گفتوگو با کارگردان فیلم برنده نخل طلای کن 2017
بازیگر را تشویق کن
مترجم: یاسمن جعفری
عنوان فیلم «مربع» به منطقهای آزاد و خیالی اشاره دارد که در خیابان بیرونی موزهای در استکهلم واقع شده است و روی تابلوی آن در توضیح نوشتهاند: «پناهگاهِ امید و حمایت، که در آن همه حقوق و قوانین یکسان و برابر داریم».
پیش از آنکه «مربع» نام فیلم شود، نام میدانی واقعی بوده است. روبن اوستلاند، کارگردان این فیلم که نخل طلای جشنواره کن 2017 را در دست گرفت، بههمراه تهیهکنندهاش، کال بومن، کار روی چیدمان مربع و سپس فیلم «مربع» را به شکل یک تحقیق اجتماعی در سال 2014 در موزه واندالوروم در شهر وارناموی سوئد آغاز کردند. شب افتتاحیه، جوان مستی تابلوی میدان را دزدید و پس از آن میدان به مرکزی برای کارمندان و گدایان و معترضان بدل شد. در روزهای آفتابی کارمندان ناهارشان را در آنجا صرف میکردند و عشاق در آن حوالی خواستگاری میکردند. اوستلاند درباره روند این بررسی میگوید: «کاربری میدان به مردم بستگی دارد. اگر از آن سوءاستفاده کنند، میدان حقیقت آن را آشکار میکند و اگر بهدرستی از آن استفاده کنند، میدان چیزهای جالبی از ایشان به نمایش میگذارد». این ایدهها پایههای اولیه ساختن فیلم بودند.
اوستلاند میگوید که هرگز خودش را فیلمساز روایی نمیداند. هدفش ساخت مستند است. او تصادفا پا به عرصه ساخت فیلمهای درام گذاشت و در سال 2014 با فیلم «فورسماژور» درباره بهمن ویرانگری که بر زندگی یک فرد طبقه متوسط و خانودهاش فرومیریخت، نگاهها را خیره کرد. آنچه او را به وجد میآورد، رفتار و منش انسانی است؛ که چگونه به بحران واکنش نشان میدهد یا در برابر جامعه چگونه فرسوده میشود. غلط یا درست، شخصیتهای اوستلاند بر پایه تصمیمات لحظهای شکل میگیرند. میگوید: «تمام فیلمهایم در مورد انسانهایی است که در تلاشند تا وجهه خود را در جمع از دست ندهند».اوستلاند آنچه را سبک اسکاندیناوی مینامد، چنین شرح میدهد: «فیلمنامه را حتی حین فیلمبرداری سیال نگه دار. بازیگر را تشویق کن تا نقشش را در لحظه بیابد». میگوید: «بازیگر را به بداههکاری تشویق میکنید. به آنها میگویید در ساعات آغازین انرژیشان را ذخیره کنند، چراکه آخر شب، نهایت انرژیشان موردنیاز است، ولی تا خودشان تجربه نکنند حرفتان را درک نمیکنند».بیمقدمه برایم داستانی از ساختن یکی از فیلمهای کوتاهش به نام «صحنه خودزندگینامهای شماره 6882» در سال 2005 را تعریف
میکند. گویا فیلم در مورد مرد تمامعیاری به نام مارتین است که از پل پایین میپرد تا دوستانش را تحتتأثیر قرار دهد، ولی این درام تمام زمینههای موردعلاقه اوستلاند، نظیر تفکر جمعی، لافزنی و ترس از تحقیر در جامعه را به میان میآورد. پیرمردی با اشاره به اینکه چندی پیش غواصی دقیقا در همان نقطه مرده است، سعی میکند مارتین را از پریدن منصرف کند، ولی دقیقا به همین دلیل مارتین میبیند که بههیچوجه نمیتواند از کارش دست بکشد. اوستلاند تصمیم داشته صحنه را در حالی فیلمبرداری کند که دوربین بین زمین و هوا، روی آب معلق است. این کار مستلزم آن بود که گروه برجی با بازوی تنظیمشونده بسازد که این کار حداقل یک روز از آنها وقت میبرد، اما با دیدن صحنه از صفحه مانیتورش دریافت که تصمیم اشتباهی بوده. در آن زمان فیلمساز تازهکار جوانی بود که با گروهی پرسابقه کار میکرد و دوست نداشت اعلام شکست کند. «اگر میگفتم ممنونم و صحنه عالیست، درحالیکه آن تصویر را در فیلم به نمایش درنمیآورم، آنوقت مانند شخصیت فیلمم میشدم که نمیخواست وجههاش را جلوی بقیه از دست بدهد. پس مجبور بودم گروه را جمع کنم و اعتراف کنم که اشتباه کردهام و این
خطر را به جان میخریدم که بعد از آن دیگر نمیتوانستم کار کنم، ولی در واقعیت، گروه بیش از پیش به من احترام میگذاشت و با اذعان به ضعف، حتی قدرت و اختیار بیشتری نیز به دست آوردم».او همیشه مخالف کشتن نقشهای روی صحنه است. «خیلی از کارگردانها، چپوراست شخصیتها را میکشند. هرگز چنین چیزی را در زندگیام تجربه نکردهام و دوست دارم فیلمهایم به تجربیات واقعی شبیه باشند». گاهبهگاه تهیهکنندگان آمریکایی فیلمنامههایی برایش میفرستند. حتی اگر فیلمنامه پر باشد از اجساد مردگان، باز هم تهیهکنندگان چشمبسته قسم میخورند که داستان عاشقانه است، ولی اوستلاند هیچ علاقهای ندارد در چنین فیلمنامههایی سهمی داشته باشد. «به محض اینکه خشونت به میان میآید، از فیلمساختن دست میکشم. درست است که تولید یک فیلم حادثهای دراماتیک کار سادهای است، ولی به نظر من انسانها مقلدند و هرآنچه میبینند را تقلید میکنند. اگر صحنه دویدن مردی اسلحهبهدست را بازسازی کنید، مردم همان را تقلید میکنند. به تیراندازیهای دبیرستانی نگاه کنید. مثل روز برایم روشن است که شخصیتی را تقلید میکنند. همین مسئله را در بهتصویرکشیدن داستان عاشقانه داریم.
طرفداران کمدی- رمانتیک همانهایی هستند که بیشترین آمار طلاق را میسازند. سراغ عشقی دیگر و یک کمدی-رمانتیک دیگر میروند».
منبع: گاردین
عنوان فیلم «مربع» به منطقهای آزاد و خیالی اشاره دارد که در خیابان بیرونی موزهای در استکهلم واقع شده است و روی تابلوی آن در توضیح نوشتهاند: «پناهگاهِ امید و حمایت، که در آن همه حقوق و قوانین یکسان و برابر داریم».
پیش از آنکه «مربع» نام فیلم شود، نام میدانی واقعی بوده است. روبن اوستلاند، کارگردان این فیلم که نخل طلای جشنواره کن 2017 را در دست گرفت، بههمراه تهیهکنندهاش، کال بومن، کار روی چیدمان مربع و سپس فیلم «مربع» را به شکل یک تحقیق اجتماعی در سال 2014 در موزه واندالوروم در شهر وارناموی سوئد آغاز کردند. شب افتتاحیه، جوان مستی تابلوی میدان را دزدید و پس از آن میدان به مرکزی برای کارمندان و گدایان و معترضان بدل شد. در روزهای آفتابی کارمندان ناهارشان را در آنجا صرف میکردند و عشاق در آن حوالی خواستگاری میکردند. اوستلاند درباره روند این بررسی میگوید: «کاربری میدان به مردم بستگی دارد. اگر از آن سوءاستفاده کنند، میدان حقیقت آن را آشکار میکند و اگر بهدرستی از آن استفاده کنند، میدان چیزهای جالبی از ایشان به نمایش میگذارد». این ایدهها پایههای اولیه ساختن فیلم بودند.
اوستلاند میگوید که هرگز خودش را فیلمساز روایی نمیداند. هدفش ساخت مستند است. او تصادفا پا به عرصه ساخت فیلمهای درام گذاشت و در سال 2014 با فیلم «فورسماژور» درباره بهمن ویرانگری که بر زندگی یک فرد طبقه متوسط و خانودهاش فرومیریخت، نگاهها را خیره کرد. آنچه او را به وجد میآورد، رفتار و منش انسانی است؛ که چگونه به بحران واکنش نشان میدهد یا در برابر جامعه چگونه فرسوده میشود. غلط یا درست، شخصیتهای اوستلاند بر پایه تصمیمات لحظهای شکل میگیرند. میگوید: «تمام فیلمهایم در مورد انسانهایی است که در تلاشند تا وجهه خود را در جمع از دست ندهند».اوستلاند آنچه را سبک اسکاندیناوی مینامد، چنین شرح میدهد: «فیلمنامه را حتی حین فیلمبرداری سیال نگه دار. بازیگر را تشویق کن تا نقشش را در لحظه بیابد». میگوید: «بازیگر را به بداههکاری تشویق میکنید. به آنها میگویید در ساعات آغازین انرژیشان را ذخیره کنند، چراکه آخر شب، نهایت انرژیشان موردنیاز است، ولی تا خودشان تجربه نکنند حرفتان را درک نمیکنند».بیمقدمه برایم داستانی از ساختن یکی از فیلمهای کوتاهش به نام «صحنه خودزندگینامهای شماره 6882» در سال 2005 را تعریف
میکند. گویا فیلم در مورد مرد تمامعیاری به نام مارتین است که از پل پایین میپرد تا دوستانش را تحتتأثیر قرار دهد، ولی این درام تمام زمینههای موردعلاقه اوستلاند، نظیر تفکر جمعی، لافزنی و ترس از تحقیر در جامعه را به میان میآورد. پیرمردی با اشاره به اینکه چندی پیش غواصی دقیقا در همان نقطه مرده است، سعی میکند مارتین را از پریدن منصرف کند، ولی دقیقا به همین دلیل مارتین میبیند که بههیچوجه نمیتواند از کارش دست بکشد. اوستلاند تصمیم داشته صحنه را در حالی فیلمبرداری کند که دوربین بین زمین و هوا، روی آب معلق است. این کار مستلزم آن بود که گروه برجی با بازوی تنظیمشونده بسازد که این کار حداقل یک روز از آنها وقت میبرد، اما با دیدن صحنه از صفحه مانیتورش دریافت که تصمیم اشتباهی بوده. در آن زمان فیلمساز تازهکار جوانی بود که با گروهی پرسابقه کار میکرد و دوست نداشت اعلام شکست کند. «اگر میگفتم ممنونم و صحنه عالیست، درحالیکه آن تصویر را در فیلم به نمایش درنمیآورم، آنوقت مانند شخصیت فیلمم میشدم که نمیخواست وجههاش را جلوی بقیه از دست بدهد. پس مجبور بودم گروه را جمع کنم و اعتراف کنم که اشتباه کردهام و این
خطر را به جان میخریدم که بعد از آن دیگر نمیتوانستم کار کنم، ولی در واقعیت، گروه بیش از پیش به من احترام میگذاشت و با اذعان به ضعف، حتی قدرت و اختیار بیشتری نیز به دست آوردم».او همیشه مخالف کشتن نقشهای روی صحنه است. «خیلی از کارگردانها، چپوراست شخصیتها را میکشند. هرگز چنین چیزی را در زندگیام تجربه نکردهام و دوست دارم فیلمهایم به تجربیات واقعی شبیه باشند». گاهبهگاه تهیهکنندگان آمریکایی فیلمنامههایی برایش میفرستند. حتی اگر فیلمنامه پر باشد از اجساد مردگان، باز هم تهیهکنندگان چشمبسته قسم میخورند که داستان عاشقانه است، ولی اوستلاند هیچ علاقهای ندارد در چنین فیلمنامههایی سهمی داشته باشد. «به محض اینکه خشونت به میان میآید، از فیلمساختن دست میکشم. درست است که تولید یک فیلم حادثهای دراماتیک کار سادهای است، ولی به نظر من انسانها مقلدند و هرآنچه میبینند را تقلید میکنند. اگر صحنه دویدن مردی اسلحهبهدست را بازسازی کنید، مردم همان را تقلید میکنند. به تیراندازیهای دبیرستانی نگاه کنید. مثل روز برایم روشن است که شخصیتی را تقلید میکنند. همین مسئله را در بهتصویرکشیدن داستان عاشقانه داریم.
طرفداران کمدی- رمانتیک همانهایی هستند که بیشترین آمار طلاق را میسازند. سراغ عشقی دیگر و یک کمدی-رمانتیک دیگر میروند».
منبع: گاردین