معرفتشناسی آینده
یکی از مهمترین ویژگیهای تفکر مدرن سویه معرفتشناسانه آن است. متفکران مدرن ناگزیر بودند پیش از توصیف و تبیین جهان بیرون تجربهشان را از جهان بررسی کنند.
از اینرو، راههای کسب معرفت را بر خود معرفت مقدم میدانستند. والتر بنیامین نیز در آثار خود به اهمیت معرفتشناسی واقف بود. او در بسیاری از مقالات خود ازجمله مقاله «درباره برنامه فلسفه آینده» به بررسی پروژه معرفتشناسانه کانت پرداخته و میکوشد راهی برای فرارفتن از تجربه کانتی بیابد. افزون بر این، دغدغههای معرفتشناسانه بنیامین در پس بسیاری از مطالعات ادبی او نیز دیده میشود: برای مثال در مقدمه کتاب «خاستگاه نمایش سوگناک آلمانی».
والتر بنیامین فیلسوفی شناختهشده در ایران است و بسیاری از آثار او طی سه دهه گذشته ترجمه شده است. به تازگی مجموعه مقالات معرفتشناختی بنیامین در کتابی با عنوان «دهلیزهای رستگاری» جمعآوری و منتشر شده است، از جمله دو مقاله مذکور. کتاب حاضر میکوشد از یکسو مخاطب را با جنبهای دیگر از تفکر بنیامین آشنا کند و از سوی دیگر فهم برخی مقالات غیرمعرفتشناختی او را تسهیل و از این طریق فهم آرای عمومیتر او را نیز آسانتر کند. همچنین کتاب حاضر میکوشد بیان معرفتشناسانه ایده رستگاری را در اندیشه بنیامین از میان مقالات حاضر برجسته سازد.
در مقالات این کتاب شاهد بیان معرفتشناسانه ایده رستگاری هستیم که به انحاء و صور مختلف در آثار بنیامین تکرار میشود. باور به نوعی نیروی مسیحایی که به شیوهای کمابیش غیرمنتظره مطرح میشود و راه رستگاری و نجات را نشان میدهد، به رشته هدایتگری میماند که از یک سو بسیاری از تأملات بنیامین را به پیش رانده و از سوی دیگر پیوندهای فکری نامتعارف و ناهمسان او را تا حدود زیادی توجیه میکند. هرچند خود بنیامین از نزدیکشدن بیش از اندازه به ایده مزبور و از تبیین تمامی جزئیات و دقایق آن طفره میرود. ایده رستگاری به رغم تأثیرات گستردهای که بر آثار بنیامین بهجا گذشته، عملا در خود این آثار تعریفنشده باقی میماند. (ص10) کتاب تأکید دارد که بنا نیست تلاش برای تبیین وجوه معرفتشناسانه تفکر بنیامین به کشف یک رشته اصول محکم و خللناپذیر منتهی شود.
«دهلیزهای رستگاری» شامل پنج مقاله والتر بنیامین در حوزه معرفتشناسی است. کتاب با پیشدرآمدی آغاز میشود که در ابتدای رساله «خاستگاه نمایش سوگناک آلمانی» آمده است با عنوان «پیشدرآمد معرفتی-انتقادی». بنیامین رساله حاضر را در سال 1925 به قصد کسب کرسی آکادمیک به دانشگاه فرانکفورت ارائه کرد که پذیرفته نشد.
در نگاه نخست این رساله به مطالعهای ادبی میماند که یکی از دورههای مهجور تاریخ ادبیات آلمان را بررسی میکند. اما پیشدرآمد این کتاب از دغدغههای فلسفی عمیقتری پرده برمیدارد که در پس آن پنهان است.
بسیاری پیشدرآمد این رساله را به یک مانیفست فلسفی تشبیه کردهاند که علاوه بر این رساله، جهتگیری بسیاری از آثار دیگر بنیامین را نیز تبیین میکند. دو مقاله بعدی کتاب «دهلیزهای رستگاری» را باید در پیوند با یکدیگر خواند. «آموزه امور متشابه» و «درباره قوه میمتیک» که هر دو در 1933 نوشته شدهاند. در حقیقت مقاله دوم از دل مقاله اول بیرون کشیده شده است. اصلاحاتی که بنیامین بر«آموزه امور متشابه» اعمال میکند، عمدتا در جهت حذف برخی اشارههای رازآمیز آن بوده و در نظر برخی از شارحانش دلیل این کار، استمرار گرایش بنیامین به روشهای ماتریالیستی بوده که نسبت به لحن آشکارا الهیأتی پیشنویس اولیه احساس تردید میکرده است. اگرچه لحن این دو مقاله با یکدیگر تفاوت دارد، هر دوی آنها پارهای از اصلیترین و دیرپاترین دغدغههای فکری بنیامین است.
شولم با اشاره به گفتوگوهایی که در 1918 با بنیامین داشته است، مینویسد: «حتی در آن زمان نیز او درگیر اندیشههایی در باب ادراک بود؛ اندیشههایی که با تکیه بر نحوه نگرش انسان بدوی به جهان پیرامون خویش و خصوصا به آسمان، ادراک را به سان قرائت پیکربندیهای شکلیافته بر سطوح نقش میزدند. سرمنشاء آن ملاحظاتی را که سالها بعد در طرحوارهای به نام آموزه امور متشابه نمودار شدند، باید در همین اندیشهها بازجست». (ص29) اما چنان که از عنوان مقاله اول پیدا است که حاوی اشارهای ضمنی به کانت و متفکران نوکانتی است، در مقاله چهارم کتاب حاضر، «درباره برنامه فلسفه آینده»، با اشاراتی سروکار داریم که بهنحوی بس صریحتر به فلسفه کانتی میپردازند.
این مقاله ماحصل درگیریهای فکری است که بنیامین جوان با جریان نوکانتی در مقام یکی از پرنفوذترین جریانهای موجود در فضای آکادمیک آلمان اوایل قرن بیستم داشته است. در این مقاله بنیامین از یکسو میکوشد از پیشفرض گرفتن نوعی تجربه مکانیکی و صرفا سوبژکتیو خودداری کند و از سوی دیگر به شدت مراقب است تا چنین تلاشی رنگ و بوی آن ابژکتیویسمی را به خود نگیرد که در شعار معروف کوهن متجلی شده است: علم همچون یک واقعیت.
بنیامین در مقاله اول کتاب حاضر تأکید دارد که «رسیدن به کلیتی جامع نه از عهده معرفت برمیآید و نه از عهده تأمل، چراکه در اولی امر درونی از قلم افتاده است و در دومی امر بیرونی؛ و بنابراین، اگر سر آن داریم تا از رهگذر علم به قسمی کلیت دست پیدا کنیم، لاجرم باید علم را بهمثابه نوعی هنر به تصور در آوریم». (ص33) مقاله آخر، «رنگینکمان: گفتوگویی در باب خیال»، یکی دیگر از آثار اولیه و کمابیش کانتی بنیامین بهشمار میآید.
این مقاله در حوالی 1915 و 1916 نوشته شده اما بازیابی و انتشار عمومی آن در سال 1977 مرهون کوششی است که آگامبن در مقام ویراستار مجموعه آثار بنیامین به زبان ایتالیایی انجام داده است. بنیامین در این مقاله نیز کوششهایش را برای ترفیع مفهوم تجربه ادامه داده و اینبار بیشتر بر تجربه زیباشناختی متمرکز است. با وجود این فرم محاوره مقاله یادآورد علاقهای است که بنیامین به افلاطون داشته است.
یکی از مهمترین ویژگیهای تفکر مدرن سویه معرفتشناسانه آن است. متفکران مدرن ناگزیر بودند پیش از توصیف و تبیین جهان بیرون تجربهشان را از جهان بررسی کنند.
از اینرو، راههای کسب معرفت را بر خود معرفت مقدم میدانستند. والتر بنیامین نیز در آثار خود به اهمیت معرفتشناسی واقف بود. او در بسیاری از مقالات خود ازجمله مقاله «درباره برنامه فلسفه آینده» به بررسی پروژه معرفتشناسانه کانت پرداخته و میکوشد راهی برای فرارفتن از تجربه کانتی بیابد. افزون بر این، دغدغههای معرفتشناسانه بنیامین در پس بسیاری از مطالعات ادبی او نیز دیده میشود: برای مثال در مقدمه کتاب «خاستگاه نمایش سوگناک آلمانی».
والتر بنیامین فیلسوفی شناختهشده در ایران است و بسیاری از آثار او طی سه دهه گذشته ترجمه شده است. به تازگی مجموعه مقالات معرفتشناختی بنیامین در کتابی با عنوان «دهلیزهای رستگاری» جمعآوری و منتشر شده است، از جمله دو مقاله مذکور. کتاب حاضر میکوشد از یکسو مخاطب را با جنبهای دیگر از تفکر بنیامین آشنا کند و از سوی دیگر فهم برخی مقالات غیرمعرفتشناختی او را تسهیل و از این طریق فهم آرای عمومیتر او را نیز آسانتر کند. همچنین کتاب حاضر میکوشد بیان معرفتشناسانه ایده رستگاری را در اندیشه بنیامین از میان مقالات حاضر برجسته سازد.
در مقالات این کتاب شاهد بیان معرفتشناسانه ایده رستگاری هستیم که به انحاء و صور مختلف در آثار بنیامین تکرار میشود. باور به نوعی نیروی مسیحایی که به شیوهای کمابیش غیرمنتظره مطرح میشود و راه رستگاری و نجات را نشان میدهد، به رشته هدایتگری میماند که از یک سو بسیاری از تأملات بنیامین را به پیش رانده و از سوی دیگر پیوندهای فکری نامتعارف و ناهمسان او را تا حدود زیادی توجیه میکند. هرچند خود بنیامین از نزدیکشدن بیش از اندازه به ایده مزبور و از تبیین تمامی جزئیات و دقایق آن طفره میرود. ایده رستگاری به رغم تأثیرات گستردهای که بر آثار بنیامین بهجا گذشته، عملا در خود این آثار تعریفنشده باقی میماند. (ص10) کتاب تأکید دارد که بنا نیست تلاش برای تبیین وجوه معرفتشناسانه تفکر بنیامین به کشف یک رشته اصول محکم و خللناپذیر منتهی شود.
«دهلیزهای رستگاری» شامل پنج مقاله والتر بنیامین در حوزه معرفتشناسی است. کتاب با پیشدرآمدی آغاز میشود که در ابتدای رساله «خاستگاه نمایش سوگناک آلمانی» آمده است با عنوان «پیشدرآمد معرفتی-انتقادی». بنیامین رساله حاضر را در سال 1925 به قصد کسب کرسی آکادمیک به دانشگاه فرانکفورت ارائه کرد که پذیرفته نشد.
در نگاه نخست این رساله به مطالعهای ادبی میماند که یکی از دورههای مهجور تاریخ ادبیات آلمان را بررسی میکند. اما پیشدرآمد این کتاب از دغدغههای فلسفی عمیقتری پرده برمیدارد که در پس آن پنهان است.
بسیاری پیشدرآمد این رساله را به یک مانیفست فلسفی تشبیه کردهاند که علاوه بر این رساله، جهتگیری بسیاری از آثار دیگر بنیامین را نیز تبیین میکند. دو مقاله بعدی کتاب «دهلیزهای رستگاری» را باید در پیوند با یکدیگر خواند. «آموزه امور متشابه» و «درباره قوه میمتیک» که هر دو در 1933 نوشته شدهاند. در حقیقت مقاله دوم از دل مقاله اول بیرون کشیده شده است. اصلاحاتی که بنیامین بر«آموزه امور متشابه» اعمال میکند، عمدتا در جهت حذف برخی اشارههای رازآمیز آن بوده و در نظر برخی از شارحانش دلیل این کار، استمرار گرایش بنیامین به روشهای ماتریالیستی بوده که نسبت به لحن آشکارا الهیأتی پیشنویس اولیه احساس تردید میکرده است. اگرچه لحن این دو مقاله با یکدیگر تفاوت دارد، هر دوی آنها پارهای از اصلیترین و دیرپاترین دغدغههای فکری بنیامین است.
شولم با اشاره به گفتوگوهایی که در 1918 با بنیامین داشته است، مینویسد: «حتی در آن زمان نیز او درگیر اندیشههایی در باب ادراک بود؛ اندیشههایی که با تکیه بر نحوه نگرش انسان بدوی به جهان پیرامون خویش و خصوصا به آسمان، ادراک را به سان قرائت پیکربندیهای شکلیافته بر سطوح نقش میزدند. سرمنشاء آن ملاحظاتی را که سالها بعد در طرحوارهای به نام آموزه امور متشابه نمودار شدند، باید در همین اندیشهها بازجست». (ص29) اما چنان که از عنوان مقاله اول پیدا است که حاوی اشارهای ضمنی به کانت و متفکران نوکانتی است، در مقاله چهارم کتاب حاضر، «درباره برنامه فلسفه آینده»، با اشاراتی سروکار داریم که بهنحوی بس صریحتر به فلسفه کانتی میپردازند.
این مقاله ماحصل درگیریهای فکری است که بنیامین جوان با جریان نوکانتی در مقام یکی از پرنفوذترین جریانهای موجود در فضای آکادمیک آلمان اوایل قرن بیستم داشته است. در این مقاله بنیامین از یکسو میکوشد از پیشفرض گرفتن نوعی تجربه مکانیکی و صرفا سوبژکتیو خودداری کند و از سوی دیگر به شدت مراقب است تا چنین تلاشی رنگ و بوی آن ابژکتیویسمی را به خود نگیرد که در شعار معروف کوهن متجلی شده است: علم همچون یک واقعیت.
بنیامین در مقاله اول کتاب حاضر تأکید دارد که «رسیدن به کلیتی جامع نه از عهده معرفت برمیآید و نه از عهده تأمل، چراکه در اولی امر درونی از قلم افتاده است و در دومی امر بیرونی؛ و بنابراین، اگر سر آن داریم تا از رهگذر علم به قسمی کلیت دست پیدا کنیم، لاجرم باید علم را بهمثابه نوعی هنر به تصور در آوریم». (ص33) مقاله آخر، «رنگینکمان: گفتوگویی در باب خیال»، یکی دیگر از آثار اولیه و کمابیش کانتی بنیامین بهشمار میآید.
این مقاله در حوالی 1915 و 1916 نوشته شده اما بازیابی و انتشار عمومی آن در سال 1977 مرهون کوششی است که آگامبن در مقام ویراستار مجموعه آثار بنیامین به زبان ایتالیایی انجام داده است. بنیامین در این مقاله نیز کوششهایش را برای ترفیع مفهوم تجربه ادامه داده و اینبار بیشتر بر تجربه زیباشناختی متمرکز است. با وجود این فرم محاوره مقاله یادآورد علاقهای است که بنیامین به افلاطون داشته است.