|

احمدی‌نژاد در سودای اکثریت

احمد غلامی . سردبیر

گره انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 1400 به دست «کارگرمندان» باز خواهد شد. با اینکه در ایران طبقه منسجمی به نام طبقه کارگر وجود ندارد و دهقانان پراکنده‌اند و از اثرگذاری چندانی برخوردار نیستند، اما بعد از رکود اقتصادی در دولت روحانی، دو طبقه از مهم‌ترین طبقات جامعه یعنی کارگران و کارمندان به یکدیگر نزدیک شدند و جمعیت بزرگی را شکل داده‌اند. کارمندانِ دیروز که جزو طبقه متوسط بودند، با همان شأن اجتماعی سابق خود به لحاظ اقتصادی به طبقه زیرین پیوسته‌اند. کارمندان بیش از آنکه به دهقانان نزدیک باشند، مسائل و مشکلاتشان با طبقه کارگر همخوانی بیشتری دارد و هر دو این طبقات در نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مشغول کارند و درک و دریافت واقعی‌تری از وضعیت یکدیگر دارند. «کارگرمندان» توان آن را دارند تا در آینده‌ای نزدیک به طبقه‌ای مؤثر در رخدادهای سیاسی ازجمله انتخابات بدل شوند.‌طبقه مستضعفان -اگر چنین طبقه‌ای وجود داشته باشد- ترکیب پیچیده‌ای است از کشاورزان، کارگران، کارمندان و بی‌کاران. بی‌کارانِ تهیدستی که به دلیل ناتوانی‌های جسمی و بداقبالی‌های شغلی در موقعیت خاصی قرار گرفته‌اند؛ یا سربار خانواده‌اند یا سربار نهادهای حمایتی که از جمعیت‌های کم‌برخوردار حمایت می‌کنند. اینک شکاف عمیقی بین طیف‌هایی که با نام مستضعفان شناخته می‌شوند به وجود آمده است. با تساهل می‌توان گفت «کارگرمندان» به نوعی آگاهی طبقاتی دست یافته‌اند.

آنها حاضر نیستند همچون گذشته در رخدادهای سیاسی بدون درنظرگرفتن عواقب اقتصادی و سیاسی آن وارد گود شوند.
شاید یکی از دلایل مشارکت حداقلی در انتخابات مجلس یازدهم همین عدم مشارکت آنان بود؛ زیرا در ناصیه این نمایندگان بارقه‌ای از حمایت از این طبقات نمی‌دیدند. کارگرمندان نشان دادند سبد رأی اصولگرایان هنوز وابسته به طبقه متوسط سنتی است که در دوره احمدی‌نژاد قوام یافت و دهقانان و فرودستانی که چشم به دست نهادهای حمایتی دوخته‌اند. البته معلوم نیست این معادله تا 1400 دوام آورد. خاصه آنکه زمان کوتاهی تا انتخابات 1400 باقی مانده و بعید است مجلس به جز کارهای ایذایی کار دیگری انجام دهد.
فارغ از دخالت‌های خارجی در حوادث دی‌ماه 96 و آبان 98 به وضوح می‌توان ردپای کارگرمندان را در این اعتراضات مشاهده کرد. شاید غیاب طبقه متوسط سنتی که به لحاظ فرهنگی به اصولگرایان نزدیک‌اند و طبقه متوسط نخبگان که به اصلاح‌طلبان نزدیک‌اند، در خشونت‌بار بودن این اعتراضات بی‌تأثیر نبوده باشد. از سوی دیگر بعد از چهار دهه از انقلاب این اولین‌بار است که ما شاهد تنوع و تکثر و افتراق در طبقه مستضعفان هستیم. البته اگر وضعیت اقتصادی به همین منوال سپری شود با نوعی «پرولتریزه»‌شدن مواجه خواهیم بود. گویی این تعبیر مارکس درست از آب درآمده است: «حق رأی عمومی همچون عقربه قطب‌نمایی عمل می‌کند که در هر حال و سرانجام، حتی پس از نوسانات گوناگون، به سوی طبقه‌ای جهت‌گیری می‌کند که برای حکومت‌کردن فراخوانده می‌شود».
مارکس و انگلس اعتقادی به دورانداختن این قطب‌نما یا دستکاری آن هنگامی که جهتی غیر از جهت دلخواهشان را نشان می‌داد، نداشتند.1
اگرچه به شکلی دقیق نمی‌توان جایگاه و نقش طبقات را در دولت‌های چهار دهه گذشته بازنمایی کرد، اما شمایی کلی از حامیان این دولت‌ها وجود دارد. دولت هاشمی (سازندگی) دولتی برآمده از همه طیف‌ها بود، چراکه دولت او زمانی شکل گرفت که کشور هنوز از فضای انقلابی فاصله چندانی نگرفته بود و با اینکه دولتِ طبقه متوسط بود، اما مستضعفانِ آن زمان به این دولت رأی ‌دادند. مستضعفانِ آن دوران صرفا طبقه‌ای اقتصادی نبودند؛ طبقه‌ای فرهنگی بودند متشکل از خرده‌بورژواهای سنتی، کارگران و پیشه‌وران که علقه‌های سنتی و دینی داشتند و در مسیر دولت هاشمی به مخالفان جدی آن تبدیل شدند. درواقع بعد از دولت هاشمی بود که حضور طبقات و منافع طبقاتی در انتخابات معنا پیدا کرد.
دولت اصلاحات (خاتمی) و دولت مهرورزی (احمدی‌نژاد) نمونه بارز این ادعا هستند که اولی تعین‌یافته از طبقه متوسط شهری و دومی ترکیبی از طبقه مستضعفان و متوسط سنتی بود. با یک صورتبندی کلی، وضعیت حامیان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان این‌گونه خواهد بود؛ دو طبقه متوسط که به لحاظ فرهنگی با هم متفاوت‌اند، حامیان آنها را شکل می‌دهند. با این تفاوت که طبقه متوسط حامی اصلاح‌طلبان به لحاظ اقتصادی آسیب دیده و به طبقات پایین ریزش کرده‌اند و آنهایی هم که هنوز در این طبقه مانده‌اند، باوری به اصلاح‌طلبان و اصولگرایان ندارند. آنان همان کارگرمندان‌اند. اما طبقه سنتی که با دولت احمدی‌نژاد روی کار آمد، از آسیب‌های اقتصادی دولت روحانی تا حدودی در امان مانده است. این طبقه به همراه طبقات فرودستی که به لحاظ اعتقادی به اصولگرایان نزدیک‌اند، از اصولگرایان خاصه محمود احمدی‌نژاد حمایت می‌کنند. به همین دلیل است که اصولگرایان در پی اکثریت نیستند. آنها اقلیتی انقلابی را به اکثریت ترجیح می‌دهند به شرطی که با این اقلیت پیروز میدان باشند. همان‌گونه که در مجلس یازدهم این اتفاق افتاد. اما احمدی‌نژاد از این قاعده پیروی نمی‌کند؛ او تنها اصولگرایی است که سودای اکثریت دارد، اکثریتی یکدست. از این‌رو برای او خوشایند نیست که روشنفکران، نخبگان و دانشگاهیان پا به عرصه انتخابات بگذارند. اگر اوضاع این‌گونه پیش برود، احمدی‌نژاد در غیاب این گروه‌ها در پی جلب حمایت بخشی از کارگرمندان، این طبقه ناامید و معترض برخواهد آمد. او می‌داند پیروزی از راه سوم می‌گذرد؛ راه سومی که کلیدش را پیش از این زده بود؛ تخریب دستگاه قضا به ریاست آیت‌الله آملی‌لاریجانی که اکنون دادگاه امثال طبری بیش از هر زمان به کار او (احمدی‌نژاد) می‌آید. البته برخی بر این باورند آتش این انتقادات که احمدی‌نژاد آن را برافروخته، سرانجام دامن خودش و اطرافیانش را خواهد گرفت. به هر تقدیر احمدی‌نژاد در تلاش است سکه جریان سوم را به نام خود بزند. او یک بار این کار را آزموده است. در واقع می‌توان گفت احمدی‌نژاد مردی است که در به انحراف‌کشیدن مردم و جریان‌های سیاسی تبحر فراوانی دارد.
1. از مقاله مارکس، بلانکی و حاکمیت اکثریت/ مونتی جانسون، ترجمه آزاده ریاحی. از کتاب دیدگاه مارکس پیرامون دولت و دموکراسی در دوران گذار، نشر کلاغ

گره انتخابات ریاست‌جمهوری در سال 1400 به دست «کارگرمندان» باز خواهد شد. با اینکه در ایران طبقه منسجمی به نام طبقه کارگر وجود ندارد و دهقانان پراکنده‌اند و از اثرگذاری چندانی برخوردار نیستند، اما بعد از رکود اقتصادی در دولت روحانی، دو طبقه از مهم‌ترین طبقات جامعه یعنی کارگران و کارمندان به یکدیگر نزدیک شدند و جمعیت بزرگی را شکل داده‌اند. کارمندانِ دیروز که جزو طبقه متوسط بودند، با همان شأن اجتماعی سابق خود به لحاظ اقتصادی به طبقه زیرین پیوسته‌اند. کارمندان بیش از آنکه به دهقانان نزدیک باشند، مسائل و مشکلاتشان با طبقه کارگر همخوانی بیشتری دارد و هر دو این طبقات در نهادهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی مشغول کارند و درک و دریافت واقعی‌تری از وضعیت یکدیگر دارند. «کارگرمندان» توان آن را دارند تا در آینده‌ای نزدیک به طبقه‌ای مؤثر در رخدادهای سیاسی ازجمله انتخابات بدل شوند.‌طبقه مستضعفان -اگر چنین طبقه‌ای وجود داشته باشد- ترکیب پیچیده‌ای است از کشاورزان، کارگران، کارمندان و بی‌کاران. بی‌کارانِ تهیدستی که به دلیل ناتوانی‌های جسمی و بداقبالی‌های شغلی در موقعیت خاصی قرار گرفته‌اند؛ یا سربار خانواده‌اند یا سربار نهادهای حمایتی که از جمعیت‌های کم‌برخوردار حمایت می‌کنند. اینک شکاف عمیقی بین طیف‌هایی که با نام مستضعفان شناخته می‌شوند به وجود آمده است. با تساهل می‌توان گفت «کارگرمندان» به نوعی آگاهی طبقاتی دست یافته‌اند.

آنها حاضر نیستند همچون گذشته در رخدادهای سیاسی بدون درنظرگرفتن عواقب اقتصادی و سیاسی آن وارد گود شوند.
شاید یکی از دلایل مشارکت حداقلی در انتخابات مجلس یازدهم همین عدم مشارکت آنان بود؛ زیرا در ناصیه این نمایندگان بارقه‌ای از حمایت از این طبقات نمی‌دیدند. کارگرمندان نشان دادند سبد رأی اصولگرایان هنوز وابسته به طبقه متوسط سنتی است که در دوره احمدی‌نژاد قوام یافت و دهقانان و فرودستانی که چشم به دست نهادهای حمایتی دوخته‌اند. البته معلوم نیست این معادله تا 1400 دوام آورد. خاصه آنکه زمان کوتاهی تا انتخابات 1400 باقی مانده و بعید است مجلس به جز کارهای ایذایی کار دیگری انجام دهد.
فارغ از دخالت‌های خارجی در حوادث دی‌ماه 96 و آبان 98 به وضوح می‌توان ردپای کارگرمندان را در این اعتراضات مشاهده کرد. شاید غیاب طبقه متوسط سنتی که به لحاظ فرهنگی به اصولگرایان نزدیک‌اند و طبقه متوسط نخبگان که به اصلاح‌طلبان نزدیک‌اند، در خشونت‌بار بودن این اعتراضات بی‌تأثیر نبوده باشد. از سوی دیگر بعد از چهار دهه از انقلاب این اولین‌بار است که ما شاهد تنوع و تکثر و افتراق در طبقه مستضعفان هستیم. البته اگر وضعیت اقتصادی به همین منوال سپری شود با نوعی «پرولتریزه»‌شدن مواجه خواهیم بود. گویی این تعبیر مارکس درست از آب درآمده است: «حق رأی عمومی همچون عقربه قطب‌نمایی عمل می‌کند که در هر حال و سرانجام، حتی پس از نوسانات گوناگون، به سوی طبقه‌ای جهت‌گیری می‌کند که برای حکومت‌کردن فراخوانده می‌شود».
مارکس و انگلس اعتقادی به دورانداختن این قطب‌نما یا دستکاری آن هنگامی که جهتی غیر از جهت دلخواهشان را نشان می‌داد، نداشتند.1
اگرچه به شکلی دقیق نمی‌توان جایگاه و نقش طبقات را در دولت‌های چهار دهه گذشته بازنمایی کرد، اما شمایی کلی از حامیان این دولت‌ها وجود دارد. دولت هاشمی (سازندگی) دولتی برآمده از همه طیف‌ها بود، چراکه دولت او زمانی شکل گرفت که کشور هنوز از فضای انقلابی فاصله چندانی نگرفته بود و با اینکه دولتِ طبقه متوسط بود، اما مستضعفانِ آن زمان به این دولت رأی ‌دادند. مستضعفانِ آن دوران صرفا طبقه‌ای اقتصادی نبودند؛ طبقه‌ای فرهنگی بودند متشکل از خرده‌بورژواهای سنتی، کارگران و پیشه‌وران که علقه‌های سنتی و دینی داشتند و در مسیر دولت هاشمی به مخالفان جدی آن تبدیل شدند. درواقع بعد از دولت هاشمی بود که حضور طبقات و منافع طبقاتی در انتخابات معنا پیدا کرد.
دولت اصلاحات (خاتمی) و دولت مهرورزی (احمدی‌نژاد) نمونه بارز این ادعا هستند که اولی تعین‌یافته از طبقه متوسط شهری و دومی ترکیبی از طبقه مستضعفان و متوسط سنتی بود. با یک صورتبندی کلی، وضعیت حامیان اصلاح‌طلبان و اصولگرایان این‌گونه خواهد بود؛ دو طبقه متوسط که به لحاظ فرهنگی با هم متفاوت‌اند، حامیان آنها را شکل می‌دهند. با این تفاوت که طبقه متوسط حامی اصلاح‌طلبان به لحاظ اقتصادی آسیب دیده و به طبقات پایین ریزش کرده‌اند و آنهایی هم که هنوز در این طبقه مانده‌اند، باوری به اصلاح‌طلبان و اصولگرایان ندارند. آنان همان کارگرمندان‌اند. اما طبقه سنتی که با دولت احمدی‌نژاد روی کار آمد، از آسیب‌های اقتصادی دولت روحانی تا حدودی در امان مانده است. این طبقه به همراه طبقات فرودستی که به لحاظ اعتقادی به اصولگرایان نزدیک‌اند، از اصولگرایان خاصه محمود احمدی‌نژاد حمایت می‌کنند. به همین دلیل است که اصولگرایان در پی اکثریت نیستند. آنها اقلیتی انقلابی را به اکثریت ترجیح می‌دهند به شرطی که با این اقلیت پیروز میدان باشند. همان‌گونه که در مجلس یازدهم این اتفاق افتاد. اما احمدی‌نژاد از این قاعده پیروی نمی‌کند؛ او تنها اصولگرایی است که سودای اکثریت دارد، اکثریتی یکدست. از این‌رو برای او خوشایند نیست که روشنفکران، نخبگان و دانشگاهیان پا به عرصه انتخابات بگذارند. اگر اوضاع این‌گونه پیش برود، احمدی‌نژاد در غیاب این گروه‌ها در پی جلب حمایت بخشی از کارگرمندان، این طبقه ناامید و معترض برخواهد آمد. او می‌داند پیروزی از راه سوم می‌گذرد؛ راه سومی که کلیدش را پیش از این زده بود؛ تخریب دستگاه قضا به ریاست آیت‌الله آملی‌لاریجانی که اکنون دادگاه امثال طبری بیش از هر زمان به کار او (احمدی‌نژاد) می‌آید. البته برخی بر این باورند آتش این انتقادات که احمدی‌نژاد آن را برافروخته، سرانجام دامن خودش و اطرافیانش را خواهد گرفت. به هر تقدیر احمدی‌نژاد در تلاش است سکه جریان سوم را به نام خود بزند. او یک بار این کار را آزموده است. در واقع می‌توان گفت احمدی‌نژاد مردی است که در به انحراف‌کشیدن مردم و جریان‌های سیاسی تبحر فراوانی دارد.
1. از مقاله مارکس، بلانکی و حاکمیت اکثریت/ مونتی جانسون، ترجمه آزاده ریاحی. از کتاب دیدگاه مارکس پیرامون دولت و دموکراسی در دوران گذار، نشر کلاغ

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها