داستایفسکی به روایت آندره ژید
«هیکل عظیم تالستوی هنوز هم افق را فراگرفته است. اما - همچنانکه در مناطق کوهستانی پیش میآید که هر قدر از آن دورتر شویم، بلندترین قله که پشت قله مجاورش مخفی است، دوباره از بالای نزدیکترین قله ظاهر میشود- شاید از هماکنون برخی از متفکران پیشرو، ظاهرشدن و بزرگترشدن داستایفسکی را در پشت سر تالستوی غولآسا مشاهده کنند. اوست که هنوز قله نیمهمخفی و گره مرموز این سلسله است و برخی از سخاوتمندترین رودها از آن سرچشمه میگیرند و اروپا میتواند امروزه عطشهای تازه خود را از آن سیراب سازد. نام اوست و نه تالستوی که باید در کنار ایبسن و نیچه قرار گیرد که به اندازه آنها بزرگ و شاید هم مهمترین این سه نفر است.» این بخشی از مقاله مفصلی است که آندره ژید در سال 1908 و به مناسبت انتشار کتاب «نامههای داستایفسکی» نوشته است. «داستایفسکی از روی نامههایش» عنوان این مقاله است که بعدها در کنار مقالات دیگری در قالب یک کتاب با عنوان «داستایفسکی» به چاپ رسید. ژید در سال 1911 به مناسبت اینکه قرار بود «برادران کارامازوف» در تماشاخانهای در پاریس اجرا شود، مقالهای دیگر درباره داستایفسکی نوشت که در روزنامه فیگارو به چاپ رسید.
همچنین در سال 1922 شش سخنرانی درباره داستایفسکی انجام داد که بعد متن آنها در مجله «هفتهنامه» به چاپ رسید. سرانجام در سال 1923 بود که همه این مقالات و سخنرانیها در کنار هم در کتاب «داستایفسکی» منتشر شدند. در این زمان غالب آثار ژید منتشر شده بود و او دیگر نویسندهای کاملا مشهور بهشمار میرفت.
«داستایفسکی» آندره ژید چند سال پیش با ترجمه سیروس ذکاء به چاپ رسیده بود و بهتازگی چاپ دیگری از آن توسط انتشارات ناهید منتشر شده است. مترجم در بخشی از پیشگفتار کتاب درباره این اثر ژید نوشته: «آندره ژید در این کتاب عدم اطلاع و عدم درک جامعه فرانسوی آن زمان را از آثار نویسنده بزرگ روس مطرح و دلیل آن را تفاوت طرز فکر فرانسویها و روسها ذکر میکند. اما درعینحال علت دیگری هم برای این امر تشخیص میدهد و مسئولیت آن را به گردن آقای دو وو گوئه میگذارد. زیرا او اولین کسی بود که در کتاب خود به نام رمان روس، داستایفسکی را به فرانسویان معرفی کرد و نوعی نبوغ برای او قایل شد اما آثارش را قابل مطالعه و شایسته اعتبار ندانست. اما انتشار کتاب نامههای داستایفسکی فرصتی به دست داد تا ژید سیمای پرتضاد این نویسنده روس را ترسیم و مقالات و سخنرانیهایی درباره شخصیت و آثار او ارائه دهد و به بررسی شخصیت و نقد و تشریح آثارش پرداخته، موضوع و انگیزه اصلی هر یک از آنها را آشکار سازد. نکتهای که بهخصوص بر آن تاکید میکند ملیگرایی (ناسیونالیسم) خاص داستایفسکی است، لکن اضافه میکند که این ناسیونالیسم نهتنها نفی انترناسیونالیسم نیست
بلکه به نحوی متضمن آن هم هست. مسئله دیگری که مطرح میکند برداشت اصیل و سنتگرایانه داستایفسکی از مسیحیت است که از جهاتی کفرآمیز هم بهنظر میرسد. در مطاوی سخنرانیهای خود میکوشد بهطرز بدیعی ویژگیهای انسانی را، نه بر طبق قواعد روانشناسی مرسوم، بلکه با غوررسی در پیچیدگیها و دودلیها و ابهامات روح انسانی نمایان سازد.»
ذکاء همچنین به این نکته اشاره میکند که ژید در مقالات و سخنرانیهای این کتاب از سادهسازیهای منتقدان آن دوره درباره آثار داستایفسکی فاصله میگیرد و از این حیث نقش مهمی در شناخت و توجه به این نویسنده روس ایفا میکند. ژید در این کتاب هم به بررسی وجوه مختلف داستایفسکی در آثار مختلفش میپردازد و هم جایگاه او را در ادبیات جهانی نشان میدهد و «شباهت و تجانس» داستایفسکی با نویسندگان بزرگی چون بلیک، براونینگ و نیچه را مورد بررسی قرار میدهد. ژید را به اعتبار شناخت و تسلطی که بر ادبیات جهانی داشته و همچنین به این خاطر که مترجم آثار کسانی چون شکسپیر و کنراد و رابیندرانات تاگور بوده، میتوان «منتقد ادبی تمامعیاری» دانست و از این حیث نظریات او درباره داستایفسکی اهمیت مضاعفی پیدا میکند. ژید در بخشی از مقاله خواندنی «داستایفسکی از روی نامههایش» درباره عقاید نویسنده روس مینویسد: «داستایفسکی محافظهکار است اما نه سنتگرا، طرفدار تزار است اما دموکرات، مسیحی است اما نه کاتولیک رومی، لیبرال است اما نه ترقیخواه. خلاصه کسی است که نمیتوان فهمید چگونه باید از او استفاده کرد. چیزهایی در او هست که هر حزبی را ناراضی میکند،
چون هرگز به این اطمینان دست نیافته است که هوشمندیاش بیشتر از وظیفه و کاری است که بهعهده دارد - و یا برای حفظ منافع نزدیک خود، حق دارد این آلت بینهایت ظریف هوشمندی را طور دیگری به کار برد و نوای دیگری از آن بیرون بیاورد.»
«هیکل عظیم تالستوی هنوز هم افق را فراگرفته است. اما - همچنانکه در مناطق کوهستانی پیش میآید که هر قدر از آن دورتر شویم، بلندترین قله که پشت قله مجاورش مخفی است، دوباره از بالای نزدیکترین قله ظاهر میشود- شاید از هماکنون برخی از متفکران پیشرو، ظاهرشدن و بزرگترشدن داستایفسکی را در پشت سر تالستوی غولآسا مشاهده کنند. اوست که هنوز قله نیمهمخفی و گره مرموز این سلسله است و برخی از سخاوتمندترین رودها از آن سرچشمه میگیرند و اروپا میتواند امروزه عطشهای تازه خود را از آن سیراب سازد. نام اوست و نه تالستوی که باید در کنار ایبسن و نیچه قرار گیرد که به اندازه آنها بزرگ و شاید هم مهمترین این سه نفر است.» این بخشی از مقاله مفصلی است که آندره ژید در سال 1908 و به مناسبت انتشار کتاب «نامههای داستایفسکی» نوشته است. «داستایفسکی از روی نامههایش» عنوان این مقاله است که بعدها در کنار مقالات دیگری در قالب یک کتاب با عنوان «داستایفسکی» به چاپ رسید. ژید در سال 1911 به مناسبت اینکه قرار بود «برادران کارامازوف» در تماشاخانهای در پاریس اجرا شود، مقالهای دیگر درباره داستایفسکی نوشت که در روزنامه فیگارو به چاپ رسید.
همچنین در سال 1922 شش سخنرانی درباره داستایفسکی انجام داد که بعد متن آنها در مجله «هفتهنامه» به چاپ رسید. سرانجام در سال 1923 بود که همه این مقالات و سخنرانیها در کنار هم در کتاب «داستایفسکی» منتشر شدند. در این زمان غالب آثار ژید منتشر شده بود و او دیگر نویسندهای کاملا مشهور بهشمار میرفت.
«داستایفسکی» آندره ژید چند سال پیش با ترجمه سیروس ذکاء به چاپ رسیده بود و بهتازگی چاپ دیگری از آن توسط انتشارات ناهید منتشر شده است. مترجم در بخشی از پیشگفتار کتاب درباره این اثر ژید نوشته: «آندره ژید در این کتاب عدم اطلاع و عدم درک جامعه فرانسوی آن زمان را از آثار نویسنده بزرگ روس مطرح و دلیل آن را تفاوت طرز فکر فرانسویها و روسها ذکر میکند. اما درعینحال علت دیگری هم برای این امر تشخیص میدهد و مسئولیت آن را به گردن آقای دو وو گوئه میگذارد. زیرا او اولین کسی بود که در کتاب خود به نام رمان روس، داستایفسکی را به فرانسویان معرفی کرد و نوعی نبوغ برای او قایل شد اما آثارش را قابل مطالعه و شایسته اعتبار ندانست. اما انتشار کتاب نامههای داستایفسکی فرصتی به دست داد تا ژید سیمای پرتضاد این نویسنده روس را ترسیم و مقالات و سخنرانیهایی درباره شخصیت و آثار او ارائه دهد و به بررسی شخصیت و نقد و تشریح آثارش پرداخته، موضوع و انگیزه اصلی هر یک از آنها را آشکار سازد. نکتهای که بهخصوص بر آن تاکید میکند ملیگرایی (ناسیونالیسم) خاص داستایفسکی است، لکن اضافه میکند که این ناسیونالیسم نهتنها نفی انترناسیونالیسم نیست
بلکه به نحوی متضمن آن هم هست. مسئله دیگری که مطرح میکند برداشت اصیل و سنتگرایانه داستایفسکی از مسیحیت است که از جهاتی کفرآمیز هم بهنظر میرسد. در مطاوی سخنرانیهای خود میکوشد بهطرز بدیعی ویژگیهای انسانی را، نه بر طبق قواعد روانشناسی مرسوم، بلکه با غوررسی در پیچیدگیها و دودلیها و ابهامات روح انسانی نمایان سازد.»
ذکاء همچنین به این نکته اشاره میکند که ژید در مقالات و سخنرانیهای این کتاب از سادهسازیهای منتقدان آن دوره درباره آثار داستایفسکی فاصله میگیرد و از این حیث نقش مهمی در شناخت و توجه به این نویسنده روس ایفا میکند. ژید در این کتاب هم به بررسی وجوه مختلف داستایفسکی در آثار مختلفش میپردازد و هم جایگاه او را در ادبیات جهانی نشان میدهد و «شباهت و تجانس» داستایفسکی با نویسندگان بزرگی چون بلیک، براونینگ و نیچه را مورد بررسی قرار میدهد. ژید را به اعتبار شناخت و تسلطی که بر ادبیات جهانی داشته و همچنین به این خاطر که مترجم آثار کسانی چون شکسپیر و کنراد و رابیندرانات تاگور بوده، میتوان «منتقد ادبی تمامعیاری» دانست و از این حیث نظریات او درباره داستایفسکی اهمیت مضاعفی پیدا میکند. ژید در بخشی از مقاله خواندنی «داستایفسکی از روی نامههایش» درباره عقاید نویسنده روس مینویسد: «داستایفسکی محافظهکار است اما نه سنتگرا، طرفدار تزار است اما دموکرات، مسیحی است اما نه کاتولیک رومی، لیبرال است اما نه ترقیخواه. خلاصه کسی است که نمیتوان فهمید چگونه باید از او استفاده کرد. چیزهایی در او هست که هر حزبی را ناراضی میکند،
چون هرگز به این اطمینان دست نیافته است که هوشمندیاش بیشتر از وظیفه و کاری است که بهعهده دارد - و یا برای حفظ منافع نزدیک خود، حق دارد این آلت بینهایت ظریف هوشمندی را طور دیگری به کار برد و نوای دیگری از آن بیرون بیاورد.»