|

جهان ایرانی، دشمنان تاریخی و مسئله آذربایجان

شرق: داریوش افروز‌اردبیلی، نویسنده کتاب داستانی «دیوانه بوده!» خودش را فرزند سبلان و آذربایجان می‌داند. شغل اصلی او دامپزشکی است و در روستاهای آذربایجان مشغول به کار است. در نوشته‌هایش اما دغدغه پژوهش‌های تاریخی و فعالیت‌های ادبی دارد. او زاده اردبیل در سال 1352 و به همین دلیل خودش را در امتداد سنت تاریخ‌نگاری سنتی آذربایجان می‌بیند. کتاب «دیوانه بوده!» داستانی تاریخی - پژوهشی است که آگاهی‌های بسیار ارزنده‌ای درباره مسائل فرهنگی و زبانی آذربایجان به دست می‌دهد. آنچه در ادامه می‌آید مشروح گفت‌وگویی با نویسنده همین کتاب است.

چه شد که به فکر نوشتن کتاب «دیوانه بوده!» افتادید؟
پس از آغاز کارم در استان‌های اردبیل و آذربایجان شرقی به‌عنوان یک دامپزشک متوجه نکته مهم و در‌عین‌حال سرنوشت‌سازی شدم. زهرپاشی‌های گسترده‌ای توسط دشمنان تاریخی ایران در محور و سرزمین‌های شمال غربی کشورمان از سال‌ها پیش آغاز شده بود و هدف آن نیز این بود تا جان و روان بیشتر این هم‌میهنان ما به‌ویژه نسل جوان را با تزریق اندیشه‌های ایران‌ستیزانه زهرآگین کند. این زهرپاشی‌ها در وهله نخست تاریخ ایرانی ما را در آذرآبادگان نشانه گرفته بود و بر آن بود تا با خوانشی سراپا دروغین و جعلی و ساختگی از آن تاریخ، آشکارا همه واقعیت‌های مربوط به پیشینه زبانی و هویتی و همچنین میراث معنوی و گذشته‌های انکارناشدنی آذربایجان را نفی کند. هرچند این اقدامات تا به امروز نیز همچنان از سوی نیروهای ایران‌ستیز ادامه دارد‌ اما در آن هنگام من می‌پنداشتم کمبود پژوهش در زمینه گذشته‌های تاریخی و زبانی آذربایجان مایه آن شده است که کمابیش امکان تأثیرپذیری‌های احتمالی در این زمینه از سوی شماری از هم‌میهنان ما در آینده‌های دور ‌و ‌نزدیک وجود دارد و باید اندیشناک بود؛ اما پس از مطالعه بسیار دریافتم که با وجود کارهای پژوهشی که دست بر قضا بیشترشان به دست فرزندان آذربایجان انجام شده و دانشمند برجسته زنده‌یاد سید‌احمد کسروی‌تبریزی آغازگر این راه بوده است و نویسندگان و پژوهشگران برجسته‌ای مانند یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، محمدامین ریاحی‌خویی، منوچهر مرتضوی، ناصح ناطق، محمدرضا شعار و در روزگاران نزدیک‌تر کسانی چون فیروز منصوری و ناصر همرنگ کارهای ارزشمندی در این زمینه به دست داده‌اند، کمبودی در این زمینه در کار نیست و دشمنان ایران از برخی ناآگاهی‌های احتمالی در این زمینه‌ها بهره‌برداری می‌کنند و با پاشیدن خاک در چشم‌ها بر آن‌‌اند تا دریافت‌های مغرضانه، دروغین و ایران‌ستیزانه خود را به خورد مردم آذربایجان بدهند، از‌این‌رو به این اندیشه افتادم که با طرح پرسش در کالبد داستانی بلند درباره تاریخ و زبان و فرهنگ مردم آذربایجان، آگاهی‌های درست و بایسته را که پیش‌تر توسط این بزرگان پژوهیده و کاویده شده است، در دسترس خوانندگان به‌ویژه نسل جوان قرار بدهم. خواسته بنیادین من از آغاز تا انجام کتاب این بود. یعنی بیان واقعیت‌های تاریخ و فرهنگ آذربایجان به شکل داستان.
به‌این‌ترتیب آیا احساس می‌کنید از نظر فرم و محتوا به خواسته‌تان نزدیک شده‌اید؟
‌ فرم و محتوا در این اثر همدیگر را تکمیل می‌کنند. داستان در کالبد گفت‌وگویی بلند و دامنه‌دار میان محمد بی‌ریا، وزیر فرهنگ نگون‌بخت دولت خودخوانده و دست‌نشانده فرقه دموکرات پیشه‌وری که پس از برده‌شدن به باکو گرفتار خشم سیاست‌مداران اتحاد جماهیر شوروی و زندان، شکنجه، تبعید و آواره اردوگاه‌های کار اجباری شد از یک ‌سو و شخصیتی پندارین به نام «مادر ایران» از دیگر سو ادامه پیدا می‌کند. نخست بی‌ریا از سرنوشت تیره و تباه خود برای او می‌گوید و سپس مادر ایران تاریخ آذربایجان را از دوره پیش از مادها تا روزگار کنونی ما به کوتاهی بررسی می‌کند و در این گذر آگاهی‌های ارزنده‌ای درباره چگونگی دیگر‌شدن زبان مردم آذربایجان به دست می‌دهد. بررسی واژه‌های موجود در گویش کنونی مردم آذربایجان و همچنین ویژگی‌های زبانی آن و نام‌های جغرافیایی آذربایجان و همچنین برنامه‌های روس و انگلیس برای پدید‌آوردن دودستگی و دشمنی در میان ملت ایران و نیز کارهای میسیونرهای اروپایی و آمریکایی در آذربایجان از دیگر بخش‌های کتاب هستند. در امتداد این گفتارها چرایی سرنوشت تلخ و عبرت‌آموز محمد بی‌ریا نیز از چشم مادر ایران دور نمانده است.
شما در این اثر بارها از رواج زبان ترکی در دوره‌های متأخر در آذربایجان و نیز از جایگزینی آن با گویش آذری نام برده‌اید. روایت غالب در‌این‌باره از رواج تدریجی زبان ترکی در آذربایجان از روزگار آمدن سلجوقیان سخن می‌گوید. این فرایند چگونه شکل گرفته است؟
تغییر الگوی زبانی در آذربایجان از آذری به ترکی فرایندی دور‌و‌دراز و شگفت است. با‌این‌حال این تغییر بعدها اتفاق افتاده است؛ یعنی صدها سال پس از برآمدن سلجوقیان، در سال‌های پایانی سده دهم هجری و سال‌های آغازین سده یازدهم هجری. در این روزگاران به‌ دلیل عصیان‌های فراوانی که در قلمروی دولت عثمانی پدید آمد، ناامنی‌ها و کشتارها و هرج‌ومرج‌های گسترده در سرزمین آناتولی رخ داد. بیشتر این عصیان‌ها از ناحیه مردمانی صورت می‌گرفت که گرایش ایران‌خواهانه داشتند. مذهب آنها شیعه و زبان آنها ترکی بود. این عصیان‌ها با سرکوب شدید از سوی عثمانی‌های ایران‌ستیز روبه‌رو شد. پیامد مهم این رخدادها کوچ گسترده مردم ستمدیده آناتولی به سمت مرزهای شمال غربی ایران یعنی قفقاز و آذربایجان بود. این کوچندگان که بعدها بخشی از بدنه ارتش دولت صفوی را تشکیل دادند، تیره‌های کوچ‌رویی بودند که اقتصاد و معیشت آنها بر پایه رمه‌داری و شبانی بود. آنها پس از مستقر‌شدن در این خطه، به نوعی به‌عنوان مرزداران طبیعی شمال غربی ایران درآمدند. با‌این‌حال استقرار آنها در آذربایجان با گسترش و چیرگی زبان ترکی و تغییر الگوی زبانی از آذری به ترکی همراه بود. در قفقاز به دلیل حضور کم‌شمار آنها فرایند تغییر الگوی زبانی بعدها رخ داد. پس از بسته‌شدن عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای بخشی از این تیره‌ها به دلیل ویژگی‌های معیشتی که داشتند، ناگزیر بودند همچنان در میانه دامنه‌های شمالی سبلان و رود ارس ییلاق و قشلاق کنند. دولت قاجار برای دور‌کردن ایشان از مرزهای روسیه بخشی از آنها را به‌سوی سرزمین‌های مرکزی ایران مانند جنوب آذربایجان و زنجان کشاند و این خود دور تازه‌ای از گسترش زبان ترکی را در آذربایجان پدید آورد. بخش‌های دیگری از آنها را دولت روسیه و در شهرهای نوبنیاد یا نوسازی‌شده در درون قفقاز از مرز ایران تا مرز داغستان یک‌جانشین کرد و این نیز به تغییر الگوی زبانی در اران انجامید.
‌شما در این گفت‌وگو از تعبیر «گویش آذربایجانی» به جای زبان ترکی بهره می‌برید. چرا؟
‌این امر چند دلیل دارد. نخست اینکه از دید زبان‌شناسان سخن‌گفتن از «زبان ترکی» در جایگاه یک زبان یگانه به‌هیچ‌روی درست نیست. آنها ترجیح می‌دهند عبارت درست‌تر «زبان‌های ترکی» را در چنین هنگامه‌هایی به کار بگیرند. چنانچه در تقسیم‌بندی‌های زبانی نیز ما با گروه زبانی‌های ترکی شرقی و ترکی غربی روبه‌رو هستیم. هرکدام از این زبان‌ها با همه همسانی‌ها و اشتراکاتی که دارند، گرامر و دستور زبان و شبکه‌های واژگانی خود را دارند. تفاوت‌های ساختاری و واژگانی زبان‌های ترکی چنان است که بیشتر گویشوران زبان‌های ترکی شرقی و ترکی غربی غالبا زبان همدیگر را نمی‌فهمند. نمونه زنده آن رخداد مربوط به گردهمایی مقام‌های سیاسی کشورهای ترک‌زبان جهان بود که با حضور کشورهای قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان، ترکیه و... در سال‌های نخست پس از فروپاشی شوروی برگزار شد که به دلیل آنکه هیچ‌کدام از سران کشورهای مزبور زبان یکدیگر را نمی‌فهمیدند، ناگزیر شدند مترجم روسی و انگلیسی بیاورند. دو دیگر آنکه زمانی که می‌گوییم زبان ترکی، بی‌آنکه خودمان بخواهیم سخن ما بار معنایی تباری و نژادی و هویتی پیدا می‌کند؛ یعنی شنونده پیش خود می‌پندارد که اگر کسی به ترکی سخن می‌گوید، پس ترک است. بنده برای پرهیز از این دو لغزش است که می‌گویم گویش آذربایجانی. همچنین درباره همین گویش آذربایجانی یعنی زبان کنونی مردم آذربایجان باید بدانیم که از نظر واژگانی بیش از 80 درصد واژه‌های موجود در زبان کنونی مردم آذربایجان فارسی یا واژه‌های کهن آذری یا عربی از راه فارسی است. از نظر ساختاری نیز زبان رایج مردم آذربایجان نه از یک ساختار ترکی به معنای خاص و عام آن بلکه از یک ساختار کاملا ایرانی مانند ساختار زبان فارسی پیروی می‌کند. افزون بر اینها گسترش همین گویش نیز در بخش‌های فراوانی از آذربایجان چندان مسبوق به سابقه نیست؛ برای نمونه تا 80 سال پیش مردم آستارا به تالشی سخن می‌گفتند. دیگرگون‌شدن زبان مردم آستارا مایه آن نمی‌شود که ما نژاد آنها را ترک و غز و تاتار و ترکمن بدانیم.
در آغاز این گفت‌وگو از چراییِ کتاب «دیوانه بوده!» سخن رفت. در پایان آیا می‌توان از چیستیِ و درون‌مایه اصلی آن‌ یا از کامیابی انتقال پیام آن به خواننده سخن گفت؟
سخن‌گفتن درباره کامیابی آن هنوز زود است و باید منتظر بود. درباره پیام بنیادین آن اما من همواره بر این باورم که در این روزگار خطیر حتی لحظه‌ای نیز نباید در درستی نکته‌هایی تردید کرد که می‌توانند به گفتارهایی سودمند از این دست بینجامند. ایران به‌عنوان کانون جغرافیایی جهان همواره آماج کینه‌ها و دشمنی‌ها بوده و خواهد بود، از‌این‌رو ما همواره باید هوشیار باشیم و با دست خود آب در آسیاب دشمنانمان نریزیم. همان‌گونه که گفتم، دیگر‌شدن زبان و گویش مردم آذربایجان، به‌معنای دیگر‌شدن تیره و تبار و از آن بالاتر دیگر‌شدن فرهنگ ایشان نبوده و نخواهد بود و امروزه آذربایجانی از هر ایرانی دیگری ایرانی‌تر است. در‌عین‌حال این خواننده و مخاطب عام و سپس منتقد ادبی و تاریخی و مخاطب خاص هستند که هرکدام در آینده‌های دور و نزدیک و البته به فراخور نشان خواهند داد که نوشته‌شدن کتاب‌هایی از‌این‌دست تا چه اندازه در رویارویی با پیامدهای اقدامات ایران‌ستیزانه در منطقه آذرآبادگان کامیاب و بایسته بوده است. من بسیار امیدوارم.

شرق: داریوش افروز‌اردبیلی، نویسنده کتاب داستانی «دیوانه بوده!» خودش را فرزند سبلان و آذربایجان می‌داند. شغل اصلی او دامپزشکی است و در روستاهای آذربایجان مشغول به کار است. در نوشته‌هایش اما دغدغه پژوهش‌های تاریخی و فعالیت‌های ادبی دارد. او زاده اردبیل در سال 1352 و به همین دلیل خودش را در امتداد سنت تاریخ‌نگاری سنتی آذربایجان می‌بیند. کتاب «دیوانه بوده!» داستانی تاریخی - پژوهشی است که آگاهی‌های بسیار ارزنده‌ای درباره مسائل فرهنگی و زبانی آذربایجان به دست می‌دهد. آنچه در ادامه می‌آید مشروح گفت‌وگویی با نویسنده همین کتاب است.

چه شد که به فکر نوشتن کتاب «دیوانه بوده!» افتادید؟
پس از آغاز کارم در استان‌های اردبیل و آذربایجان شرقی به‌عنوان یک دامپزشک متوجه نکته مهم و در‌عین‌حال سرنوشت‌سازی شدم. زهرپاشی‌های گسترده‌ای توسط دشمنان تاریخی ایران در محور و سرزمین‌های شمال غربی کشورمان از سال‌ها پیش آغاز شده بود و هدف آن نیز این بود تا جان و روان بیشتر این هم‌میهنان ما به‌ویژه نسل جوان را با تزریق اندیشه‌های ایران‌ستیزانه زهرآگین کند. این زهرپاشی‌ها در وهله نخست تاریخ ایرانی ما را در آذرآبادگان نشانه گرفته بود و بر آن بود تا با خوانشی سراپا دروغین و جعلی و ساختگی از آن تاریخ، آشکارا همه واقعیت‌های مربوط به پیشینه زبانی و هویتی و همچنین میراث معنوی و گذشته‌های انکارناشدنی آذربایجان را نفی کند. هرچند این اقدامات تا به امروز نیز همچنان از سوی نیروهای ایران‌ستیز ادامه دارد‌ اما در آن هنگام من می‌پنداشتم کمبود پژوهش در زمینه گذشته‌های تاریخی و زبانی آذربایجان مایه آن شده است که کمابیش امکان تأثیرپذیری‌های احتمالی در این زمینه از سوی شماری از هم‌میهنان ما در آینده‌های دور ‌و ‌نزدیک وجود دارد و باید اندیشناک بود؛ اما پس از مطالعه بسیار دریافتم که با وجود کارهای پژوهشی که دست بر قضا بیشترشان به دست فرزندان آذربایجان انجام شده و دانشمند برجسته زنده‌یاد سید‌احمد کسروی‌تبریزی آغازگر این راه بوده است و نویسندگان و پژوهشگران برجسته‌ای مانند یحیی ذکاء، عبدالعلی کارنگ، محمدامین ریاحی‌خویی، منوچهر مرتضوی، ناصح ناطق، محمدرضا شعار و در روزگاران نزدیک‌تر کسانی چون فیروز منصوری و ناصر همرنگ کارهای ارزشمندی در این زمینه به دست داده‌اند، کمبودی در این زمینه در کار نیست و دشمنان ایران از برخی ناآگاهی‌های احتمالی در این زمینه‌ها بهره‌برداری می‌کنند و با پاشیدن خاک در چشم‌ها بر آن‌‌اند تا دریافت‌های مغرضانه، دروغین و ایران‌ستیزانه خود را به خورد مردم آذربایجان بدهند، از‌این‌رو به این اندیشه افتادم که با طرح پرسش در کالبد داستانی بلند درباره تاریخ و زبان و فرهنگ مردم آذربایجان، آگاهی‌های درست و بایسته را که پیش‌تر توسط این بزرگان پژوهیده و کاویده شده است، در دسترس خوانندگان به‌ویژه نسل جوان قرار بدهم. خواسته بنیادین من از آغاز تا انجام کتاب این بود. یعنی بیان واقعیت‌های تاریخ و فرهنگ آذربایجان به شکل داستان.
به‌این‌ترتیب آیا احساس می‌کنید از نظر فرم و محتوا به خواسته‌تان نزدیک شده‌اید؟
‌ فرم و محتوا در این اثر همدیگر را تکمیل می‌کنند. داستان در کالبد گفت‌وگویی بلند و دامنه‌دار میان محمد بی‌ریا، وزیر فرهنگ نگون‌بخت دولت خودخوانده و دست‌نشانده فرقه دموکرات پیشه‌وری که پس از برده‌شدن به باکو گرفتار خشم سیاست‌مداران اتحاد جماهیر شوروی و زندان، شکنجه، تبعید و آواره اردوگاه‌های کار اجباری شد از یک ‌سو و شخصیتی پندارین به نام «مادر ایران» از دیگر سو ادامه پیدا می‌کند. نخست بی‌ریا از سرنوشت تیره و تباه خود برای او می‌گوید و سپس مادر ایران تاریخ آذربایجان را از دوره پیش از مادها تا روزگار کنونی ما به کوتاهی بررسی می‌کند و در این گذر آگاهی‌های ارزنده‌ای درباره چگونگی دیگر‌شدن زبان مردم آذربایجان به دست می‌دهد. بررسی واژه‌های موجود در گویش کنونی مردم آذربایجان و همچنین ویژگی‌های زبانی آن و نام‌های جغرافیایی آذربایجان و همچنین برنامه‌های روس و انگلیس برای پدید‌آوردن دودستگی و دشمنی در میان ملت ایران و نیز کارهای میسیونرهای اروپایی و آمریکایی در آذربایجان از دیگر بخش‌های کتاب هستند. در امتداد این گفتارها چرایی سرنوشت تلخ و عبرت‌آموز محمد بی‌ریا نیز از چشم مادر ایران دور نمانده است.
شما در این اثر بارها از رواج زبان ترکی در دوره‌های متأخر در آذربایجان و نیز از جایگزینی آن با گویش آذری نام برده‌اید. روایت غالب در‌این‌باره از رواج تدریجی زبان ترکی در آذربایجان از روزگار آمدن سلجوقیان سخن می‌گوید. این فرایند چگونه شکل گرفته است؟
تغییر الگوی زبانی در آذربایجان از آذری به ترکی فرایندی دور‌و‌دراز و شگفت است. با‌این‌حال این تغییر بعدها اتفاق افتاده است؛ یعنی صدها سال پس از برآمدن سلجوقیان، در سال‌های پایانی سده دهم هجری و سال‌های آغازین سده یازدهم هجری. در این روزگاران به‌ دلیل عصیان‌های فراوانی که در قلمروی دولت عثمانی پدید آمد، ناامنی‌ها و کشتارها و هرج‌ومرج‌های گسترده در سرزمین آناتولی رخ داد. بیشتر این عصیان‌ها از ناحیه مردمانی صورت می‌گرفت که گرایش ایران‌خواهانه داشتند. مذهب آنها شیعه و زبان آنها ترکی بود. این عصیان‌ها با سرکوب شدید از سوی عثمانی‌های ایران‌ستیز روبه‌رو شد. پیامد مهم این رخدادها کوچ گسترده مردم ستمدیده آناتولی به سمت مرزهای شمال غربی ایران یعنی قفقاز و آذربایجان بود. این کوچندگان که بعدها بخشی از بدنه ارتش دولت صفوی را تشکیل دادند، تیره‌های کوچ‌رویی بودند که اقتصاد و معیشت آنها بر پایه رمه‌داری و شبانی بود. آنها پس از مستقر‌شدن در این خطه، به نوعی به‌عنوان مرزداران طبیعی شمال غربی ایران درآمدند. با‌این‌حال استقرار آنها در آذربایجان با گسترش و چیرگی زبان ترکی و تغییر الگوی زبانی از آذری به ترکی همراه بود. در قفقاز به دلیل حضور کم‌شمار آنها فرایند تغییر الگوی زبانی بعدها رخ داد. پس از بسته‌شدن عهدنامه‌های گلستان و ترکمانچای بخشی از این تیره‌ها به دلیل ویژگی‌های معیشتی که داشتند، ناگزیر بودند همچنان در میانه دامنه‌های شمالی سبلان و رود ارس ییلاق و قشلاق کنند. دولت قاجار برای دور‌کردن ایشان از مرزهای روسیه بخشی از آنها را به‌سوی سرزمین‌های مرکزی ایران مانند جنوب آذربایجان و زنجان کشاند و این خود دور تازه‌ای از گسترش زبان ترکی را در آذربایجان پدید آورد. بخش‌های دیگری از آنها را دولت روسیه و در شهرهای نوبنیاد یا نوسازی‌شده در درون قفقاز از مرز ایران تا مرز داغستان یک‌جانشین کرد و این نیز به تغییر الگوی زبانی در اران انجامید.
‌شما در این گفت‌وگو از تعبیر «گویش آذربایجانی» به جای زبان ترکی بهره می‌برید. چرا؟
‌این امر چند دلیل دارد. نخست اینکه از دید زبان‌شناسان سخن‌گفتن از «زبان ترکی» در جایگاه یک زبان یگانه به‌هیچ‌روی درست نیست. آنها ترجیح می‌دهند عبارت درست‌تر «زبان‌های ترکی» را در چنین هنگامه‌هایی به کار بگیرند. چنانچه در تقسیم‌بندی‌های زبانی نیز ما با گروه زبانی‌های ترکی شرقی و ترکی غربی روبه‌رو هستیم. هرکدام از این زبان‌ها با همه همسانی‌ها و اشتراکاتی که دارند، گرامر و دستور زبان و شبکه‌های واژگانی خود را دارند. تفاوت‌های ساختاری و واژگانی زبان‌های ترکی چنان است که بیشتر گویشوران زبان‌های ترکی شرقی و ترکی غربی غالبا زبان همدیگر را نمی‌فهمند. نمونه زنده آن رخداد مربوط به گردهمایی مقام‌های سیاسی کشورهای ترک‌زبان جهان بود که با حضور کشورهای قرقیزستان، ازبکستان، قزاقستان، ترکیه و... در سال‌های نخست پس از فروپاشی شوروی برگزار شد که به دلیل آنکه هیچ‌کدام از سران کشورهای مزبور زبان یکدیگر را نمی‌فهمیدند، ناگزیر شدند مترجم روسی و انگلیسی بیاورند. دو دیگر آنکه زمانی که می‌گوییم زبان ترکی، بی‌آنکه خودمان بخواهیم سخن ما بار معنایی تباری و نژادی و هویتی پیدا می‌کند؛ یعنی شنونده پیش خود می‌پندارد که اگر کسی به ترکی سخن می‌گوید، پس ترک است. بنده برای پرهیز از این دو لغزش است که می‌گویم گویش آذربایجانی. همچنین درباره همین گویش آذربایجانی یعنی زبان کنونی مردم آذربایجان باید بدانیم که از نظر واژگانی بیش از 80 درصد واژه‌های موجود در زبان کنونی مردم آذربایجان فارسی یا واژه‌های کهن آذری یا عربی از راه فارسی است. از نظر ساختاری نیز زبان رایج مردم آذربایجان نه از یک ساختار ترکی به معنای خاص و عام آن بلکه از یک ساختار کاملا ایرانی مانند ساختار زبان فارسی پیروی می‌کند. افزون بر اینها گسترش همین گویش نیز در بخش‌های فراوانی از آذربایجان چندان مسبوق به سابقه نیست؛ برای نمونه تا 80 سال پیش مردم آستارا به تالشی سخن می‌گفتند. دیگرگون‌شدن زبان مردم آستارا مایه آن نمی‌شود که ما نژاد آنها را ترک و غز و تاتار و ترکمن بدانیم.
در آغاز این گفت‌وگو از چراییِ کتاب «دیوانه بوده!» سخن رفت. در پایان آیا می‌توان از چیستیِ و درون‌مایه اصلی آن‌ یا از کامیابی انتقال پیام آن به خواننده سخن گفت؟
سخن‌گفتن درباره کامیابی آن هنوز زود است و باید منتظر بود. درباره پیام بنیادین آن اما من همواره بر این باورم که در این روزگار خطیر حتی لحظه‌ای نیز نباید در درستی نکته‌هایی تردید کرد که می‌توانند به گفتارهایی سودمند از این دست بینجامند. ایران به‌عنوان کانون جغرافیایی جهان همواره آماج کینه‌ها و دشمنی‌ها بوده و خواهد بود، از‌این‌رو ما همواره باید هوشیار باشیم و با دست خود آب در آسیاب دشمنانمان نریزیم. همان‌گونه که گفتم، دیگر‌شدن زبان و گویش مردم آذربایجان، به‌معنای دیگر‌شدن تیره و تبار و از آن بالاتر دیگر‌شدن فرهنگ ایشان نبوده و نخواهد بود و امروزه آذربایجانی از هر ایرانی دیگری ایرانی‌تر است. در‌عین‌حال این خواننده و مخاطب عام و سپس منتقد ادبی و تاریخی و مخاطب خاص هستند که هرکدام در آینده‌های دور و نزدیک و البته به فراخور نشان خواهند داد که نوشته‌شدن کتاب‌هایی از‌این‌دست تا چه اندازه در رویارویی با پیامدهای اقدامات ایران‌ستیزانه در منطقه آذرآبادگان کامیاب و بایسته بوده است. من بسیار امیدوارم.