|

نقد و نظری بر نمایش «کاتورِسک» به کارگردانی محسن مصطفی‌پور

اگر آدم نباشد زندگی نیست!

«زندگی را خیلی جدی نگیرید، چون در هر صورت از آن زنده بیرون نخواهید رفت». (آلبرت هابرد/ نویسنده، هنرمند و فیلسوف آمریکایی)

اگر آدم نباشد زندگی نیست!

احمد‌رضا حجارزاده‌

 

«زندگی را خیلی جدی نگیرید، چون در هر صورت از آن زنده بیرون نخواهید رفت».

(آلبرت هابرد/ نویسنده، هنرمند و فیلسوف آمریکایی)

نمایش «کاتورِسک» به کارگردانی محسن مصطفی‌پور، در‌واقع بیان تصویری این جمله مشهور «آلبرت هابرد» از رویکردی فلسفی به مفهوم زندگی است که مصطفی‌پور با خلق نمایشی بی‌کلام در قالب فرم و تلفیقی از کاریکاتور و گروتسک آن را اجرا کرده است. نمایش «کاتورسک» اثری ساده و بی‌ادعا، ولی عمیق و پرمعناست که نباید از اجرای آن به سادگی گذشت. نویسنده و کارگردان این نمایش، با نگاهی دقیق و درست به مهم‌ترین رویدادهای سیر زندگی انسان از تولد تا مرگ، موفق شده نگاهی طنزآلود و متفکر به جریان زیست بشری داشته باشد و جالب‌تر اینکه سعی کرده در پروسه بررسی مراحل زندگی، یک انسان ایرانی را با همه موانع و محدودیت‌هایش به نمایش بگذارد. این‌گونه است که «کاتورِسک»، روایت 12 اپیزود کوتاه خود را با عبارت «آبرو» آغاز می‌کند؛ واژه‌ای که در ایران‌‌زمین سرمنشأ بسیاری از مشکلات خانوادگی و اجتماعی ماست و پس از آن به مسائلی مانند «حجاب»، «مدرسه و دانشگاه»، «خدا»، «موفقیت» و «تریبون» می‌رسد. همچنین انیمیشن‌ها و کپشن‌های کوتاه و اغلب شاعرانه‌ای که پیش از شروع هر بخش به وسیله ویدئوپروجکشن در معرض دید و شنید تماشاگر قرار می‌گیرند، به شکلی موجز و مفید جای خالی دیالوگ را در طول نمایش پر می‌کنند تا مخاطب از دیدن موقعیت‌های متنوع شخصیت‌ها، گیج و سردرگم نشود. به عبارتی دیگر، جمله‌هایی را که پیش از آغاز هر پازل بر دیوار نقش می‌بندند، می‌توان ترجمان حرکات فرم بازیگران دانست.

محسن مصطفی‌پور ابتدا تولد یا زایش انسان را به تجاوزی قانونی تعبیر می‌کند که از سنین پایین شروع می‌شود و بعد می‌شنویم که: «باز در 10سالگی، 11سالگی، 12سالگی، 13، 14 ... ! تا 17سالگی به‌طور سالانه، سپس نیم‌سالانه، سپس ربع‌سالانه، سپس ماهانه، هفتگی، روزانه، نیم‌روزانه، ساعتی، نیم‌ساعتی و خیلی زود ثانیه‌ای»، ولی در نتیجه همین لحظه‌هاست که نهاد «خانواده» شکل می‌گیرد و وارد پازل دوم می‌شویم. با‌این‌حال کارگردان موفق شده در بازتعریف تصویری خود از هر پازل زندگی، علاوه بر رعایت زیبایی‌شناسی دیداری و اجرائی، معنای درستی را از منظر مفهومی روی صحنه و در ذهن تماشاگر تصویر و تبیین ‌کند. برای نمونه نگاه ‌کنید به پازل‌های «خدا» و «مرگ» که در نهایت سادگی، زیباترین تابلو و معنا را پیش‌روی تماشاگر زنده می‌کنند. در‌حالی‌که همه بخش‌ها توسط بازیگران متعدد و با حرکات فراوان و دشوار بدنی اجرا می‌شود، پازل خدا خالی از هر موجودی‌ است و تنها چیزی که برای دیدن و شنیدن وجود دارد، نور و سکوت است. آیا می‌توان خدا را از این زیباتر به نمایش گذاشت؟ در پازل مرگ هم می‌بینیم انسانی که به پایان راه رسیده، با رقص و شادمانی وارد حلقه نور می‌شود که انگار همان خداست و جمله «بازگشت همه به سوی اوست» را تداعی می‌کند‌. یا ببینید در دو بخش «موفقیت» و «تریبون»، مفهوم راحت‌طلبی در دستیابی به موفقیت نزد مردم و همین‌طور فعالیت‌های سیاسی و حزبی با شعار و سخنرانی‌های فریبنده، چقدر گویا و درست اجرا می‌شوند. پایان‌بندی نمایش نیز فوق‌العاده‌ست. وقتی انسان به مرگ و نیستی می‌رسد و زمین از وجودش پاک می‌شود، زیستگاه او چیزی جز ویرانه نخواهد بود. به تعبیری دیگر، اگر آدم نباشد، زندگی نیست.

حضور دو بازیگر ثابت با دو جنس زن و مرد در دو سوی صحنه، ایده خلاقانه و تحسین‌برانگیزی در نمایش «کاتورسک» است. تماشاگری که از آغاز تا فرجام نمایش، دو نوزاد پیچیده در قنداق را روی دیوار می‌بیند. در طول اجرا می‌بیند که دو اجراگر ثابت صحنه، در سکوت کامل و به آهستگی تمام بدن خود را باندپیچی می‌کنند؛ انگار به عنوان نمایندگان بشریت، زخم‌های بی‌شماری را که در طول زندگی بر آنها تحمیل می‌شود، باندپیچی می‌کنند تا هنگامی که به ملاقات مرگ می‌روند، درست مثل زمان نوزادی خود، این‌ بار به‌جای قنداق، کفن‌پوش باشند.

همچنین استفاده از مشارکت تماشاگران ردیف اول حین اجرا به‌عنوان نورپردازان صحنه، از ویژگی‌های خوب نمایش است که هم هوش و حواس بیننده را برای روشن و خاموش‌کردن چراغ‌قوه‌ها هم‌زمان با صدای زنگ و شکستن شیشه به کار می‌گیرد، هم او را وا‌‌می‌دارد تا با انداختن نور روی صحنه و نقش‌آفرینان، خود را بخشی از اجرا بداند. ضمن اینکه به‌کارگیری مخاطب در مقام نورپرداز، می‌تواند تأکیدی بر معنای روشن‌شدن نور چشم انسان برای دیدن لحظه‌هایی از زندگی و رویدادهای رفتاری و گفتاری بشری در دنیا باشد.

طراحی ماسک‌های بازیگران به‌صورت اجزای صورت ‌-چشم‌ها، دهان، بینی و گوش‌ها-‌ بسیار هوشمندانه است. انتخاب و طراحی چنین ماسک‌هایی، گویای آن است که انسان در نهایت چیزی جز صورت نیست و این حواس اصلی او هستند که در همکاری با یکدیگر به زندگی‌اش معنا می‌بخشند.

با‌این‌حال، نمایش «کاتورِسک»، گرچه از ایده اجرائی و نمایش‌نامه درخورتوجهی برخوردار است، متأسفانه از دو ضعف کوچک رنج می‌برد؛ اول، عدم هماهنگی بازیگران در اجرای حرکات فرم است. بازیگران با وجود قابلیت و مهارت‌های فیزیکی برای اجرای نقش خود، در برخی لحظه‌ها یکدستی و هماهنگی مناسبی ندارند و نظم تصویری قاب‌ها و موقعیت‌ها را برهم می‌زنند. دوم، افت ریتم در بعضی از پازل‌هاست که تناسب ضرباهنگ نمایش را در کلیت نمایش از بین برده است. برای نمونه، در پازل‌های «فعل» و «قهرمان»، نمایش دچار چنان رخوت و کش‌آمدگی بی‌دلیل و خسته‌کننده‌ای می‌شود که مخاطب برای تمام‌شدن آن بخش‌ها، لحظه‌شماری می‌کند.

با این وجود، نمایش «کاتورِسک» اثری بسیار خوش‌فکر و خلاقانه است که در صورت برخورداری از امکانات بهتر و حمایت مسئولان و دست‌اندرکاران تئاتر، می‌تواند برای به تصویر کشیدن جنبه‌های دیگری از معنای زندگی ادامه پیدا کند و جریان‌ساز باشد.

 

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها