پروفسور «ران استگ»، استاد تاریخ دانشگاه ریرسوند، در گفتوگو با «شرق»:
اعتراضات علت مشترکی ندارند، اما عنصر یکسان آنها ناامیدی است
بدهیهای دولتی، آمار بالای بیکاری، فرسودگی نظام سیاسی و خدمات ضعیف دولتی چهبسا رئوسی باشد که بتواند جنبشهای اعتراضی در کشورهای جهان را به یکدیگر متصل کند. خشم از ناکارآمدی دولتها و فساد ویرانگر اداری، فصل مشترک میان معترضان جهان است. پروفسور ران استگ، استاد تاریخ در دانشگاه ریرسوند، معتقد است ناامیدی یکی از نقاط مشترک در این موج جدید از اعتراضهاست. او همچنین نقش رسانههای اجتماعی را در موج جدید جنبشهای مردمی، بسیار تعیینکننده میداند و معتقد است این امر باعث شده ویروس اعتراض بهسرعت تمام جهان را فراگیرد. به گفته او، هرچه حضور مردم در خیابان بیشتر باشد، شهروندان دیگر کشورها نیز جرئت پیدا میکنند که صدای خود را بلند کنند. در ادامه گفتوگوي «شرق» با استاد تاریخ دانشگاه «ریرسوند» كانادا را كه حوزه تحقیقات او تاریخ جنبشهای اجتماعی و کنشهای جمعی است، درباره دلايل اعتراضها در جهان و بهويژه در خاورميانه ميخوانيد.
کشورهایی مانند لبنان و عراق تا قبل از شیوع کرونا همچنان شاهد اعتراضها بودند و طبقه حاکم همچنان نتوانسته به بحران سیاسی و اقتصادی پایان دهد. برخی تحلیلگران معتقدند فقدان هرگونه مشروعیت سیاسی، دلیل اصلی این موج از اعتراضهاست. از سوی دیگر، شماری نیز معتقدند انگیزه این اعتراضها صرفا اقتصادی است. تحلیل شما از موج اعتراضها در خاورمیانه چیست؟
اصولا در سال 2019 شاهد موجی عظیم از تظاهرات بودیم؛ نه صرفا در خاورمیانه، بلکه در تمام جهان. به نظر من نمیتوان این اعتراضها را از یکدیگر جدا کرد. شماری از خیزشهای مردمی ریشه در اقتصاد دارد، مانند شیلی؛ اما شماری دیگر نیز ماهیتی سیاسی-اجتماعی دارند، مانند نمونه هنگکنگ. مفهوم «فقدان هرگونه مشروعیت سیاسی» میتواند شماری از این اعتراضها را همچون مورد لبنان، توضیح دهد. درعینحال، تظاهرات میتواند علیه دولتی مشروع نیز باشد که قدرتش فراتر از مرزهایی که باید پیش رفته است، مانند شیلی.
این تظاهراتها علت مشترکی ندارند؛ اما عنصر یکسان در تمام آنها ناامیدی است. عامل جدید در تظاهراتهای اخیر، رسانههای اجتماعی است؛ چیزی که در دهه 1960 خبری از آن نبود. حتی مردمی هم که معمولا تلویزیون نمیبینند و روزنامه نمیخوانند نیز میتوانند بهراحتی دریابند در دیگر کشورها چه میگذرد یا چه اتفاقی بناست روی دهد. شکی نیست که این امر اعتراضها را تهییج میکند و سبب میشود دیگر نیازی به رهبری مرکزی نباشد.
در تمام مواردی که از آنها نام بردم، بهخوبی میتوان دید که مردم سراسر از ناامیدی هستند. آنها حس میکنند نهاد قدرت، چه یک شرکت بزرگ باشد و چه دولتی ملی یا محلی یا بخشهایی از حاکمیت، رفتاری عادلانه با آنها ندارد و به شکایتهای قانونیشان توجهی نشان نمیدهد. این تنشها به تظاهرات میانجامد و همه چیز مانند دومینو پشت سر هم روی میدهد. اگر به این اعتراضها طی زمان پاسخ داده نشود، خشونت دست بالا را خواهد داشت. اگر نهاد قدرت نخواهد کنار برود، معمولا قدرت خود را با قدرت معترضان مقایسه کرده و تصمیم میگیرد به تظاهرکنندگان بیمحلی کند یا آنکه علیه آنها دست به اعمال زور بزند. البته اگر نهاد حاکم به این نتیجه برسد که زور تظاهرکنندگان بر آنان میچربد، تصمیم به سازش میگیرد. یک مثال ساده؛ تظاهرات علیه افزایش قیمت نان بهآسانی میتواند به تظاهرات علیه بدنه حاکمیت بینجامد؛ حاکمیتی که نیازهای مردم یا دستکم بخش زیادی از آنها را به رسمیت نمیشناسد.
برخی باور دارند که موج جدید اعتراضها، بدنه جامعه را تحت تأثیر قرار داده است. در لبنان و عراق و همچنین دیگر نقاط جهان، شمار کثیری از مردم به خیابانها آمدهاند و فضاهای شهری را به تصرف خود درآوردهاند. این موج اعتراضها را در مقایسه با نمونههای پیشین، همچون بهار عربی، چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا تظاهرات اخیر در قیاس با نمونههای پیشین، چیزی «جدید» در خود دارد؟
همانگونه که پیشتر گفتم، ناامیدی است که تمام این اعتراضها را به یکدیگر مرتبط میکند. جنبش اشغال والاستریت را در نظر بگیرید؛ این تظاهرات را که درباره ارزشهای جامعه بود، بهخوبی میتوان با اعتراضهای فعلی مرتبط دانست؛ با این تفاوت که جنبش والاستریت، عمر چندانی نداشت. بهار عربی البته تا حدودی با اعتراضهای فعلی متفاوت است؛ در بهار عربی، عصبانیت پیش رفت و در نهایت خشونتی عنانگسیخته را در پی داشت و این جنبش بهتدریج شکل نگرفت و ناگهان منفجر شد.
حتی سیاستمداران کشورهای باثبات نیز اکنون میترسند که این ویروس بدنه سیاسی آنان را نیز دخیل کند؛ این در حالی است که اعتراضها در برخی کشورها باعث شده دولتمردان اصلاحاتی را به کار ببندند. آیا میتوان انتظار داشت که موج اعتراضها نتیجه مثبتی در پی داشته باشد؟
راستش من تاریخدان هستم و تاریخدانها عموما علاقهای به پیشبینی ندارند، بلکه ترجیح میدهند به گذشته نگاه کرده و در پی آموزههایی برای آینده باشند. با وجود این، بر اساس آنچه گذشته به ما یاد داده، به گمانم میتوان گفت که دیگر کشورها نیز شاهد آغاز اعتراضها خواهند بود. از سوی دیگر، همانگونه که پیشتر گفتم، شبکههای اجتماعی نیز باعث شد این اعتراضها گسترش پیدا کند؛ بنابراین گمان نمیکنم ناآرامیهای احتمالی بهراحتی فروکش کند. شاید این اعتراضها فراگیر نباشد، اما هرچه حضور مردم در خیابان بیشتر باشد، شهروندان دیگر کشورها نیز جرئت پیدا میکنند که صدای خود را بلند کنند. آیا این به معنای بهترشدن اوضاع است؟ با توجه به سرشت بشر، چنین گمان نمیکنم. البته موفقیتهایی هم روی خواهد داد و در مواردی نیز حکومتها خواهند توانست اعتراضها را سرکوب کنند (مانند تظاهرات میدان تیانآنمن). یک خطر عمده در این میان وجود دارد؛ اینکه عوامفریبان از نیروهای پوپولیستی استفاده کرده و کنترل تظاهرات را به دست بگیرند و آن را در راستای اهداف خود جهتدهی کنند.
پس از سقوط دیوار برلین و فراگیرشدن تز «پایان تاریخ»، بسیاری چنین استدلال کردند که در قرن 21 دیگر شاهد قیامهای مردمی و رویدادهای بزرگ نخواهیم بود؛ تظاهراتهای اخیر را در عصر «پساایدئولوژی» چگونه ارزیابی میکنید؟
شرایطی که به قیامهای مردمی ختم میشود، در قرن 21 تغییر نکرده است. سادهلوحانه است اگر گمان کنیم یک رویداد میتواند مسیر تاریخ یا ماهیت بشر را زیر سؤال ببرد. تا زمانی که قدرتمندان به شرایطی که حیات مردم را تحت تأثیر قرار میدهد (شرایط اقتصادی و رفاه اجتماعی) بیتوجه باشند، شاهد اعتراضها خواهیم بود. هوشمندانهترین کار این است که بهجای خواستههای مطرحشده، چیزهای دیگری نیز ارائه شود. برای مثال در چین، چشمانداز بهبود اقتصادی جای اصلاحات دموکراتیک را گرفت؛ این اقدام در قیاس با جوانانی که در پی ایدئالهایی انتزاعی بودند، اقبال بیشتری یافت. در بیشتر موارد، از روشهای قدیمی برای مواجهه با اعتراضها استفاده خواهد شد، مانند ایجاد تغییراتی که تا حدودی به نگرانیها پاسخ دهد، موکولکردن رسیدگی به مسائل تا زمانی که جنبش توان خود را از کف بدهد و همچنین قوه قهریه. در نتیجه همچنان شاهد ظهور اعتراضها خواهیم بود.
بدهیهای دولتی، آمار بالای بیکاری، فرسودگی نظام سیاسی و خدمات ضعیف دولتی چهبسا رئوسی باشد که بتواند جنبشهای اعتراضی در کشورهای جهان را به یکدیگر متصل کند. خشم از ناکارآمدی دولتها و فساد ویرانگر اداری، فصل مشترک میان معترضان جهان است. پروفسور ران استگ، استاد تاریخ در دانشگاه ریرسوند، معتقد است ناامیدی یکی از نقاط مشترک در این موج جدید از اعتراضهاست. او همچنین نقش رسانههای اجتماعی را در موج جدید جنبشهای مردمی، بسیار تعیینکننده میداند و معتقد است این امر باعث شده ویروس اعتراض بهسرعت تمام جهان را فراگیرد. به گفته او، هرچه حضور مردم در خیابان بیشتر باشد، شهروندان دیگر کشورها نیز جرئت پیدا میکنند که صدای خود را بلند کنند. در ادامه گفتوگوي «شرق» با استاد تاریخ دانشگاه «ریرسوند» كانادا را كه حوزه تحقیقات او تاریخ جنبشهای اجتماعی و کنشهای جمعی است، درباره دلايل اعتراضها در جهان و بهويژه در خاورميانه ميخوانيد.
کشورهایی مانند لبنان و عراق تا قبل از شیوع کرونا همچنان شاهد اعتراضها بودند و طبقه حاکم همچنان نتوانسته به بحران سیاسی و اقتصادی پایان دهد. برخی تحلیلگران معتقدند فقدان هرگونه مشروعیت سیاسی، دلیل اصلی این موج از اعتراضهاست. از سوی دیگر، شماری نیز معتقدند انگیزه این اعتراضها صرفا اقتصادی است. تحلیل شما از موج اعتراضها در خاورمیانه چیست؟
اصولا در سال 2019 شاهد موجی عظیم از تظاهرات بودیم؛ نه صرفا در خاورمیانه، بلکه در تمام جهان. به نظر من نمیتوان این اعتراضها را از یکدیگر جدا کرد. شماری از خیزشهای مردمی ریشه در اقتصاد دارد، مانند شیلی؛ اما شماری دیگر نیز ماهیتی سیاسی-اجتماعی دارند، مانند نمونه هنگکنگ. مفهوم «فقدان هرگونه مشروعیت سیاسی» میتواند شماری از این اعتراضها را همچون مورد لبنان، توضیح دهد. درعینحال، تظاهرات میتواند علیه دولتی مشروع نیز باشد که قدرتش فراتر از مرزهایی که باید پیش رفته است، مانند شیلی.
این تظاهراتها علت مشترکی ندارند؛ اما عنصر یکسان در تمام آنها ناامیدی است. عامل جدید در تظاهراتهای اخیر، رسانههای اجتماعی است؛ چیزی که در دهه 1960 خبری از آن نبود. حتی مردمی هم که معمولا تلویزیون نمیبینند و روزنامه نمیخوانند نیز میتوانند بهراحتی دریابند در دیگر کشورها چه میگذرد یا چه اتفاقی بناست روی دهد. شکی نیست که این امر اعتراضها را تهییج میکند و سبب میشود دیگر نیازی به رهبری مرکزی نباشد.
در تمام مواردی که از آنها نام بردم، بهخوبی میتوان دید که مردم سراسر از ناامیدی هستند. آنها حس میکنند نهاد قدرت، چه یک شرکت بزرگ باشد و چه دولتی ملی یا محلی یا بخشهایی از حاکمیت، رفتاری عادلانه با آنها ندارد و به شکایتهای قانونیشان توجهی نشان نمیدهد. این تنشها به تظاهرات میانجامد و همه چیز مانند دومینو پشت سر هم روی میدهد. اگر به این اعتراضها طی زمان پاسخ داده نشود، خشونت دست بالا را خواهد داشت. اگر نهاد قدرت نخواهد کنار برود، معمولا قدرت خود را با قدرت معترضان مقایسه کرده و تصمیم میگیرد به تظاهرکنندگان بیمحلی کند یا آنکه علیه آنها دست به اعمال زور بزند. البته اگر نهاد حاکم به این نتیجه برسد که زور تظاهرکنندگان بر آنان میچربد، تصمیم به سازش میگیرد. یک مثال ساده؛ تظاهرات علیه افزایش قیمت نان بهآسانی میتواند به تظاهرات علیه بدنه حاکمیت بینجامد؛ حاکمیتی که نیازهای مردم یا دستکم بخش زیادی از آنها را به رسمیت نمیشناسد.
برخی باور دارند که موج جدید اعتراضها، بدنه جامعه را تحت تأثیر قرار داده است. در لبنان و عراق و همچنین دیگر نقاط جهان، شمار کثیری از مردم به خیابانها آمدهاند و فضاهای شهری را به تصرف خود درآوردهاند. این موج اعتراضها را در مقایسه با نمونههای پیشین، همچون بهار عربی، چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا تظاهرات اخیر در قیاس با نمونههای پیشین، چیزی «جدید» در خود دارد؟
همانگونه که پیشتر گفتم، ناامیدی است که تمام این اعتراضها را به یکدیگر مرتبط میکند. جنبش اشغال والاستریت را در نظر بگیرید؛ این تظاهرات را که درباره ارزشهای جامعه بود، بهخوبی میتوان با اعتراضهای فعلی مرتبط دانست؛ با این تفاوت که جنبش والاستریت، عمر چندانی نداشت. بهار عربی البته تا حدودی با اعتراضهای فعلی متفاوت است؛ در بهار عربی، عصبانیت پیش رفت و در نهایت خشونتی عنانگسیخته را در پی داشت و این جنبش بهتدریج شکل نگرفت و ناگهان منفجر شد.
حتی سیاستمداران کشورهای باثبات نیز اکنون میترسند که این ویروس بدنه سیاسی آنان را نیز دخیل کند؛ این در حالی است که اعتراضها در برخی کشورها باعث شده دولتمردان اصلاحاتی را به کار ببندند. آیا میتوان انتظار داشت که موج اعتراضها نتیجه مثبتی در پی داشته باشد؟
راستش من تاریخدان هستم و تاریخدانها عموما علاقهای به پیشبینی ندارند، بلکه ترجیح میدهند به گذشته نگاه کرده و در پی آموزههایی برای آینده باشند. با وجود این، بر اساس آنچه گذشته به ما یاد داده، به گمانم میتوان گفت که دیگر کشورها نیز شاهد آغاز اعتراضها خواهند بود. از سوی دیگر، همانگونه که پیشتر گفتم، شبکههای اجتماعی نیز باعث شد این اعتراضها گسترش پیدا کند؛ بنابراین گمان نمیکنم ناآرامیهای احتمالی بهراحتی فروکش کند. شاید این اعتراضها فراگیر نباشد، اما هرچه حضور مردم در خیابان بیشتر باشد، شهروندان دیگر کشورها نیز جرئت پیدا میکنند که صدای خود را بلند کنند. آیا این به معنای بهترشدن اوضاع است؟ با توجه به سرشت بشر، چنین گمان نمیکنم. البته موفقیتهایی هم روی خواهد داد و در مواردی نیز حکومتها خواهند توانست اعتراضها را سرکوب کنند (مانند تظاهرات میدان تیانآنمن). یک خطر عمده در این میان وجود دارد؛ اینکه عوامفریبان از نیروهای پوپولیستی استفاده کرده و کنترل تظاهرات را به دست بگیرند و آن را در راستای اهداف خود جهتدهی کنند.
پس از سقوط دیوار برلین و فراگیرشدن تز «پایان تاریخ»، بسیاری چنین استدلال کردند که در قرن 21 دیگر شاهد قیامهای مردمی و رویدادهای بزرگ نخواهیم بود؛ تظاهراتهای اخیر را در عصر «پساایدئولوژی» چگونه ارزیابی میکنید؟
شرایطی که به قیامهای مردمی ختم میشود، در قرن 21 تغییر نکرده است. سادهلوحانه است اگر گمان کنیم یک رویداد میتواند مسیر تاریخ یا ماهیت بشر را زیر سؤال ببرد. تا زمانی که قدرتمندان به شرایطی که حیات مردم را تحت تأثیر قرار میدهد (شرایط اقتصادی و رفاه اجتماعی) بیتوجه باشند، شاهد اعتراضها خواهیم بود. هوشمندانهترین کار این است که بهجای خواستههای مطرحشده، چیزهای دیگری نیز ارائه شود. برای مثال در چین، چشمانداز بهبود اقتصادی جای اصلاحات دموکراتیک را گرفت؛ این اقدام در قیاس با جوانانی که در پی ایدئالهایی انتزاعی بودند، اقبال بیشتری یافت. در بیشتر موارد، از روشهای قدیمی برای مواجهه با اعتراضها استفاده خواهد شد، مانند ایجاد تغییراتی که تا حدودی به نگرانیها پاسخ دهد، موکولکردن رسیدگی به مسائل تا زمانی که جنبش توان خود را از کف بدهد و همچنین قوه قهریه. در نتیجه همچنان شاهد ظهور اعتراضها خواهیم بود.