نگاهی دیگر به شبکه نمایش خانگی
جدال در نیمه دوم
مازیار معاونی: در زمان نگارش این یادداشت در روزهای آغازین دومین ماه پاییز، درست 10 سال و دو ماه از زمانی میگذرد که مجموعههایی به جز ساختههای دنبالهدار تلویزیونی، برای اولین بار به قاب شیشهای گیرندههای خانگی راه یافتند. مطابق انتظارات هم گشودهشدن این مسیر تازه بر عهده کسی گذاشته شده بود که محبوبیت عمومی و مقبولیت در عرصه ساخت آثار دنبالهدار نمایشی را توأمان در کنار هم داشته باشد. مهران مدیری با سابقه طولانی نزدیک به دو دههای (در آن بازه زمانی) در ساخت هر دو گونه مجموعه آیتمی و پیوسته طنز تلویزیونی، در آخرین پاییز دهه 80 مجموعه طنز «قهوه تلخ» را به عنوان اولین سریال شناختهشده شبکه نمایش خانگی روانه بازار عرضه کرد. ناگفته نماند که پیشتر و در نیمههای دهه 80 دو سریال «سیگنال موجود است» و «گنج مظفر» که به ترتیب توسط مهدی مظلومی و مهران مدیری کارگردانی شده بودند هم پس از ناکامی در راضیکردن مدیران وقت سیما به پخش تلویزیونی، مسیر شبکه نمایش خانگی را برای دیدهشدن برگزیده بودند؛ مسیری که در آن سالها به عنوان یک مسیر معمول توزیع مجموعههای نمایشی دنبالهدار تعریف نشده بود و دو فعالیت
دوبله آثار خارجی وارداتی و توزیع خانگی آثار سینمایی پس از طی چرخه اکران به عنوان اصلیترین کارکرد آن شناخته میشد.
اما از شهریور 89 تا زمان حاضر که تعداد سریالهای این شبکه در حال عبور از مرز 35 سریال است، این شبکه ابتدا با شتابی کم و بعد با سرعتی بیشتر بر تعداد محصولات و میزان تأثیرگذاری اجتماعی خود افزود تا به تدریج از یک رسانه نوپا در عرصه سریالسازی به شبکهای مهم و برخوردار از موقعیتی منحصربهفرد تبدیل شود؛ شبکهای که جایگاه تلویزیون به عنوان تنها رسانه تولیدکننده مجموعههای دنبالهدار نمایشی را در همین مدت کوتاه حیات خود تحتالشعاع قرار داد.
اگر نگاهی دقیقتر به کارنامه شبکه نمایش خانگی در عرصه سریالسازی بیندازیم، خواهیم دید که از سال 89 تا اوایل سال 95 که این شبکه نیمه اول دوره فعالیت 10ساله خود را میگذراند از یک سو تعداد خروجیهای آن هنوز در حد و اندازهای نبود که با پخش هرشبه سریال از شبکههای متعدد پخشکننده سریالهای تلویزیونی (شبکههای یک، دو، سه و پنج ) قابل مقایسه باشد و از طرف دیگر مضامین و قالب کلی آثار نمایش خانگی این دوره اولیه به شکل حساسیتبرانگیز سالهای اخیر نبود. در سالهای آغازین مهران مدیری فعالترین مجموعهساز نمایش خانگی بود که از «قهوه تلخ» تا «شوخی کردم»، «عطسه» و «ویلای من» به ساخت آثار طنز در رسانهای به جز رسانه واقع در خیابان جامجم ادامه داد و صرفنظر از مجموعه اینترنتی و فاقد مجوز «بمب خنده» که نوعی طنز سیاسی به شمار میرفت، در سایر ساختههایش در این شبکه، همان مسیر عافیتطلبانه پیشین خود را پی گرفت و به گونهای عمل نکرد که حتی حساسیت مدیران رسانه رقیب (تلویزیون) را نسبت به خود و نسبت به شبکه نمایش خانگی برانگیزد. در همین سالها، محمدحسین لطیفی با ساخت دو مجموعه «ساخت ایران» و سریال ناتمام «قلب یخی» و حسن فتحی با
شاهکار فراموشنشدنی «شهرزاد» از جمله فعالترین و شاخصترین مجموعهسازان نمایش خانگی بودند که اتفاقا هر دو هم از رسانه مسنتر تلویزیون به شبکه تحت مدیریت وزارت ارشاد مهاجرت کرده بودند.
مشکل اما از جایی آغاز شد که به تبع افزایش کمی محصولات شبکه نمایش خانگی و تغییر رویکرد حاکم بر بسیاری از آنها به ناگاه و شاید هم به شکلی ناخواسته دو رسانه متولی تولیدکننده سریال در برابر هم قرار گرفتند؛ در یک سو رسانه قدیمیتر با نگاه ایدئولوژیک خاص خود که همیشه به رویکردهای اصولگرایانه نزدیکتر بوده و همواره این قرابت را در محصولات نمایشی خود لحاظ کرده و در سوی مقابل رسانه مجموعهساز جوانتری که وزارتخانه متبوع آن، با قرائتهای سیاسی و ایدئولوژیک نزدیک به آرمانهای اصلاحطلبانه دولتهای وقت اداره شده و میشود. اگر بخواهیم به لحاظ تاریخی دقت و واکاوی بیشتری به خرج دهیم، شکاف میان سریالهای نمایش خانگی و مجموعههای تلویزیونی درست از تابستان 95 آغاز شد که منوچهر هادی سریال ملودرام «عاشقانه» را در یک فضا و اتمسفر خاص و ترکیب جذابی از ستارگان سینمایی و تلویزیونی راهی گیرندههای خانگی کرد. اتهام «ترویج لاکچری» در آثار نمایشی و افراط در نمایش مد و تجمل و فضاهای اصطلاحا «مرفه و پولداری» که این روزها به شدت متوجه شبکه نمایش خانگی است، از همین ملودرام عاشقانه ساخته منوچهر هادی آغاز شد. کارشناسان مخالف سیاستهای
سریالسازی ارشاد معتقد بودند (و هستند) که نمایش خانگی با چنین رویکرد تجملگرایانهای که در پیش گرفته، افزون بر ترویج نمادهای مصرفگرایی غرب در حال ارائه تصویری اشتباه و غیرمنطبق بر واقعیت از جامعه ایرانی است و در مقابل دستاندرکاران تولید این سریالها اذعان کردند که برعکس این خود سیماست که با دردستداشتن انحصار تولید سریال، دهههاست تصویری منطبق بر باورهای مدیران خود و نه شکلگرفته بر اساس واقعیات موجود اجتماعی را به نمایش میگذارد. در تمام این دوره حدودا پنجساله گذشته (از بهار 95 تا همین پاییز در حال گذار 99) این تعارض جاری و برقرار بوده و حتی هفته به هفته و ماه به ماه هم بر شدت و حدت آن افزوده شده است. به جز «عاشقانه»، سریالهای دیگری همچون «مانکن»، «همگناه» و سریال در حال پخش «آقازاده» جلوههای دیگری از ادامه رویکرد موسوم به تجملگرایی در شبکه نمایش خانگی بوده و هستند و در سوی دیگر هم که تلویزیون به ساخت مجموعههای نمایشی مطابق فرمولها و سیاستهای خود ادامه میدهد و کار به جایی رسیده که چندماهی است زمزمههای سپردن اختیار تصویب سریالهای نمایش خانگی به سیما به گوش میرسد. زمزمههایی که حتی اخباری مبنی
بر تصویب قطعیاش منتشر شد و مطابق انتظارات واکنشهای شدید طرف مقابل را هم به همراه داشت و راستش هنوز هم به شکل دقیق، قطعی و نهایی نمیدانیم که آیا در حال حاضر تمام اختیار تصویب سریالهای نمایش خانگی به تلویزیون سپرده شده و باید ماجرای شکاف عمیق ایدئولوژیک میان دو گونه سریال ساخت دو رسانه متمایز را تمامشده بدانیم یا کشمکشها هنوز هم در پس پرده ادامه دارد؟
اما فارغ از تمام این تعارضها، رویاروییها و نتایج حاصل از آنها، آنچه هرگز برای پاسخدادن به آن تلاشی نشده، این است که سیاست و تدبیر پشت تولید این میزان سریال در هر دو حوزه تلویزیون و ارشاد چیست؟ سالها پخش هرشبه سریال از شبکههای متعدد تلویزیونی (و بعد بازپخششان از شبکههای آیفیلم و تماشا و شبکههای استانی) به جز دمدستیکردن مقوله ارزشمند سریال و ازبینبردن جایگاه بااهمیت گذشته این مدیوم چه سودی داشته که حالا یک رسانه دیگر ولو با دید و ایدئولوژی کاملا متفاوت و متمایز هم به میدان آمده و باران سریالی دیگری را روی سر مخاطبان آوار کند؟ اتخاذ تدابیر مناسب، عملی و غیرشعاری برای حل این معضل شاید از ادامه کشمکش و جنگ قدرت بیثمر دو سازمان رسمی کشور مهمتر و کارسازتر باشد.
مازیار معاونی: در زمان نگارش این یادداشت در روزهای آغازین دومین ماه پاییز، درست 10 سال و دو ماه از زمانی میگذرد که مجموعههایی به جز ساختههای دنبالهدار تلویزیونی، برای اولین بار به قاب شیشهای گیرندههای خانگی راه یافتند. مطابق انتظارات هم گشودهشدن این مسیر تازه بر عهده کسی گذاشته شده بود که محبوبیت عمومی و مقبولیت در عرصه ساخت آثار دنبالهدار نمایشی را توأمان در کنار هم داشته باشد. مهران مدیری با سابقه طولانی نزدیک به دو دههای (در آن بازه زمانی) در ساخت هر دو گونه مجموعه آیتمی و پیوسته طنز تلویزیونی، در آخرین پاییز دهه 80 مجموعه طنز «قهوه تلخ» را به عنوان اولین سریال شناختهشده شبکه نمایش خانگی روانه بازار عرضه کرد. ناگفته نماند که پیشتر و در نیمههای دهه 80 دو سریال «سیگنال موجود است» و «گنج مظفر» که به ترتیب توسط مهدی مظلومی و مهران مدیری کارگردانی شده بودند هم پس از ناکامی در راضیکردن مدیران وقت سیما به پخش تلویزیونی، مسیر شبکه نمایش خانگی را برای دیدهشدن برگزیده بودند؛ مسیری که در آن سالها به عنوان یک مسیر معمول توزیع مجموعههای نمایشی دنبالهدار تعریف نشده بود و دو فعالیت
دوبله آثار خارجی وارداتی و توزیع خانگی آثار سینمایی پس از طی چرخه اکران به عنوان اصلیترین کارکرد آن شناخته میشد.
اما از شهریور 89 تا زمان حاضر که تعداد سریالهای این شبکه در حال عبور از مرز 35 سریال است، این شبکه ابتدا با شتابی کم و بعد با سرعتی بیشتر بر تعداد محصولات و میزان تأثیرگذاری اجتماعی خود افزود تا به تدریج از یک رسانه نوپا در عرصه سریالسازی به شبکهای مهم و برخوردار از موقعیتی منحصربهفرد تبدیل شود؛ شبکهای که جایگاه تلویزیون به عنوان تنها رسانه تولیدکننده مجموعههای دنبالهدار نمایشی را در همین مدت کوتاه حیات خود تحتالشعاع قرار داد.
اگر نگاهی دقیقتر به کارنامه شبکه نمایش خانگی در عرصه سریالسازی بیندازیم، خواهیم دید که از سال 89 تا اوایل سال 95 که این شبکه نیمه اول دوره فعالیت 10ساله خود را میگذراند از یک سو تعداد خروجیهای آن هنوز در حد و اندازهای نبود که با پخش هرشبه سریال از شبکههای متعدد پخشکننده سریالهای تلویزیونی (شبکههای یک، دو، سه و پنج ) قابل مقایسه باشد و از طرف دیگر مضامین و قالب کلی آثار نمایش خانگی این دوره اولیه به شکل حساسیتبرانگیز سالهای اخیر نبود. در سالهای آغازین مهران مدیری فعالترین مجموعهساز نمایش خانگی بود که از «قهوه تلخ» تا «شوخی کردم»، «عطسه» و «ویلای من» به ساخت آثار طنز در رسانهای به جز رسانه واقع در خیابان جامجم ادامه داد و صرفنظر از مجموعه اینترنتی و فاقد مجوز «بمب خنده» که نوعی طنز سیاسی به شمار میرفت، در سایر ساختههایش در این شبکه، همان مسیر عافیتطلبانه پیشین خود را پی گرفت و به گونهای عمل نکرد که حتی حساسیت مدیران رسانه رقیب (تلویزیون) را نسبت به خود و نسبت به شبکه نمایش خانگی برانگیزد. در همین سالها، محمدحسین لطیفی با ساخت دو مجموعه «ساخت ایران» و سریال ناتمام «قلب یخی» و حسن فتحی با
شاهکار فراموشنشدنی «شهرزاد» از جمله فعالترین و شاخصترین مجموعهسازان نمایش خانگی بودند که اتفاقا هر دو هم از رسانه مسنتر تلویزیون به شبکه تحت مدیریت وزارت ارشاد مهاجرت کرده بودند.
مشکل اما از جایی آغاز شد که به تبع افزایش کمی محصولات شبکه نمایش خانگی و تغییر رویکرد حاکم بر بسیاری از آنها به ناگاه و شاید هم به شکلی ناخواسته دو رسانه متولی تولیدکننده سریال در برابر هم قرار گرفتند؛ در یک سو رسانه قدیمیتر با نگاه ایدئولوژیک خاص خود که همیشه به رویکردهای اصولگرایانه نزدیکتر بوده و همواره این قرابت را در محصولات نمایشی خود لحاظ کرده و در سوی مقابل رسانه مجموعهساز جوانتری که وزارتخانه متبوع آن، با قرائتهای سیاسی و ایدئولوژیک نزدیک به آرمانهای اصلاحطلبانه دولتهای وقت اداره شده و میشود. اگر بخواهیم به لحاظ تاریخی دقت و واکاوی بیشتری به خرج دهیم، شکاف میان سریالهای نمایش خانگی و مجموعههای تلویزیونی درست از تابستان 95 آغاز شد که منوچهر هادی سریال ملودرام «عاشقانه» را در یک فضا و اتمسفر خاص و ترکیب جذابی از ستارگان سینمایی و تلویزیونی راهی گیرندههای خانگی کرد. اتهام «ترویج لاکچری» در آثار نمایشی و افراط در نمایش مد و تجمل و فضاهای اصطلاحا «مرفه و پولداری» که این روزها به شدت متوجه شبکه نمایش خانگی است، از همین ملودرام عاشقانه ساخته منوچهر هادی آغاز شد. کارشناسان مخالف سیاستهای
سریالسازی ارشاد معتقد بودند (و هستند) که نمایش خانگی با چنین رویکرد تجملگرایانهای که در پیش گرفته، افزون بر ترویج نمادهای مصرفگرایی غرب در حال ارائه تصویری اشتباه و غیرمنطبق بر واقعیت از جامعه ایرانی است و در مقابل دستاندرکاران تولید این سریالها اذعان کردند که برعکس این خود سیماست که با دردستداشتن انحصار تولید سریال، دهههاست تصویری منطبق بر باورهای مدیران خود و نه شکلگرفته بر اساس واقعیات موجود اجتماعی را به نمایش میگذارد. در تمام این دوره حدودا پنجساله گذشته (از بهار 95 تا همین پاییز در حال گذار 99) این تعارض جاری و برقرار بوده و حتی هفته به هفته و ماه به ماه هم بر شدت و حدت آن افزوده شده است. به جز «عاشقانه»، سریالهای دیگری همچون «مانکن»، «همگناه» و سریال در حال پخش «آقازاده» جلوههای دیگری از ادامه رویکرد موسوم به تجملگرایی در شبکه نمایش خانگی بوده و هستند و در سوی دیگر هم که تلویزیون به ساخت مجموعههای نمایشی مطابق فرمولها و سیاستهای خود ادامه میدهد و کار به جایی رسیده که چندماهی است زمزمههای سپردن اختیار تصویب سریالهای نمایش خانگی به سیما به گوش میرسد. زمزمههایی که حتی اخباری مبنی
بر تصویب قطعیاش منتشر شد و مطابق انتظارات واکنشهای شدید طرف مقابل را هم به همراه داشت و راستش هنوز هم به شکل دقیق، قطعی و نهایی نمیدانیم که آیا در حال حاضر تمام اختیار تصویب سریالهای نمایش خانگی به تلویزیون سپرده شده و باید ماجرای شکاف عمیق ایدئولوژیک میان دو گونه سریال ساخت دو رسانه متمایز را تمامشده بدانیم یا کشمکشها هنوز هم در پس پرده ادامه دارد؟
اما فارغ از تمام این تعارضها، رویاروییها و نتایج حاصل از آنها، آنچه هرگز برای پاسخدادن به آن تلاشی نشده، این است که سیاست و تدبیر پشت تولید این میزان سریال در هر دو حوزه تلویزیون و ارشاد چیست؟ سالها پخش هرشبه سریال از شبکههای متعدد تلویزیونی (و بعد بازپخششان از شبکههای آیفیلم و تماشا و شبکههای استانی) به جز دمدستیکردن مقوله ارزشمند سریال و ازبینبردن جایگاه بااهمیت گذشته این مدیوم چه سودی داشته که حالا یک رسانه دیگر ولو با دید و ایدئولوژی کاملا متفاوت و متمایز هم به میدان آمده و باران سریالی دیگری را روی سر مخاطبان آوار کند؟ اتخاذ تدابیر مناسب، عملی و غیرشعاری برای حل این معضل شاید از ادامه کشمکش و جنگ قدرت بیثمر دو سازمان رسمی کشور مهمتر و کارسازتر باشد.