|

چرا گفت‌وگوی صلح بین 2 کره تا این اندازه عجیب است؟

دکتر عبدالرضا ناصرمقدسی

آنچه در رسانه‌ها آمد، یک بمب خبری بود. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد رؤسای جمهوری دو کره این‌گونه دست هم را بفشارند و از شبه‌جزیره‌ای عاری از سلاح‌های اتمی سخن بگویند. همه‌چیز ناگهان شروع شد. المپیک زمستانی کره صحنه یک حرکت بسیار بدیع دیپلماتیک بود. خواهر کیم جونگ اون در صدر یک هیئت عالی‌رتبه وارد کره‌جنوبی شد و ورزشکاران دو کره تحت یک پرچم مشترک وارد رقابت شدند. بعد از آن سیر تحولات بسیار سریع بود. تحولاتی که در سه ماه به دیدار دو رئیس‌جمهور منتهی شد و حالا هم صحبت از دیدار قریب‌الوقوع بین کیم جونگ اون و ترامپ است. هیچ‌کس اصلا تصور چنین ارتقا و دگرگونی‌ای را در سیاست خارجی کره‌شمالی نداشت. تا همین سه ماه پیش وقوع جنگ در شبه‌جزیره کره بسیار محتمل بود، به‌خصوص حضور کسی مانند ترامپ بر این احتمال می‌افزود. به نظر می‌رسید حاکمان کره‌شمالی نیز قصد کوتاه‌آمدن نداشته باشند و چین نیز بیشتر داشت از آب گل‌آلود ماهی می‌گرفت. در این میان کشورهایی مانند کره‌جنوبی و ژاپن بر خود می‌لرزیدند و هر بار با هر آزمایش تسلیحاتی کره‌شمالی بیش از پیش سایه سیاه جنگ را بر سر خود حس می‌کردند. اما ناگهان چنانکه شرحش آمد، ورق برگشت و رهبر جوان کره‌شمالی تصمیم گرفت درهای کشورش را به‌ سوی جهانیان باز کند. این موضع بیشتر به یک پارادوکس شباهت دارد. تحلیلگران سیاسی این حرکت کیم جونگ اون را ناشی از تحریم‌های فلج‌کننده‌ای می‌دانند که اقتصاد این کشور را عملا بی‌مصرف کرده است. بی‌شک این تحریم‌ها بسیار مؤثر است، اما موضوع عمیق‌تر از این حرف‌هاست و امیدوارم محققان و مورخان تمام جوانب این اتفاق بزرگ را مشخص و تحلیل کنند. واقعا عادی‌ترین واکنش در این جریان جنگیدن و شاخ‌وشانه‌کشیدن بین دو طرف بود. این سرشت انسانی است. وقتی از نظر تکاملی به موضوع نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که جنگ برای بقا مهم‌ترین ودیعه ژنتیکی ما طی تکامل است. در واقع باید توجه داشت که بسیاری از رفتارهای صلح‌آمیز امری متأخر در جوامع انسانی هستد. گونه انسان خردمند چیزی حدود 120‌ هزار سال و حتی با توجه به یافته‌های جدید چیزی حدود 300‌‌هزار سال قدمت دارد. گونه‌ای که عمده‌ترین زمان خود را به شکار پرداخته است و انقلاب کشاورزی یعنی چیزی که انسان را از شکار خارج کرد، حداکثر 10‌‌هزار سال قدمت دارد که زمان چندان طولانی‌ای نیست. برای همین است که انسان می‌خواهد بکشد. می‌خواهد همه‌چیز را نابود کند تا منافع خود را تضمین کند. فقط کافی است به اطراف خود نگاه کنیم و ببینیم چگونه انسان‌ها به جان هم افتاده‌اند. به زندگی خودمان نگاه کنیم. ببینیم چقدر فاجعه‌های بزرگ انسانی را دیده‌ایم. واقعا چه کسی باور می‌کرد که انسان از دو جنگ بزرگ جهانی درس نگیرد و این‌گونه باز دست به کشتارهای متمادی بزند. داستان طبیعت و ژنتیک و انسان داستان غریبی است. ازاین‌رو به هر چیزی که این داستان را در هم بشکند و داستان جدیدی تعریف کند، باید ارج داده شود. دیدار دو رهبر کره از این‌گونه روایت‌های تازه است. چیزی است که ناگهان در رگ‌های خشکیده جهان خونی تازه می‌دمد.

آنچه در رسانه‌ها آمد، یک بمب خبری بود. هیچ‌کس فکر نمی‌کرد رؤسای جمهوری دو کره این‌گونه دست هم را بفشارند و از شبه‌جزیره‌ای عاری از سلاح‌های اتمی سخن بگویند. همه‌چیز ناگهان شروع شد. المپیک زمستانی کره صحنه یک حرکت بسیار بدیع دیپلماتیک بود. خواهر کیم جونگ اون در صدر یک هیئت عالی‌رتبه وارد کره‌جنوبی شد و ورزشکاران دو کره تحت یک پرچم مشترک وارد رقابت شدند. بعد از آن سیر تحولات بسیار سریع بود. تحولاتی که در سه ماه به دیدار دو رئیس‌جمهور منتهی شد و حالا هم صحبت از دیدار قریب‌الوقوع بین کیم جونگ اون و ترامپ است. هیچ‌کس اصلا تصور چنین ارتقا و دگرگونی‌ای را در سیاست خارجی کره‌شمالی نداشت. تا همین سه ماه پیش وقوع جنگ در شبه‌جزیره کره بسیار محتمل بود، به‌خصوص حضور کسی مانند ترامپ بر این احتمال می‌افزود. به نظر می‌رسید حاکمان کره‌شمالی نیز قصد کوتاه‌آمدن نداشته باشند و چین نیز بیشتر داشت از آب گل‌آلود ماهی می‌گرفت. در این میان کشورهایی مانند کره‌جنوبی و ژاپن بر خود می‌لرزیدند و هر بار با هر آزمایش تسلیحاتی کره‌شمالی بیش از پیش سایه سیاه جنگ را بر سر خود حس می‌کردند. اما ناگهان چنانکه شرحش آمد، ورق برگشت و رهبر جوان کره‌شمالی تصمیم گرفت درهای کشورش را به‌ سوی جهانیان باز کند. این موضع بیشتر به یک پارادوکس شباهت دارد. تحلیلگران سیاسی این حرکت کیم جونگ اون را ناشی از تحریم‌های فلج‌کننده‌ای می‌دانند که اقتصاد این کشور را عملا بی‌مصرف کرده است. بی‌شک این تحریم‌ها بسیار مؤثر است، اما موضوع عمیق‌تر از این حرف‌هاست و امیدوارم محققان و مورخان تمام جوانب این اتفاق بزرگ را مشخص و تحلیل کنند. واقعا عادی‌ترین واکنش در این جریان جنگیدن و شاخ‌وشانه‌کشیدن بین دو طرف بود. این سرشت انسانی است. وقتی از نظر تکاملی به موضوع نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که جنگ برای بقا مهم‌ترین ودیعه ژنتیکی ما طی تکامل است. در واقع باید توجه داشت که بسیاری از رفتارهای صلح‌آمیز امری متأخر در جوامع انسانی هستد. گونه انسان خردمند چیزی حدود 120‌ هزار سال و حتی با توجه به یافته‌های جدید چیزی حدود 300‌‌هزار سال قدمت دارد. گونه‌ای که عمده‌ترین زمان خود را به شکار پرداخته است و انقلاب کشاورزی یعنی چیزی که انسان را از شکار خارج کرد، حداکثر 10‌‌هزار سال قدمت دارد که زمان چندان طولانی‌ای نیست. برای همین است که انسان می‌خواهد بکشد. می‌خواهد همه‌چیز را نابود کند تا منافع خود را تضمین کند. فقط کافی است به اطراف خود نگاه کنیم و ببینیم چگونه انسان‌ها به جان هم افتاده‌اند. به زندگی خودمان نگاه کنیم. ببینیم چقدر فاجعه‌های بزرگ انسانی را دیده‌ایم. واقعا چه کسی باور می‌کرد که انسان از دو جنگ بزرگ جهانی درس نگیرد و این‌گونه باز دست به کشتارهای متمادی بزند. داستان طبیعت و ژنتیک و انسان داستان غریبی است. ازاین‌رو به هر چیزی که این داستان را در هم بشکند و داستان جدیدی تعریف کند، باید ارج داده شود. دیدار دو رهبر کره از این‌گونه روایت‌های تازه است. چیزی است که ناگهان در رگ‌های خشکیده جهان خونی تازه می‌دمد.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها