شکلهای زندگی: چه باید کرد با این گذرگاههای باریک؟
شبهدموکراتیکبودن ویروسها
نادر شهریوری (صدقی)
«دکتر ریو» همسرش را که از مدتی پیش بیمار بود به ایستگاه راهآهن میبرد. او که همسرش را دوست میدارد و جدایی از او آزارش میدهد موقع خداحافظی به همسرش نوید میدهد که «بهزودی زندگی را از سر خواهیم گرفت» اما این «بهزودی» هرگز فرانمیرسد. ویروسِ طاعون شهر «اوران»، شهر کوچکی را که دکتر ریو در آن زندگی میکند درهم میپیچاند. دکتر ریو در کوران بیماری به کمک همشهریانش میشتابد و تنها آن هنگام که شیب مرگومیر کاهش مییابد و شهر با سرد شدنِ هوا از ویروس نجات مییابد، از مرگ همسرش باخبر میشود.
آنچه «طاعونِ» کامو را از بعضی رمانهای دیگرش متمایز میکند، تأکید کامو بر خواست زیستن است، کامو در کنار این خواست که از امری طبیعی نشئت میگیرد به مقوله مهم دیگری اشاره میکند و آن «چگونه زیستن» است. «چگونه زیستن» ازجمله مفاهیم مهم اگزیستانسیالیستی است که تا دههها بعد از نوشتنِ «طاعون» (1947) به «پروبلمی» بدل میشود که «بودن» به هر بهایی را به چالش میکشاند. اهمیت «طاعونِ» کامو در ارائه دو مقوله هستی: «بودن» و «چگونه بودن» است. این «چگونه بودن» است که دکتر ریو را بهرغم علاقه شخصیاش به زیستن به مسئولیتی که در مقابل همشهریانش دارد، آگاه میکند. تحرکات رمان «طاعون» زیر سایه مرگ انجام میگیرد، مرگ در همه جای رمان حضوری دائمی دارد و حتی به یک تعبیر میتوانیم «مرگ» را قهرمان اصلی رمان در نظر بگیریم، در ابتدا موشها میمیرند و در پی آن آدمها از بین میروند. مردم شهر طاعونزده تلاش میکنند در معرض سرایت ویروس قرار نگیرند. مصون ماندن از ویروس به مهمترین تلاش اهالی شهر بدل میشود. به نظر کامو ترسِ مردم شهر فقط از مردن و نیست شدن نیست، بلکه مردم در پسِ ترسی که سراپای آنان را فرا گرفته، از بین رفتن آرزوها و
آمالهای خود را میبینند.* آنان با خود میاندیشند با مردن نابهنگام بر اثر ویروسی که شهر را تسخیر کرده نهتنها «نیست» میشوند، بلکه همزمان با از دست دادن امکانات متنوع «چگونه زیستن» فلسفه وجودی خود را نیز از دست میدهند.
به نظر میرسد انسان در فلسفۀ کامو، موجودی غامض و غیرقابل پیشبینی باشد، کامو در یادداشتی مینویسد آدمی موجود عجیبی است، او بهرغم آنکه میداند هر «فردا» او را به مرگ نزدیک میکند؛ اما در همان حال بیصبرانه به انتظار فردا میماند تا در فردا بتواند آرزوها و آمال خود را محقق سازد. به نظر کامو او «تنها آفریدهای است که نمیپذیرد آن باشد که هست».1 با این تعبیر به نظر کامو انسان مانند پلی است که همواره میخواهد «بودن» خود را به «شدن» بدل کند. «شدن» در کامو در اشکالی متنوع و مختلف تحقق پیدا میکند. دکتر ریو شکلی از شدن است و همینطور «مورسو» در «بیگانه» و «سیزیف» ازجمله شکلهایی از شدناند. «سیزیف را خدایان محکوم کرده بودند که بدون توقف، تختهسنگی را تا ستیغ کوهستان بغلتاند و از آنجا تختهسنگ با سنگینی خود فرومیافتاد، آنان بهراستی پنداشته بودند که هیچ مجازاتی ترسناکتر از تلاش بیهوده و ناامیدانه نیست».2 کامو در «سیزیف» البته بیهودگی را به نمایش درمیآورد اما بیهودگی برخلاف تصور رایج انکارِ زندگی نیست بلکه خود زندگی است. کامو میگوید تنها یک جهان وجود دارد و آن جهانی بیهوده است که در آن زندگی میکنیم اما بیهودگی
چنانکه گفته شد لزوماً نفی زندگی نیست بلکه خود زندگی است، اتفاقاً به نظر کامو آنچه زندگی را به چیزی جز زندگی بدل میکند، محصور کردن زندگی در «معنا»یی است که به آن تحمیل میشود. به نظر کامو سیزیف نشانهای از خود زندگی است، سیزیف بهرغم تکرار بیهوده کاری که ممکن است تا ابد انجام دهد آن را میپذیرد، آنچه در «سیزیف» اهمیت مییابد آن است که بیهودگی هیچ مانع از «زندگی» سیزیف نمیشود که بالعکس، زندگی که او آن را قرین بیهودگی میداند باعث سرشاریاش میشود. او که تختهسنگها را بالا میکشد با خود میاندیشد که «همهچیز نیکوست، از این پس در نظر او جهان بدون وجود یک ارباب، نه بیثمر خواهد بود و نه پوچ».3 کامو از این نیز فراتر میرود، بیهودگی کامو را قرین شادکامی و در مجموع یک زندگی به سرانجامرسیده و کامیاب تلقی میکنند. آخرین کلمههای «افسانه سیزیف» نشان از خرسندی کامو دارد: «تلاش در جهت قلهها به خودی خود کافی است تا قلب انسان را سیراب نماید، باید سیزیف را شادکام انگاشت».4 آنچه در «سیزیفِ» کامو اهمیت مییابد آگاهی سیزیف بر موقعیت خود است: سیزیف با آگاهی از چرایی عذابی که خدایان بر او تحمیل کردند، چگونه بودن و یا به
تعبیری که قبلا گفته شد، «شدن» خود را انتخاب میکند.
به «طاعون» بازگردیم، رمانِ «طاعون» از جهاتی متفاوت از دیگر نوشتههای کامو است، اگر در «بیگانه» و «افسانه سیزیف» تقدیر سرنوشتِ فرد را رقم میزند و اگر مورسو و سیزیف هر یک به جهاتی شخصیتهای منحصربهفردیاند و در قامت قهرمان ظاهر میشوند، در «طاعون» ما با تشخص شخصیتهای منحصربهفرد مواجه نیستیم، فاجعه همگانی هر تشخصی را از بین میبرد، به همین دلیل در «طاعون» فردیتِ فرد موقعیت خود را از دست میدهد. فاجعه بهمثابه مصیبت همگانی به حسی بدل میشود که همه در آن مشترکاند، این موضوع میتواند به همبستگی و حسی جمعی در جامعه منتهی شود.
طاعون و اکنون ویروس کرونا اگرچه حس مشترکی را در جامعه به وجود میآورد و جامعه همچون اندامی ارگانیک تلاش میکند تا فاجعه را خنثی کند اما مُسری بودنِ ویروس و ترس از مرگ، فرد را به همان اندازه محتاط و خودخواه میکند، زیرا تجربه مرگ در هر شرایط تجربهای فردی است که هر فرد تنها خودش آن را تجربه میکند، اما این مسئله هیچ از ابعاد فاجعه نمیکاهد زیرا فاجعه بهقدری گسترده است که از «فرد» عبور میکند و کل جامعه و موجودیت آن را به چالش میکشاند. آنچه در فاجعۀ همگانی اهمیت مییابد مسئولیت فرد، جامعه و دولت به یکدیگر است. کامو در «بیگانه» و همینطور در «سیزیف»، مسئولیت به خود و فردیت اغراقشده در قامت یک قهرمان را به نمایش درمیآورد، در حالی که در «طاعون» به مسئولیت بُعدی جمعی میدهد، دکتر ریو تجسمی از مسئولیت نسبت به دیگران است.**
در «طاعون» روزنامهنگاری به نام «رامبر» که در قرنطینه شهرِ طاعونزده به سر میبرد میخواهد شهر قرنطینهشده را ترک کند و نزد همسرش به پاریس برود و خروج از قرنطینه نیاز به گواهی سلامت دارد و دکتر ریو که مسئول این کار است از دادن گواهی به وی خودداری میکند و در پاسخ به رامبر میگوید: «هزاران نفر مثل تو در این شهر زندگی میکنند». پاسخ دکتر ریو به رامبر، پاسخ به خودخواهی آدمی است که میخواهد «منحصربهفرد» باشد تا از مزایای شخصی آن بهرهمند شود. آنچه فاجعه را از یک اتفاق متمایز میکند، تأثیرات بهکلی اجتنابناپذیر آن بعد از وقوعش است، این به عمومی بودن فاجعه و تأثیرات جمعی آن برمیگردد. بهاینترتیب فاجعه وجهی دوسویه مییابد، از طرفی دموکراتیک میشود زیرا آن را به فاجعهای برای همه بدل میکند و از طرفی دیگر خودخواهیهای «فرد» را برای گریز از مرگ تشدید میکند تا جامعه را از مدار دموکراتیزه شدن دور کند. این مسئله به فاجعههای بزرگ بُعدی نه دموکراتیک بلکه شبهدموکراتیک میدهد.
پینوشتها:
* این ایده اگزیستانسیالیستی کامو ازجمله ایدههای مهمی است که هایدگر قبل از او مطرح میکند. به نظر هایدگر مرگ صرفاً نیست شدنِ طبیعی نیست بلکه به یک معنای دقیقتر «مرگ پایان امکان»ها نیز است.
** با کامو نمیتوان به کلیتی معین دست یافت و نوشتههای او را به ایدهای معین فروکاست. ادبیات کامو، مواضع سیاسی و زندگی شخصی و اجتماعیاش مؤید این مسئله است، این به تصور او از زندگی برمیگردد.
1. «عصیانگر» آلبر کامو، مهستی بحرینی
2، 3، 4. «اسطوره سیزیف» آلبر کامو، محمدعلی شهرکی، به نقل از «ارغنون» شماره 27-26
«دکتر ریو» همسرش را که از مدتی پیش بیمار بود به ایستگاه راهآهن میبرد. او که همسرش را دوست میدارد و جدایی از او آزارش میدهد موقع خداحافظی به همسرش نوید میدهد که «بهزودی زندگی را از سر خواهیم گرفت» اما این «بهزودی» هرگز فرانمیرسد. ویروسِ طاعون شهر «اوران»، شهر کوچکی را که دکتر ریو در آن زندگی میکند درهم میپیچاند. دکتر ریو در کوران بیماری به کمک همشهریانش میشتابد و تنها آن هنگام که شیب مرگومیر کاهش مییابد و شهر با سرد شدنِ هوا از ویروس نجات مییابد، از مرگ همسرش باخبر میشود.
آنچه «طاعونِ» کامو را از بعضی رمانهای دیگرش متمایز میکند، تأکید کامو بر خواست زیستن است، کامو در کنار این خواست که از امری طبیعی نشئت میگیرد به مقوله مهم دیگری اشاره میکند و آن «چگونه زیستن» است. «چگونه زیستن» ازجمله مفاهیم مهم اگزیستانسیالیستی است که تا دههها بعد از نوشتنِ «طاعون» (1947) به «پروبلمی» بدل میشود که «بودن» به هر بهایی را به چالش میکشاند. اهمیت «طاعونِ» کامو در ارائه دو مقوله هستی: «بودن» و «چگونه بودن» است. این «چگونه بودن» است که دکتر ریو را بهرغم علاقه شخصیاش به زیستن به مسئولیتی که در مقابل همشهریانش دارد، آگاه میکند. تحرکات رمان «طاعون» زیر سایه مرگ انجام میگیرد، مرگ در همه جای رمان حضوری دائمی دارد و حتی به یک تعبیر میتوانیم «مرگ» را قهرمان اصلی رمان در نظر بگیریم، در ابتدا موشها میمیرند و در پی آن آدمها از بین میروند. مردم شهر طاعونزده تلاش میکنند در معرض سرایت ویروس قرار نگیرند. مصون ماندن از ویروس به مهمترین تلاش اهالی شهر بدل میشود. به نظر کامو ترسِ مردم شهر فقط از مردن و نیست شدن نیست، بلکه مردم در پسِ ترسی که سراپای آنان را فرا گرفته، از بین رفتن آرزوها و
آمالهای خود را میبینند.* آنان با خود میاندیشند با مردن نابهنگام بر اثر ویروسی که شهر را تسخیر کرده نهتنها «نیست» میشوند، بلکه همزمان با از دست دادن امکانات متنوع «چگونه زیستن» فلسفه وجودی خود را نیز از دست میدهند.
به نظر میرسد انسان در فلسفۀ کامو، موجودی غامض و غیرقابل پیشبینی باشد، کامو در یادداشتی مینویسد آدمی موجود عجیبی است، او بهرغم آنکه میداند هر «فردا» او را به مرگ نزدیک میکند؛ اما در همان حال بیصبرانه به انتظار فردا میماند تا در فردا بتواند آرزوها و آمال خود را محقق سازد. به نظر کامو او «تنها آفریدهای است که نمیپذیرد آن باشد که هست».1 با این تعبیر به نظر کامو انسان مانند پلی است که همواره میخواهد «بودن» خود را به «شدن» بدل کند. «شدن» در کامو در اشکالی متنوع و مختلف تحقق پیدا میکند. دکتر ریو شکلی از شدن است و همینطور «مورسو» در «بیگانه» و «سیزیف» ازجمله شکلهایی از شدناند. «سیزیف را خدایان محکوم کرده بودند که بدون توقف، تختهسنگی را تا ستیغ کوهستان بغلتاند و از آنجا تختهسنگ با سنگینی خود فرومیافتاد، آنان بهراستی پنداشته بودند که هیچ مجازاتی ترسناکتر از تلاش بیهوده و ناامیدانه نیست».2 کامو در «سیزیف» البته بیهودگی را به نمایش درمیآورد اما بیهودگی برخلاف تصور رایج انکارِ زندگی نیست بلکه خود زندگی است. کامو میگوید تنها یک جهان وجود دارد و آن جهانی بیهوده است که در آن زندگی میکنیم اما بیهودگی
چنانکه گفته شد لزوماً نفی زندگی نیست بلکه خود زندگی است، اتفاقاً به نظر کامو آنچه زندگی را به چیزی جز زندگی بدل میکند، محصور کردن زندگی در «معنا»یی است که به آن تحمیل میشود. به نظر کامو سیزیف نشانهای از خود زندگی است، سیزیف بهرغم تکرار بیهوده کاری که ممکن است تا ابد انجام دهد آن را میپذیرد، آنچه در «سیزیف» اهمیت مییابد آن است که بیهودگی هیچ مانع از «زندگی» سیزیف نمیشود که بالعکس، زندگی که او آن را قرین بیهودگی میداند باعث سرشاریاش میشود. او که تختهسنگها را بالا میکشد با خود میاندیشد که «همهچیز نیکوست، از این پس در نظر او جهان بدون وجود یک ارباب، نه بیثمر خواهد بود و نه پوچ».3 کامو از این نیز فراتر میرود، بیهودگی کامو را قرین شادکامی و در مجموع یک زندگی به سرانجامرسیده و کامیاب تلقی میکنند. آخرین کلمههای «افسانه سیزیف» نشان از خرسندی کامو دارد: «تلاش در جهت قلهها به خودی خود کافی است تا قلب انسان را سیراب نماید، باید سیزیف را شادکام انگاشت».4 آنچه در «سیزیفِ» کامو اهمیت مییابد آگاهی سیزیف بر موقعیت خود است: سیزیف با آگاهی از چرایی عذابی که خدایان بر او تحمیل کردند، چگونه بودن و یا به
تعبیری که قبلا گفته شد، «شدن» خود را انتخاب میکند.
به «طاعون» بازگردیم، رمانِ «طاعون» از جهاتی متفاوت از دیگر نوشتههای کامو است، اگر در «بیگانه» و «افسانه سیزیف» تقدیر سرنوشتِ فرد را رقم میزند و اگر مورسو و سیزیف هر یک به جهاتی شخصیتهای منحصربهفردیاند و در قامت قهرمان ظاهر میشوند، در «طاعون» ما با تشخص شخصیتهای منحصربهفرد مواجه نیستیم، فاجعه همگانی هر تشخصی را از بین میبرد، به همین دلیل در «طاعون» فردیتِ فرد موقعیت خود را از دست میدهد. فاجعه بهمثابه مصیبت همگانی به حسی بدل میشود که همه در آن مشترکاند، این موضوع میتواند به همبستگی و حسی جمعی در جامعه منتهی شود.
طاعون و اکنون ویروس کرونا اگرچه حس مشترکی را در جامعه به وجود میآورد و جامعه همچون اندامی ارگانیک تلاش میکند تا فاجعه را خنثی کند اما مُسری بودنِ ویروس و ترس از مرگ، فرد را به همان اندازه محتاط و خودخواه میکند، زیرا تجربه مرگ در هر شرایط تجربهای فردی است که هر فرد تنها خودش آن را تجربه میکند، اما این مسئله هیچ از ابعاد فاجعه نمیکاهد زیرا فاجعه بهقدری گسترده است که از «فرد» عبور میکند و کل جامعه و موجودیت آن را به چالش میکشاند. آنچه در فاجعۀ همگانی اهمیت مییابد مسئولیت فرد، جامعه و دولت به یکدیگر است. کامو در «بیگانه» و همینطور در «سیزیف»، مسئولیت به خود و فردیت اغراقشده در قامت یک قهرمان را به نمایش درمیآورد، در حالی که در «طاعون» به مسئولیت بُعدی جمعی میدهد، دکتر ریو تجسمی از مسئولیت نسبت به دیگران است.**
در «طاعون» روزنامهنگاری به نام «رامبر» که در قرنطینه شهرِ طاعونزده به سر میبرد میخواهد شهر قرنطینهشده را ترک کند و نزد همسرش به پاریس برود و خروج از قرنطینه نیاز به گواهی سلامت دارد و دکتر ریو که مسئول این کار است از دادن گواهی به وی خودداری میکند و در پاسخ به رامبر میگوید: «هزاران نفر مثل تو در این شهر زندگی میکنند». پاسخ دکتر ریو به رامبر، پاسخ به خودخواهی آدمی است که میخواهد «منحصربهفرد» باشد تا از مزایای شخصی آن بهرهمند شود. آنچه فاجعه را از یک اتفاق متمایز میکند، تأثیرات بهکلی اجتنابناپذیر آن بعد از وقوعش است، این به عمومی بودن فاجعه و تأثیرات جمعی آن برمیگردد. بهاینترتیب فاجعه وجهی دوسویه مییابد، از طرفی دموکراتیک میشود زیرا آن را به فاجعهای برای همه بدل میکند و از طرفی دیگر خودخواهیهای «فرد» را برای گریز از مرگ تشدید میکند تا جامعه را از مدار دموکراتیزه شدن دور کند. این مسئله به فاجعههای بزرگ بُعدی نه دموکراتیک بلکه شبهدموکراتیک میدهد.
پینوشتها:
* این ایده اگزیستانسیالیستی کامو ازجمله ایدههای مهمی است که هایدگر قبل از او مطرح میکند. به نظر هایدگر مرگ صرفاً نیست شدنِ طبیعی نیست بلکه به یک معنای دقیقتر «مرگ پایان امکان»ها نیز است.
** با کامو نمیتوان به کلیتی معین دست یافت و نوشتههای او را به ایدهای معین فروکاست. ادبیات کامو، مواضع سیاسی و زندگی شخصی و اجتماعیاش مؤید این مسئله است، این به تصور او از زندگی برمیگردد.
1. «عصیانگر» آلبر کامو، مهستی بحرینی
2، 3، 4. «اسطوره سیزیف» آلبر کامو، محمدعلی شهرکی، به نقل از «ارغنون» شماره 27-26