یادی در دور دستها
حمیدرضا کرمی
«مارکو وارد شهری میشود. در میدانی به مردی برمیخورد. این مرد، عمر یا لحظهای را زندگی میکند که میتوانست عمر یا لحظه او باشد. مارکو فکر میکند که میتوانست به جای آن مرد باشد. اگر در گذشته، در گذشتهای بسیار دور توقف میکرد یا در گذشته، بر سر چهارراهی به جای انتخاب راهی که رفته بود، راهی دیگر در جهت مخالف گرفته بود، پس از سفرهای دور و دراز خود را به جای آن مرد در میدان مییافت. اما او دیگر از گذشته واقعی یا احتمالی خود دور افتاده و کنار مانده است؛ دیگر نمیتواند توقف کند، باید به راه خود ادامه دهد تا به شهر دیگری برسد که گذشتهای دیگر در انتظار اوست یا به چیزی برخورد کند که میتوانست یکی از آیندههای احتمالی او باشد و اکنون زمان حالِ شخص دیگری است. آیندههای تحققنیافته چیزی جز شاخههایی از گذشته انسان نیستند: شاخههایی خشکیده».1
ایتالو کالوینو در بندی از شهرهای نامرئی تصویری از مواجهه با تجربهای را توصیف میکند که آشنا به نظر میرسد و آن را چون احتمالِ زندگیکردنِ دوباره زندگی یک دیگری، در زمان و مکانی متفاوت، میداند. شاید به همین خاطر باشد که لذت تماشای صحنهای که به نظر قریب میآید، و در طراحی یا نقاشی یا نمایی از فیلمی مجسم میشود، شبیه لذت یادآوری خاطرهای گنگ در گذشتهای دور و مبهم است. به نظر میآید لذتی که قرارگرفتن در چنین موقعیتی میبخشد، وامدار تجربه همزمانِ دو احساسِ متفاوت و متضاد است؛ یادی در دوردستها، غبارگرفته، ناروشن، گنگ، و نامطمئن، چنان که گویی در پسِ پشتِ لایههای توبهتوی ذهن خانه کرده باشد و از فراچنگآمدن بگریزد، اما درعینحال پیوسته پیش چشم پیدا و پنهان شود و بازی شیطنتآمیزی میان یاد و فراموشی بیانگیزد.
مجموعهای هماهنگ و دلنشین از منظرههایی که به همت آیدین خانکشیپور روی دیوارهای گالری وارطان رفتهاند، تجسم همین بازی خیالانگیز است. طراحیهایی که کارِ گروهی از هنرمندان جوان است و بدون اغراق از میان بهترینها و خوشآیندهترین استعدادها انتخاب شدهاند. بنا بوده نمایانگر چشماندازهای طبیعی باشند، و هستند، اما گاهی بنای معمارانهای که نشان از حضورِ ناپیدای انسانیست هم از گوشهای پیدا شده است. هرچه هست، همه آنها - که چه خوب و یکدست و هشیارانه کنار هم نشستهاند، و این را باید مدیون گردآوری خوبِ گردآورنده بود- به همان نازکی خیالِ بازی پیش گفتهاند: چشماندازها همه در این ویژگی مشترکاند که گویی از میان مهی رقیق پیش میآیند؛ که شکل میگیرند و نمیگیرند، دیده میشوند و نمیشوند، به خاطر میآیند و نمیآیند،... انگار همان یادهای فروهشتهای هستند که در کار جانگرفتناند.
چشماندازهای معمارانه، و گاه طبیعی، امیرحسین اسماعیلی، بهترین بهره را از امکان رنگگذاری روحی میبرد که اسلوب آبرنگکاری رقیقِ مونوکروم با سیاهها و خاکستریها در اختیار میگذارد؛ منظرهپردازیهای خیرهکننده محمد رامشه اما همان مِهگرفتگی و لطافت جو را با رسانه سختِ مدادرنگی عملی میکند، - و حالا در کارهای اخیرش، تقسیمبندیهای هندسی تازهای به ترکیببندیهایش اضافه کرده که سخت به کارهایش مینشیند - ترفند آگاهانهای برای اشاره به عنصری بنیادی برای آغاز هر بازنمایی واقعیت بر سطح دوبعدی؛ طراحیهای لیندا آهنی همین راه را با بیانگری و عصیان بیشتری ادامه میدهند، - او هم رنگهای تیره مایه سیاه و خاکستری را در ترکیب با سفیدها با کنشگری ریختن و چکاندن و لکهگذاری آزاد بر روی کاغذ میگذارد و گاهی تکهای از بنایی را مثل پنجره در کناری نشان میدهد؛ هانیه فرهادینیک برخلاف دیگران در استفاده از رنگ، گشادهدستتر، اما در به خدمتگرفتنِ کارمایهها، کمینهگراتر ظاهر میشود، - او حداقلِ عناصری از طبیعت در برشی کوچک از یک منظره را با رنگهای گاه درخشان با خطوطی صریح و بارز تصویر میکند؛ آثار ژاله اکبری در این میان، بیش
از همه صراحتِ بازنمایی دنیای واقعی دستساخته انسانی را بهواسطه فضای معمارانه و تزییناتِ ملازم آن به نمایش میگذارد، - نردههای آهنی باغ یا آبنمایی، یا بخشی از بنایی در محاصره درختانِ گرداگردش با ترکیب پیچیده و پرظرافتِ چندین اسلوب طراحی در خدمت نمایش منظرهای پرجزئیات و ریزپرداخت قرار میگیرد؛ و دستآخر، طراحیهای تکرنگ و دقیق و ظریف پرهام پیوندی همان انتظاری را که از نقاش آن بومهای بزرگ و رنگینِ آکلیلی از نماهای هوایی معماری شهری در میان کوهها یا در کناره آبها انتظار میرود، برآورده میکنند، - همان واحدهای مکعبی کوچکِ سازنده آن ترکیببندیهای بزرگ، در این کارهای کوچک اندازه هم چیزی از بیان شاعرانه و نگاه دلواپس به زندگی انسان امروزی در حصار تنگ سنگ و سیمان در فراق طبیعت در آن آثار،
کم نمیگذارد.
پینوشت:
1. شهرهای ناپیدا، ایتالو کالوینو، ترجمه بهمن رئیسی، انتشارات کتاب خورشید، پاییز 1396
«مارکو وارد شهری میشود. در میدانی به مردی برمیخورد. این مرد، عمر یا لحظهای را زندگی میکند که میتوانست عمر یا لحظه او باشد. مارکو فکر میکند که میتوانست به جای آن مرد باشد. اگر در گذشته، در گذشتهای بسیار دور توقف میکرد یا در گذشته، بر سر چهارراهی به جای انتخاب راهی که رفته بود، راهی دیگر در جهت مخالف گرفته بود، پس از سفرهای دور و دراز خود را به جای آن مرد در میدان مییافت. اما او دیگر از گذشته واقعی یا احتمالی خود دور افتاده و کنار مانده است؛ دیگر نمیتواند توقف کند، باید به راه خود ادامه دهد تا به شهر دیگری برسد که گذشتهای دیگر در انتظار اوست یا به چیزی برخورد کند که میتوانست یکی از آیندههای احتمالی او باشد و اکنون زمان حالِ شخص دیگری است. آیندههای تحققنیافته چیزی جز شاخههایی از گذشته انسان نیستند: شاخههایی خشکیده».1
ایتالو کالوینو در بندی از شهرهای نامرئی تصویری از مواجهه با تجربهای را توصیف میکند که آشنا به نظر میرسد و آن را چون احتمالِ زندگیکردنِ دوباره زندگی یک دیگری، در زمان و مکانی متفاوت، میداند. شاید به همین خاطر باشد که لذت تماشای صحنهای که به نظر قریب میآید، و در طراحی یا نقاشی یا نمایی از فیلمی مجسم میشود، شبیه لذت یادآوری خاطرهای گنگ در گذشتهای دور و مبهم است. به نظر میآید لذتی که قرارگرفتن در چنین موقعیتی میبخشد، وامدار تجربه همزمانِ دو احساسِ متفاوت و متضاد است؛ یادی در دوردستها، غبارگرفته، ناروشن، گنگ، و نامطمئن، چنان که گویی در پسِ پشتِ لایههای توبهتوی ذهن خانه کرده باشد و از فراچنگآمدن بگریزد، اما درعینحال پیوسته پیش چشم پیدا و پنهان شود و بازی شیطنتآمیزی میان یاد و فراموشی بیانگیزد.
مجموعهای هماهنگ و دلنشین از منظرههایی که به همت آیدین خانکشیپور روی دیوارهای گالری وارطان رفتهاند، تجسم همین بازی خیالانگیز است. طراحیهایی که کارِ گروهی از هنرمندان جوان است و بدون اغراق از میان بهترینها و خوشآیندهترین استعدادها انتخاب شدهاند. بنا بوده نمایانگر چشماندازهای طبیعی باشند، و هستند، اما گاهی بنای معمارانهای که نشان از حضورِ ناپیدای انسانیست هم از گوشهای پیدا شده است. هرچه هست، همه آنها - که چه خوب و یکدست و هشیارانه کنار هم نشستهاند، و این را باید مدیون گردآوری خوبِ گردآورنده بود- به همان نازکی خیالِ بازی پیش گفتهاند: چشماندازها همه در این ویژگی مشترکاند که گویی از میان مهی رقیق پیش میآیند؛ که شکل میگیرند و نمیگیرند، دیده میشوند و نمیشوند، به خاطر میآیند و نمیآیند،... انگار همان یادهای فروهشتهای هستند که در کار جانگرفتناند.
چشماندازهای معمارانه، و گاه طبیعی، امیرحسین اسماعیلی، بهترین بهره را از امکان رنگگذاری روحی میبرد که اسلوب آبرنگکاری رقیقِ مونوکروم با سیاهها و خاکستریها در اختیار میگذارد؛ منظرهپردازیهای خیرهکننده محمد رامشه اما همان مِهگرفتگی و لطافت جو را با رسانه سختِ مدادرنگی عملی میکند، - و حالا در کارهای اخیرش، تقسیمبندیهای هندسی تازهای به ترکیببندیهایش اضافه کرده که سخت به کارهایش مینشیند - ترفند آگاهانهای برای اشاره به عنصری بنیادی برای آغاز هر بازنمایی واقعیت بر سطح دوبعدی؛ طراحیهای لیندا آهنی همین راه را با بیانگری و عصیان بیشتری ادامه میدهند، - او هم رنگهای تیره مایه سیاه و خاکستری را در ترکیب با سفیدها با کنشگری ریختن و چکاندن و لکهگذاری آزاد بر روی کاغذ میگذارد و گاهی تکهای از بنایی را مثل پنجره در کناری نشان میدهد؛ هانیه فرهادینیک برخلاف دیگران در استفاده از رنگ، گشادهدستتر، اما در به خدمتگرفتنِ کارمایهها، کمینهگراتر ظاهر میشود، - او حداقلِ عناصری از طبیعت در برشی کوچک از یک منظره را با رنگهای گاه درخشان با خطوطی صریح و بارز تصویر میکند؛ آثار ژاله اکبری در این میان، بیش
از همه صراحتِ بازنمایی دنیای واقعی دستساخته انسانی را بهواسطه فضای معمارانه و تزییناتِ ملازم آن به نمایش میگذارد، - نردههای آهنی باغ یا آبنمایی، یا بخشی از بنایی در محاصره درختانِ گرداگردش با ترکیب پیچیده و پرظرافتِ چندین اسلوب طراحی در خدمت نمایش منظرهای پرجزئیات و ریزپرداخت قرار میگیرد؛ و دستآخر، طراحیهای تکرنگ و دقیق و ظریف پرهام پیوندی همان انتظاری را که از نقاش آن بومهای بزرگ و رنگینِ آکلیلی از نماهای هوایی معماری شهری در میان کوهها یا در کناره آبها انتظار میرود، برآورده میکنند، - همان واحدهای مکعبی کوچکِ سازنده آن ترکیببندیهای بزرگ، در این کارهای کوچک اندازه هم چیزی از بیان شاعرانه و نگاه دلواپس به زندگی انسان امروزی در حصار تنگ سنگ و سیمان در فراق طبیعت در آن آثار،
کم نمیگذارد.
پینوشت:
1. شهرهای ناپیدا، ایتالو کالوینو، ترجمه بهمن رئیسی، انتشارات کتاب خورشید، پاییز 1396