نوشدارو بعد از مرگ سهراب؟
سیدمصطفی هاشمیطبا
رئیسجمهوری اول اردیبهشت جاری در جمع مسئولان ارشد اجرائی کشور موضوعاتی را بیان کرد که بسیار مهم و تعیینکننده است و هنوز آنگونه که باید به آن پرداخته نشده است. مخاطب این سخنان، حاضران یعنی وزیران، معاونان، استانداران و سایر مقامات دولتی بودند. نباید فراموش کرد وقتی انگشت اشاره به سوی دیگران است، سه انگشت دیگر، خودِ ما را نشانه رفته است. این را مانند بعضی افراد فرصتطلب و ماجراجو نمیگویم که هر حرکت رئیسجمهوری را نقطهضعفی میشمرند و از پشیمانی از رأی خود سخن به میان میآورند. هرچند آنها که این را به زبان آوردند، همان موقع هم به ایشان رأی ندادند. در اینجا لازم میدانم به برخی نکات بیانشده اشارتی شود تا به حول و قوه الهی ادامه راه را درخور نیاز جامعه طی کنیم. اصولا تصمیمگیریها باید براساس موقعیت و سنجش وضع جامعه باشد. از آنچه درمورد تصمیمگیری درباره ارز گفته شده معلوم میشود تصمیمگیران، خوشباورانه بهدنبال یکسانسازی نرخ ارز هستند اما رئیسجمهوری از ابتدا مخالف این روش بوده است. سؤال اینجاست که با حجم فزاینده نقدینگی، تمایل برخی به خروج سرمایه از کشور، نیاز ارزی برای ورود کالای قاچاق و سایر نیازها آیا میتوان حد یقفی برای نرخ ارز تصور کرد؟ آنهم ارزی که با آنهمه مشقت و فداکاری اعم از استخراج، انتقال و فروش نفت به دست میآید. باید پذیرفت تصمیمگیران اصلا ارزش ارز را نشناختهاند و این عنصر حیاتی که در لغت به آن پول سخت و قوی اطلاق میشود (hard currency) برای آنان، برگههای سبز به ریال تبدیل شده است (هم برای دولت، هم برای بانک مرکزی هم برای مجلس و هم برای بسیاری دیگر!) دوم آنکه دولت (مثل سایر دولتهای قبلی و از جمله دولتهای نهم و دهم) درحالیکه سیاست خارجی ما براساس مقابله با قدرتهای استکباری و اذناب آنان شکل گرفته، در داخل بهدنبال پیادهکردن سیاستهای لیبرالیستی پوپولیستی بوده و بههیچوجه هماهنگی سیاست اقتصادی و اجتماعی داخلی را با سیاستهای خارجی کشور (و نه دولت) رعایت نکرده است (مثل بقیه!) مگر ممکن است کشوری با استکبار و اقدامات آنها بستیزد و در داخل شعار رفاه بدهد؟ اگر قرار است با استکبار بستیزیم، همه باید در داخل کمربندهای خود را محکم کنند و دولت به مردم حقیقت را بگوید و آنها را مهیا و آماده مقابله دائم کند؛ اما مشاهده میشود که همه (از جمله سخنگوی دولت) مدام وعدههای شیرین همراه با لبخند به مردم تحویل میدهند. هرچند در نهایت به ضعف دولت اعتراف و افتخار میکنند که دولت توانسته در سال 1396 حقوق کارکنان خود را پرداخت کند. جناب آقای رئیسجمهور باید بداند عامل اصلی نابسامانیها، غلبه فرهنگ رهاسازی و عدم الزام به دقت در امور است، کمااینکه از سالها پیش موضوع کمآبی و مشکل کشاورزی مطرح بوده اما با بیاعتنایی با آن روبهرو شدهاند.
این فرهنگ رهاسازی، عدم مسئولیتپذیری و تسامح در دقت به امور و رهاکردن اوضاع کشور به دست حوادث، با وجود همه تهدیدهای خارجی و مشکلات داخلی اینک مورد گلایه قرار گرفته است. اینکه مسئولان روزه سکوت گرفتهاند و نهادهای نظارتی در کار اجرائی دخالت میکنند هم ناشی از همین روحیه است. اگر نهادی نظارتی مثل سازمان بازرسی کل کشور در وزارتخانهها مستقر است، این بههیچوجه به معنی دخالت نیست، بلکه این خود مدیران هستند که تمایل دارند برای کارهای خود از دفتر سازمان بازرسی استعلام گرفته و کسب اجازه کنند! وجود نهاد نظارتی بسیار لازم و ضروری است، اما مدیران که حتما نباید خلاف قانون عمل کنند. باید به تشخیص و مسئولیت خود تصمیمگیری کرده و صد البته اگر نهاد نظارتی موردی را تشخیص داد، گزارش کند. روحیه رهاسازی و کشیدن گلیم خود از آب و ترس از پاسخگویی در مراجع مختلف، مدیران را به این شکل درآورده است. انتقاد رئیسجمهوری از مدیران بسیار بجاست، اما برنامهدادن مگر کار امروز است؟ اولا برنامه ششم مصوب مجلس است که عملا انجام آن ممکن نشده و در صورت اجرا هم که با اعتبارات فعلی ممکن نیست قادر به حل مسائل اصلی کشور باشد. اینکه به دستگاهها باید برنامه بدهند- حتی در چارچوب برنامه ششم یا حسب ضرورتها - البته به خود وزارتخانهها و دستگاههای اجرائی بازمیگردد، ولی میتوان گفت ایفانکردن وظیفه مربوطه توسط سازمان مدیریت و برنامه و البته پیگیری معاوناول، این وضع را به وجود آورده و در حقیقت رسیدگی به کار وزارتخانهها و اخذ گزارش و برنامههای اجرائی و تطابق عملکرد وزارتخانهها با برنامهها در وظیفه سازمان مدیریت و برنامه است. در حقیقت رابط اصلی وزارتخانهها با رئیسجمهور، سازمان مدیریت و برنامه و معاوناول است تا رئیسجمهور در جریان واقعی امور قرار بگیرد. آیا بهجز بحثهای وزیر بهداشت و وزیر کار در هیئت دولت، بحثهای جدی و درگیریهای فیمابین رخ میدهد یا همه مسائل با تسامح و بزرگواری و سکوت در هیئت دولت روبهرو میشود. البته وجود بحث در دستگاههای اجرائی چندان مطلوب نیست، اما نشان از حرکت و زندگی دارد و سکوت علامت مرگ است. در سالهای 59 تا 93 در وزارت صنایع تجربهای امتحان شده است؛ تشکیلات وزارتخانه متشکل از تعدادی معاون تخصصی صنایع و هرکدام شامل چهار زیرمجموعه بود و همراه آن چهار معاون که زیرمجموعهها را نظارت و هماهنگی میکردند شکل گرفت و به قولی تشکیلات ماتریسی ایجاد شد. طبعا در این رهگذر یک تحرک و تولید صدای نارضایتی بین زیرمجموعهها و معاونان ایجاد شد که در ابتدا بسیار بود، اما آن نشانه کار و فعالیت و حل مسائل بود و بهتدریج صداها منطقی و سازنده شد و گرفتاریهای میانبخشی کمتر شد، اما تحرک و پویایی و نشاط در آن جریان داشت. سکوت و بیصدایی نشانههای مرگ است و جامعه پویا صدا و فریاد دارد و صدالبته در مواقع لازم رئیسجمهور باید اقتدار خود را نشان دهد و با تصمیمهای بهموقع و الزام افراد به اجرای آن کار را پیش ببرد. طبیعی است پس از مرگ سهراب گله از اجرانشدن تصمیمها بهخاطر مسامحه یا بیحوصلگی یا هر علت دیگر داروی درد نخواهد بود.
رئیسجمهوری اول اردیبهشت جاری در جمع مسئولان ارشد اجرائی کشور موضوعاتی را بیان کرد که بسیار مهم و تعیینکننده است و هنوز آنگونه که باید به آن پرداخته نشده است. مخاطب این سخنان، حاضران یعنی وزیران، معاونان، استانداران و سایر مقامات دولتی بودند. نباید فراموش کرد وقتی انگشت اشاره به سوی دیگران است، سه انگشت دیگر، خودِ ما را نشانه رفته است. این را مانند بعضی افراد فرصتطلب و ماجراجو نمیگویم که هر حرکت رئیسجمهوری را نقطهضعفی میشمرند و از پشیمانی از رأی خود سخن به میان میآورند. هرچند آنها که این را به زبان آوردند، همان موقع هم به ایشان رأی ندادند. در اینجا لازم میدانم به برخی نکات بیانشده اشارتی شود تا به حول و قوه الهی ادامه راه را درخور نیاز جامعه طی کنیم. اصولا تصمیمگیریها باید براساس موقعیت و سنجش وضع جامعه باشد. از آنچه درمورد تصمیمگیری درباره ارز گفته شده معلوم میشود تصمیمگیران، خوشباورانه بهدنبال یکسانسازی نرخ ارز هستند اما رئیسجمهوری از ابتدا مخالف این روش بوده است. سؤال اینجاست که با حجم فزاینده نقدینگی، تمایل برخی به خروج سرمایه از کشور، نیاز ارزی برای ورود کالای قاچاق و سایر نیازها آیا میتوان حد یقفی برای نرخ ارز تصور کرد؟ آنهم ارزی که با آنهمه مشقت و فداکاری اعم از استخراج، انتقال و فروش نفت به دست میآید. باید پذیرفت تصمیمگیران اصلا ارزش ارز را نشناختهاند و این عنصر حیاتی که در لغت به آن پول سخت و قوی اطلاق میشود (hard currency) برای آنان، برگههای سبز به ریال تبدیل شده است (هم برای دولت، هم برای بانک مرکزی هم برای مجلس و هم برای بسیاری دیگر!) دوم آنکه دولت (مثل سایر دولتهای قبلی و از جمله دولتهای نهم و دهم) درحالیکه سیاست خارجی ما براساس مقابله با قدرتهای استکباری و اذناب آنان شکل گرفته، در داخل بهدنبال پیادهکردن سیاستهای لیبرالیستی پوپولیستی بوده و بههیچوجه هماهنگی سیاست اقتصادی و اجتماعی داخلی را با سیاستهای خارجی کشور (و نه دولت) رعایت نکرده است (مثل بقیه!) مگر ممکن است کشوری با استکبار و اقدامات آنها بستیزد و در داخل شعار رفاه بدهد؟ اگر قرار است با استکبار بستیزیم، همه باید در داخل کمربندهای خود را محکم کنند و دولت به مردم حقیقت را بگوید و آنها را مهیا و آماده مقابله دائم کند؛ اما مشاهده میشود که همه (از جمله سخنگوی دولت) مدام وعدههای شیرین همراه با لبخند به مردم تحویل میدهند. هرچند در نهایت به ضعف دولت اعتراف و افتخار میکنند که دولت توانسته در سال 1396 حقوق کارکنان خود را پرداخت کند. جناب آقای رئیسجمهور باید بداند عامل اصلی نابسامانیها، غلبه فرهنگ رهاسازی و عدم الزام به دقت در امور است، کمااینکه از سالها پیش موضوع کمآبی و مشکل کشاورزی مطرح بوده اما با بیاعتنایی با آن روبهرو شدهاند.
این فرهنگ رهاسازی، عدم مسئولیتپذیری و تسامح در دقت به امور و رهاکردن اوضاع کشور به دست حوادث، با وجود همه تهدیدهای خارجی و مشکلات داخلی اینک مورد گلایه قرار گرفته است. اینکه مسئولان روزه سکوت گرفتهاند و نهادهای نظارتی در کار اجرائی دخالت میکنند هم ناشی از همین روحیه است. اگر نهادی نظارتی مثل سازمان بازرسی کل کشور در وزارتخانهها مستقر است، این بههیچوجه به معنی دخالت نیست، بلکه این خود مدیران هستند که تمایل دارند برای کارهای خود از دفتر سازمان بازرسی استعلام گرفته و کسب اجازه کنند! وجود نهاد نظارتی بسیار لازم و ضروری است، اما مدیران که حتما نباید خلاف قانون عمل کنند. باید به تشخیص و مسئولیت خود تصمیمگیری کرده و صد البته اگر نهاد نظارتی موردی را تشخیص داد، گزارش کند. روحیه رهاسازی و کشیدن گلیم خود از آب و ترس از پاسخگویی در مراجع مختلف، مدیران را به این شکل درآورده است. انتقاد رئیسجمهوری از مدیران بسیار بجاست، اما برنامهدادن مگر کار امروز است؟ اولا برنامه ششم مصوب مجلس است که عملا انجام آن ممکن نشده و در صورت اجرا هم که با اعتبارات فعلی ممکن نیست قادر به حل مسائل اصلی کشور باشد. اینکه به دستگاهها باید برنامه بدهند- حتی در چارچوب برنامه ششم یا حسب ضرورتها - البته به خود وزارتخانهها و دستگاههای اجرائی بازمیگردد، ولی میتوان گفت ایفانکردن وظیفه مربوطه توسط سازمان مدیریت و برنامه و البته پیگیری معاوناول، این وضع را به وجود آورده و در حقیقت رسیدگی به کار وزارتخانهها و اخذ گزارش و برنامههای اجرائی و تطابق عملکرد وزارتخانهها با برنامهها در وظیفه سازمان مدیریت و برنامه است. در حقیقت رابط اصلی وزارتخانهها با رئیسجمهور، سازمان مدیریت و برنامه و معاوناول است تا رئیسجمهور در جریان واقعی امور قرار بگیرد. آیا بهجز بحثهای وزیر بهداشت و وزیر کار در هیئت دولت، بحثهای جدی و درگیریهای فیمابین رخ میدهد یا همه مسائل با تسامح و بزرگواری و سکوت در هیئت دولت روبهرو میشود. البته وجود بحث در دستگاههای اجرائی چندان مطلوب نیست، اما نشان از حرکت و زندگی دارد و سکوت علامت مرگ است. در سالهای 59 تا 93 در وزارت صنایع تجربهای امتحان شده است؛ تشکیلات وزارتخانه متشکل از تعدادی معاون تخصصی صنایع و هرکدام شامل چهار زیرمجموعه بود و همراه آن چهار معاون که زیرمجموعهها را نظارت و هماهنگی میکردند شکل گرفت و به قولی تشکیلات ماتریسی ایجاد شد. طبعا در این رهگذر یک تحرک و تولید صدای نارضایتی بین زیرمجموعهها و معاونان ایجاد شد که در ابتدا بسیار بود، اما آن نشانه کار و فعالیت و حل مسائل بود و بهتدریج صداها منطقی و سازنده شد و گرفتاریهای میانبخشی کمتر شد، اما تحرک و پویایی و نشاط در آن جریان داشت. سکوت و بیصدایی نشانههای مرگ است و جامعه پویا صدا و فریاد دارد و صدالبته در مواقع لازم رئیسجمهور باید اقتدار خود را نشان دهد و با تصمیمهای بهموقع و الزام افراد به اجرای آن کار را پیش ببرد. طبیعی است پس از مرگ سهراب گله از اجرانشدن تصمیمها بهخاطر مسامحه یا بیحوصلگی یا هر علت دیگر داروی درد نخواهد بود.