|

اگر مهاجرت سخت است پس چرا برنمی‌گردند؟

بسیاری از مهاجران به امید زندگی بهتر تمام دارایی‌های مادی و معنوی خود را در چمدان می‌گذارند و می‌روند و برنامه‌ای برای بازگشت ندارند.

اگر مهاجرت سخت است پس چرا برنمی‌گردند؟

پرداختن به موضوع مهاجرت تا حدودی تکراری شده و مخاطب علاقه‌مند به این موضوع، قبل از این که مطلب را بخواند در ذهن خود آرشیو کاملی از اطلاعات مربوط به آن را مرور می‌کند و تقریبا با همه جوانبش آشناست.

اگر بخواهم به عنوان کسی که در داخل کشور به موضوع مهاجرت نگاه می‌کند به بررسی این مسئله بپردازم، حرف تازه‌ای برای گفتن نخواهم داشت زیرا گفتنی‌ها در فضای مجازی و رسانه‌های دیگر گفته شده، ولی اگر از زاویه‌ای متفاوت و به عنوان کسی که این مسیر را طی کرده است به موضوع مهاجرت بپردازم، اطلاعات جدیدی مطرح خواهد شد که شاید بتواند به کسانی که قصد مهاجرت دارند کمک کند تا بهتر و منطقی‌تر تصمیم بگیرند و بعد قدم در این راه بگذارند.

اکثر کسانی که در داخل و خارج از کشور به‌عنوان موسسه مهاجرتی، آژانس مسافرتی یا وکیل مهاجرت (البته عنوانی به اسم وکیل مهاجرت نداریم و این اسمی است که خودشان روی خودشان گذاشته‌اند!) فعالیت می‌کنند، با تبلیغات گمراه‌کننده و ارائه اطلاعات غلط در مورد رفاه و سطح زندگی در کشورهای مقصد، برای خودشان درآمد بادآورده و برای متقاضیان، حسرت و تاریکی به ارمغان می‌آورند و به سرنوشت متقاضیان مهاجرت، کمترین اهمیتی نمی‌دهند.

 

 

برای مطالعه قوانین مهاجرت کشورهای مختلف، منبع کامل و جامعی به زبان فارسی وجود ندارد و منابع در دسترس، معمولا متعلق به خود موسسات و وکلای مهاجرتی است که به عمد در آن‌ها اطلاعات گنگ و غلط ولی وسوسه‌کننده داده می‌شود تا موجب سردرگمی کسانی شود که قصد مهاجرت دارند و در نهایت مجبور(!) شوند برای کسب اطلاعات کامل‌تر با این وکلا و موسسات تماس بگیرند و وارد بازی آن‌ها شوند. حتی اگر کسی به زبان انگلیسی تسلط داشته باشد، سایت‌های رسمی اداره‌های مهاجرت در کشورهای مختلف، حاوی اطلاعاتی کلی برای تمام مهاجران از سراسر دنیا هستند، در حالی که قوانین مهاجرتی برای اتباع کشورهای مختلف بسته به شرایط و روابط سیاسی و اقتصادی بین دو کشور، متفاوت و پیدا کردن جزئیات قوانین مربوط به مهاجران هر کشور در این سایت‌ها تقریبا غیرممکن است.

من به عنوان کسی که از طریق قانونی، مهاجرت به فرانسه را تجربه کرده، تجربیاتم را می‌نویسم تا اگر کسی قصد مهاجرت داشت، کورکورانه اقدام نکند و طعمه سودجویان فعال در این حوزه نشود. قصدم این نیست که کسی را از مهاجرت منصرف کنم زیرا این یک تصمیم شخصی است و شرایط هر کسی تفاوت دارد ولی اگر بدانیم در این مسیر با چه مواردی مواجه خواهیم شد و چه سرنوشتی در انتظارمان است، بهتر می‌توانیم تصمیم‌گیری کنیم.

برای قشر متوسط

در تمام جوامع، سه گروه اجتماعی اصلی وجود دارند: قشر فقیر، قشر مرفه و قشر متوسط که رویکردهای اصلی و میزان قدرت و ضعف کشورها در همه حوزه‌ها بر اساس توانایی و استعداد قشر متوسط تعیین می‌شود. اگر در کشوری، جمعیت قشر متوسط بیشتر از دو قشر فقیر و مرفه باشد، آن کشور در صنعت، علوم، اقتصاد، تجارت و... حرفی برای گفتن خواهد داشت و کشورهای پیشرفته دقیقا چنین بافت جمعیتی دارند.

 

 

مخاطب اصلی من برای نوشتن این مطلب و گفتن تجربیات مهاجرت، خانواده‌هایی هستند که در ایران، تحصیلات، کار و درآمد متوسط دارند و زندگی آرام همراه با رفاه نسبی را برای خودشان فراهم کرده‌اند و از جایگاه اجتماعی مناسبی برخوردارند و می‌خواهند تحت‌تأثیر تبلیغات وکلا و موسسات مهاجرتی، حاصل تمامی زحمات خود را برای رسیدن به خوشبختی بیش‌تر در معرض خطر قرار دهند. هرچند بقیه کسانی هم که قصد مهاجرت دارند باید حتما درست و دقیق تحقیق کنند و فریب تبلیغات سوداگران حوزه مهاجرت را نخورند.

تجربیات من مربوط به مهاجرت به فرانسه است ولی با توجه به این که سبک و سطح زندگی در اکثر کشورهای مهاجرپذیر اروپایی تقریبا یکی است، دانستن این تجربیات برای کسانی که قصد مهاجرت به سایر کشورهای اروپایی را هم دارند مفید خواهد بود.

 

 

مهاجرت، اتفاقی جهانی

تصوری که از مهاجرت در ذهن اکثر ایرانی‌ها وجود دارد این است که یک شهروند کشور جهان سوم برای پیشرفت و به دست آوردن آینده‌ای روشن به یکی از کشورهای مرفه و پیشرفته مهاجرت کند، در حالی که چنین تصوری از اساس اشتباه است. وقتی شما وارد کشوری مانند فرانسه می‌شوید از حضور تعداد زیاد مهاجران چینی، ژاپنی، کره‌ای، کانادایی، آلمانی، انگلیسی و اتباع سایر کشورهایی که خودشان جزو کشورهای مهاجرپذیر هستند تعجب می‌کنید.

هر کشوری در حوزه خاصی پیشرو است و اتباع سایر کشورها برای کار، آموزش و حتی زندگی به آن مهاجرت می‌کنند؛ مثلا یک ژاپنی وقتی به موسیقی علاقه دارد برای رسیدن به سطوح بالای علم موسیقی به اتریش مهاجرت می‌کند یا یک آمریکایی علاقه‌مند به مد و طراحی لباس، برای رسیدن به سقف آرزوهایش به فرانسه مهاجرت می‌کند. این تصور که دلیل مهاجرت، فقط فرار از فقر و ناامنی و رسیدن به رفاه و خوشبختی است اشتباه است و بسیاری از اتباع کشورهای پیشرفته هم برای رسیدن به اهداف و آرزوهایشان دست به مهاجرت می‎زنند.

جالب است بدانید که تعداد زیادی از جوانان آلمان، انگلیس، فرانسه و سایر کشورهای اروپایی برای تجربه زندگی مستقل، آشنایی با فرهنگ سایر کشورها و روبه‌رو شدن با چالش‌های دور بودن از خانواده، به کشورهای دیگر مهاجرت می‌کنند و حتی به شغل‌های موقت مانند پرستاری کودک و نگهداری حیوانات و کار در رستوران مشغول می‌شوند تا هزینه این ماجراجویی را تامین کنند. در فرهنگ اروپایی، جوانان مستقل شدن را یک ارزش می‌دانند و برای رسیدن به آن، راه‌های مختلفی را تجربه می‌کنند که یکی از این راه‌ها مهاجرت کردن است. انواع دیگر مهاجرت مانند تحصیل و تجارت و... نشان می‌دهد انسان‌ها فارغ از ملیت، رنگ و نژاد، اقدام به مهاجرت می‌کنند و این اتفاقی غیرعادی نیست.

مهاجرت در ایران

از سال‌های دور، ایرانیان زیادی برای ادامه تحصیل، تجارت یا تغییر سبک زندگی، اقدام به مهاجرت می‌کردند، ولی مهاجرتی که این روزها شاهد آن هستیم از مسیر درست، خارج و سبب تحمیل هزینه مادی و معنوی زیاد به متقاضیان مهاجرت و ایجاد درآمد بی‌حساب و کتاب برای سودجویان فعال در این زمینه شده است.

 

 

همان‌طور که اشاره شد، مهاجرت به معنای واقعی آن، نه فقط معضل نیست بلکه می‌تواند راهی باشد برای پیشرفت و شکوفایی کسانی که برای رسیدن به اهداف خود تلاش می‌کنند ولی اتفاقی که این روزها در ایران شاهد آن هستیم مهاجرت کورکورانه است که زندگی‌های زیادی را به تباهی کشیده و سرنوشت بسیاری از هموطنان را به تاریکی سوق داده است.

اگر سری به دادگاه‌ها بزنید، از تعداد زیاد پرونده‌های مربوط به کلاهبرداری شرکت‌ها و وکلای مهاجرتی متعجب می‌شوید. البته شاکیان این پرونده‌ها کسانی هستند که در داخل ایران متوجه کلاهبرداری شده‌اند و امکان شکایت دارند، زیرا کسانی که از کشور خارج شده و در کشور مقصد متوجه شده‌اند که در دام شیادان گرفتارند، دیگر امکان شکایت ندارند. آن‌ها از ترس این که شکایت و پرونده قضایی، در پروسه صدور اقامتشان در کشور مقصد خللی ایجاد کند، از خیر شکایت میگذرند و عجیب است که تا کنون هیچ‌کدام از مراجع ذیربط در داخل کشور به عملکرد این شرکت‌ها و وکلای مهاجرتی حساسیت نشان نداده‌اند!

زندگی در فرانسه

سطح و نحوه زندگی در فرانسه و البته بقیه کشورهای اروپایی به دلیل تفاوت‌های فرهنگی و اقلیمی با سطح و نحوه زندگی در ایران تفاوت دارد. تجربه‌ای که خودم کسب کردم این است که مقایسه زندگی مردم دو کشور با دو اقلیم و دو فرهنگ متفاوت اشتباه است. زندگی در هر کشوری بر اساس اقلیم و فرهنگ مردمش، معایب و مزایایی دارد که مختص خود آن کشور است.

این تصور که چون فرانسه در زمینه اقتصادی و فرهنگی و... جزو کشورهای برتر دنیاست، پس سطح زندگی در آن بالاتر از کشورهای دیگر است کاملا غلط به نظر می‌رسد، زیرا سطح زندگی و تعریف رفاه در یک کشور با کشورهای دیگر متفاوت است.

حتما اخبار میزان بالای رضایت اروپایی‌ها از زندگی و این که شادترین مردم دنیا هستند را شنیده‌اید. دلیلش این نیست که آن‌ها هیچ مشکلی ندارند بلکه استانداردهای زندگی نرمال آن‌ها با ما متفاوت است. اروپایی‌ها توقع زیادی از زندگی ندارند و درصد کمی از آن‌ها به تجملات علاقه‌مندند، صرفه‌جویی در فرهنگشان یک ارزش است و به خاطر همین، کمتر احساس کمبود و ناراحتی می‌کنند.

آیا در ایران آپارتمان ۱۰ متری واقع در ساختمانی ۵۰ ساله و فرسوده در طبقه هفتم و بدون آسانسور داریم؟ ما در ایران به کسی که در این شرایط زندگی می‌کند می‌گوییم فقیر، ولی در پاریس چنین شرایطی کاملا نرمال است، بسیاری از آپارتمان‌هایی که زیر ۸۰۰ یورو اجاره داده می‌شوند چنین شرایطی دارند و به کسانی که در این آپارتمان‌ها زندگی می‌کنند فقیر نمی‌گویند.

حتما باورش برایتان سخت خواهد بود اگر بگویم یک زن و شوهر فرانسوی که با توجه به خانه و اتومبیلشان، جزو قشر متوسط محسوب می‌شدند بعد از حدود ۹ سال زندگی مشترک و با داشتن دو فرزند، ماشین لباسشویی خریدند! بر خلاف ایران که باید همه لوازم در شروع زندگی مشترک فراهم باشد، در فرانسه لوازم آغاز زندگی فقط یخچال و تخت‌خواب و یک کاناپه دونفره است. حتی تلویزیون هم جزو لوازم ضروری محسوب نمی‌شود. در محوطه پارکینگ بسیاری از فروشگاه‌های بزرگ پاریس، ماشین لباسشویی‌های عمومی قرار داده شده تا مردم با پرداخت یک یا دو یورو لباس‌هایشان را بشویند، زیرا فضای آپارتمان‌ها معمولا به قدری محدود است که امکان نصب ماشین لباسشویی نیست.

لباسشویی عمومی در پاریس

دولت‌های کشورهایی مانند فرانسه، همان‌طور که بلدند با کشورهای دیگر دنیا سیاستمدارانه رفتار کنند، در داخل کشورشان هم خیلی زیرکانه سطح زندگی نرمال را برای مردم خودشان طوری تعریف کرده‌اند که بتوانند با کمترین هزینه، کشور را اداره کنند و در عین حال مردم هم احساس خوشبختی داشته باشند.

در جوامع پیشرفته که ظاهرا کشورهای ثروتمندی به نظر می‌رسند، جمعیت قشر متوسط از جمعیت فقیر و مرفه خیلی بیشتر است، زیرا تقریبا تمام امور اجرایی کشور به عهده قشر متوسط و دستاوردهای علمی، هنری، فرهنگی و به طور کل، موفقیت‌های بنیادین کشور غالبا محصول تلاش و فعالیت این قشر است. دلیل اصلی پیشرفت این کشورها دقیقا همین است که قشر مفید و کم‌هزینه جامعه را در اکثریت نگه می‌دارند.

یکی از مشکلاتی که این روزها به دلیل اشکالات مدیریتی در حوزه‌های مختلف گریبان‌گیر کشور ما شده، ناترازی جمعیتی در لایه‌های اجتماعی است؛ یعنی جمعیت فقیر و مرفه که نقش اساسی در برنامه‌ریزی و اداره امور کشور ندارند، هر روز در حال افزایش هستند، ولی مدام از جمعیت قشر متوسط که نقش اساسی در پیشبرد امور کشور دارند کاسته می‌شود و شوربختانه بیشتر کسانی که این روزها تصمیم به مهاجرت کورکورانه می‌گیرند از همین قشر متوسط و تحصیل‌کرده هستند که حضورشان برای رشد کشور در همه ابعاد لازم است. مهاجرت این قشر از جامعه، هم به ضرر خودشان است هم به ضرر کشور.

در فرانسه، دسترسی به گاز و نفت، محدود و دسترسی به انرژی برق به دلیل فعالیت نیروگاه‌های اتمی، راحت و بدون محدودیت است ولی هزینه برق آن‌قدر بالاست که مردم در مصرف آن صرفه‌جویی می‌کنند. آن‌ها در زمستان، فقط یک رادیاتور در خانه روشن می‌کنند و در عوض لباس گرم می‌پوشند. هزینه برق یک خانه ۷۰ متری، با روشن کردن یک رادیاتور گرمایشی، حدود ۱۵۰ یورو در ماه است، ولی اگر به جای یک رادیاتور، دو رادیاتور روشن کنند، هزینه برق ۳۴۰ یورو می‌شود؛ یعنی بیشتر از دوبرابر! چرا دولت فرانسه هزینه برق را کم نمی‌کند تا مردم بتوانند برق بیشتری مصرف کنند؟ دلیل این سیاست دولت فرانسه و تقریبا همه کشورهای اروپایی آن است که اگر دولت، انرژی برق را ارزان در اختیار مردم قرار دهد و مردم با خیال راحت آن را مصرف کنند بعد از چند سال، فرهنگ و عادت صرفه‌جویی کمرنگ می‌شود و مصرف‌گرایی در سایر حوزه‌ها که دولت امکان فراهم کردن نیاز مردم را ندارد نیز افزایش پیدا می‌کند و سبب می‌شود هزینه دولت برای اداره کشور بالا برود و ناترازی در ابعاد دیگر نمایان گردد. در کشور ما طی سالیان گذشته، دولت‎ها به جای این که درست مصرف کردن را به مردم آموزش بدهند، به دنبال تامین انرژی ارزان بوده‌اند و به همین دلیل ما ایرانی‌ها عادت داریم در زمستان، دمای خانه را آن‌قدر بالا ببریم که با لباس سبک در خانه بگردیم، چون معتقدیم نعمت گاز فراوان داریم و باید آن را ارزان و زیاد مصرف کنیم.

فرانسه و سایر کشورهای اروپایی، به دلیل شرایط اقلیمی مناسب، کشاورزی بسیار پرمحصول و پررونقی دارند. کشاورزی در فرانسه با کشاورزی که ما تصور می‌کنیم تفاوت دارد؛ تماما مکانیزه است و توسط ماشین‌های بسیار پیشرفته انجام می‌شود زیرا به دلیل آب و هوای خوب و خاک حاصل‌خیز، سالانه امکان سه یا چهار بار برداشت محصول وجود دارد و کشاورزان جزو طبقات پردرآمد جامعه هستند. با این حال، دولت سال‌هاست مدیریت مصرف و صرفه‌جویی را فرهنگ‌سازی می‌کند و در مدارس آموزش می‌دهد و یک فرانسوی، مواد غذایی موردنیازش را با این که ارزان و فراوان است طوری تهیه می‌کند که اضافه نیاید و فاسد نشود، زیرا نگاه فرانسوی‌ها این‌طور نیست که چون مواد غذایی زیاد داریم، پس می‌توانیم اسراف کنیم! در عوض، دولت مواد غذایی را صادر می‌کند و با درآمد حاصل از آن، بخشی از هزینه‌های جاری کشور تامین می‌شود.

در فرانسه و سایر کشورهای اروپایی، هزینه زندگی بالاست، زیرا سیاست دولت این است که قشر متوسط به اندازه یک زندگی معمولی و ساده درآمد داشته و از تجملات دور باشد. اگر دلیل مهاجرت شما رسیدن به زندگی مرفه است بد نیست دست نگه دارید و بیشتر مطالعه و بررسی کنید، چون وقتی با واقعیت مواجه شوید و ببینید که امکانات زندگی متوسط در فرانسه، ساده‌تر از ایران است غافل‌گیر خواهید شد.

در اروپا خودرو ارزان است و با حقوق دو ماه خود می‌توان خودرو خرید ولی وقتی برای یک تعمیر جزئی به تعمیرگاه مراجعه می‌شود، باید یک‌چهارم پول خرید خودرو را بابت هزینه تعمیرات پرداخت! سرویس دوره‌ای خودرو هم از ۲۵۰ یورو به بالاست. خودم که یک اتومبیل ۶۰۰۰ یورویی خریده بودم، برای تعمیر قفل در و تعویض تسمه‌تایم و سرویس دوره‌ای حدود ۹۵۰ یورو پرداخت کردم؛ یعنی حدود یک‌ششم قیمت خودرو!

یکی از همکلاسی‌های همسرم در کلاس زبان فرانسه، یک خانم استرالیایی بود که به همراه همسرش برای کار در دانشگاه پاریس به فرانسه آمده بودند و هر جلسه از رستوران‌های گران‎قیمتی که می‌رفتند برای همسرم تعریف می‎کرد و معلوم بود حسابی ولخرجی می‎کنند. یک روز به همسرم گفت که گربه همخانه‌ای ما روی میز آشپزخانه راه می‌رود و من بدم می‌آید اما نمی‌دانم چطور به او بگویم. همسرم گمان کرده بود که منظورش گربه همسایه است و در ترجمه کلمات فرانسوی اشتباه کرده، به همین دلیل از او پرسید منظور شما گربه همسایه است؟ خانم استرالیایی گفته بود نه، من و همسرم با یک زوج دیگر مشترکا آپارتمانی دوخوابه اجاره کرده‌ایم تا در هزینه‌ها صرفه‌جویی کنیم و به جای این که پول اضافه بابت اجاره بدهیم، به رستوران و گردش می‌رویم و لباس می‌خریم! این روش زندگی به لحاظ فرهنگی اصلا برای ما ایرانی‌ها قابل تصور نیست ولی بعدها متوجه شدیم که در اروپا خیلی‌ها این‌طور زندگی می‌کنند تا بتوانند با پس‌انداز اجاره، به سفر بروند یا تفریح کنند.

فرار مغزها

قصد نداشتم به موضوع مهاجرت استعدادها یا به اصطلاح فرار مغزها ورود کنم ولی چون در فرانسه، شرایط تعداد زیادی از هموطنان را که به‌عنوان نخبه و به قول معروف تحت عنوان فرار مغزها مهاجرت کرده بودند دیدم، فقط اشاره کوچکی به وضع این گروه از مهاجران می‌کنم.

همه ما شنیده‌ایم که دانشجوی ممتازی از فلان دانشگاه معتبر خارجی پذیرش گرفته و مهاجرت کرده است ولی تا کنون کسی پیگیری نکرده که بعد از فارغ‌التحصیلی، شرایط کار و زندگی این نخبه‌های ممتاز چگونه است! مسلما ایرانیان موفق زیادی در زمینه تحصیلی در خارج از کشور حضور دارند ولی آیا تا کنون شنیده‌اید که یکی از آن‌ها صاحب موقعیت اقتصادی یا مدیریتی سطح بالا یا صاحب بنگاه اقتصادی موفقی باشد؟ شاید بعد از خواندن جمله بالا در ذهن خود نام چند ایرانی موفق مانند مریم میرزاخانی به ذهنتان خطور کند ولی منظور، نام برند یا شرکتی است که با مدیریت یک ایرانی در دنیای غرب، صاحب جایگاه و سبک جهانی در حوزه تکنولوژی، صنعت، تجارت یا حتی هنر باشد. موفقیت مرحوم مریم میرزاخانی در حوزه ریاضی و درس و دانشگاه بود ولی در بازار کسب و کار حضور نداشت، زیرا قوانین کشورهای پیشرفته طوری هوشمندانه تنظیم شده است که یک فرد خارجی در هر شرایطی نتواند به سطوح بالا و تأثیرگذار در حوزه‌های مختلف برسد.

این مشکل مختص ایرانی‌ها نیست. صاحب چند درصد از غول‌های بزرگ عرصه‌های مختلف، رنگین‌پوست یا غیراروپایی هستند؟ غول‌های فن‌آوری، شرکت‌های بزرگ نفتی، کارخانه‌های بزرگ صنعتی و... کدام‌یک زیرمجموعه مدیریت غیراروپایی یا غیرآمریکایی هستند؟

طی حداقل ۲۰ سال گذشته، تعداد زیادی از دانشجویان ممتاز کشورمان مهاجرت کرده‌اند و در کشورهای غربی بعد از فارغ‌التحصیلی، جذب بازار کار شده‌اند ولی چند نفر از آن‌ها توانسته‌اند در صنعت، علوم یا تکنولوژی آن کشورها تأثیرگذار باشند و به رده‌های بالای مدیریتی برسند یا شرکت جهانی راه‌اندازی کنند؟ چند نفر از این استعدادها اکنون در کشور مقصد، دارای منصب و جایگاه خاص هستند؟ مگر طبق تبلیغات، اروپا و آمریکا بهشت فرصت‌ها نیست؟ با توجه به تبلیغاتی که شرکت‌های مهاجرتی و رسانه‌های ایرانی خارج از کشور برای تشویق مردم به مهاجرت انجام می‌دهند، مطمئن باشید حتی اگر یک ایرانی به موفقیت قابل‌توجهی می‌رسید آن را در بوق و کرنا می‌کردند تا تعداد بیشتری از مردم برای مهاجرت ترغیب شوند و این شرکت‌ها پول بادآورده بیشتری به جیب بزنند.

باز هم تاکید می‌کنم منظورم درجات بالای علمی نیست، زیرا هیچ شکی در نخبه بودن این دانشجویان نداریم، بلکه منظورم این است که چرا بعد از دانشگاه برای این همه نخبه، حتی یک فرصت ایجاد نشده است تا بتوانند برای خودشان کسب و کار موفقی داشته باشند؟ تعداد زیادی از این نخبگان در بهترین شرایط می‌توانند به عنوان یک کارمند ساده در شرکت‌ها استخدام شوند و اگر بااستعداد و خوش‌شانس باشند، رئیس یا مدیر قسمتی از شرکت خواهند شد. همان‌طور که گفتم قوانین و شرایط چنان ماهرانه در کنار هم چیده شده‌اند که بدون آن که محسوس باشد، یک مهاجر نتواند مانند یک فرانسوی یا اروپایی رشد کند. اگر هم می‌خواهید مثال بزنید که فلان ایرانی عضو پارلمان فلان کشور یا مشاور وزیر شده است، باید توجه کنید که تعریف نماینده مجلس و وزیر در ساختار جوامع اروپایی مانند ایران نیست که نماینده یا وزیر اختیاراتی داشته باشد. آن‌ها صرفا کارمند هستند و طبق تعریفی که در قانون اساسی آمده است، فقط مأمور اجرا، نظارت و به‌روزکردن قوانین اند.

کارمندی در فرانسه

قدرت در کشورهای سرمایه‌داری در اختیار بنگاه‌های بزرگ صنعتی و تجاری بوده و در کشوری مانند فرانسه، قدرت مدیر شرکت توتال انرژی از رئیس‌جمهوری هم بیش‌تر است. پس نماینده مجلس شدن در کشورهای اروپایی، هیچ موفقیت اقتصادی محسوب نمی‌شود و صرفا موفقیت اجتماعی است که آن هم باز طبق برنامه و خواست تبلیغاتی دولت همین کشورهاست.

اگر منطقی به موضوع فرار مغزها نگاه کنیم، در بدترین شرایط بعد از ۲۰ سال باید حداقل صد مدیر یا صاحب کارخانه ایرانی در اروپا یا آمریکا می‌داشتیم که در سطح جهانی فعالیت کنند ولی اکثر ایرانیان مقیم فرانسه اگر بدانند که بعد از بازگشت به ایران، می‌توانند به شرایط قبل از مهاجرت بازگردند، حتما این کار را می‌کنند، ولی بسیاری از آن‌ها به امید این که در آینده شرایط بهتر می‌شود، مشکلات را تحمل کرده‌اند و دیگر خانه و سرمایه‌ای را که در گذشته در ایران داشته‌اند ندارند و ترجیح می‌دهند در غربت، ناشناس زندگی کنند.

استعمار کلاسیک، استعمار نوین

در گذشته کشورهای استعمارگر برای به‌دست آوردن منافع خود، به کشورهای ضعیف‌تر حمله می‌کردند تا بتوانند از منابع و ثروت آن‌ها استفاده کنند و به اصطلاح مستعمره داشتند، ولی امروزه با توجه به این‌که آگاهی مردم اکثر کشورها زیاد شده است، استعمار کلاسیک مانند گذشته جواب نمی‌دهد و هزینه زیادی دارد، به همین دلیل کشورهای استعمارگر، تغییر تاکتیک داده و به جای این که خودشان در مستعمرات حضور داشته باشند با اتخاذ سیاست‌های پیچیده کاری می‌کنند تا نیروی انسانی و منابع کشورهای دیگر، غیرمستقیم در اختیارشان قرار بگیرد.

تصور اشتباهی که در ذهن اکثر ما نقش بسته این است که کشورهایی مانند فرانسه و سایر کشورهای پیشرفته، افراد مستعد ما را جذب می‌کنند تا از استعداد و توانایی آن‌ها برای پیشرفت کشورشان استفاده کنند و شاید برای خیلی‌ها عجیب باشد اگر بگویم اصلا چنین نیست، زیرا کشورهای پیشرفته خودشان به اندازه کافی افراد بااستعداد دارند و نیازی به استعداد کشورهای دیگر ندارند. نخبگان آن کشورها به دلیل داشتن سیستم آموزشی قوی، از همان ابتدا در مسیر درست قرار می‌گیرند و در هیچ حوزه تخصصی برای آینده، نگران کمبود استعداد و نیروی انسانی نیستند.

شما اگر شخص پولداری باشید که دارای خانه‌های بزرگ، اتومبیل‌های گران‌قیمت و چندین ویلاست، برای اداره این امکانات، دکتر و مهندس و وکیل استخدام می‌کنید یا خدمه و راننده و باغبان و آشپز؟ کشورهای پیشرفته هم دقیقا در همین وضع هستند و برای اداره کشورشان نیازی به دکتر و مهندس‌های کشورهای جهان سوم ندارند، بلکه نیروی خدماتی به درد آن‌ها می‌خورد.

در استعمار نوین با این‌که در ظاهر حمایت از «برده‎داری» جرم است ولی در عمل، برده‌داری بدون این که نامی از آن برده شود با رنگ و لعاب دیگری اجرا می‌شود. دولت فرانسه هیچ‌وقت نمی‌تواند یک فرانسوی را با حقوق ۱۵۰۰ یورو در ماه درگیر شغل‌های پیش‌پاافتاده کند ولی با وارد کردن نیروی کار کم‌توقع و مطیع از کشورهای جهان سوم با کمترین هزینه، بیشترین بهره را می‌برد.

در فرانسه، کار سیاه، کاری است که در آن، کارگر نه بیمه دارد نه حق و حقوق مناسب ولی با این که کارهای سطح پایین و سخت را شامل می‎شود، بازارش بسیار داغ است و فقط مهاجران در آن مشغول هستند. کارفرماهای غیرقانونی، اقدام به استخدام مهاجران در بدترین شرایط کاری و بدون هیچ حق و حقوق قانونی می‌کنند و دستمزد روزانه بخور و نمیر می‌دهند، مهاجر هم برای این‌که بتواند هزینه خانواده‌اش را تامین کند مجبور است بدون اعتراض با کمترین حق و حقوق کار کند. برای دولت فرانسه، جمع کردن این بازار، کار مشکلی نیست ولی هیچ‌وقت اقدام به جمع‌آوری آن نمی‌کند، فقط آن را کنترل می‎کند تا امنیت شغلی فرانسوی‌ها به خطر نیفتد.

سود کار سیاه به جیب چه کسی می‌رود؟ مسلما دولت فرانسه، زیرا بدون این که هزینه بیمه و خدمات بپردازد، با کمترین حقوق، نیروی کاری به دست آورده است که نه‌فقط نمی‌تواند از شرایط سخت و ناعادلانه کارش شکایت کند، بلکه با کمترین هزینه برای دولت فرانسه، کارهای سخت و پرزحمت را انجام می‎دهد و دولت هم در جوامع بین‌المللی جوابگوی هیچ مرجعی نخواهد بود، زیرا بازار کار سیاه در ظاهر، خارج از کنترل و نظارت دولت فرانسه است!

بعضی از خانواده‌های فرانسوی که در آن‌ها زن و شوهر شاغل هستند و خانه‌ای ویلایی در حومه پاریس دارند، برای نگهداری بچه‌ها، خدمتکاران زن را که معمولا دختران جوان اهل کشورهای آمریکای جنوبی مانند کلمبیا، پرو، السالوادور و... هستند استخدام می‌کنند و در ازای مراقبت از بچه‌ها، به آن‌ها جای خواب و ماهانه ۴۰۰ تا ۵۰۰ یورو حقوق می‌دهند. بعضی از این مراقبان کودک که به فرانسوی به آن‌ها «نونو» می‎گویند اگر آشپزی هم بکنند، به حقوقشان اضافه نمی‌شود و فقط هزینه مواد غذایی با صاحبخانه خواهد بود. نونوها را شرکت‌هایی که در آمریکای جنوبی مستقر هستند و با وزارت کار فرانسه قرارداد دارند معرفی می‌کنند و تا وقتی در استخدام خانواده فرانسوی هستند، مشکلی بابت اقامت و بیمه نخواهند داشت. چون درآمد این نونوها خیلی کم است، معمولا توانایی سفر به کشور خودشان را ندارند و مجبورند سال‌ها در فرانسه بدون دیدار خانواده زندگی کنند. به دلیل فقر و بیکاری و تعداد بالای فرزندان خانواده‌ها در کشورهای آمریکای جنوبی، این نوع کار با این که درآمد و آینده خاصی ندارد ولی در بین دختران این کشورها با استقبال زیادی مواجه شده است.

پرستار بچه در فرانسه

تا وقتی یک مهاجر در شغلی که فرانسوی‌ها به دلیل سختی به آن تن نمی‌دهند مشغول باشد هیچ مشکلی برایش پیش نمی‌آید ولی همین که بخواهد وارد یک کار تخصصی شود یا شرکتی ثبت کند، مقررات و شرایط دست و پاگیر چنان بر سرش می‌ریزند که یا مجبور به انصراف از ادامه کار یا در صورت اصرار و پافشاری، بعد از چند سال که سرمایه‌اش را از دست داد ورشکست می‌شود. باز هم تأکید می‌کنم این مقررات چنان زیرکانه وضع شده است که شما تا قبل از از دست دادن سرمایه خود متوجه وخامت اوضاع نخواهید شد.

آیا تا کنون به این موضوع فکر کرده‌اید چطور می‌شود کشورهایی که دارای پیشرفته‌ترین تکنولوژی‌ها هستند و می‌توانند از طریق ماهواره حتی پلاک اتومبیل‌ها را تشخیص بدهند، در شناسایی قایق‌های مهاجران غیرقانونی عاجز می‌مانند و هر سال چند هزار نفر از این طریق وارد خاک آن‌ها می‌شوند؟ جالب این که همه این کشورها قوانینی دارند که طبق آن در صورت ورود مهاجر غیرقانونی به کشور، دولت حق ندارد آن‌ها را اخراج کند و نامش را گذاشته‌اند انسانیت و حقوق بشر!

این تناقض، دلیل دارد و آن این‌که بلافاصله بعد از ورود مهاجر غیرقانونی به کشورشان، او را درگیر سیستم اداری و دادگاه صوری می‌کنند و تنها آرزوی مهاجر بخت‌برگشته بعد از چند ماه بلاتکلیفی، قبولی درخواست اقامت یا پناهندگی‎اش خواهد شد و دولت با دادن یک اقامت موقت، مفت و مسلم یک نیروی کار مطیع، بدون توقع و شاکر به دست می‌آورد. این شرایط، همان برده‌داری است که در قالب جدید و زیر پرچم حقوق بشر اجرا می‌شود و کشورهای استعمارگر به جای این‌که مانند قدیم به کشورهای دیگر حمله کنند و مردم آن‌جا را به بردگی بگیرند، کاری می‌کنند مردم آن کشورها با پای خود و با اشتیاق به سمت آن‌ها بروند.

مهاجران قانونی

خانواده‌هایی که اقدام به مهاجرت قانونی می‌کنند معمولا جزو قشر تحصیل‌کرده و از نظر مالی متوسط جامعه هستند که برای رشد بیشتر و آینده‌ای روشن‌تر وارد این مسیر می‌شوند. آن‌ها معمولا قبل از مهاجرت، خانه، اتومبیل و هر دارایی دیگری را که دارند می‌فروشند و راهی سرزمین آرزوها می‌شوند، غافل از این که در کشور مقصد با مشکلاتی مواجه خواهند شد که قبل از ترک کشورشان اصلا به آن‌ها فکر نکرده بودند. تبلیغات کذب مزایای مهاجرت به خارج از کشور طی چند سال اخیر چنان قوی و دامنه‌دار بوده که کسی جرأت نمی کند از مشکلات آن حرفی بزند و اگر هم حرفی زده شود با مخالفت و جبهه‌گیری کسانی مواجه می‌شود که خودشان هنوز تجربه مهاجرت را نداشته‌اند و فقط از این و آن شنیده‌اند که مهاجرت یعنی خوشبختی!

خوشبختانه این روزها با توجه به پدیده نوظهور فضای مجازی، مشکلات مهاجرت تا حدودی معلوم شده است و مهاجرانی که با واقعیت مواجه شده‌اند آن را منعکس می‌کنند ولی باز هم همه حقایق زندگی در غربت و حواشی آن گفته نمی‌شود زیرا بسیاری از مهاجران برای این که خانواده‌شان نگران آن‌ها نشوند نمی‌توانند تمام واقعیت را منتشر کنند.

در گذشته، قبل از این که فضای مجازی وارد زندگی مردم شود و خانواده‌ها از طریق نامه و تلفن از احوال اعضای مهاجرت‌کرده خود باخبر می‌شدند، وقتی جویای احوال مسافرشان می‎شدید می‌گفتند «خیلی حالشان خوب است، در یک شرکت بزرگ و معروف بین‌المللی مشغول به کار هستند و همین که وارد فرودگاه شده‌اند مستقیم به آپارتمانی که شرکت برایشان از قبل تدارک دیده بود رفته‌اند و در رفاه کامل زندگی می‌کنند»! امروز با این که به لطف فضای مجازی و قابل مشاهده بودن واقعیت‌ دیگر خبری از آن صحبت‌ها نیست ولی همچنان این تفکر که در آن‌طرف، رفاه و امکانات فراوان و سطح زندگی بالاست وجود دارد.

اگر شما در ایران دارای موقعیت شغلی مناسب و شأن اجتماعی باشید، وقتی مهاجرت می‌کنید باید آماده سقوط وحشتناک جایگاه اجتماعی خود باشید و اولین ضربه مهلکی که یک مهاجر می‌خورد همین است. این مشکل بین همه مهاجران مشترک است و ربطی به پول‌دار یا بی‌پول بودن ندارد. شما حتی اگر پول‌دار هم باشید باز از نظر اتباع آن کشور، یک خارجی هستید که آمده‌اید از امکانات کشوری که اجدادشان سال‌ها برای پیشرفتش زحمت کشیده‌اند استفاده کنید.

در هر شرایطی، نگاه از بالا به پایین و سنگین مردم آزاردهنده است و باید با غرور و شأن اجتماعی خود خداحافظی کنید، حتی اگر از طریق قانونی و با آوردن سرمایه مالی زیاد به کشور آن‌ها مهاجرت کرده باشید!

شاید برایتان عجیب باشد اگر بگویم قوانین در فرانسه، برای مهاجرانی که از طریق قانونی به آن کشور مهاجرت کرده‌اند بسیار سختگیرانه‌تر از کسانی است که پناهنده شده‌اند! البته باید به هوش و ذکاوت قانون‌گذاران فرانسوی آفرین گفت زیرا برای منافع کشورشان چنان ماهرانه و با وسواس قوانین را وضع کرده‌اند که نه فقط کسی به شیطنت پشت پرده آن شک نمی‌کند بلکه در ظاهر چنین به نظر می‌رسد که این کشور برای اهداف بشردوستانه پناهنده می‌پذیرد.

مهاجرانی که از طریق قانونی به فرانسه مهاجرت می‌کنند معمولا همه سرمایه خود را به همراه نمی‌آورند و قسمتی از آن را به شکل ملک یا پول نقد در کشور خود نگه می‌دارند تا وقتی کاملا در فرانسه مستقر شدند بقیه سرمایه را به آن‌جا منتقل کنند. دولت فرانسه هم با علم به این موضوع، در ابتدای ورود این گروه از مهاجران، برای اجازه هر نوع فعالیتی برای کسب و کار، پروسه‌ای را طراحی کرده که مهاجر برای گرفتن مجوز کار باید چند سال دوندگی کند و بعد از این که بخش زیادی از سرمایه خود را در فرانسه هزینه کرد، در بهترین حالت با سرمایه مختصر باقیمانده، کسب و کاری پیش‎پاافتاده راه بیندازد و تا آخر عمر به‌عنوان شهروند درجه سه زندگی کند. البته این بهترین حالت است و تعداد کمی از مهاجران قانونی به این مرحله می‌رسند و اکثر آن‌ها بعد از اتمام سرمایه‌شان، به کارهای کم‌درآمد و حتی غیرقانونی روی می‌آورند.

حقوق کدام بشر؟!

نکته عجیبی که در مهاجرت به آن پی بردم این بود که قوانین حقوق بشر دقیقا همسو با استعمار نوین طراحی شده است و کشورهای پیشرفته از آن برای فرافکنی و انحراف افکار عمومی دنیا از اقدامات خودشان استفاده می‌کنند.

اصولا وضع و اجرای قوانین بشری که بتواند جهان‌شمول باشد، به دلیل تفاوت فرهنگ‌ها و نوع نگرش جوامع مختلف به زندگی ممکن نیست. شاید بتوان در اروپا قوانینی وضع کرد که همه کشورهای اروپایی بتوانند آن قوانین را در جامعه خود به دلیل اشتراکات فرهنگی و مذهبی اجرا کنند ولی این که همه کشورهای دنیا بخواهند قوانینی را که با فرهنگ و باورهایشان هیچ ارتباطی ندارد اجرا کنند غیرممکن است. در چند سال اخیر به دلیل جنگ در اوکراین، شاهد مهاجرت اتباع این کشور به کشورهایی مانند فرانسه هستیم. امکاناتی که فرانسوی‌ها به پناهندگان اوکراینی می‌دهند با امکاناتی که به مهاجران کشورهای جهان سومی می‌دهند کاملا متفاوت است.

پناهندگان کشورهای جهان سوم بعد از ورود به فرانسه، مدت‌ها در اماکنی که از حداقل امکانات زندگی هم برخوردار نیستند و در شرایط بد بهداشتی و تغذیه زندگی می‌کنند تا به پرونده پناهندگی آن‌ها رسیدگی شود. گاهی امکانات این اماکن به قدری کم و بی‌کیفیت است که نمی‌توان باور کرد در قلب اروپا چنین ساختمان‌هایی وجود داشته باشد! ولی پناهندگان اوکراینی به محض ورود، یک خانه ویلایی که فرانسوی‌ها به آن مزون (Maison) می‌گویند در خارج شهر یا یک آپارتمان مرتب در داخل شهر تحویل می‌گیرند و کارت اقامت و اجازه کار بدون هیچ شرط و هزینه‌ای برایشان صادر می‌شود. علاوه بر این، هر ماه حدود ۵۰۰ یورو به صورت چک‌های دولتی برای خرید اقلام خوراکی و مایحتاج روزانه دریافت می‌کنند که می‌توانند به راحتی از فروشگاه‌ها خرید کنند تا برخلاف پناهندگان جهان‌سومی، گذرشان به مراکز خیریه نیفتد.

حال سوال اینجاست که آیا پناهندگان کشورهای دیگر بشر نیستند؟ چرا حتی یک‌دهم امکاناتی که به پناهندگان اوکراینی ارائه می‌شود به بقیه پناهندگان تعلق نمی‌گیرد؟ کجای قوانین حقوق بشر نوشته شده که پناهندگان کشورهای مختلف با هم تفاوت دارند؟

نتیجه می‌گیریم که قوانین حقوق بشر، کاربرد سیاسی دارند و با این که به ظاهر قوانین اجتماعی هستند ولی در واقع اهداف و منافع سیاسی کشورهای غربی را تامین می‌کنند. حقوق بشر، حربه‌ای است که با آن بتوانند افکار عمومی مردم کشورهای جهان سوم را علیه حکومت‌های خودشان تحریک کنند و اجازه تمرکز در امور جاری را به دولت‌ها ندهند.

پیشرفت در مهاجرت

هدف اصلی همه کسانی که اقدام به مهاجرت می‌کنند و به‌ویژه قشر متوسط، پیشرفت در زندگی است؛ پیشرفت تحصیلی، کاری، اجتماعی، علمی، ورزشی و حتی سیاسی.

اگر بگویم زمینه برای پیشرفت در این حوزه‌ها در فرانسه وجود ندارد بیراه گفته‌ام ولی با قاطعیت می‌توانم بگویم که پیشرفت در همه این حوزه‌ها برای خود فرانسوی‌هاست و کسانی که فرانسوی نیستند بدون این‌که خودشان متوجه شوند توسط قوانین مهاجرتی محدود می‌شوند و در بهترین حالت و در صورت داشتن تخصص خاص و توانایی منحصر به فرد می‌توانند به موقعیت‌های شغلی معمولی برسند و با توانایی خود زمینه را برای پیشرفت فرانسوی‌ها فراهم کنند.

غیرفرانسوی‌ها یا مهاجران، حکم سیمان و ماسه پشت کاشی را دارند و فرانسوی‎ها حکم کاشی روی دیوار را؛ در کاشی‌کاری، سیمان و ماسه را پشت کاشی می‌ریزند تا کاشی را محکم روی دیوار نگه دارند ولی سیمان و ماسه، خودشان تا ابد زیر کاشی پنهان خواهند ماند و دیده نخواهند شد و کسی به نقش آن‌ها در استحکام کاشی اهمیت نمی‌دهد. کاشی‌کاران زبردست این دیوار، سیاستمداران، جامعه‌شناسان، قانون‌گذاران و دولتمردان فرانسوی هستند که خیلی هنرمندانه از توانایی و استعداد مهاجران برای پیشرفت و زیبا جلوه دادن فرانسه استفاده می‌کنند.

وارد هر سازمان یا اداره فرانسوی و به‌ویژه ادارات دولتی که می‌شوید، از نگهبان تا کارمند دون‌پایه، معمولا فرانسوی‌های عرب یا آفریقایی‌تبار هستند و کمتر فرانسوی اصیل می‌بینید. در سیستم اداری هرچه به رده‌های بالاتر بروید از تعداد اتباع غیرفرانسوی کم و به تعداد اتباع فرانسوی افزوده می‌شود و در نهایت در رده‌های مدیریتی، معمولا فقط فرانسوی‌ها حضور دارند و اگر هم به ندرت غیرفرانسوی دیده شود حتما تخصص خاصی داشته که فرانسوی هم‌ترازش را پیدا نکرده‌اند. البته این وضع مختص فرانسه نیست و تقریبا در تمام کشورهای مهاجرپذیر مشاهده می‌شود.

اکنون در فرانسه، نسل سوم یا چهارم آفریقایی‌ها و عرب‌های شمال آفریقا زندگی می‌کنند که شناسنامه و ملیت فرانسوی دارند ولی هیچ پست مدیریتی که نقش کلیدی در صنعت، تجارت یا سیاست داشته باشد در اختیار آن‌ها نیست و تا دلتان بخواهد کارمند ساده غیرفرانسوی می‌بینید که زندگی متوسط و یکنواختی را تا آخر عمر تجربه می‌کنند.

حال این سوال پیش می آید که چطور با این که فرزندان فرانسوی‌ها و غیرفرانسوی‌ها در یک شهر، یک مدرسه و یک دانشگاه درس می‌خوانند و به ظاهر هیچ تبعیضی مشاهده نمی‌شود، وقتی وارد بازار کار می‌شوند مدیریت‌های کلیدی و تخصصی در اختیار فرانسوی‌ها قرار می‌گیرد و بقیه امور ساده و معمولی به فرزندان مهاجران می‌رسد؟ اینجا باید به هنر و توانایی جامعه‌شناسان و برنامه‌ریزان فرانسوی در پیاده‌کردن برده‌داری نوین پشت نقاب حقوق بشر و امور انسان‌دوستانه اعتراف کرد.

دلیل وضع قوانین سخت برای مهاجرانی که به شکل قانونی به فرانسه مهاجرت کرده‌اند این است که دولت فرانسه می‌داند آن‌ها اکثرا در کشور خود شهروند موفقی بوده‌اند و توانایی و استعداد رقابت با شهروندان فرانسوی را دارند و می‌توانند فرزند خود را در مسیر درست تحصیل و پیشرفت قرار دهند تا در آینده به رقیب جدی دانش‌آموزان فرانسوی تبدیل شوند. مسلما دولت فرانسه نمی‎تواند علنا اعلام کند که فرزندان مهاجران، حق تحصیل هم‌تراز با فرانسوی‌ها را ندارند یا مدارس آن‌ها را جدا کند، به همین دلیل با وضع قوانین سختگیرانه کاری می‌کند که مهاجران قانونی سال‌ها درگیر امور اقامتی خود و خانواده باشند و به دنبال تایید و تمدید اقامت خود در ادارات مهاجرتی بدوند و ذهن و روح و روانشان چنان خسته شود که رمقی برای رسیدگی به تحصیل فرزند خود نداشته باشند.

برخورد سرد و نگاه از بالا به پایین دانش‌آموزان فرانسوی در محیط مدرسه هم باعث می‌شود دانش‌آموزان مهاجر دچار سرخوردگی شوند و تصور کنند که واقعا فرانسوی‌ها بالاتر از آن‌ها هستند و اعتمادبه‌نفس خود را از دست بدهند. جالب این که در مدارس از سوی کادر مدرسه، هیچ تلاشی برای از بین بردن این رفتار نمی‎شود و هیچ‌کدام از پرسنل به تنهایی و انزوای دانش‌آموزان مهاجر در مدرسه توجه نمی‌کنند. با توجه به روحیه مضطرب پدر و مادر در خانه به خاطر مبهم بودن تکلیف اقامت و معیشت خانواده و فضای سنگین مدرسه و برخورد سرد دانش‌آموزان فرانسوی، آیا شانسی برای موفقیت دانش‌آموزی که سنگینی همه این مشکلات را حس می‌کند باقی می‌ماند؟

کودک دانش آموز در فرانسه

اگر دقت کنید اکثر سلبریتی‌های رنگین‌پوست فرانسوی، نه در حوزه علم و ادب و فن‌آوری و سایر حوزه‌های کلیدی، بلکه در حوزه‌هایی مانند موسیقی و ورزش حضور دارند تا هم برای فرانسه افتخار کسب کنند و هم با نمایش آن‌ها به دنیا نشان دهند که فرانسه کشوری آزاد و عاری از نژادپرستی است ولی کسی خبر ندارد که میلیون‌ها استعداد رنگین‌پوست دیگر وجود دارند که به جای اشتغال در مراکز بزرگ صنعتی و تجاری، در امور خدماتی و کارهای پیش‌پاافتاده شاغل بوده و به سختی روزگار می‌گذرانند.

ایرانیان فرانسه

ایرانیان مقیم فرانسه چند دسته هستند؛ تعدادی از آن‌ها قبل از انقلاب به فرانسه مهاجرت کردند و سال‌هاست در این کشور زندگی می‌کنند و تعداد زیادی از آن‌ها در منطقه ۱۵ پاریس که جزو مناطق نسبتا خوب محسوب می‌شود ساکن شدند و با پولی که آن زمان با خود آورده‌اند مغازه، آپارتمان یا سوئیت‌های کوچک به مساحت‌های هشت تا بیست متری که به آن‌ها «استودیو» می‌گویند خریده‌اند و با اجاره دادن آن‌ها امور خود را می‌گذرانند. این گروه زمانی مهاجرت کرده‌اند که مهاجرت به شکل امروزی همه‌گیر نبود و فقط افراد متمول و دانشجویان مهاجرت می‌کردند. هرچند اکنون زندگی مرفهی را که قبلا در ایران داشتند ندارند ولی به هرحال به اندازه‌ای که محتاج کسی نباشند درآمد دارند. تعدادی دیگر، سرمایه‌دارانی هستند که داخل ایران، ملک و دارایی قابل‌توجهی دارند و با درآمدی که از این دارایی‌ها به دست می‌آورند در فرانسه زندگی می‌کنند.

این دو گروه بهترین شرایط را در بین ایرانیان مقیم فرانسه دارند و دغدغه چندانی ندارند ولی وقتی با آن‌ها معاشرت می‌کنید متوجه غم بزرگی در وجودشان می‌شوید که نامش «غم غربت» است. در فرانسه شما هرچقدر پول داشته باشید، چون فرانسوی نیستید باید نگاه از بالا به پایین فرانسوی‌ها را تحمل کنید؛ هرچند از نظر شخصیتی و جایگاه اجتماعی به مراتب بالاتر از اکثر آن‌ها باشید.

گروه بعدی کسانی هستند که سال‌ها قبل به فرانسه آمده و در دانشگاه‌های آن‌جا درس خوانده‌اند و مشغول کار هستند. این گروه به دلایلی که قبلا گفتم امکان پیشرفت به مدارج بالا را ندارند و خوش‌شانس‌ترینشان، کارمندان ساده ادارات هستند که زندگی متوسط و ساده‌ای دارند. زندگی متوسط در فرانسه حتی کمی پایین‌تر از زندگی متوسط در ایران است ضمن این‌که در فرانسه شما خارجی هستید و در قوانین مدنی، بعد از شهروندان فرانسوی قرار می‌گیرید.

گروه دیگر دانشجوها هستند که شرایط خاص خودشان را دارند. البته در مورد وضع دانشجویان و قوانینی که هر ترم تغییر می‌کند و آن‌ها را در حالت نگرانی نگه می‌دارد حرف‌هایی شنیده‌ام ولی چون با فضای زندگی دانشجویی در فرانسه آشنا نیستم در موردش حرفی نمی‌زنم.

بقیه مهاجران ایرانی در فرانسه، کسانی هستند که یا غیرقانونی و با پرونده پناهندگی وارد فرانسه شده‌اند یا با سرمایه‌گذاری و ثبت شرکت و تمکن مالی. اقامت با تمکن مالی یعنی متقاضی مهاجرت به دولت فرانسه اعلام می‌کند که در کشور خودش ملک و سرمایه قابل‌توجهی دارد و می تواند در ابتدای ورود، هزینه زندگی خود و خانواده‌اش را تامین کند. در این نوع اقامت، شخص مهاجر در ابتدا اجازه کارکردن در فرانسه را ندارد و بعد از سه تا پنج سال اقامت می‌تواند برای مجوز کار اقدام کند که طبق قوانین جدید این مدت تا ۱۰ سال اضافه شده است، مگر این که شرکت ثبت کند. ثبت شرکت هم قوانینی دارد که متقاضی خارجی را در چرخه بی‌انتها می‌اندازد.

این گروه از مهاجران اگر داخل ایران، درآمد ریالی از طریق اجاره ملک و سایر درآمدها به اندازه‌ای داشته باشند که در ماه حداقل ۳۰۰۰ یورو (بیش از ۲۵۰میلیون تومان) به حسابشان واریز شود، در فرانسه می‌توانند یک زندگی متوسط رو به پایین را تجربه کنند. یعنی باید با حداقل‌ها زندگی کنند در حالی که در ایران با این درآمد، زندگی بسیار مرفهی را می‌توان تجربه کرد ولی اکثر آن‌ها کسانی هستند که نمی‌توانند در ایران ماهانه ۳۰۰۰ یورو درآمد داشته باشند. این گروه چند سال با فروختن اموالی که در ایران دارند گذران زندگی می‌کنند و وقتی اموالشان تمام می‌شود، آشفته و نگران در کشوری غریب به آینده مبهم خود پی می‌برند و وضعشان کم‌کم شبیه مهاجران غیرقانونی می‌شود.

هر سال توسط اداره مهاجرت فرانسه قانون جدیدی وضع می‌شود، یعنی شرایط مهاجرت سال ۲۰۲۳ با ۲۰۲۴ تفاوت دارد، زیرا طبق بررسی‌هایی که طی سال انجام می‌دهند راه‌های جدیدی برای جذب سرمایه مهاجران و بلاتکلیف گذاشتن سرنوشت آن‌ها پیدا می‌کنند. هدف کلی قوانین مهاجرتی در همه کشورهای مهاجرپذیر این است که ابتدا سرمایه و شأن و شخصیت مهاجران را بگیرند و بعد که آن‌ها را تبدیل به یک شهروند درجه‌سه کردند، به عنوان نیروی کار معمولی مطیع و کم‌توقع استفاده کنند. مسلما این ادعا تلخ به نظر می‌رسد و با ذهنیتی که ما از مهاجرت و زندگی در اروپا داریم جور درنمی‌آید. فقط کسانی که با این قوانین سال‌ها زندگی کرده‌اند عمق فاجعه را درک می‌کنند.

فرانسه تا سال ۲۰۲۳ شرط دریافت اجازه کار برای مهاجران با تمکن مالی را سه تا پنج سال گذاشته بود و تعداد زیادی از هموطنان به امید این که بعد از ۳ سال می‌توانند کار کنند به فرانسه مهاجرت کردند ولی در سال ۲۰۲۴ مدت اقامت به ۱۰ سال تغییر یافت و هم‌اکنون تعداد زیادی از هموطنان که خانه و زندگی خود را در ایران به امید این که بعد از سه سال اجازه کار خواهند گرفت با خرج کردن در فرانسه از دست داده‌اند، بلاتکلیف اند و معلوم نیست چه سرنوشتی خواهند داشت.

هیچ‌کدام از وکلا و موسسات مهاجرتی، این نکات را قبل از مهاجرت به متقاضیان نمی‌گویند. آیا تا امروز که سال ۲۰۲۵ هم از راه رسیده است، یکی از موسسات مهاجرتی یا وکلای مهاجرت به تغییرات جدید قوانین اشاره کرده‌اند؟ اگر همین الان با آن‌ها تماس بگیرید باز هم خواهند گفت «بعد از سه سال، اقامت دائم و پاسپورت فرانسه را برای شما می‌گیریم و شما می‌توانید مانند یک فرانسوی از همه حق و حقوق شهروندی برخوردار شوید»!

حتما شنیده‌اید که می‌گویند همین که پایتان به اروپا باز شود دیگر خیالتان از همه جهات راحت است و فقط یکی دو سال اول به خاطر تغییرات محیط، کمی سخت می‌گذرد و بعد از آن تا آخر عمر مثل یک اروپایی زندگی می‌کنید! اگر این‌طور است چرا تعداد زیادی از مهاجران بعد از گذشت سال‌ها هنوز در کارهای خدماتی مثل نظافت منازل، بازسازی ساختمان و پرستاری از افراد پیر و نگهداری از حیوانات خانگی با حقوق حداقلی مشغول به کار هستند؟ چرا در پاریس هزاران دستفروش و گدا پرسه می‌زنند؟ اگر کار هست، چرا ایرانی‌های زیادی در فضای مجازی، آگهی جویای کار منتشر می‌کنند؟ بسیاری از آن‌ها بیش از ۱۰ سال است که در فرانسه زندگی می‌کنند و وضع امرار معاش هر سال سخت‌تر از سال قبل است.

هنگام ورود به فرانسه به محض این که از سالن فرودگاه خارج می‌شوید مثل ترمینال جنوب خودمان، راننده‌های مسافرکش جلو می‌آیند و قیمتی پایین‌تر از تعرفه تاکسی‌های فرودگاه می‌دهند تا شما را به مقصد برسانند. همین ابتدای کار شک می‌کنید که آیا به جای پاریس، اشتباهی به شهر دیگری رفته‌اید؟

در پاریس با یک راننده تاکسی ایرانی آشنا شدم که وقتی ۹ سال داشت پدرش به فرانسه مهاجرت کرده بود. او در فرانسه درس خوانده و به دانشگاه رفته بود. این که در چه وضعی بزرگ شده و چه سختی‌هایی کشیده بود بماند. جالب اینجاست که چون یک تاکسی قسطی و یک آپارتمان ۵۰ متری در حومه پاریس خریده بود و باید علاوه بر هزینه همسر و دو فرزندش، مبلغ قابل‌توجهی قسط می‌داد، داخل تاکسی زندگی می‌کرد و هر دو روز یک‌بار چند ساعت به منزل می‌رفت برای استحمام و استراحت! خودش می‌گفت همه اقوامم در ایران فکر می‌کنند من در فرانسه زندگی لاکچری دارم و از من می‌پرسید آیا اگر من در ایران این‌همه کار می‌کردم بعد از ۱۲ سال نمی‌توانستم یک اتومبیل و آپارتمان قسطی بخرم؟

البته این‌ها انسان‌های شرافتمندی هستند و در قبال پولی که می‌گیرند خدماتی ارائه می‌دهند و برای کسی هم مزاحمت ایجاد نمی‌کنند. متاسفانه برخی مهاجران که به قول خودشان در امور اقامتی فعالیت دارند در واقع می‌خواهند کلاه مهاجران تازه‌وارد را بردارند و اصلا هم رحم و انصاف ندارند، زیرا در فرانسه به وضعی رسیده‌اند که رازبقاگونه زندگی می‌کنند و اگر به مهاجر بخت‌برگشته رحم کنند خودشان محکوم به فنا هستند!

شما وقتی وارد کشور جدیدی می‌شوید در واقع کور و کر هستید. این ربطی به دانستن زبان ندارد و حتی اگر زبان هم بلد باشید، پروسه‌های اداری و قوانین را بلد نیستید. اولین چالش، پیدا کردن آپارتمان برای خرید یا اجاره است؛ بعد از آن پیگیری پرونده اقامت، ثبت‌نام فرزندتان در مدرسه، گرفتن گواهینامه رانندگی، خرید سیم‌کارت و اتصال به اینترنت و ده‌ها مورد دیگر که در ایران اصلا به آن‌ها به عنوان یک چالش فکر نمی‌کنید. ظاهرا بهترین راه برای انجام این امور، کمک گرفتن از ایرانی‌هایی است که در فرانسه اقامت دارند و قوانین را بلدند و در قبال خدماتی که می‌دهند هزینه‌ای از شما می‌گیرند. این افراد در ابتدای کار هزینه همکاری خود را شفاف اعلام می‌کنند و شما هم قبول می‌کنید و کار شروع می‌شود. از آن‌جا که به قوانین فرانسه آشنایی ندارید همه امور شخصی و اطلاعات خصوصی خانوادگی، کاری و مالی خود را در اختیار این افراد قرار می‌دهید و شیادی از همین‌جا شروع می‌شود.

مثلا کارت بیمه درمانی که به آن VITAL می‌گویند در فرانسه برای کسانی که هر نوع اقامتی دارند رایگان است ولی این افراد برای آن به ازای هر نفر ۱۵۰۰ یورو می‌گیرند و اگر شما از طریق اینترنت، متوجه رایگان بودن پروسه شوید، هزار و یک دلیل می‌آورند که کارت رایگان، شامل حال شما نمی‌شود و چون پرونده مهاجرت و تمامی مدارک شما دست آن‌هاست مجبورید کوتاه بیایید. در مورد گواهینامه، ثبت‌نام مدرسه، پرونده مالیاتی، ثبت شرکت، گرفتن کارت اقامت، خرید اتومبیل و افتتاح حساب بانکی هم دقیقا همین بلا سر شما می‌آید.

اتفاقی که برای خود من افتاد این بود که از روز اول می‌گفتند چون ایران تحریم شده است، بانک‌ها برای ایرانی‌ها حساب باز نمی‌کنند ولی ما با پرداخت ۳هزار یورو به یک کارمند بانک می‌توانیم برای شما حساب بانکی باز کنیم. من هم چون مقداری پول نقد همراه داشتم خیلی برای باز کردن حساب بانکی عجله نکردم و یک روز که اتفاقی به همراه همسرم از جلوی بانک رد می‌شدیم، همسرم مدارک اقامت را به کارمند بانک نشان داد و پرسید ما می‌توانیم حساب باز کنیم؟ همان موقع کارمند بانک فرمی به ما داد و فورا حساب بانکی را باز کرد! وقتی به کسی که برای افتتاح حساب ۳هزار یورو خواسته بود گفتیم خودمان مجانی حساب باز کرده‌ایم، گفت شانس آوردید احتمالا کارمند بانک تازه‌کار بوده! بعدها فهمیدیم تمام امور اداری و اقامتی در فرانسه سیستمی است و اصلا امکان دادن زیرمیزی و آشنابازی وجود ندارد و همه این دروغ‌ها برای خالی کردن جیب مهاجران است. البته باز کردن حساب بانکی برای مهاجران بعضی اوقات با مشکل مواجه می‌شود و دلیل آن سیاست خود آن بانک است و اگر به بانک‌های دیگری مراجعه شود بالاخره یکی از آن‌ها حساب باز می‌کند.

در مهاجرت به دلیل شرایط سخت زندگی در بین اکثر مهاجران، وجدان و مروت و انسانیت و وجود ندارد و اگر کسی برای کمک به سمت شما آمد، شک نکنید که قصد اخاذی و کلاهبرداری از شما را دارد زیرا در فرانسه شرایط زندگی مهاجران به شکلی است که در حالت عادی، فرصت کمک به دیگران را ندارند، مگر این که برایشان نفعی داشته باشد.

گاهی کلاهبرداری از مهاجران از همین ایران آغاز می‌شود. مثلا یکی از شرکت‌های مهاجرتی مستقر در تهران که در پاریس هم یک نماینده دارد، در تبلیغات خود در فضای مجازی مدعی شده که برای اخذ اقامت اگر متقاضی در فرانسه ملک بخرد درصد موفقیتش در گرفتن اقامت خیلی بالا می‌رود. این در حالی است که طبق قوانین مهاجرتی، به هیچ وجه خرید ملک در فرانسه برای گرفتن اقامت مهم نیست و فرقی نمی‌کند که شما در ایران ملک داشته باشید یا فرانسه. مشتری بی‌خبر از همه‌جا برای این که شانس اخذ اقامت خود را بالا ببرد از طریق نماینده همین شرکت مهاجرتی و به شکل وکالتی، اقدام به خرید ملک در فرانسه می‌کند و پروسه اخذ اقامت شروع می‌شود. اگر پرونده منجر به اخذ اقامت شد و متقاضی مهاجرت کرد، بعد از مدتی که با محیط فرانسه آشنا شد متوجه می‌شود ملکی که خریده به دلایلی روی دست مالکش مانده بوده و نماینده موسسه مهاجرتی در پاریس به مالک فرانسوی پیشنهاد خرید بالاتر از قیمت واقعی را می‌دهد، به شرطی که مبلغ بالاتر از قیمت واقعی به نماینده شرکت برسد. در یک مورد که خودم با خریدار ایرانی صحبت کردم، معلوم شد آپارتمانی را که حدود ۲۲۰هزار یورو قیمت داشته، به مبلغ ۲۸۷هزار یورو خریده و ۶۷هزار یورو به جیب شرکت مهاجرتی رفته است.

حال اگر پرونده مهاجرتی خریدار ملک به نتیجه نرسد و شرکت نتواند از سفارت فرانسه اقامت بگیرد، شرکت مدعی می‌شود که قوانین فرانسه تغییر کرده یا مدارک شما ناقص بوده و... در آخر یک ملک در فرانسه مانده روی دست یک مالک در ایران. در این حالت، موسسه مهاجرتی به مالک ایرانی ملک پیشنهاد فروش از طریق نماینده‌اش را می‌دهد و معمولا مالک قبول می‌کند زیرا چاره دیگری ندارد و میلیاردها تومان سرمایه‌اش در فرانسه بلاتکلیف مانده است. چون مالک از قوانین فرانسه مطلع نیست، نماینده موسسه مهاجرتی در پاریس به بهانه‌های مختلف مثل مشکل اداره مالیات، بانک، ثبت اسناد، قوانین مهاجرت و... مبلغ فروش را نصف مبلغ خرید اعلام می‌کند و مالک بینوا وقتی می‌بیند اگر قبول نکند همین نصف قیمت هم از دستش خواهد رفت، اجبارا می‌پذیرد و این اتفاق در حالی افتاده که از ابتدا خرید ملک به لحاظ قانونی هیچ مزیتی برای اخذ اقامت نداشته و موسسه مهاجرتی این‌بار علاوه بر سود زمان خرید ملک، حالا نصف دیگر ارزش آپارتمان را هم به جیب می‌زند!

شما در تهران به هر موسسه مهاجرتی مراجعه کنید بالاخره با چرب‌زبانی یک راه برای مهاجرت پیش پای شما خواهند گذاشت و با کمک وکیل، قرارداد را طوری تنظیم می‌کنند که در هیچ دادگاهی محکوم نشوند. پرونده‌های مهاجرت دو حالت بیشتر ندارند؛ یا به نتیجه می‎رسند یا نمی‌رسند ولی شرکت‌ها و وکلای مهاجرتی طوری با شما قرارداد می‌بندند که در هر دو صورت مبلغ قابل توجهی به دست بیاورند.

آن‌ها در یکی از بندهای قرارداد به طور کلی می‌نویسند «متقاضی متعهد می‌گردد تمام مدارکی را که برای مهاجرت لازم است به شرکت یا وکیل ارائه دهد» و به شما چند مدرک ساده مانند پرینت حساب بانکی، شناسنامه، بیمه و... را اعلام می‌کنند ولی در قرارداد، جزئیات را دقیق نمی‌نویسند و شما با این تصور که همه مدارک را دارید، این بند را قبول می‌کنید. در ابتدا هم معمولا نصف حق‌الزحمه خودشان را به عنوان پیش‌پرداخت می‌گیرند. موسسات و وکلای مهاجرتی قبل از این که با شما قرارداد ببندند ادعا می‌کنند که با سفارت رابطه خوبی دارند و می‌توانند راحت اقامت بگیرند و شرایط شما هم برای اخذ اقامت مورد تایید است. بعد پرونده شما را طبق روال عادی جلو می‌برند. اگر شانس با شما یار باشد و سفارت به شما اقامت بدهد، طبق قرارداد باید بقیه مبلغ قرارداد را به آن‌ها پرداخت کنید و اگر به نتیجه نرسد به شما اعلام نمی‌کنند که درخواست شما رد شده، بلکه ادعا می‌کنند سفارت مدارکی را برای رفع نقص پرونده درخواست کرده است. آن‌ها به دروغ و به اسم سفارت، با توجه به اطلاعات کاملی که از شما دارند مدارکی را از شما درخواست می‌کنند که می‌دانند امکان فراهم کردنشان را ندارید. اگر شما مبلغ پیش‌پرداخت را از آن‌ها طلب کنید، طبق همان بند قرارداد، چون مدارک درخواستی را ارائه نداده‌اید، نه‌تنها نمی‌توانید پول خود را پس بگیرید بلکه باید از آن‌ها خواهش کنید که تمامی مبلغ را از شما نگیرند زیرا طبق قرارداد، شما مقصر هستید چون نتوانسته‌اید مدارک لازم را ارائه بدهید. آن‌ها هم بر سرتان منت می‌گذارند که به خاطر شما وقت و اعتبار خود را صرف کرده‌اند و در نهایت متوجه می‌شوید مبلغ قابل‌توجهی را مفت به آن‌ها داده‌اید و ممنون هم هستید که بقیه پول را از شما نگرفته‌اند؛ در حالی که درخواست شما کلا رد شده و نقص مدارک، دروغی بیش نبوده است! آیا کسب و کاری بهتر و راحت‌تر از این سراغ دارید؟

سوال من این است که اگر زندگی در فرانسه، طبق ادعای مبلغین مهاجرت، رویایی و در شرایط ایده‌آل بود و کار و درآمد برای همه فراهم می‌شد، آیا کسی برای امرار معاش به شیادی و کلاهبرداری روی می‌آورد؟ اگر دقت کنید اغلب بلاگرهای حوزه مهاجرت که زندگی در فرانسه را رنگی و پر از عشق نشان می‌دهند از محل زندگی خود فیلم و عکس منتشر نمی‌کنند، زیرا اکثرا در شرایط بدی به سر می‌برند که اگر مردم آن شرایط را ببینند، پی به واقعیت می‌برند و قید مهاجرت را می‌زنند.

قدرت رسانه

سال‌هاست دولت‌های کشورهای جهان سوم، جنگ رسانه‌ای را در مقابل کشورهای پیشرفته‌ای مانند فرانسه واگذار کرده‌اند و متاسفانه به قدری ضعیف عمل می‌کنند که بی‌نقص و موفقیت‌آمیز بودن زندگی در کشورهای غربی و زندگی پردغدغه و پر از اشکال در کشور خودمان، تبدیل به یک باور شده است.

اگر بگویم کیفیت هتل‌های ایران از هتل‎های فرانسه بالاتر است باور می‌کنید؟ اگر بگویم کیفیت رستوران‌های ایران حداقل ده برابر بهتر از رستوران‌های فرانسه است باور می‌کنید؟ اگر بگویم متروی پاریس به دلیل شیوع ساس، تقریبا یک هفته تعطیل بود تا سمپاشی انجام شود، باور می‌کنید؟ اگر بگویم در متروی پاریس این‌قدر جیب‌بر و دزد زیاد است که پلیس به دلیل تنش‌زا شدن فضا نمی‌تواند با آن‌ها مقابله کند و فقط از بلندگوهای قطار اعلام می‌کند که مثلا در فلان واگن، مراقب خانم یا آقای دزد با کاپشن قرمز یا سفید باشید باور می‌کنید؟ اگر بگویم هر ماه تقریبا چهار روز با اعتصاب راننده‌های اتوبوس و مترو مواجه می‌شوید و برای رفت و آمد مشکل پیدا می‌کنید، باور می‌کنید؟ اگر بگویم هر روز صبح و بعدازظهر، ترافیک سنگین در اکثر خیابان‌های پاریس وجود دارد باور می‌کنید؟ اگر بگویم بعضی از فرانسوی‌ها برای این که هزینه زندگی را کم کنند، با یک یا دو خانواده دیگر (بسته به اندازه خانه) یک خانه اجاره می‌کنند باور می‌کنید؟ اگر بگویم در فرانسه، خیریه‌هایی وجود دارد که زمستان به مردم فقیر، سهمیه هیزم می‎دهند تا خانه خود را گرم کنند و مجبور به پرداخت قبض برق نشوند باور می‌کنید؟

هدفم از بیان مشکلات فرانسه این نیست که بگویم زندگی در این کشور همواره همراه با مشکلات و کمبودهاست، اتفاقا فرانسه در بسیاری از زمینه‌ها کشوری پیشرو به حساب می‌آید ولی می‌خواهم بگویم رسانه، فقط نیمه پر لیوان را به ما نشان می‌دهد تا در ذهنمان از زندگی در فرانسه بهشت بسازیم.

یکی از غذاهای محبوب فرانسوی‌ها گوشت چرخ‌کرده خام اسب یا گوساله با تخم‌مرغ خام (Tartare) است. همچنین خوراک قورباغه و حلزون از غذاهای موردعلاقه و گران‌قیمت فرانسوی‌ها به شمار می‌آیند ولی همه ما سال‌هاست خجالت می‌کشیم به یک فرانسوی بگوییم که یکی از غذاهای سنتی در ایران، کله‎پاچه گوسفند است. این همان تأثیر رسانه است؛ کاری می‌کند که تصور ما از فرانسه و پاریس، یک زندگی رمانتیک باشد و همه آرزوی نوشیدن یک فنجان قهوه با کروسان کنار برج ایفل را داشته باشند ولی در مورد مشکلات زندگی و عادات غذایی و خرافات غیرعادی و پرشمار مردم فرانسه حرفی نمی‌زند.

همیشه دست ندادن زن و مرد در کشورهای مسلمان موضوع پرحاشیه‌ای بوده ولی هیچ‌وقت نشنیده‌ایم که در کشورهایی مانند اوکراین، بلاروس، روسیه و اکثر جمهوری‌های شوروی سابق هم زن و مرد غریبه با هم دست نمی‌دهند! البته در آن کشورها این یک مسئله مذهبی نیست بلکه فرهنگی است. خود من در کلاس زبان فرانسه که اوکراینی‌ها هم حضور داشتند متوجه این موضوع شدم؛ یاد حملات رسانه‎ای به خاطر دست ندادن ورزشکاران ایرانی هنگام توزیع مدال ورزشی افتادم که ادعا می‌شود این اقدام برای خارجی‌ها عجیب است ولی هیچ‌کس به این نکته اشاره نکرده که برخی کشورهای غیرمسلمان هم چنین رسمی دارند.

حتی اگر فرض کنیم زندگی در فرانسه، همان‎طوری است که رسانه‌هایشان ادعا می‌کنند، باید قبول کنیم که این زندگی متعلق به خود فرانسوی‌هاست و یک مهاجر در هر صورت امکان دسترسی به همه آن امکانات را نخواهد داشت.

بسیاری از ایرانی‌های مهاجر در اولین فرصتی که امکانش فراهم باشد به ایران سفر می‌کنند و دلیل آن را دیدار خانواده و اقوام بیان می‌کنند ولی درواقع می‌خواهند برای مدت کوتاهی هم که شده از محیطی که به آن‌ها حس تحقیر و اضافه بودن می‌دهد خلاص شوند و در فضایی قرار بگیرند که اطرافیان به آن‌ها عشق می‌دهند و احترام می‌گذارند.

چند وقت یک‌بار در اخبار می‌شنویم که یکی از مهاجران در اروپا با مردم درگیر شده و با چاقو یا اسلحه، چند نفر را کشته یا مجروح کرده است. این پرسش در ذهن اکثر ما مطرح می‌شود که چرا کسی که توانسته است به اروپا مهاجرت کند و به آن‌همه امکانات دسترسی داشته باشد، چنین اقدامی انجام می‌دهد؟ دلیلش دقیقا همین است که حجم تحقیرها کم‌کم به قدری زیاد می‌شود که غرور و شخصیت فرد مهاجر، خدشه‌دار شده و تحملش را از دست می‌دهد و دست به اقدام جنون‌آمیز می‌زند. ظرفیت انسان‌ها با هم فرق می‌کند و بعضی از آن‌ها نمی‌توانند هر شرایطی را برای زندگی بپذیرند. جالب اینجاست که بین خود مهاجران، وقتی می‌خواهند از این اقدام انتقاد کنند می‌گویند «کسی که تحمل این شرایط را ندارد نباید مهاجرت کند»؛ یعنی خودشان قبول دارند که شرایط خوشایند نیست و انتقاد آن‌ها به دلیل تحمل نشدن شرایط از طرف مهاجری است که تحملش تمام می‌شود.

آیا ما به اندازه‌ای که از ایفل، موزه لوور، شانزلیزه وکاخ ورسای شنیده‌ایم، از محلات سطح پایین پاریس هم اطلاعات داریم؟ از وضع رفاهی و کیفیت ساختمان‌های پاریس چطور؟ از این‌که امکاناتی نظیر شوتینگ زباله، آسانسور، دستگاه تهویه، کفپوش سنگ، شیرآلات و کابینت مدرن و ... در اکثر ساختمان‌ها وجود ندارد اطلاع داریم؟ خیر زیرا قدرت رسانه‌ای آن‌ها اجازه نمی‌دهد ما با واقعیات زندگی در فرانسه آشنا شویم. شاید بعضی‌ها بگویند هدف ما از مهاجرت این است که به کیفیت زندگی متوسط در فرانسه برسیم، ولی به این واقعیت توجه نمی‌کنند که این سطح زندگی، مربوط به خود فرانسوی‌هاست و شما به عنوان مهاجر، سطح زندگی پایین‌تری خواهید داشت و امکانات‌تان خیلی کمتر از ایران خواهد بود؛ ضمن این که باید تحمل غربت و تنهایی را هم به آن اضافه کنید.

چرا مهاجران بازنمی‌گردند؟

حتما بعد از این همه صحبت، این سوال برایتان پیش می‌آید که اگر زندگی در غربت و از جمله فرانسه این‌قدر مشکلات دارد، پس چرا اکثر کسانی که مهاجرت کرده‌اند به کشور بازنمی‌گردند؟ دلایل زیادی وجود دارد ولی عمده‌ترین آن این است که اکثر آن‌ها دیگر در ایران، زندگی، سرمایه و کاری ندارند که برگردند. بسیاری از مهاجران به امید زندگی بهتر، تمام دارایی‌های مادی و معنوی خود را در چمدان می‌گذارند و می‌روند و برنامه‌ای برای بازگشت ندارند.

حتما شنیده‌اید که می‌گویند اگر قصد مهاجرت دارید پل‌های پشت سر خود را خراب کنید تا هوس بازگشت به سرتان نزند! متاسفانه خیلی‌ها به این توصیه عمل می‌کنند و راه بازگشت خود را می‌بندند. اکثر کسانی که مهاجرت کرده‌اند اگر مطمئن باشند که در ایران می‌توانند شرایط کار، مسکن و جایگاه اجتماعی قبل از مهاجرت را دوباره به دست آورند، حتما بازمی‎گردند ولی متاسفانه طوری مهاجرت کرده‌اند که دیگر امکان بازگشت ندارند. خیلی از مهاجران هم به دلیل اطلاعات نادرستی که از وضع کار و زندگی خود در فرانسه حتی به اقوام نزدیک خود داده‌اند، دیگر روی بازگشت ندارند.

پناهنده‌ها نیز به توصیه وکلای مهاجرت برای قبول شدن پناهندگیشان، در بدو ورود دروغ‌های شاخداری در مورد وضع زندگی و شرایط خود در ایران به دولت فرانسه گفته‌اند که امکان بازگشت ندارند. خیلی از آن‌ها به دروغ مدعی تهدید به قتل شدن به دلیل تغییر دین در ایران شده یا خود را فعال سیاسی معرفی کرده‌اند که اگر به ایران سفر کنند، دولت فرانسه پی به دروغشان می‌برد و پناهندگی آن‌ها باطل می‌شود و این‌طرف هم باید پاسخگوی دروغ‌های خود به دولت ایران باشند.

فضای مدرسه برای فرزندان

دلیل اصلی مهاجرت من به فرانسه، فراهم کردن شرایط تحصیلی بهتر برای فرزندم بود زیرا فرانسه در حوزه آموزش و پرورش بسیار پیشرو و یکی از نقاط قوتش سیستم آموزشی است، ولی وقتی فرزند شما به عنوان مهاجر وارد مدرسه شود هزار و یک اتفاق می‌افتد که از کرده خود پشیمان می‌شوید.

اگر فرزندتان قبل از ۶ یا ۷ سالگی مهاجرت را تجربه کند با چالش کمتری مواجه می‌شود ولی وقتی سن بالاتری داشته باشد به دلیل داشتن تجربه روابط گرم و دوستانه با دانش‌آموزان در مدارس ایران، نمی‌تواند با شرایط جدید سازگار شود زیرا متوجه تغییرات و افت محسوس جایگاه اجتماعی خود و خانواده می‌شود و این موضوع اعتمادبه‌نفسش را کاملا از بین می‌برد و حتی اگر نمرات خوبی هم کسب کند، باز نگاه از بالا به پایین و برخورد سرد دانش‌آموزان فرانسوی اذیتش می‌کند. این موضوع جوانب و جزئیات بسیاری دارد که فرصتی برای پرداختن به آن‌ها نیست ولی به طور کلی اگر شما در ایران دارای موقعیت اجتماعی مناسب بوده و از رفاه نسبی هم برخوردار باشید و فرزند شما در شرایط مطلوب بزرگ شده باشد، مهاجرت، غرور و روح فرزند شما را نابود خواهد کرد.

در فرانسه ایرانیانی وجود دارند که با ویزای دانشجویی مهاجرت کرده و بعد از فارغ‌التحصیلی چند سال هم زندگی و کار در فرانسه را تجربه کرده‎اند ولی مشکلات فضای سنگین آموزشی آن‌ها را از درون خرد کرده است. خود من قبل از مهاجرت، تحقیقات زیادی در مورد سیستم آموزشی فرانسه کردم و همه چیز خوب و مطلوب بود ولی وقتی در محیط قرار گرفتم متوجه شدم مشکلاتی که برای فرزندم در مهاجرت به وجود می‌آید ۱۰ برابر بیشتر از مزایایی است که به خاطر امکانات آموزشی به‌دست خواهد آورد. سطح مدارس فرانسوی در حد مدارس غیرانتفاعی داخل ایران است و اگر بخواهیم آن‌ها را با مدارس خاص و سطح بالای ایران مقایسه کنیم، اصلا حرفی برای گفتن ندارند ولی نقطه قوتشان، چینش و نحوه انتقال دروس و پرورش استعداد دانش‌آموزان است. در آن‌جا به دانش‌آموزان تحمیل نمی‌کنند که باید دکتر یا مهندس بشوی بلکه با توجه به استعداد هرکس، مسیر درست را به او نشان می‌دهند و با والدین هم در مورد تحمیل نکردن خواست‌های خودشان به فرزندان صحبت می‌کنند.

تحصیل در فرانسه

شعار جالب سیستم آموزشی آن‌ها این است که اگر والدین مسیر پیشرفت را بدون در نظر گرفتن استعداد ذاتی به فرزندان خود تحمیل کنند، در نهایت فرزندشان به یک فرد معمولی در جامعه بدل خواهد شد ولی اگر در مسیر استعدادش حرکت کند، در آینده شخصیت تأثیرگذاری خواهد بود. توجه سیستم آموزشی فرانسه به «پرورش»، چند برابر بیشتر از آموزش است (در ایران برعکس است) و اصولا آموزش جدی از دوران دبیرستان آغاز می‌شود. فرانسه، سه دوره آموزشی دارد: پنج سال ابتدایی، سه سال کالج و چهار سال دبیرستان.

مشکل فرزندان مهاجران در مدارس فرانسوی این است که از همان دوران کودکی تصور می‌کنند که فرانسوی‌ها از آن‌ها بهتر و بااستعدادتر هستند و همین باور باعث می‌شود تا آخر عمر اعتماد به نفس نداشته باشند و تبدیل به یک شهروند معمولی شوند. ما قبل از مهاجرت، فقط از سیستم آموزشی فرانسه تعریف و تمجید می‌شنویم ولی از این که بعد از ورود به این سیستم چه بلایی به سر شخصیت و اعتمادبه‌نفس فرزندانمان می‌آید، غافل هستیم. اگر هدفتان از مهاجرت، دسترسی به آموزش سطح بالاست و در ایران، توانایی ثبت نام فرزندتان در مدارس خوب را دارید، حتما قبل از مهاجرت، تحقیق بیشتری کنید.

تفاوت پناهندگی با مهاجرت

به تصور ما هر کس که از ایران خارج شود و به یک کشور اروپایی برود، نامش مهاجر و کاری که کرده مهاجرت است، ولی تعداد زیادی هستند که به کشورهای اروپایی از جمله فرانسه پناهنده می‌شوند و تعریف اقدام آن‌ها با مهاجرت تفاوت دارد.

پناهنده همان‌طور که از نامش پیداست یعنی کسی که پناه آورده و کسی که پناه می‌برد در قوانین فرانسه حق و حقوقی دارد که مشخص است و شاید به دلیل سیاست‌های دولت فرانسه که قبلا به آن اشاره کردم، بتواند خیلی بهتر از مهاجری که از طریق ویزای اقامت وارد فرانسه شده است زندگی را شروع کند.

یک پناهنده در ابتدا تا وقتی به پرونده‌اش رسیدگی و با پناهندگیاش موافقت یا مخالفت شود، باید زندگی موقت و بلاتکلیف با امکانات رفاهی حداقلی را تجربه کند؛ محل اقامتی که معمولا یک اتاق برای چند نفر و بقیه امکانات بین ساکنانش مشترک است. پناهنده‌ها به امید این که روزی به پرونده آن‌ها رسیدگی شود این شرایط را تحمل می‌کنند.

وقتی با پناهندگی موافقت شد، حقوق ناچیز ماهانه دولت قطع و در عوض، اجازه اقامت و کار داده می‌شود که نوید شروع زندگی جدید اروپایی را می‌دهد. تناقض و چالش از همین‌جا آغاز می‌شود زیرا هدف اصلی کشورهای اروپایی از تعریف قوانین پناهندگی واردکردن نیروی کار فقیر و ارزان‌قیمت از کشورهای جهان‌سوم است تا کارهای خدماتی را به آن‌ها بسپارند و اتباع خودشان روی تحصیل، مدیریت و مهارت‌های تخصصی تمرکز کنند.

این تعریف در بین اتباع کشورهای آفریقایی، آمریکای جنوبی و بعضی از کشورهای آسیایی مانند افغانستان و نپال و پاکستان و... جواب می‌دهد زیرا در این کشورها معمولا فقرا و کسانی که تحصیلات و شغل مناسب ندارند پناهنده می‌شوند و برایشان مهم نیست در کجا و با چه کیفیتی کار کنند و زندگی تشکیل دهند ولی در ایران، از آن‌جا که مهاجرت در مسیر اشتباه قرار گرفته و با تبلیغات پوچ، به‌عنوان راه نجات و رسیدن به زندگی بهتر تعریف شده است، معمولا کسانی تن به پناهندگی می‌دهند که در ایران دارای شغل، درآمد و جایگاه اجتماعی مناسب هستند و اصولا مسیر پناهندگی برای آن‌ها مناسب نیست و وقتی با واقعیت مواجه می‌شوند که دیگر دیر شده و راه بازگشتی ندارند و باید تا آخر عمر به عنوان یک شهروند درجه سه در فرانسه زندگی کنند و هر سال دلهره قوانین جدید دولت را داشته باشند که چه محدودیت‌های جدیدی برایشان تصویب شده است! همان اتفاقی که این روزها برای مهاجران ساکن آمریکا افتاده است و نگران اقدامات دولت جدید علیه مهاجران هستند.

امروز عرب‌های آفریقایی‌تبار فرانسه، چهارمین نسل متولدشده در این کشور هستند و خیلی از آن‌ها کشورهای اصلی خود را ندیده‌اند و حتی پدربزرگشان هم متولد فرانسه است ولی هنوز نتوانسته‌اند جایگاهی همتراز با یک فرانسوی به‌دست آورند و طوری تربیت شده‌اند که در ناخودآگاه خود، فرانسوی‌ها را نژاد برتر می‌دانند و به کارهای خدماتی و در بهترین حالت و در صورت داشتن تحصیلات عالی، به کارمندی مشغول هستند و توقعی هم برای پیشرفت ندارند.

علوم اجتماعی، برگ برنده دولت فرانسه

تصور بسیاری از ما این است که فرانسه در اقتصاد، علوم مختلف، ورزش، مد، صنعت، ادبیات و... کشوری پیشرو محسوب می‌شود. این تصور اشتباه نیست ولی ریشه همه این پیشرفت‌ها پیشرو بودن در علوم اجتماعی است.

علوم اجتماعی ساختارها و لایه‌های مختلف جامعه را طوری در کنار هم قرار می‌دهد که برآیند تلاش و عملکرد اجزای آن که مردم یک کشور باشند، در یک جهت و با کمترین هدررفت وقت و انرژی باشد. کشورهایی که از علوم اجتماعی به درستی بهره نمی‌برند با مشکلات مختلفی مواجه می‌شوند و حتی اگر دولتمردان بادرایت و دلسوز در رأس آن‌ها قرار بگیرند، به دلیل قرار گرفتن افراد اشتباه در جایگاه‌های مختلف، ناهماهنگی و اصطکاک موجود بین لایه‌های اجتماعی، مانع هر نوع پیشرفتی می‌شود.

در فرانسه نوع پوشش آزاد است و هرکسی اختیار دارد که هر لباسی بپوشد ولی چون از ابتدا برای لایه‌های مختلف جامعه، سبک زندگی و پوشش موردپسند و مطلوب تعریف شده است، همه سعی می‌کنند پوشش و سبک زندگی خود را طوری انتخاب کنند که جزو افراد بافرهنگ و سطح بالا به نظر برسند و اگر کسی بخواهد پوشش خارج از عرف داشته باشد، در موقعیت‌های مقبول جامعه جایی ندارد و باید با همترازهای خود معاشرت کند.

جامعه‌شناسان و طراحان سیاست‌های اجتماعی فرانسه می‌دانند که در یک جامعه به دلیل تنوع فکری و شخصیتی، نمی‌توان از همه افراد انتظار یک رفتار و پوشش واحد را داشت. آن‌ها با فراهم کردن فضا و امکانات مقبول برای هر سلیقه، فکر، رفتار و نگرش، سلایق گوناگون را از هم جدا می‌کنند تا از ایجاد اصطکاک و تداخل بین لایه‌های مختلف اجتماعی جلوگیری شود و هر شهروندی بسته به استعداد، علایق و رفتار و فرهنگش در فضای مطلوب خود قرار بگیرد و با غیر همفکران خود وارد چالش نشود. حتی برای کسانی که میل به ابتذال دارند هم فضا و امکاناتی فراهم شده است تا با حضور در این فضاها سبک زندگی موردعلاقه خود را دنبال کنند و مزاحم شکوفایی استعداد دیگران در حوزه‌های علمی و فرهنگی و... نشوند.

بسیاری از سلبریتی‌های غربی که آن‌ها را با پوشش و رفتار عجیب و غریب می‌بینیم، برای سرگرمی کسانی هستند که علاقه‌ای به رشد علمی و فرهنگی ندارند و اگر فضا و امکاناتی برای سرگرمی و تخلیه انرژی نداشته باشند، مزاحم کسانی خواهند شد که علاقه دارند به دنبال علم و دانش بروند و در آینده کشور، نقش مهمی ایفا کنند.

اگر در خیابان‌های پاریس قدم بزنید، تعداد افرادی که پوشش ناهنجار دارند بسیار کم است و بیشتر آن‌ها توریست‌هایی هستند که تصورشان از پوشش فرانسوی‌ها همان چیزی بوده که در رسانه‌ها دیده‌اند ولی واقعیت چیز دیگری است و خود فرانسوی‌ها به ندرت پوشش نامطلوب و عجیب و غریب دارند. اگر این تفکیک اجتماعی صورت نگیرد، اختلاط لایه‌های ناهمسوی اجتماعی، خسارات جبران‌ناپذیری برای کشور به دلیل هدررفتن استعدادها به همراه خواهد داشت.

تکمله

انگلیسی‎ها یک ضرب‌المثل جالب دارند و می گویند «کسی که از لندن خارج نشده، نمی‌تواند در مورد لندن نظر بدهد»؛ یعنی کسی که از لندن خارج نشده امکان مقایسه ندارد و نمی‌تواند لندن را با شهر دیگری مقایسه کند تا بفهمد شهر خوبی است یا نه. این ضرب‌المثل در مورد مهاجرت هم صدق می‌کند. کسی که مهاجرت نکرده است، نمی‌تواند در مورد آن نظر بدهد و عمق فاجعه‎ای را که در انتظارش است درک کند. کسانی که مهاجرت کرده‌اند این واقعیت‌ها را نمی‌گویند چون امکان و روی بازگشت ندارند و به امید گشایش در آینده، با کار سیاه و پیش‌پاافتاده و غیرقانونی و درآمد ناچیز به زندگی در غربت ادامه می‌دهند، بدون آن‌که از آینده خبر داشته باشند.

مهاجرت یک امر کاملا شخصی و شرایط و روحیات هرکسی مختص خودش است. شاید خیلی‌ها با مهاجرت و سختی‌های آن مشکلی نداشته و توانایی انطباق‌پذیری خوبی داشته باشند و بتوانند در محیط جدید زندگی کنند ولی همین افراد هم اگر با هدف رسیدن به زندگی مرفه مهاجرت کنند، بعد از چند سال متوجه می‌شوند که راه را اشتباه رفته‌اند و نتیجه تحمل آن همه سختی در غربت در بهترین حالت می‌شود رسیدن به نقطه قبل از مهاجرت.

اولین موردی که در فرانسه باعث تعجب شما خواهد شد این است که متوجه می‌شوید همه فرانسوی‌ها آن‌طور که شما تصور می‌کنید باهوش، زرنگ و مودب نیستند و همه جور شخصیتی در بین آن‌ها خواهید دید. ساختار کشورهایی مانند فرانسه این‌طور است که حدود ۱۰ درصد جامعه سختکوش، باهوش، دانا، توانا و اَبَرسرمایه‌دار هستند که معمولا در حوزه مدیریت فعالیت می‌کنند و باعث ترقی و رشد فرانسه می‌شوند و درآمد بالایی هم دارند. اطلاعاتی که ما از زندگی یک فرانسوی داریم مربوط به همین ۱۰ درصد است و رسانه برای این که فرانسه را بهشت آرزوها نشان دهد، سبک زندگی این اقلیت را به عنوان زندگی فرانسوی نشان می‌دهد. ۹۰ درصد جامعه افراد معمولی هستند که زندگی عادی دارند و امور جاری و روزانه کشور را انجام می‌دهند و برنامه‌ای را که ۱۰ درصد دیگر طراحی کرده‌اند اجرا می‌کنند. در بین آن‌ها فقیر هست، پولدار هست و سطح متوسط هم هست.

اگر شما در ایران جزو قشر متوسط جامعه هستید که شغل و خانه (حتی آپارتمان کوچک یا پول رهن) و اتومبیل معمولی دارید و تشکیل خانواده داده‌اید، مطمئن باشید مهاجرت برای شما یعنی خودکشی! با توجه به این که معمولا برای تامین هزینه مهاجرت، همه دارایی خود را می‌فروشید، در اروپا در بهترین حالت که درصد بسیار کمی از مهاجران را شامل می‌شود، می‌توانید به خانه و زندگی قبل از مهاجرت برسید با این تفاوت که سال‌ها از عمر شما گذشته و دیگر رمقی برای ادامه مسیر ندارید. البته همین هم برای اکثر مهاجران آرزوست و معمولا باید تا آخر عمر حسرت گذشته را بخورند.

خلاصه کلام این که در مهاجرت، قشر پولدار، با سطحی پایین‌تر از زندگی داخل ایران به اقامت ادامه می‌دهند، قشر فقیر از فقر در ایران وارد فقر در خارج می‌شوند و هیچ ایده‌ای هم برای آینده ندارند و فقط زندگی می‌کنند ولی قشر متوسط کاملا نابود می‌شود و باید از زندگی بی‌دغدغه داخل ایران، با فقر در غربت عجین شود و استعدادهایی که می‌توانند در داخل، منشاء رشد کشور در حوزه‌های مختلف باشند در خارج از کشور کم‌کم خاموش می‌شوند.

منظور از مهاجرتی که می‌گویند به کشور آسیب می‌رساند، مهاجرت قشر متوسط است زیرا اکثر آن‌ها تخصص و تحصیلاتی دارند که برای رشد کشور لازم است. آیا تا کنون از خود سوال کرده‌اید که چرا کسانی که خانه‌های چند ده میلیاردی و حساب بانکی پر از پول در داخل کشور دارند اقدام به مهاجرت نمی‌کنند؟ آن‌ها مسلما مشکلی برای پرداخت هزینه اخذ اقامت ندارند ولی اکثرشان حتما زمانی تجربه مهاجرت کوتاه‌مدت داشته و متوجه شده‌اند که اعتبار، شأن اجتماعی و رفاهی که در ایران دارند در هیچ جای دنیا نخواهند داشت و به همین دلیل برنامه‌ای برای مهاجرت ندارند.

خارج از متن

  • برای آموزش در هر زمینه‎ای اپلیکیشن‌هایی وجود دارند که به شکل مجازی، امکان آموزش را فراهم می‌کنند و قید مکان ندارند. مثلا بعضی از معلمان کشورهای آفریقایی فرانسوی‌زبان مانند کامرون، با این اپلیکیشن‌ها آموزش زبان فرانسه می‌دهند و درآمد یورویی دارند. هزینه هر جلسه آموزش توسط فرانسوی‌ها حدود ۱۵ تا ۲۰ یورو است و آفریقایی‌ها حدود ۵ یورو می‌گیرند، به همین دلیل متقاضیان زیادی دارند.
  • امور اداری در فرانسه بسیار کند پیش می‌رود. کارمندان فرانسوی برخلاف تصوری که ما داریم اصلا خلاق نیستند و برای هر کار ساده‌ای حداقل دو هفته تا یک ماه باید منتظر بمانید. معمولا وقتی مدارک را تحویل می‌گیرند به شما می‌گویند نتیجه تا دو هفته دیگر برای شما با پست ارسال می‌شود. اگر شما تشکر کنید و بروید، حرفی نمی‌زنند ولی اگر بگویید عجله دارم و آیا راهی هست که کارم زودتر انجام شود می‎گویند بله، می‌توانید فردا حضوری مراجعه کنید و نتیجه را بگیرید. دلیل این که چرا خودشان پیشنهاد نمی‌دهند که به شکل حضوری پیگیر کارها باشیم عجیب است.
  • برخلاف این که ما فکر می‌کنیم فرانسوی‌ها در تعطیلات آخر هفته تفریحات خاص و رویایی دارند، یکی از علایق اکثر آن‌ها انجام خرده‌کاری‌های خانه است و معمولا کارهایی مانند باغبانی، سیم‌کشی، تعمیر شیرآلات، نجاری و... را خودشان انجام می‌دهند. به خاطر همین در تمامی مناطق، ابزارفروشی‌های زنجیره‌ای بزرگی وجود دارد که همه نوع ابزار در آن‌ها پیدا می‌شود.
  • در ایران همیشه از عملکرد شرکت‌های خرید اینترنتی ایرانی انتقاد داریم و خدمات آن‌ها را با شرکت آمازون مقایسه می‌کنیم. من از آمازون فرانسه، یک تلویزیون خریدم ولی وقتی جعبه‌اش را باز کردم متوجه شدم که فقط خود تلویزیون درون جعبه است و از کنترل، سیم برق و پایه خبری نیست. یعنی جعبه یک‌بار باز شده و شرکت آمازون با آن‌همه ادعا و دقت، جعبه بازشده را دوباره برای من فرستاده بود. بلافاصله به شرکت ایمیل زدیم که تلویزیون مشکل دارد و برایم شرایط مرجوع کردن را فرستادند. جالب این بود که طبق این شرایط، باید خودم تلویزیون را به اداره پست تحویل می‌دادم و بعد از چند روز پول آن به حسابم واریز شد.
  • هزینه برق در فرانسه زیاد است، به همین دلیل در بعضی مناطق دورافتاده و محروم برای گرم کردن خانه از هیزم استفاده می‌کنند. خیریه‌هایی وجود داشتند که هیزم را به درِ خانه خانواده‌هایی می‌بردند که از پس خرید هیزم هم برنمی‌آمدند. در یک برنامه مستند تلویزیونی با مدیر یکی از این خیریه‌ها که خانم سالخورده‌ای بود مصاحبه کردند و او گفت که هر روز یک کامیون هیزم بین نیازمندان توزیع می‌کنیم. باید اعتراف کنم که این ماجرا باعث تعجب خودم هم شد زیرا آن خانواده‌های نیازمند معمولا فرانسوی بودند و در بین مصاحبه‌شونده‌ها اصلا خانواده مهاجر ندیدم.
  • یک قانون جالب در فرانسه این است که کسی حق ندارد دستور پخت نان و شیرینی سنتی فرانسوی را تغییر بدهد و همه باید طبق دستور پخت اصلی عمل کنند، زیرا معتقدند اگر دستور پخت دستکاری شود دیگر اصالت نخواهد داشت و شهرت نان فرانسوی به خطر خواهد افتاد!
  • در فرانسه به دلیل تعداد بالای جمعیت مسلمان‌ها، تقریبا در تمامی فروشگاه‌های بزرگ مواد غذایی حلال عرضه می‌شود و مشکلی بابت تهیه مواد غذایی وجود ندارد.
  • ورزش یکی از عادات خوب فرانسوی‌هاست. تقریبا همه روزانه ورزش می‌کنند و به دلیل همین عادت خوب، معمولا حتی در سالخوردگی قدرت تحرک خود را از دست نمی‌دهند و حتی توانایی رانندگی دارند. در فرانسه اگر کسی به دلیل سالخوردگی توانایی حرکت را از دست بدهد عموما به این معناست که دیگر زمان زیادی به پایان عمرش نمانده، بنابراین به خانه سالمندان منتقل می‌شود و بقیه عمر خود را در آن‌جا سپری می‌کند.
  • بر خلاف تصور ما که فکر می‌کنیم در ایران تعطیلات زیادی در طول سال داریم، فرانسه تعطیلات بیشتری دارد و به‌جز شنبه و یکشنبه، تعطیلات استانی، مذهبی، ملی و... هم دارند که عجیب است.
  • شبکه حمل و نقل عمومی در پاریس، بسیار دقیق و منظم و البته گران است. اگر از اعتصابات گاه و بیگاه شبکه حمل و نقل عمومی چشم‌پوشی کنیم، نحوه مدیریت و برنامه‌ریزی آن و حتی نحوه چک کردن بلیت مسافران جالب است. هنگام ورود به مترو یا اتوبوس اگر کسی بلیت ندهد می‌تواند سوار شود ولی گاهی به شکل ناگهانی، گروه‌های پنج‌نفره کنترل بلیت مسافران که افراد قوی و تنومندی هم هستند وارد مترو یا اتوبوس می‌شوند و بلیت‌ها را کنترل می‌کنند و اگر کسی بلیت نداده باشد، ۳۵ یورو جریمه می‌شود. به همین دلیل معمولا همه بلیت تهیه می‌کنند تا شامل جریمه نشوند.