فرهنگ و منافع سیاسی
جلال ستاری، اسطورهشناس، منتقد ادبیات و تئاتر، مترجم و پژوهشگری بود که حوزه علایقش گسترده بود و از اینرو در کارنامه بهجامانده از او طیف گستردهای آثار دیده میشود.
شرق: جلال ستاری، اسطورهشناس، منتقد ادبیات و تئاتر، مترجم و پژوهشگری بود که حوزه علایقش گسترده بود و از اینرو در کارنامه بهجامانده از او طیف گستردهای آثار دیده میشود. تئاتر، ادبیات و اسطورهشناسی و نظریههای روانکاوی مبتنی بر اسطورهها و رمزها و نمادها و کهنالگوها از علاقههای اصلی جلال ستاری بود و او آثار متعددی در این زمینهها منتشر کرده است. پس از درگذشت ستاری اثری از او با عنوان «فرهنگ دولتمدار» در نشر کتابپارسه منتشر شد که پژوهشی تاریخی درباره رابطه فرهنگ و دولت در ایران، با نگاهی ویژه به سیاستهای فرهنگی خواجه نظامالملک طوسی در دوران حکومت سلجوقیان است.
ستاری در این کتاب با ارجاع به نمونههای تاریخی از قرارگرفتن مقوله فرهنگ در ذیل اختیارات دولتی، بر روی موضوعی مهم و همچنان امروزی دست گذاشته است. او درواقع با بررسی واقعیت تاریخی نشان داده که مداخله دولت در فرهنگ چه تأثیری میتواند بر فرهنگ یک ملت بگذارد و این مداخله در چه صورتی میتواند نقشی مثبت در حفظ و ترویج فرهنگ ایفا کند و در چه صورتی پیامدهایی منفی برای فرهنگ به بار میآورد. جلال ستاری در کتاب «فرهنگ دولتمدار»، از سیاستهای فرهنگی حکومتهای خودکامه در تاریخ ایرانِ پیش از مشروطیت سخن میگوید و بحث خود را بهویژه بر عصر وزارت خواجه نظامالملک در روزگار پادشاهی سلجوقیان متمرکز میکند. کتاب «فرهنگ دولتمدار» اطلاعاتی قابل توجه را درباره رابطه فرهنگ و دولت در تاریخ گذشته ایران و شیوه زمامداری خواجه نظامالملک و رابطه پرکشوقوس او با ملکشاه سلجوقی و سیاستهای فرهنگی این وزیر مقتدر عصر سلجوقیان به دست داده است.
ستاری ضمن اذعان به ضرورت حمایت دولتی از فرهنگ و اجتنابناپذیربودن چنین حمایتی در روزگار معاصر، از مداخله دولت در فرهنگ، بهصورتی که در روزگار پیش از مشروطه در تاریخ ایران رواج داشته و ستاری مصداق آن را در این کتاب معرفی و بررسی کرده است، انتقاد میکند و مداخلهای از آن نوع را مداخله در راستای استفاده از فرهنگ در راستای منافع سیاسی دولت میداند. او در بخشی از کتاب نوشته: «اکثر حکومتها که تا عصر ظهور مشروطیت تقریبا همگی خودکامه و واجد خصلت نظام فئودالی بودهاند، میکوشیدند فرهنگ را وسیله تبلیغ سیاستهای خود کنند و البته برای حصول این مقصود به سرآمدان غالبا سرسپرده روی میآوردند و در نتیجه نوعی فرهنگ اشرافی و نخبهپسند را ترویج میدادند و در کنف حمایت خود میگرفتند. با این تفاوت عمده میان شرق و غرب که بهطور کلی و صرفنظر از مستثناهایی چند، به قول چپگرایان، تصور برابری و مساوات و برخورداری از حقوق دموکراتیک، حتی در درون هیئت حاکمه ایران نیز وجود نداشت. در اروپا، اشراف بهعنوان مالکین خصوصی و با برخورداری کامل از حقوق و اختیارات در محل فرمانرواییشان، خودمختار و مستبد بودند و از میان خود شاهان را برمیگزیدند. حال آنکه در ایران، فرمانروایان محلی، عملا بهعنوان مأمورین بلافصل شاه عمل میکردند، به او و به کراماتش وابسته بودند و هیچگونه حقی، جز آنچه شاه به آنها تفویض میکرد، نداشتند. به همین دلیل هیچگونه حقوق دموکراتیک و سنت آن، حتی در درون و برای اعضای هیئت حاکمه در ایران -برخلاف اروپای ماقبل سرمایهداری- عملا وجود نداشته است و علت اینکه تاریخ ایران، بهعنوان تاریخ شاهان و شاهنشاهی نمودار میشود همین است: هرگاه یکی از فرماندهان محلی یا سران اقوام و عشایر از فرمان شاه سرپیچی میکرد یا در مقابل حکومت مرکزی مدعی حقی میشد، سرکوب میشد یا اینکه با پیروزی این قدرتهای محلی، بساط استبداد قدرت مرکزی قبلی برچیده شده، قدرت جدیدی جایگزین حکومت مرکزی قبلی میگردید. به همین دلیل تاریخ ایران، تاریخ تجدید استبداد است».
ستاری با کارنامهای پربار در سال 1400 درگذشت و از میان آثار متعدد او میتوان به این کتابها اشاره کرد: «بازتاب اسطوره در بوف کور»، «پژوهشی در حکایات سندباد بحری»، «افسون شهرزاد»، «پژوهشی در قصه اصحاب کهف»، «سیمای زن در فرهنگ ایران»، «آئین و اسطوره در تئاتر»، «عشق صوفیانه»، «رمزاندیشی و هنر قدسی»، «زمینه اجتماعی تعزیه و تئاتر در ایران»، «رساله در تاریخ ادیان»، «چشماندازهای اسطوره»، «هنر مقدس (اصول و روشها)»، «اسطورهای نو: نشانههایی در آسمان»، «روانکاوی آتش»، «جامعهشناسی تئاتر»، «عشق»، «دگردیسیهای روان و نمادهایش: کندوکاو در پیشنشانههای موردی از بیماری اسکیزوفرنی» و «بازپسین گفتوگو: مصاحبه با سارتر».