|

نقد و بررسی فیلم ماینکرافت

فیلم ماینکرافت که به‌عنوان یک اقتباس از بازی معروف ماینکرافت ساخته شده و سعی دارد ماجراجویی‌های دنیای بازی را در قالب یک داستان سینمایی به نمایش بگذارد، اما در این مسیر از برخی لحاظ کم‌کاری کرده است.

نقد و بررسی فیلم ماینکرافت

به گزارش گروه رسانه ای شرق؛ فیلم ماینکرافت به‌دنبال ساختن یک ماجراجویی سرگرم‌کننده برای کودکان است، اما با داستانی سطحی و کم‌عمق، شوخی‌های ضعیف و شخصیت‌هایی که هیچ‌گاه به شکلی واقعی به مخاطب متصل نمی‌شوند، نتوانسته آن‌طور که باید موفق عمل کند.

برخی از بهترین فیلم‌های اقتباس شده از بازی‌ها مانند جومانجی و سیاه‌چال‌ها و اژدهایان: شرافت دزد‌ها ویژگی‌هایی مشترک دارند: ماجراجویی به اندازه کافی جذاب پر از شوخی و شخصیت‌های دوست‌داشتنی. متاسفانه، فیلم ماینکرافت هیچ‌کدام از این ویژگی‌ها را به جز ماجراجویی در خود ندارد. این فیلم به وضوح برای کودکان ساخته شده است، اما حتی آنها نیز در برابر شوخی‌ها یا تعاملات شخصیت‌ها نمی‌خندیدند. بازی ویدئویی ماینکرافت داستان پیچیده‌ای ندارد، بنابراین فرصت زیادی برای ساختن یک دنیای جذاب و پر از شخصیت‌های دوست‌داشتنی وجود داشت. متاسفانه، کارگردان جارد هس و نویسندگان فیلمنامه کریس بومن، هابل پالمر، نیل ویدنر، گاوین جیمز و کریس گالِتا، داستانی سطحی و ناامیدکننده ارائه داده‌اند که در اکثر زمینه‌ها موفق نبوده است.

یکی از مشکلات اصلی فیلم، وجود مقدار زیادی توضیح و معرفی شخصیت است که عمدتاً توسط شخصیت استیو، که جک بلک آن را صداگذاری کرده، بیان می‌شود. استیو که آرزو داشت یک معدن‌کار شود، شغل بی‌هدف خود در یک شرکت را ترک می‌کند. در معادن، او یک کره پیدا می‌کند که او را به دنیای اوورورلد می‌برد، دنیایی مکعبی که به او این امکان را می‌دهد که هر چیزی را که بخواهد خلق کند. وقتی ملگوشا (با صدای ریچل هاوس)، شخصیت شرور که بر دنیای نتِر تسلط دارد، قصد دارد اوورورلد را نابود کند، استیو با شخصیت‌های دیگر مانند گارِت گارسون (با صدای جیسون موموآ)، دون (با صدای دانیل بروکس)، و خواهر و برادر یتیم هنری (سباستین هنسن) و ناتالی (اما مایرز) متحد می‌شود تا او را متوقف کنند.

فیلم سعی دارد تا یک دوستی بین شخصیت‌های موموآ و جک بلک بسازد، اما این تلاش هیچگاه موفق نمی‌شود. اگر فیلم به تعاملات شخصیت‌ها اهمیت می‌داد، شاید می‌شد بی‌توجهی به شوخی‌ها را پذیرفت، اما بسیاری از این لحظات یا خجالت‌آورند یا بی‌روح. این نشان‌دهنده کمبود عمق شخصیت‌هاست. چهار شخصیت اصلی به‌شدت سطحی نوشته شده‌اند و زمانی که فیلم از ماجراجویی هیجان‌انگیز خود در اوورورلد برای تمرکز بر روی آنها استفاده می‌کند، داستان‌هایشان به‌قدری سطحی هستند که هیچ‌گونه سرمایه‌گذاری عاطفی را بر نمی‌انگیزند. این اقتباس همچنین نکاتی درباره خلاقیت و سرکوب آن توسط دنیای واقعی دارد، اما این موضوع به طرز چشمگیری ضعیف و گذرا است. هنگامی که این موضوع در فیلم ظاهر می‌شود، دیالوگ‌ها آن‌قدر مستقیم و واضح هستند که تاثیری نمی‌گذارند.

نقد و بررسی فیلم ماینکرافت: یک ماجراجویی بی‌روح و بی‌هدف/ ترجمه

گاهی اوقات لحظات سرگرم‌کننده‌ای در فیلم وجود دارد، اما چیزی که فیلم در نهایت از آن رنج می‌برد، عدم وجود احساسات واقعی است. هیچ‌کدام از تعاملات شخصیت‌ها زمان کافی برای رشد پیدا نمی‌کنند و روند تحول شخصیت‌ها به‌قدری سطحی است که گویی از ابتدا نادیده گرفته شده‌اند. هیچ تلاشی برای ایجاد این شخصیت‌ها وجود ندارد، و این باعث می‌شود که لحظات عاطفی فیلم بیشتر به‌عنوان بخش‌هایی اضافی به نظر برسند تا بخشی از روند طبیعی داستان. حتی کمدی فیلم نیز نامید کننده است. در طول فیلم هیچ شوخی‌ای وجود ندارد که ارزش توجه داشته باشد، تمام شوخی‌ها به‌طرزی بی‌روح و از روی اجبار بودند. شاید اگر یک خط داستانی عاطفی و کمدی واقعی در فیلم وجود داشت، شاید فیلم ماینکرافت کارکرد بهتری داشت؛ حداقل ممکن بود سرگرم‌کننده باشد. البته انتظارات از این فیلم بالا نبود، اما حتی حداقل استاندارد‌ها را نیز رعایت نشده است. گذراندن زمان در این فیلم بیشتر شبیه به یک وظیفه است تا یک تجربه لذت‌بخش.

فیلم زمانی که در حال کشف اوورورلد است، بهترین لحظات خود را دارد؛ جایی که شگفتی‌ها و ساکنان آن دنیای روشن و پر از خلاقیت در تضاد شدید با جنبه‌های تاریک نتِر هستند. داستان ملگوشا در حدی مختصر بیان می‌شود و در عین حال جنبه طنزآمیز و ناراحت‌کننده‌ای دارد که به موضوعات دیگر فیلم مربوط می‌شود. ریچل هاوس واقعاً از نقش شرور خود لذت می‌برد و به فیلم انرژی مورد نیاز را می‌دهد. لحظات حضور ملگوشا در فیلم گاهی اوقات جذاب است و تعامل پایانی او با شخصیت جک بلک یکی از بهترین لحظات فیلم به حساب می‌آید. در انتها فیلم ماینکرافت تنها یک ماجراجویی خالی از محتوا است که تا پایان فیلم ادامه می‌یابد. حتی شخصیت معاون رئیس‌جمهور مارلین، که توسط جنیفر کولیدج به تصویر کشیده شده، داستان فرعی عجیبی دارد و داستان او خیلی از بقیه فیلم جدا شده بود. هرچند فیلم ماینکرافت برای کودکان ساخته شده است، اما می‌توانست مخاطبان خود را با کمی احترام بیشتر مورد توجه قرار دهد. در حال حاضر، فیلم آن‌قدر خالی و بی‌روح است که هیچ‌گاه به یاد نخواهد ماند، و این واقعاً افسوس‌آور است زیرااین فیلم پتانسیل بیشتری داشت.

منبع: فرارو