رئيسجمهور آمريکا خواند.
دوم، حالت قهر و بيحرمتي او به نانسي پلوسي و واکنش خانم پلوسي در پارهکردن متن سخنراني ترامپ، نهتنها هيچ نشاني از مسئوليت مشترک دو حزب دموکرات و جمهوريخواه در اداره کشور نداشت؛ بلکه نشاندهنده بزرگترين شکاف ميان احزاب سياسي آمريکا از پايان جنگ جهاني دوم به این سو است. سومين نکته، باز هم اشاره ترامپ به شهادت سردار سليماني و ابراز علاقه به مذاکره بدون قيدوشرط با ايران است؛ اما نميگويد که شديدترين فشار اقتصادي را به ايران وارد کرده است. مگر فشار چيزي غير از اعمال شرط و شروط است؟حمله مستقيم و غيرمستقيم ترامپ به اوباما بيشتر از اينکه انتقاد از سياستهاي اوباما درباره پيمان «نفتا» باشد، مايه نفرت نژادپرستي داشت. با وجود اينکه ۶۰ سال از قيام مارتين لوترکينگ و جاافتادن عبارت «آمريکايي آفريقاييتبار» ميگذرد، او از واژه «سياه» براي خطاب به مردم بيگناه آفريقاييتبار استفاده کرد.اين را که سرنوشت ترامپ در سال 2020 / 1399 چه خواهد شد، هنوز به دقت نمیتوان پيشبيني کرد. سناي آمريکا به طرح استيضاح ترامپ واکنش منفي نشان داد و ترامپ قاعدتا بايد خود را براي انتخابات دور دوم رياستجمهوري ايالات متحده آماده
کند. در کليات امر، زدوخورد کانديداهاي حزب دموکرات براي رياستجمهوري، به سود ترامپ خواهد بود؛ مگر اينکه حزب دموکرات استراتژي انتخابات خود را اصلاح کند؛ بهاينترتيب که کانديداهاي حزب مزبور به جاي اتلاف انرژي و منابع مالي براي مبارزه با يکديگر، تلاش خود را بر افشاگري بازيهاي ترامپ متمرکز کنند. تا دو ماه پیش تصور ميشد اهرم قوي دموکراتها در اين دوره در دستان بلومبرگ، شهردار سابق نيويورک است. برخي بر اين باور بودند كه او با امکانات مالي درخورتوجه و تعهدي که براي برکناري ترامپ دارد، ميتواند موجبات پيروزي دموکراتها را فراهم کند. حال با مشخصشدن نتيجه «سهشنبه بزرگ» و شدتگرفتن رقابتها بين جو بايدن و برني سندرز، بايد از هماكنون رقابت نهايي را ميان ترامپ و فرد پيروز از بين اين دو نفر تصور كرد که کفه ترازو به سود جو بایدن، چهره کهنهکار دموکراتها و معاون اوباما است.
آگاهي از انتخابات رياستجمهوري در ايالات متحده آمريکا، به چند دليل براي مردم ايران و جهان اهميت دارد. آمريکا آخرين قدرت جهاني است که پس از چند هزار سال تجربههاي تلخ و شيرين کشورداري در کره زمين به وجود آمده است؛ اگرچه مهاجرت به قاره آمريکا طبق سنت قديم موجب تباهي و کشتار مردم بومي آنجا (موسوم به «سرخپوستان») و ازدسترفتن حقوق آنها شد.
مردمان مهاجر از سراسر جهان قديم، به قاره جديد مهاجرت کردند و در مستعمرات گوناگون آن ساکن شدند. مردم اين مجموعه مستعمرات پس از صدها سال استقلال خود را از قدرتهاي اروپايي به دست آوردند و آموختند که دولتها مائده آسماني و هديه خداوند به مردم جهان نيستند و عمر آنها جاوداني نيست. مردم دريافتند که به جاي تسليمشدن و رضايتدادن به قدرت حاکمه، بايد ياد بگيرند خود و کشور خود را چگونه به بهترين وجه اداره کنند و موجبات پيشرفت جامعه خود را در مقياس محلي و جهاني فراهم آورند. يکي از نخستين چيزهايي که مردم پذیرفتند، کوتاهکردن عمر دولتها و مشارکت فعال مردم در اداره امور بود. امپراتوريها، شاهنشاهيها و حتي اميرنشينها اعتبار مديريت خود را از دست دادند. ايران قرن بيستم نیز پس از هزاران سال پذيرفت که شاه و شاهان، برگزيده خدا نيستند. «خدا- شاه- ميهن» جاي خود را به «جمهوري»هاي مردمي داد که رئيس آن منتخب مردم باشد و به جاي مادامالعمرشدن، بتواند حداکثر دو دوره چندساله رياست کرده و سپس راه را براي برگزيدگان ديگر مردم باز کند. در چنين روشي، رئيسجمهور يک کشور بايد لياقت و عرضه اين را داشته باشد که آرمانهاي مردمي را به
بهترين وجه در سياستگذاريهاي بلندمدت و کوتاهمدت کشور منعکس کند. در عمر کوتاه ايالات متحده آمريکا، سياستمداران و مديران برجستهاي مانند آبراهام لينکلن و روزولت توانستند اين اهداف مردمي را تا حد خوبي محقق کنند؛ اما در همه اين دويستوچند سالي که از تشکيل کشور مستقل ايالات متحده ميگذرد، شمار اينگونه سياستمداران کمتر از انگشتان دست است. در برابر آنها، شماري از رؤساي جمهور آمريکا، ذهنيتي متفاوت از اصل رياستجمهوري داشتهاند و برخي از آنها بيشتر جذب مدل رياست بلامنازع و متمايل به امپراتوري بودهاند. دونالد ترامپ از اين نمونه است. در يادداشتهاي متعددي در «شرق» در سال گذشته، به زواياي گوناگون نگرش مردم ايالات متحده و وضعيت سنتي دو حزب اصلي پرداختم. آراي مردمي در کشوري مانند ايالات متحده آمريکا -که در طول زمان از سرزمينها و فرهنگهاي مختلف به اين سرزمين مهاجرت کردهاند- يکسان نيست؛ بلکه در گسترهاي از عقايد و آرای گوناگون پخش شده است. به عبارت ديگر، اين گرايشها در زمينه اقتصادي و اجتماعي در طيفي متشکل از سوسياليسم تا کاپيتاليسم گسترده است. در ميان نامزدهاي انتخابات کنوني آمريکا، برني سندرز يک
سوسياليستدموکرات خودخوانده است که در زبان سياسي امروز، در منتهياليه سمت چپ محور عقايد سياسي قرار دارد. دونالد ترامپ و مايکل بلومبرگ که نماينده سرمايهداري هستند، در سمت راست همان محور قرار ميگيرند؛ با اين تفاوت که بلومبرگ اصولا ترامپ را قبول ندارد. دموکراتها در نيمه چپ اين محور و جمهوريخواهان در نيمه راست آن پراکنده هستند. اداره کشور بر پايه قانون اساسي آن، از سوی اعضاي اين دو حزب صورت ميگيرد. مردم وابسته به اين دو حزب -مانند ديگر شهروندان آمريکايي- عمدتا اعتقادات مذهبي دارند؛ اما ميان مريدان اديان و مذاهب برخوردي وجود ندارد. زور و توان ثروتمندان که بيشتر عضو حزب جمهوريخواه هستند و به «يک درصد والاستريت» مشهورند، از توان اقتصادي 90 درصد مردم آمريکا بيشتر است؛ اما ميان ثروتمندان نيز هماهنگي وجود ندارد. مايکل بلومبرگ که 20 برابر ترامپ ثروت دارد، بهعنوان کانديدايی دموکرات وارد کارزار انتخاباتي شد و اعلام کرد حاضر است همه ثروت خود را براي انتخابنشدن مجدد ترامپ هزينه کند که البته شانسی نداشت.رقابت انتخاباتي در اين دوره با چند مشکل روبهرو است:نخست اينکه جمهوريخواهان براي حفظ سلطه خود بر نظام
قانونگذاري و انتخاب دوباره ترامپ، سکوت را بر اظهارنظر ترجيح ميدهند و چشم خود را بر لغزشهاي آشکار ترامپ از مباني جامعه مدني و نظام دموکراتيک بستهاند. مصداق اين موضوع را در سکوت جمهوريخواهان کنگره آمريکا در برابر اتهامات نهچندان کوچک ترامپ در ماجراي استيضاح ميتوان ديد.
از طرفي ديگر، دموکراتها به جاي انتقاد از رفتار جمهوريخواهان، به جان هم افتاده و يکديگر را تضعيف ميکنند؛ کاري که براي جمهوريخواهان معجزهای آسماني است.
دوم اينکه ترامپ براي تثبيت وضع خود در انتخابات بعدي، دست به اقداماتي ميزند که به حيثيت آمريکا در صحنه بينالمللي صدمه خواهد زد؛ ازجمله اين اقدامات، انجام «معامله قرن» با رژيم اشغالگر اسرائيل است. ترامپ در اين معامله از گسترش سلطه اسرائيل در سرزمين فلسطين حمايت ميکند. تقريبا همه کشورهاي منطقه با اين تجاوز اسرائيل مخالفاند؛ اما ترامپ با اين حرکت، بسياري از يهوديان آمريکايي را که واجد شرايط شرکت در انتخابات هستند، در حمايت از خود به صف کرده است. پشتيباني ترامپ از حفظ وضع موجود در ايالات زغالسنگخيزی مانند ويرجينياي غربي نيز آراي اين ايالات را در انتخاب بعدي رياستجمهوري تضمين کرده است. شعارهاي عوامفريبانه ترامپ، حمايت از صنعت استخراج زغالسنگ و حفظ شغل بسياري از معدنچيان فقير اين ايالات است؛ با وجودي که خود او نيز ميداند که دوران رونق زغالسنگ سر آمده و اين صنعت سالهاست در سراشيبي سقوط قرار گرفته است. حمايت دولتي از اين صنعت که براي جذب آراي انتخاباتي انجام شده، به طور مستقيم باعث آلودگي محيط زيست و افزايش گازهاي گلخانهاي ميشود و بيتوجهي آشکاری به پيمان بينالمللي کيوتو است. زياني که از آن به محيط
زيست و جامعه جهاني وارد ميشود، نهفقط به اسم ترامپ؛ بلکه به نام کل کشور آمريکا نوشته ميشود.خودداري سناي آمريکا از پذيرش شهادت جان بولتون درباره نقش ترامپ در ماجراي کمک تسليحاتي به اوکراين نيز نمونه ديگري از زدوخوردهايي است که در راستای تثبيت ترامپ در انتخابات بعدي انجام شد. جمهوريخواهان موفق شدند جلوي موفقيت پروژه استيضاح ترامپ را بگيرند؛ به این امید که او مشکلي براي شرکت در دوره دوم زمامداري خود نداشته باشد. رويدادهاي انتخاباتي در اين دوره را چندان نمیتوان پيشبيني کرد؛ اما رقبا کار خود را ميکنند. آنچه مسلم است، اين است که هرکدام از دو حزب، نهايت تلاش خود را ميکند که قافيه را نبازد.گزارش سالانه ترامپ به کنگره آمريکا در 16 بهمن سال گذشته، گوياي چند نکته بسيار مهم در رفتار او و روابط ميان احزاب جمهوريخواه و دموکرات بود. نخست اينکه بيشتر اظهارات ترامپ درباره موفقيتهاي بهدستآمده در دوران سهساله رياستجمهوري او، اغراقآميز يا اهانتآميز نسبت به تاريخ آمريکاست. او گفت که پيشرفتهاي اقتصادي در سه سال گذشته در تاريخ آمريکا بيمانند بوده است. به صورت غيرمستقيم خود را بهترين رئيسجمهور آمريکا خواند.
دوم، حالت قهر و بيحرمتي او به نانسي پلوسي و واکنش خانم پلوسي در پارهکردن متن سخنراني ترامپ، نهتنها هيچ نشاني از مسئوليت مشترک دو حزب دموکرات و جمهوريخواه در اداره کشور نداشت؛ بلکه نشاندهنده بزرگترين شکاف ميان احزاب سياسي آمريکا از پايان جنگ جهاني دوم به این سو است. سومين نکته، باز هم اشاره ترامپ به شهادت سردار سليماني و ابراز علاقه به مذاکره بدون قيدوشرط با ايران است؛ اما نميگويد که شديدترين فشار اقتصادي را به ايران وارد کرده است. مگر فشار چيزي غير از اعمال شرط و شروط است؟حمله مستقيم و غيرمستقيم ترامپ به اوباما بيشتر از اينکه انتقاد از سياستهاي اوباما درباره پيمان «نفتا» باشد، مايه نفرت نژادپرستي داشت. با وجود اينکه ۶۰ سال از قيام مارتين لوترکينگ و جاافتادن عبارت «آمريکايي آفريقاييتبار» ميگذرد، او از واژه «سياه» براي خطاب به مردم بيگناه آفريقاييتبار استفاده کرد.اين را که سرنوشت ترامپ در سال 2020 / 1399 چه خواهد شد، هنوز به دقت نمیتوان پيشبيني کرد. سناي آمريکا به طرح استيضاح ترامپ واکنش منفي نشان داد و ترامپ قاعدتا بايد خود را براي انتخابات دور دوم رياستجمهوري ايالات متحده آماده
کند. در کليات امر، زدوخورد کانديداهاي حزب دموکرات براي رياستجمهوري، به سود ترامپ خواهد بود؛ مگر اينکه حزب دموکرات استراتژي انتخابات خود را اصلاح کند؛ بهاينترتيب که کانديداهاي حزب مزبور به جاي اتلاف انرژي و منابع مالي براي مبارزه با يکديگر، تلاش خود را بر افشاگري بازيهاي ترامپ متمرکز کنند. تا دو ماه پیش تصور ميشد اهرم قوي دموکراتها در اين دوره در دستان بلومبرگ، شهردار سابق نيويورک است. برخي بر اين باور بودند كه او با امکانات مالي درخورتوجه و تعهدي که براي برکناري ترامپ دارد، ميتواند موجبات پيروزي دموکراتها را فراهم کند. حال با مشخصشدن نتيجه «سهشنبه بزرگ» و شدتگرفتن رقابتها بين جو بايدن و برني سندرز، بايد از هماكنون رقابت نهايي را ميان ترامپ و فرد پيروز از بين اين دو نفر تصور كرد که کفه ترازو به سود جو بایدن، چهره کهنهکار دموکراتها و معاون اوباما است.