چرا احضار دوباره مصدق؟
فريدون مجلسي- تحليلگر روابط بينالملل
عنوان سرمقاله شنبه 21 ارديبهشت آقاي غلامي، سردبير «شرق»، برايم جالب و باعث کنجکاوي بيشتر شد؛ بهویژه در شرايطي که با بحراني بينالمللي مواجه هستيم. ميخواستم بدانم براي حل اين بحران از مصدق و راه و روش او چه انتظاري ميرود يا چه معجزهاي برميآيد که او را فراخواندهاند و منظورشان کدام مصدق است؟ مصدق سياستمدار و کارگردان پارلماني باتجربه که توانست رهبري جنبش مليکردن صنعت نفت را بر عهده بگيرد، اعتماد و احترام «همه» ملت را برانگيزد و به اعتبار آن مليکردن قانوني نفت را به انجام رساند. رجلی سياسي که تلاش کرد با بهرهمندي بيشتر ملت از درآمد بيشتر و منصفانهتر صنعت نفت و بهکاربردن بيشازپيش آن در سرمايهگذاري ملي و توليد کار و درآمد بيشتر راه توسعه و رفاه را بگشايد يا فردي که در آغاز مورد حمايت آمريکا بود و بايد هرچه زودتر با توافق بر سر غرامت و امضاي قرارداد بهرهبرداري و فروش «بر مبناي عرف جهاني» مأموريت خود را به انجام ميرساند؟ يا مصدقي که خود را گرفتار کشمکشهاي دروني و مبارزه قدرت با مدعيان بستانکار قيام 30 تير و ريزش حاميان سياسي و مذهبي خود کرد و با تلاش بر سر سلطه مستقيم بر نيروهاي نظامي و همچنين اعتماد به حزب توده و چانهزني پايانناپذير بر سر حقوق ملي به جاي رعايت منافع ملي، ناگهان چنان تنها ماند که با انحلال مجلس و دريافت فرماني نيمهقانوني، قدرت نيمهقانوني خود را نيز به سهولت از دست داد و اميدهاي ملت را بر سر آن قمار بر باد داد؟ يا مصدق اسطورهاي و افسانهاي قرباني امپرياليسم و استعمار که به جاي تکيه بر پارلمان منتخب خوانين و صاحبان نفوذ در ملتي با 80 درصد بيسواد که انتخابات هر مجلس ديگري را هم به همان سرنوشت ميرساند، خود را چنان که گفت، به جاي آن نمايندگان مستظهر به حمايت «مردم» و بينياز از مجلس فرمايشي ميدانست؟ منظور از مردم هم مردم مشتاق تهران بودند که در ميدان بهارستان جمع ميشدند، نه آن 80 درصدي که در روستاها به حساب نميآمدند و ديده هم نميشدند؛ اما تابع خوانينشان بودند؟ يا شايد در همانندسازي با برجام، منظور مصدقي است که نتوانست قرارداد نفت را به سرانجام برساند و به قرضه ملي و چاپ اسکناس و «اقتصاد بدون نفت» متوسل شد؛ تا با فداکاري مردمي که مستظهر به حمايت آنان بود، با فقر شرافتمندانه بسازند و مقاومت کنند، تا چه شود؟ زمينه براي حزب توده مناسبتر شود؟ تا ديگران در جهان از بينفتي به ستوه آيند؟ تا همسايگان جاي ما را بگيرند و بر ثروت و توسعه خود بيفزايند و ما درجا بزنيم؟ منظور کدام مصدق بود و از او در جامعهاي امروزي با 90 درصد باسواد و البته با دولتي که در سياستگذاري نقشي نسبي دارد، چه کاري برميآيد؟
آيا منظور تندادن به تحريم و اقتصاد بدون نفت جديد و سنگربندي ويتکنگي، جنگ است. آقاي احمد غلامي در مقاله خود به درستي به محوريت قدرت در سياست اشاره کرده است. آنجا که نقش حقوق و حتي اخلاق ضعيفتر است. اشتباه مصدق اين بود که به دنبال حقوق ملي يا آنچه حقوق ملي ميپنداشت، رفت و منافع ملي و حکومت محبوب خودش را هم از دست داد؛ اما اکنون زمان متفاوت است. ما بيش از آنکه نياز به مذاکره خارجي داشته باشيم، نياز به مذاکره داخلي و قبول مشورت داريم تا سياستگذاران توجيه شوند که در سياست اگر لازم بود، بايد از ادعاي حقوق با منافع ملي کنار آمد. نبايد فراموش کرد در برابر ادعاي ما ديگران هم ادعاي حقوق دارند. بايد تهديد نکرد و همسايگان را بيشازاين عليه خود برنينگيخت و آنان را همدست رقيبان و هماوردان ستيزنده بيگانه نکرد. اگر امروز اروپا از برجام حمايت ميکند، براي اين است که احساس ميکند گستاخي شريک آمريکايي آنان از حد گذشته است. سفير ترامپ در آلمان به شرکتهاي آلماني پيام داده که «نبايد» با ايران معامله کنند. دولت آلمان نيز مانند انگليس و فرانسه از اين دستورهاي «بايد» و «نبايد» و تعرفهگذاشتن بر کالاي اروپايي و هزينهگذاشتن بر ناتو رنجيده است. از اينکه به سفرهاي آنان به واشنگتن و درخواستهايشان درباره اعتبار امضاي برجام بیتوجهي شده، رنجيدهاند؛ ضمن اينکه همگي از برنامه موشکي ايران به دليل برخي تبليغات داخلي اظهار نگراني کردهاند. در قدرتنمايي، بايد قدرتهاي مقابل را سنجيد و وارد معرکه شد؛ وگرنه دولتمردان بايد با مشارکت و ملاحظه منافع ملي، سياست خارجي منطقي و معتدلي بدون تهديد ديگران اتخاذ کنند تا ديپلماسي با اعتمادبهنفس و احترام بتواند با تبديل شيوههاي غيرسياسي به سياسي ضمن حفظ مزاياي منطقهاي بهعنوان کشوري صلحدوست خود را از خطر رويارويي انفرادي و قربانيشدن محفوظ بدارد، ضمن اينکه «همراه با ديگران» از مبارزات برحق جوامع منطقه حمايت کند. براي حل اين مسئله امروزي، گمان نميرود از مصدق کمکي برآيد.
عنوان سرمقاله شنبه 21 ارديبهشت آقاي غلامي، سردبير «شرق»، برايم جالب و باعث کنجکاوي بيشتر شد؛ بهویژه در شرايطي که با بحراني بينالمللي مواجه هستيم. ميخواستم بدانم براي حل اين بحران از مصدق و راه و روش او چه انتظاري ميرود يا چه معجزهاي برميآيد که او را فراخواندهاند و منظورشان کدام مصدق است؟ مصدق سياستمدار و کارگردان پارلماني باتجربه که توانست رهبري جنبش مليکردن صنعت نفت را بر عهده بگيرد، اعتماد و احترام «همه» ملت را برانگيزد و به اعتبار آن مليکردن قانوني نفت را به انجام رساند. رجلی سياسي که تلاش کرد با بهرهمندي بيشتر ملت از درآمد بيشتر و منصفانهتر صنعت نفت و بهکاربردن بيشازپيش آن در سرمايهگذاري ملي و توليد کار و درآمد بيشتر راه توسعه و رفاه را بگشايد يا فردي که در آغاز مورد حمايت آمريکا بود و بايد هرچه زودتر با توافق بر سر غرامت و امضاي قرارداد بهرهبرداري و فروش «بر مبناي عرف جهاني» مأموريت خود را به انجام ميرساند؟ يا مصدقي که خود را گرفتار کشمکشهاي دروني و مبارزه قدرت با مدعيان بستانکار قيام 30 تير و ريزش حاميان سياسي و مذهبي خود کرد و با تلاش بر سر سلطه مستقيم بر نيروهاي نظامي و همچنين اعتماد به حزب توده و چانهزني پايانناپذير بر سر حقوق ملي به جاي رعايت منافع ملي، ناگهان چنان تنها ماند که با انحلال مجلس و دريافت فرماني نيمهقانوني، قدرت نيمهقانوني خود را نيز به سهولت از دست داد و اميدهاي ملت را بر سر آن قمار بر باد داد؟ يا مصدق اسطورهاي و افسانهاي قرباني امپرياليسم و استعمار که به جاي تکيه بر پارلمان منتخب خوانين و صاحبان نفوذ در ملتي با 80 درصد بيسواد که انتخابات هر مجلس ديگري را هم به همان سرنوشت ميرساند، خود را چنان که گفت، به جاي آن نمايندگان مستظهر به حمايت «مردم» و بينياز از مجلس فرمايشي ميدانست؟ منظور از مردم هم مردم مشتاق تهران بودند که در ميدان بهارستان جمع ميشدند، نه آن 80 درصدي که در روستاها به حساب نميآمدند و ديده هم نميشدند؛ اما تابع خوانينشان بودند؟ يا شايد در همانندسازي با برجام، منظور مصدقي است که نتوانست قرارداد نفت را به سرانجام برساند و به قرضه ملي و چاپ اسکناس و «اقتصاد بدون نفت» متوسل شد؛ تا با فداکاري مردمي که مستظهر به حمايت آنان بود، با فقر شرافتمندانه بسازند و مقاومت کنند، تا چه شود؟ زمينه براي حزب توده مناسبتر شود؟ تا ديگران در جهان از بينفتي به ستوه آيند؟ تا همسايگان جاي ما را بگيرند و بر ثروت و توسعه خود بيفزايند و ما درجا بزنيم؟ منظور کدام مصدق بود و از او در جامعهاي امروزي با 90 درصد باسواد و البته با دولتي که در سياستگذاري نقشي نسبي دارد، چه کاري برميآيد؟
آيا منظور تندادن به تحريم و اقتصاد بدون نفت جديد و سنگربندي ويتکنگي، جنگ است. آقاي احمد غلامي در مقاله خود به درستي به محوريت قدرت در سياست اشاره کرده است. آنجا که نقش حقوق و حتي اخلاق ضعيفتر است. اشتباه مصدق اين بود که به دنبال حقوق ملي يا آنچه حقوق ملي ميپنداشت، رفت و منافع ملي و حکومت محبوب خودش را هم از دست داد؛ اما اکنون زمان متفاوت است. ما بيش از آنکه نياز به مذاکره خارجي داشته باشيم، نياز به مذاکره داخلي و قبول مشورت داريم تا سياستگذاران توجيه شوند که در سياست اگر لازم بود، بايد از ادعاي حقوق با منافع ملي کنار آمد. نبايد فراموش کرد در برابر ادعاي ما ديگران هم ادعاي حقوق دارند. بايد تهديد نکرد و همسايگان را بيشازاين عليه خود برنينگيخت و آنان را همدست رقيبان و هماوردان ستيزنده بيگانه نکرد. اگر امروز اروپا از برجام حمايت ميکند، براي اين است که احساس ميکند گستاخي شريک آمريکايي آنان از حد گذشته است. سفير ترامپ در آلمان به شرکتهاي آلماني پيام داده که «نبايد» با ايران معامله کنند. دولت آلمان نيز مانند انگليس و فرانسه از اين دستورهاي «بايد» و «نبايد» و تعرفهگذاشتن بر کالاي اروپايي و هزينهگذاشتن بر ناتو رنجيده است. از اينکه به سفرهاي آنان به واشنگتن و درخواستهايشان درباره اعتبار امضاي برجام بیتوجهي شده، رنجيدهاند؛ ضمن اينکه همگي از برنامه موشکي ايران به دليل برخي تبليغات داخلي اظهار نگراني کردهاند. در قدرتنمايي، بايد قدرتهاي مقابل را سنجيد و وارد معرکه شد؛ وگرنه دولتمردان بايد با مشارکت و ملاحظه منافع ملي، سياست خارجي منطقي و معتدلي بدون تهديد ديگران اتخاذ کنند تا ديپلماسي با اعتمادبهنفس و احترام بتواند با تبديل شيوههاي غيرسياسي به سياسي ضمن حفظ مزاياي منطقهاي بهعنوان کشوري صلحدوست خود را از خطر رويارويي انفرادي و قربانيشدن محفوظ بدارد، ضمن اينکه «همراه با ديگران» از مبارزات برحق جوامع منطقه حمايت کند. براي حل اين مسئله امروزي، گمان نميرود از مصدق کمکي برآيد.