سردرگم در برزخ، تناسخ، دنیای ماتریکس، اثر پروانهای...
سریال «از جانب» (From)، یکی از پرسروصداترین سریالهای این روزهاست که بهتازگی فصل سوم آن به پایان رسیده است و به دلیل امتیاز بالایش، سریعا سازندگان آن ساخت فصل چهارم را تأیید کردند و مشتاقان زیادی را در دنیا منتظر فصل بعدی نگه داشتند. خالق و نویسنده از جانب، جان گریفن است که توسط جک بندر، بردترنر و... کارگردانی شده است.
فرزانه متین: سریال «از جانب» (From)، یکی از پرسروصداترین سریالهای این روزهاست که بهتازگی فصل سوم آن به پایان رسیده است و به دلیل امتیاز بالایش، سریعا سازندگان آن ساخت فصل چهارم را تأیید کردند و مشتاقان زیادی را در دنیا منتظر فصل بعدی نگه داشتند. خالق و نویسنده از جانب، جان گریفن است که توسط جک بندر، بردترنر و... کارگردانی شده است. این سریال در ژانر ترسناک، درام و علمی-تخیلی است و از عوامل موفقیتآمیزبودن این مجموعه تلویزیونی آن است که تهیهکنندگان اجرائی آن پیش از این مجموعه گمشده (Lost) را ساخته و کارنامه درخشانی از خود برجای گذاشتهاند. هارولد پرینو، کاتالینا ساندینو مورنر، ایان بیلی، الیزابت ساندرز، شان ماجومدر، اسکات مککورد، پگاه غفوری و... در این مجموعه به ایفای نقش پرداختهاند. سریال درباره شهر مرموزی در آمریکای مرکزی است که هرکسی از هرکجای آمریکا به آن وارد میشود، دیگر توان خارجشدن از آن را ندارد. ساکنان این شهر در تقلای پیداکردن راهی برای خروج از آنجا هستند. شهری که در آن علاوهبر میهمانهای تازهوارد، ساکنان ترسناک و قدیمی هم وجود دارند. فصل اول سریال در فوریه ۲۰۲۲ پخش شد که نقدهای مثبتی دریافت کرد، فصل دوم آن در آوریل ۲۰۲۳ و فصل سوم در سپتامبر ۲۰۲۴ منتشر شد که بهتازگی به پایان رسیده است. سریال «از جانب» از همان اپیزود اول شروع خوبی دارد و به محض آغاز، مخاطبان را با داستان، موقعیت و موجودات عجیبوغریب آشنا میکند و این برخلاف سایر سریالهایی است که بعد از دو اپیزود، تازه تماشاگر را با عمق ماجرا آشنا میکنند. در این سریال، ما با موجوداتی روبهرو هستیم که از آنها بهعنوان هیولاهای انساننما نام میبریم که شاید تابهامروز آنها را در هیچ اثر وحشتناکی ندیدهایم. هیولاهای «از جانب» نه زامبی هستند، نه روح و جن و نه خونآشام. آنها ظاهری انسانی دارند، باهوش هستند، زیرکانه عمل میکنند و خودشان را به شکل بچه، پیرزن، پلیس، دکتر و... درمیآورند و مانند انسانها صحبت میکنند. درواقع باید گفت آنچه خوبان همه دارند، این هیولاها یکجا دارند. آنها در اطراف جنگل و در زیرزمین خانهها ساکن هستند. مردم مقیم این شهر متروکه که بیشتر شبیه یک دهکده محصور در جنگل است، از صبح تا غروب اجازه تردد دارند و «بوید» در نقش کلانتر با یک زنگوله در دهکده، عصرها راه میافتد و خبر از آغاز تاریکی و ساعت خاموشی میدهد و از مردم میخواهد زودتر به خانه و پناهگاهشان بازگردند. پنجرههای همه خانهها مهروموم شده و خانوادههایی که دارای بچه هستند، پنجرهها را میخکوب کردهاند و در هر خانه یک طلسم تالیسمان که به لطف کلانتر در جنگل پیدا شده، آویخته شده است. وجود این طلسم، اجازه ورود این ساکنان ترسناک را به خانهها نمیدهد. در شب صداهای وحشتناکی از هیولاها برای ترساندن مردم نیز درمیآید. در ابتدا به نظر میرسد آنها برای تغذیه و شکار به انسانها هجوم میآورند و آنها را تکهوپاره میکنند، اما بعد از پیشرفت داستان متوجه میشویم که این هیولاها به خوردن گوشت انسان نیازی ندارند، بلکه برای تفریح این کار را میکنند. آنها با روح و روان افراد بازی میکنند، انسانهایی که دارای اراده ضعیفی هستند توان ادامه زندگی را ندارند، افسرده میشوند، دست به کارهای احمقانه میزنند یا حتی خودکشی میکنند؛ ازاینرو، آنها زودتر از پای درمیآیند و این چیزی است که هیولاها میخواهند. در همان اپیزود اول فصل نخست، ما با خانواده جیم، همسرش تابیتا و دو فرزندش آشنا میشویم که با یک کاروان درحال سفر در آمریکا بودند که سر از این دهکده منحوس درآوردند و در اینجا سریال رنگوبو میگیرد. در 10 قسمت اول ما با شهری که دارای شرایط و قوانین خاص، شخصیتها، ایدههای نو و فضای وهمآلودی است روبهرو میشویم. این دهکده دارای رستوران، کافهتریا، کلیسا، کلانتری، خانه اجتماعات و یکسری خانههای ویلایی یکشکل است. «از جانب»، در نورث بیورِبَنک در استان نوااسکوشیای کانادا فیلمبرداری شده است. این مکان که با عنوان ویلای بیوربنک شناخته میشود، تاریخچهای طولانی دارد و سالها پیش جامعه انسانی با ساختمان اجتماعات، ایستگاه آتشنشانی، مدرسه، کلیسا و فروشگاه در آنجا زندگی میکردند که در سال ۲۰۰۴ همه آنها به کل از بین رفتند و حالا لوکیشن شهر ساختگی سریال شده است. ریتم سریال بسیار تند و تنوع شخصیت از لحاظ نژاد و قومیت زیاد است. سازنده به شخصیتهای اصلی عمق و لایههای پیچیده بخشیده و در مقابل شخصیتهای فرعی بیشتر در نقش سیاهیلشکر عمل میکنند. بوید (کلانتر) و دونا (یک زن میانسال) در همه امور نقش میانجیگر را ایفا میکنند و البته کاراکتر ویکتور که پیش از همه مردم دهکده از کودکی ساکن این مکان بوده، شخصیتی مرموز دارد و گویا قرار است همه معماهایی که در هر اپیزود مطرح میشود، در آخر او جواب دهد. روایت داستان یکخطی نیست و دائم با فلشبکهایی از گذشته افراد روبهرو هستیم. در این سریال ترسناک، معماهای بسیاری در هر قسمت مطرح میشود که متأسفانه نه در قسمت بعدی، بلکه حتی با پایان فصل هم هیچکدام حل نمیشود و معماهای دیگری بدون پاسخ به آن افزوده میشود و باعث سردرگمی و گیجشدن مخاطبان میشود. یکسری از بینندگان از اینکه این معماها حل نمیشوند ناامیدند و از آن واهمه دارند که «از جانب» پایان یابد اما بدون حل معماها. هر اپیزود براساس آخرین اپیزود ساخته میشود، اما بدون آنکه درصدد حل پازلها باشد. تئوریهای متفاوتی درباره گرفتارشدن این افراد در این دهکده وجود دارد؛ عدهای فکر میکنند این مردم در برزخ هستند، برخی معتقدند شاید این یادآور نظریه اثر پروانهای است و بعضی بر این باورند که گرفتارشدن آنها در این مکان نامعلوم یک بازی و آزمایشی خطرناک است تا تحمل افراد در آن سنجیده شود. از دنیای ماتریکس هم نباید غافل شد. شاید هم در کل این یک سریال ماوراطبیعی مانند بسیاری از فیلمهای سینمایی است، اما در اپیزود آخر فصل سوم نیز اشاره واضحی هم به تناسخ دارد. یک سؤال مهم که مخاطب را درگیر میکند، آن است که میهمانهای دهکده چگونه وارد آنجا میشوند؟ آنها هنگام سفر در وسط یک جاده با یک تنه درخت بزرگ که افتاده و پرواز و صداهای فرار غراب وارد این دهکده و چرخه بینهایت میشوند، اما سریال در فصل سوم به ما میگوید که افراد از پیش و از روی عمد برای ورود به این مکان کابوسوار انتخاب شدهاند. فصل اول سریال بسیار قوی شروع شد، به طوری که برای آغاز پخش فصل دوم آن، علاقهمندان روزشماری میکردند. اما فصل دوم نمایش ضعیفتری نسبت به فصل اول داشت. این درحالی بود که فصل سوم پرتوان و قویتر از دو فصل پیشین ظاهر شد. در طول داستان تلاش شخصیتها برای یافتن راه فرار و درک آنچه درحال وقوع است، تماشاگر را به چالش میکشاند. با پیشرفت داستان، مخاطبان به تدریج متوجه میشوند هر شخصیت نهتنها در تلاش برای نجات خود، بلکه در کشف حقیقت و درک رازهای پنهان این شهر است. این مجموعه به ما نشان میدهد کاراکترها علاوهبر ترس بیرونی، مجبورند با ترس درونی برای بقا بجنگند. بااینحال، این موضوع را فراموش نکنیم که این سریال جسورانه و مهیج، بیشتر از آنکه روی موتیف ترس مانور دهد، بر رازهای گرهخورده و مهرومومشده تمرکز دارد و ذهن را درگیر میکند؛ اینکه روبهروشدن افراد با مرگ عزیزانش چگونه است، اینکه چگونه عشق جای نفرت را میگیرد و... . این سریال مرموز در آخر باید به مخاطبانش بگوید این داستان از کجا شروع شده و چگونه به پایان میرسد و سرمنشأ همه رازها را پاسخ دهد. به نظر میرسد ابهام این ۳۰ قسمت زیاد و غیرقابل پیشبینی شده است. با همه این توضیحات، باید به عوامل این سریال تبریک گفت. «از جانب» از معدود سریالهایی است که در یک فضاسازی فوقالعاده ساخته شده که انگار منِ مخاطب هم در این شهر حضور دارم. بعد از پایان هر اپیزود، بیشتر مخاطبان در حالوهوای «از جانب» سیر میکنند. درواقع از تماشای این مجموعه تلویزیونی هم میتوان لذت برد، هم ترسید، هم ذهن درگیر شود و هم وارد بازی آنها شد.