هر وقت به هر دلیل و علت دچار خستگی ذهنی میشوم یکی دو داستان «آنتوان چخوف» را میخوانم. با هر بازخوانی میبینم که چراغی کوچک در داستان او روشن میشود و معنایی تازه سر بر میآورد. داستان کوتاه «وانکا» از مجموعه داستانهای این نویسنده همیشه زنده را -شاید- برای دهمین بار در یکی از شبهای ماه آخر پاییز گذشته خواندهام.
یادداشت کامل را اینجا بخوانید.
ارسال نظر