سرقتاولیها؟
کامران فریدونی
چندیپیش یکی از مسئولان نیروی انتظامی اعلام کرد تعداد سرقتاولیها
50 درصد رشد کرده است.
چه اصطلاح تفکربرانگیزی و ترسناکی؛ سرقتاولیها!
نمیخواهم فعلا این را که چرا برخی دست به دزدی میزنند، بررسی کنم که خود موضوع مفصل دیگری است؛ هماکنون میخواهم کمی، فقط کمی این اصطلاح هشداردهنده «سرقتاولیها» را بشکافم. پرواضح است که سرقتاولیها یعنی کسانی که برای نخستینبار دست به سرقت زدهاند یا کسانی که برای نخستینبار سرقت ناموفقی داشتهاند و به دام پلیس افتادهاند. در هر صورت آنها سابقهدار نیستند. احتمالا تا همین چندیپیش کسبوکاری داشتهاند یا برای کسی یا جایی کار میکردند و درآمدی داشتهاند تا روزگار را هرچند بهدشواری بگذرانند؛ اما شرایط و عواملی آنها را بیکار و بدون دستمزد کرده، آنچنان که ظاهرا خود را ناگزیر از سرقت دیدهاند. درست است که کسانی حتی در شرایط دشوار هم حاضر به این کار نیستند اما حقیقت این است که همگان شبیه به هم نیستند. برخی مسئولاند و نانخوار و خانواده دارند که این موضوع بیشتر به آنها فشار میآورد. هرکس شاید بتواند سروصدای معده خالی خود را نشنیده بگیرد، اما اگر نانآور کسانی باشد، موضوع به این سادگیها نخواهد بود. میدانم که برخی خواهند گفت از نظر آنها هیچ دلیلی عمل سارقان را موجه نمیکند، اما ظرفیت همه یکی نیست؛ در عین
حال همه ما قابلیت انجام هر کاری را داریم و بههرحال این حرفها نه شکم گشنهای را سیر میکند و نه این مشکل اجتماعی را از بین میبرد. پس چاره کار چیست؟ اکنون چاره این ناچاران این است که کسی دستشان را بگیرد و گشنگان آنها را نانی دهد و این وظیفه هیچکس نیست جز همهکس! مگر میشود در همسایگی ما گشنهای باشد و ما شب راحت بخوابیم. چه کسی تضمین میدهد که خانه و نفر بعدی ما نباشیم که گشنهای از دیوارش بالا بیاید. افراد جامعه از هم جدا نیستند و نمیتوانند باشند. خوشخیالی است اگر به دیوار بلند خود، قفلی که بر در خانهمان زدهایم و به نگهبانی که گماشتهایم دل خوش کنیم. آیا سراغ ندارید دزدانی که دیوار و قفل و نگهبان جلودار آنها نبوده است!؟ باید دست این افراد آسیبپذیر را گرفت و به کاری گمارد. خردمندانه است که در زندگی اجتماعی تنها به فکر خود نباشیم. باید بدانیم که منافع ما در گرو منافع جمع است. فراموش نکنیم که در این بیماری همهگیر ممکن است مشاغلی به خاطر نبودن خریدار کسبوکارش نابود شود. یادتان بیاید که روزی از آنها هم خرید میکردیم، به خاطر خودمان هم که شده نگذاریم دکانهایشان تخته شود که شاید برخی از آنها از
سر ناچاری... و در بلندمدت هم لازم است بدانیم که بسیار از آنچه را که بدیهی میدانیم، باید آموزش داد؛ چیزهایی مانند پیوستگی آسیبهای اجتماعی و منافع گروهی، لزوم درک متقابل، همدلی، مهربانی، شفقت و بسیاری واجبات دیگر را که جای آموزشدادن آنها نیز هیچجایی نیست جز مدرسه. زندگی آموختنی است.
چندیپیش یکی از مسئولان نیروی انتظامی اعلام کرد تعداد سرقتاولیها
50 درصد رشد کرده است.
چه اصطلاح تفکربرانگیزی و ترسناکی؛ سرقتاولیها!
نمیخواهم فعلا این را که چرا برخی دست به دزدی میزنند، بررسی کنم که خود موضوع مفصل دیگری است؛ هماکنون میخواهم کمی، فقط کمی این اصطلاح هشداردهنده «سرقتاولیها» را بشکافم. پرواضح است که سرقتاولیها یعنی کسانی که برای نخستینبار دست به سرقت زدهاند یا کسانی که برای نخستینبار سرقت ناموفقی داشتهاند و به دام پلیس افتادهاند. در هر صورت آنها سابقهدار نیستند. احتمالا تا همین چندیپیش کسبوکاری داشتهاند یا برای کسی یا جایی کار میکردند و درآمدی داشتهاند تا روزگار را هرچند بهدشواری بگذرانند؛ اما شرایط و عواملی آنها را بیکار و بدون دستمزد کرده، آنچنان که ظاهرا خود را ناگزیر از سرقت دیدهاند. درست است که کسانی حتی در شرایط دشوار هم حاضر به این کار نیستند اما حقیقت این است که همگان شبیه به هم نیستند. برخی مسئولاند و نانخوار و خانواده دارند که این موضوع بیشتر به آنها فشار میآورد. هرکس شاید بتواند سروصدای معده خالی خود را نشنیده بگیرد، اما اگر نانآور کسانی باشد، موضوع به این سادگیها نخواهد بود. میدانم که برخی خواهند گفت از نظر آنها هیچ دلیلی عمل سارقان را موجه نمیکند، اما ظرفیت همه یکی نیست؛ در عین
حال همه ما قابلیت انجام هر کاری را داریم و بههرحال این حرفها نه شکم گشنهای را سیر میکند و نه این مشکل اجتماعی را از بین میبرد. پس چاره کار چیست؟ اکنون چاره این ناچاران این است که کسی دستشان را بگیرد و گشنگان آنها را نانی دهد و این وظیفه هیچکس نیست جز همهکس! مگر میشود در همسایگی ما گشنهای باشد و ما شب راحت بخوابیم. چه کسی تضمین میدهد که خانه و نفر بعدی ما نباشیم که گشنهای از دیوارش بالا بیاید. افراد جامعه از هم جدا نیستند و نمیتوانند باشند. خوشخیالی است اگر به دیوار بلند خود، قفلی که بر در خانهمان زدهایم و به نگهبانی که گماشتهایم دل خوش کنیم. آیا سراغ ندارید دزدانی که دیوار و قفل و نگهبان جلودار آنها نبوده است!؟ باید دست این افراد آسیبپذیر را گرفت و به کاری گمارد. خردمندانه است که در زندگی اجتماعی تنها به فکر خود نباشیم. باید بدانیم که منافع ما در گرو منافع جمع است. فراموش نکنیم که در این بیماری همهگیر ممکن است مشاغلی به خاطر نبودن خریدار کسبوکارش نابود شود. یادتان بیاید که روزی از آنها هم خرید میکردیم، به خاطر خودمان هم که شده نگذاریم دکانهایشان تخته شود که شاید برخی از آنها از
سر ناچاری... و در بلندمدت هم لازم است بدانیم که بسیار از آنچه را که بدیهی میدانیم، باید آموزش داد؛ چیزهایی مانند پیوستگی آسیبهای اجتماعی و منافع گروهی، لزوم درک متقابل، همدلی، مهربانی، شفقت و بسیاری واجبات دیگر را که جای آموزشدادن آنها نیز هیچجایی نیست جز مدرسه. زندگی آموختنی است.