«فنویک» پیشنهادهایی برای آخر هفته
آیا باید از تکنولوژی ترسید؟
در «فنویک» هر آخر هفته پیشنهادهایی در حوزه کتاب، پادکست، فیلم و اپلیکیشن برای شما خواهیم داشت.
«فنزی» به عنوان سرویس جدید «شبکه شرق» به تازگی کار خود را شروع کرده و قرار است از این به بعد به صورت ویژه اخبار و تحلیلهای اکوسیستم استارتاپی و فناوری اطلاعات را با نگاه ویژه به سیاستگذاریها و موشکافی مشکلات مورد بررسی قرار دهد. البته قرار نیست در «فنزی» تنها خبر، گزارش، ویدئو بخوانید و تماشا کنید. «فنزی» بخشهایی هم برای سرگرمی دنبالکنندگان خود در نظر گرفته است. برای نمونه قرار است «فنزی» در هر آخر هفته با «فنویک» شما را با کتابها، پادکستها، فیلمها و اپلیکیشنهایی حوزه تکنولوژی آشنا کند که میتواند برایتان جالب باشد. در اولین قسمت «فنویک» با پادکست «گوشواره»، کتاب «هردونهایت میمیرند»، بازی «گلمراد» و فیلم «Her» آشنا میشوید.
پادکست گوشواره؛ آشنایی با دنیای هکرها
آخرین باری که از تکنولوژی خیلی ترسیدم وقتی بود که سریال «black mirror» را تماشا کردم. سریالی که دنیای آینده و رابطه بین انسان و تکنولوژی را نشان میدهد. در حقیقت فکر میکردم ترسناکتر ازاین سرنوشت در انتظارمان نیست که پادکست فارسی «گوشوار» را پیدا کردم. همیشه فکر میکردم آینده آغشته به تکنولوژی چقدر ترسناک است و حالا فکر میکنم همین حالا هم به اندازه کافی ترسناک است وفقط برای ما عادی شده یا به آن آگاهی نداریم.
شاید این لحظه که پاراگراف بالا را خواندید، به دستگاههای تکنولوژی خود نگاه کردید و از خود پرسیدید حالا چهکنیم؟ مگر میشود در دنیای امروز بدون تکنولوژی سرکرد؟ در پاسخ به این سوالها باید بگوییم که لازم نیست کاری انجام دهید، فقط پادکست «گوشواره» را گوش کنید. دنیای گوشوار را «آناهیتا شهربیجاری» خلق کرده است. در ابتدای پادکست او میگوید که در گوشوار «داستانی از دنیای تاریک و سیاه اینترنت و جامعه تعریف میکند. بعضی از اپیزودها هم ممکنه زیاد سیاه نباشه اما قطعا به تکنولوژی مربوط میشه.»
این پادکست در کستباکس ۴۰۹ سابسکرایب دارد یعنی ۴۰۹ نفر کانال کستباکس او را دنبال میکنند. دراین اپلیکیشن همچنین ۳.۴ هزار بار پادکست گوشوار پخش شده است. شما میتوانید از گوگلپادکست،اپلپادکست، ناملیک و اسپاتیفای هم این پادکست را گوش کنید.
وقتی از بالای صفحه کستباکس وارد جزئیات (detail) میشوید، در توضیح این پادکست آمده است: «توی دنیایی زندگی میکنیم که اطلاعات و تکنولوژی شتاب زیادی دارن. پادکست گوشوار داستانهای تکنولوژی و هکری رو بعضا از زبون هکرها براتون تعریف میکنه. گوشوار پادکستیه مخصوص گوش به زنگها.»
گوش به زنگ بودن یعنی شهربیجاری موضوعاتی چون هککردن و بدافزارها و جرمو جنایتهایی که در این دنیای مجازی اتفاق میافتد را در قالب داستانهای واقعی برای ما میشکافد و در این پادکست شما متوجه میشوید تا چه اندازه حساب کاربری، نامکاربریها، رمزها، دادههای دیجیتالی و امنیت حسابهای بانکی و غیره اهمیت دارند و باید مراقب خودمان در دنیای تکنولوژی باشیم، چون هکرها و افراد سواستفادهگر در کمین ما هستند و هرلحظه میتوانند به ما آسیب برسانند؛ مانند اتفاقی که با هک اطلاعات تپسی و اسنپ فود به تازگی رخ داد.
تا این لحظه ۷ اپیزود از این پادکست منتشر شده است و آخرین اپیزود متعلق به ۲۱ نوامبر سال گذشته میلادی است. در اپیزود آخر شهربیجاری ماجرای یک فعال اجتماعی و تجربهاش از یک اتفاق روی پلتفرم توئیچ را تعریف میکند و این سوال را مطرح میکند که آیا بازیهای آنلاین ارتباطی به ارتش آمریکا دارند یا نه.
کتاب «هردو در نهایت میمیرند»؛ مرگی آرام همراه با تکنولوژی
همیشه میگویند: «تنها مرگ است که درمان ندارد.» و راست میگویند چون مرگ حتی با پیشرفت تکنولوژی و کشف داروهای مختلف هنوز هم معمای حلنشده بشر است.
حالا اگر به شما بگویند در آینده قاصدان مرگی خواهند بود که با شما تماس میگیرند و میگویند ۲ روز دیگر میمیرید، چه عکسالعملی خواید داشت؟ به شخصه ترجیح میدهم مرگ همان معمای حلنشدنی باقی بماند؛ اما در دنیایی که آدام سیلورا در کتاب «هر دو در نهایت میمیمیرند.» ساخته، قاصدان مرگی وجود دارند که به انسانها تماس میگیرند و آنها را از زمان مرگشان با خبر میکنند، در نهایت هم به کمک اپلیکیشن و سایتهایی به او کمک میکنند تا در لحظات آخر مرگ کارهایش را سروسامان دهد. کتاب «هر دو در نهایت می میرند» رمانی نوشته آدام سیلورا است که اولین بار در سال ۲۰۱۷ به چاپ رسید.
این رمان مورد توجه و تحسین بسیاری از منتقدان قرار گرفته، کتابهای او در فهرست پرفروشترین کتابهای نیویورک تایمز قرار گرفتهاند، جوایز بسیاری هم دریافت کرده است. در این رمان با ۲ نوجوان همراه میشویم که آخرین روز زندگی خود را سپری میکنند و حتی حس چندانی به زندگی هم ندارند و امکان دارد این حس در طول داستان هم به ما منتقل شده باشد؛ اما در پایان هم ما و هم پسرها به شدت به زندگی علاقمند میشویم و حتی دوست نداریم پسرهای داستان بمیرند. چیزی که بیشتر مورد توجه من در این رمان قرار گرفت و موضوع اصلی این گزارش است، دراختیارگرفتن تکنولوژی برای مرگی راحت است.
در این رمان تکنولوژی بیشتر در اختیار افرادی است که به اصطلاح «روز آخریها» هستند تا روز آخر خود را به بهترین شکل و راحت و شاد بگذرانند. در کتاب «هردو در نهایت میمیرند» از سایت «شمارش معکوسیها» صحبت شده است، جایی که «روز آخریها» آخرین ساعتهای زندگی خود را به شکل استتوس و عکس، به صورت زنده با دیگران در میان میگذرانند. این سایت در واقع توییتر روز آخریهاست. به این صورت هرکسی که قرار است بمیرد میتواند از تجربیات این سایت استفاده کند.
پس از تماس قاصد مرگ، افراد میتوانند وارد سایت قاصد مرگ شوند و درخواستهایشان برای مراسم ختم، متن روی سنگ قبر یا حتی سوزاندهشدن بعد از مرگ را ثبت کنند. علاوه بر نسخه چاپی میتوانید نسخه الکترونیکی این کتاب را از فیدیبو و طاقچه نیز تهیه کنید.
بازی «گلمراد»؛ خانه پدری را آباد کن
بعد از بازی آمیرزا و کوئیزآفکینگ فکر نمیکردم هیچ بازی ایرانی بتواند من را ساعتها سرگرم کند تا اینکه در کافهبازار به صورت اتفاقی با یک بازی با یک اسم بامزه به نام «گلمراد» آشنا شدم
از سر کنجکاوی بازی را نصب و آن را شروع کردم. نصب بازی رایگان است و پرداخت درونبرنامهای دارد. گرافیک، نوع بازی و حتی شخصیتپردازی کاراکترهای بازی برای من جذاب بود. البته این نوع بازی الان نمونههای خارجی بسیاری دارد مانند بازی Homescapes . اما گلمراد یک نمونه ایرانیزه شده خوب این بازیهاست.
سبک بازی تفننی و ساخته استودیو مدریک گیمز است. تم بازی گلمراد عاشقانه با شخصیت پردازیهای متنوع است که در مراحل مختلف با آنها آشنا میشوید. گلمراد اسم شخصیت اول این بازی است. او بعد از ازدواج با الهام به خانه دوران کودکیاش برمیگردد، اما با یک عمارت ویران و پر از مشکل روبرو میشود. پس تصمیم میگیرد این عمارت را بازسازی کند. ما در این بازی باید به گلمراد کمک کنیم تا علاوه بر پیشبرد داستان، خانه پدری خود را تعمیر کند. این تعمیرات و تغییرات هم با سلیقه ما صورت میگیرد.
در این بازی برای تغییر و تعمیر هرقسمت از خانه، به تعدادی ستاره نیاز دارید. برای بهدست آوردن ستارهها باید بازی کنید. بازی انتخاب شده شبیه کندیکراش است. یک بازی ساده که با کنارهم قراردادن اشیا یک شکل امتیاز به دست میآورید. دربازی گلمراد هم باید بازی اینچنینی را انجام دهید تا ستاره بگیرید. ستاره را خرج تعمیر و تغییر خانه کنید. در هرمرحله هم این بازی سختتر میشود و چالشهای جدیدتری به آن اضافه خواهد شد و در نتیجه کار شما برای بهدست آوردن ستاره دشوارتر میشود. حتی شما میتوانید پشت هم چندبار بازی کنید و برای تعمیرات بعدی هم ستاره جمع کنید.
یکی از ویژگیهای خوب گلمراد این است که شما میتوانید بدون پرداخت هزینه هرزمان خواستید دکوراسیون را تغییر دهید و انتخابهایتان محدود نیست. البته قرار نیست تا پایان بازی تک و تنها باشید. وقتی به مرحله ۳۶ رسیدید میتوانید وارد تیم شوید و با تیمهای دیگر رقابت کنید. با پیوستن به تیم میتوانید جایزه هم دریافت کنید.
فیلم Her؛ عشق بیسرانجام آدم و هوش مصنوعی
اگر تا چندماه پیش ما انسانهایی بودیم که اطرافمان پر از دوستان بود که از طریق شبکههای مجازی با آنها در ارتباط بودیم، حالا دوستانی داریم که اصلا وجود خارجی ندارند؛ دستیارهای مجازی یا کاراکترهایی که توسط هوش مصنوعی ساخته شدند.
دوستی با یک کاراکتر مجازی شاید در ابتدا جذاب باشد. همانطوری که ما در ابتدا در مواجه با ChatGPT ذوقزده بودیم؛ اما پس از گذشت مدتی از خود میپرسیم اگر این رباتها جای ما را بگیرند چه؟ تعداد زیادی مقاله منتشر شده که هوش مصنوعی میتواند جایگزین کدام شغلها شود. حالا کمکم ترس جای ذوقزدگی را گرفته است. تازه این یک موضوع ساده است. اگر بحث احساساتی مانند عشق به میان بیاید، قضیه ترسناکتر میشود. شاید با خود بگوییم هنوز هوش مصنوعی به آن مرحله نرسیده و جای نگرانی نیست، اما فیلم her آینده چنین موضوعی را نشانمان داده است، آیندهای که شاید دور نباشد.
اسپایک جونز در سال ۲۰۱۳ در فیلم Her آینده عشق بین بشر و تکنولوژی را به تصویر کشیده است. داستان این فیلم در لس آنجلس در سال ۲۰۲۵ رخ میدهد. مردی تنها به نام تئودور در آستانه جدایی از همسرش قرار دارد، منزوی و گوشهگیر است و دیگر تمایلی به برقراری ارتباط با دیگران ندارد. کار او نوشتن نامههای عاشقانه به مناسبت تولد، سالگرد ازدواج و … برای دیگران است. تئودور در ادامه عاشق یک سیستم عامل هوش مصنوعی به نام سامانتا میشود و تازه ماجرا آغاز میشود. این فیلم در ژانر درام و علمی و تخیلی است.
دنیایی که در فیلم او یا Her میبینیم خلاف فیلمهای علمی-تخیلی که آینده را مملو از سفینههای فضایی و تکنولوژیهای عجیب نشان میدهند، ساده است، یک زندگی روزمره است، مردمی که شبیه خود ما هستند؛ سرکار میروند، سوار مترو میش وند،مدام هندزفری به گوش دارند، دورهمی میروند و ..حتی سرگرمیهای این مردم هم مانند ماست مثل بازی سهبعدی که تئودور انجام میدهد. پس دنیا برای ما آشناست. در این دنیا کار تئودور نوشتن نامههای عاشقانه برای دیگران است. او در اینکار متبحر است؛ اما در دنیای بیرون نمیتواند به درستی با افراد ارتباط برقرار کند.
تئودور از این ارتباط خوشحال است تا زمانی که متوجه میشود سامانتا همزمان با او با شش هزار نفر دیگر هم در ارتباط است و سامانتا درمورد عشق میگوید: «قلب مثل یک جعبه نیست که پر بشه،هرچی بیشتر عشق بورزی، بزرگتر میشود. من با تو فرق دارم...»