|

در ادامه بحث درباره دانشگاه

نشست نقد و بررسی کتاب «دانشگاه و چالش‌های جامعه ایرانی» نوشته تقی آزادارمکی در ادامه سلسله‌نشست‌های نقد و بررسی کتاب‌های پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی هفته گذشته در سالن ارشاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی با حضور نویسنده، مقصود فراستخواه و ابراهیم توفیق برگزار شد. در این نشست توفیق نقدهایی جدی به آزادارمکی و این کتاب وارد کرد. در ادامه بخش‌هایی از سخنرانی ایشان را به نقل از خبرگزاری مهر و ایبنا می‌خوانید:

آزادارمکی: دانشگاه پدیده‌ای رضاشاهی است
کتاب حاضر از دغدغه‌های پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی است. کار من در سه دهه اخیر تاریخ جامعه‌شناسی و تاریخ نهاد علم بوده و دغدغه شخصی‌ام نحوه پیدایش جامعه‌شناسی و اتفاقاتی است که در جامعه‌شناسی می‌افتد. در جریان این دغدغه توجه‌ام به دانشگاه و آموزش عالی جلب شد. علم مدرن و دانشگاه پدیده توسعه‌ای است و ما هم در ایران به دلیل سیاست‌های توسعه‌ای دانشگاه داریم. مؤسس دانشگاه در ایران رضاشاه است و نوسازی و توسعه جزو پدیده‌های معاصرند. نوسازی و توسعه خود منشأ شکل‌گیری پدیده‌های دیگری مثل دموکراسی در جامعه می‌شوند. در زمان پهلوی، نوسازی در ایران یک نوسازی سازمان‌یافته بوده تا نوسازی نهادی، به این معنا که رضاشاه بیشتر تلاش داشته سازمان تأسیس کند تا نهاد اجتماعی. به همین دلیل هم تمام تلاش نظام آموزش عالی در ایران سامان‌دادن نظام کارشناسی است. چون بیشتر دغدغه سازمان دارد تا نهاد اجتماعی. عدم همسانی دانشگاه با جامعه ایرانی هم به این دلیل است. به نظرم عمده‌ترین چالش دانشگاه در ایران چالش آن با جهان پیرامون است. امروز در دانشگاه‌های ما محیط بیرونی بیشتر بر دانشگاه مسلط است تا دانشگاه‌های ما بر محیط بیرونی. حتی از لحاظ ساخت‌وساز، معماری، فضا و حس‌وحال هم دانشگاه‌های ما حس و حال دانشگاه را ندارند. از طرفی زیادشدن دانشگاه‌های ما باعث شده که به اندازه کافی میز و صندلی داشته باشیم ولی از دانشجوی درسخوان و واقعی خبری نیست. از دیگر چالش‌های دانشگاه‌های ما این است که دانشگاه‌هایمان ساحت سازمانی پیدا کردند. چالش کارمندشدن اساتید از دیگر چالش‌های ماست به این معنا که وجه غالب نظام دانشگاهی ما کارمندان دانشگاه‌اند تا استادان دانشگاه و برای این کارمندان بالابردن تعداد مقاله و ارتقاگرفتن مهم‌تر است تا تولید دانش. این فضای کارمندی دانشگاه را تبدیل به یک پدیده بوروکراتیک می‌کند. مجموعه این چالش‌ها دانشگاه را به یک بن‌بست و عدم کارآیی رسانده است.
من خودم را دورکیمی- وبری می‌دانم و دغدغه عمده این سنت فکری هم چگونگی تحول نهادی است. دین، دولت و خانواده منشأ تحولات و نیروهای اجتماعی این سه نهاد موجب تحولات و اتفاقات یک جامعه از جمله ایران امروز است. چالش اساسی در دانشگاه ما چالش میان بوروکرات‌ها و آکادمیسین‌هاست و چون صدای بوروکرات‌ها و روشنفکرها بلندتر است صدای آکادمیسین‌ها کمتر شنیده می‌شود. نهاد دانشگاه در نظام سیاسی ما یک نهاد تابعی است برای همین از نهاد علم در جامعه ما دفاع نمی‌شود. در این کتاب سعی کردم کمی از مقام دانشمندی در ایران دفاع کنم چون فکر می‌کنم علم در ایران یک پدیده درحال رشد و جان‌گرفتن است و اگر دچار چالش‌ها و بحران‌های بزرگ‌تری نشدیم دلیلش همین جان‌گرفتن علم است.
توفیق: غلبه آسیب‌شناسی بر دانشگاه
به نظر من ساختار این کتاب جذاب نیست و خواننده از خواندن این اثر لذت نمی‌برد. انگار که نویسنده قصد دارد فقط سریع یک چیزی بنویسد و چاپ کند. به بیان دیگر نویسنده احترامی را که باید به خواننده می‌گذاشت نگذاشته است. در مورد مصاحبه و گفت‌وگوها هم فکر می‌کنم می‌توانست آدرس مصاحبه را بهتر و کامل‌تر بدهد. نگاهی مشخص در کتاب وجود دارد مبنی بر اینکه دانشگاه برای مدرنیزاسیون به‌وجود آمده که اگر واقعا تعهدش ایجاد توسعه بوده اصلا موفق نبوده است. البته مداخله‌ای صورت گرفته اما موافق نیستم که قرار بوده موجب توسعه‌ای شود و اصلا این اتفاق نیفتاده است. درست است که دانشگاه یک فضای کارمندساز است و بقای خودش را از راه بوروکراتیزه‌شدن تنظیم می‌کند ولی نمی‌توان گفت بخش کوچکی از دانشگاه مشغول تولید دانش است. این بخش کوچک هم به جای تولید علم بیشتر آسیب‌شناسی می‌کند و در واقع آسیب‌شناسانه به مسائل می‌پردازند. شما اشاره کردید که هفت، هشت‌درصدی که کارمند نیستند نظریه‌پردازی می‌کنند و نه آسیب‌شناسی. درحالی‌که خود شما هم در کارهایتان مشغول آسیب‌شناسی هستید و نه نظریه‌پردازی. فکر می‌کنم صرف پرداختن به آسیب‌ها و امر اجتماعی به جایی نمی‌انجامد. به گفته جامعه‌شناسان غربی کار یک جامعه‌شناس این است که یک امر خاص را تبدیل به یک امر عام کند. اگر برای دفاع از جامعه‌شناسی این اثر را نوشتید درست‌ترین کار این است که یک تاریخ جامعه‌شناسی مسئله‌زا بنویسید. وقتی جامعه‌شناسی بومی را مطرح می‌کنید مشخص نیست درباره چه مسئله‌ای صحبت می‌کنید درصورتی‌که وبر معتقد است جامعه‌شناسی کاری است که امر خاص را به امر عام تبدیل می‌کند. در جایی دیگر می‌گویید که برای دفاع از جامعه‌شناسی بهترین کار نوشتن تاریخ جامعه‌شناسی است، اما چرا آن را نمی‌نویسید.
فراستخواه: دانشگاه یک آنارشی منظم
تصور می‌کنم آقای ارمکی بر پایه یک سنت دورکیمی- پارسونزی ایستاده و می‌کوشد با اتکا به این سنت ملاحظات خود را درباره یک موجودیت بیان کند. به عقیده من او تلاش کرده در این اثر یک تیپ آرمانی از دانشگاه ارائه کند. نویسنده تلاش جامعه‌ای را که می‌خواهد مدرن شود و مدرن‌سازی از طریق دانشگاه اتفاق می‌افتد، می‌بیند و به ورود دانشگاه نگاهی سوگوارانه داشته است. اگرچه در این اثر تعدادی از مدهای روشنفکری مثل تجاری‌شدن دانشگاه و امثال اینها را هم به چالش کشیده است. همچنین مصائب دانشگاه مثل سیاسی- اداری‌شدن را هم مطرح و تحلیل کرده است. اینکه کتاب حالت گفت‌وگویی دارد خوب است. نویسنده همچنین کوشیده از بعضی مسائل و واژه‌ها مثل بومی‌سازی و میان‌رشتگی آشنایی‌زدایی کند و عمدا سعی‌ کرده بعضی کلمات را دشوار سازد. علاوه بر این آزادارمکی در کتاب خود افق‌های جدیدی را گشوده ولی متاسفانه برخی از گفتارهایش مبهم مانده و در برخی بخش‌ها هم تعارض‌هایی دیده می‌شود. مثلا اینکه بالاخره دانشگاه یک سازمان هست یا خیر؟ به نظر من دانشگاه یک آنارشی منظم و حتی اگر یک سازمان است یک سازمان حرفه‌ای است. همچنین ایشان در کتاب خود دوتایی‌هایی را مطرح می‌کنند که جای بحث دارد مثل مسئولیت اجتماعی و دانشگاه که بحث آن هم مبهم مانده است.

نشست نقد و بررسی کتاب «دانشگاه و چالش‌های جامعه ایرانی» نوشته تقی آزادارمکی در ادامه سلسله‌نشست‌های نقد و بررسی کتاب‌های پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی هفته گذشته در سالن ارشاد دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه علامه طباطبایی با حضور نویسنده، مقصود فراستخواه و ابراهیم توفیق برگزار شد. در این نشست توفیق نقدهایی جدی به آزادارمکی و این کتاب وارد کرد. در ادامه بخش‌هایی از سخنرانی ایشان را به نقل از خبرگزاری مهر و ایبنا می‌خوانید:

آزادارمکی: دانشگاه پدیده‌ای رضاشاهی است
کتاب حاضر از دغدغه‌های پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی است. کار من در سه دهه اخیر تاریخ جامعه‌شناسی و تاریخ نهاد علم بوده و دغدغه شخصی‌ام نحوه پیدایش جامعه‌شناسی و اتفاقاتی است که در جامعه‌شناسی می‌افتد. در جریان این دغدغه توجه‌ام به دانشگاه و آموزش عالی جلب شد. علم مدرن و دانشگاه پدیده توسعه‌ای است و ما هم در ایران به دلیل سیاست‌های توسعه‌ای دانشگاه داریم. مؤسس دانشگاه در ایران رضاشاه است و نوسازی و توسعه جزو پدیده‌های معاصرند. نوسازی و توسعه خود منشأ شکل‌گیری پدیده‌های دیگری مثل دموکراسی در جامعه می‌شوند. در زمان پهلوی، نوسازی در ایران یک نوسازی سازمان‌یافته بوده تا نوسازی نهادی، به این معنا که رضاشاه بیشتر تلاش داشته سازمان تأسیس کند تا نهاد اجتماعی. به همین دلیل هم تمام تلاش نظام آموزش عالی در ایران سامان‌دادن نظام کارشناسی است. چون بیشتر دغدغه سازمان دارد تا نهاد اجتماعی. عدم همسانی دانشگاه با جامعه ایرانی هم به این دلیل است. به نظرم عمده‌ترین چالش دانشگاه در ایران چالش آن با جهان پیرامون است. امروز در دانشگاه‌های ما محیط بیرونی بیشتر بر دانشگاه مسلط است تا دانشگاه‌های ما بر محیط بیرونی. حتی از لحاظ ساخت‌وساز، معماری، فضا و حس‌وحال هم دانشگاه‌های ما حس و حال دانشگاه را ندارند. از طرفی زیادشدن دانشگاه‌های ما باعث شده که به اندازه کافی میز و صندلی داشته باشیم ولی از دانشجوی درسخوان و واقعی خبری نیست. از دیگر چالش‌های دانشگاه‌های ما این است که دانشگاه‌هایمان ساحت سازمانی پیدا کردند. چالش کارمندشدن اساتید از دیگر چالش‌های ماست به این معنا که وجه غالب نظام دانشگاهی ما کارمندان دانشگاه‌اند تا استادان دانشگاه و برای این کارمندان بالابردن تعداد مقاله و ارتقاگرفتن مهم‌تر است تا تولید دانش. این فضای کارمندی دانشگاه را تبدیل به یک پدیده بوروکراتیک می‌کند. مجموعه این چالش‌ها دانشگاه را به یک بن‌بست و عدم کارآیی رسانده است.
من خودم را دورکیمی- وبری می‌دانم و دغدغه عمده این سنت فکری هم چگونگی تحول نهادی است. دین، دولت و خانواده منشأ تحولات و نیروهای اجتماعی این سه نهاد موجب تحولات و اتفاقات یک جامعه از جمله ایران امروز است. چالش اساسی در دانشگاه ما چالش میان بوروکرات‌ها و آکادمیسین‌هاست و چون صدای بوروکرات‌ها و روشنفکرها بلندتر است صدای آکادمیسین‌ها کمتر شنیده می‌شود. نهاد دانشگاه در نظام سیاسی ما یک نهاد تابعی است برای همین از نهاد علم در جامعه ما دفاع نمی‌شود. در این کتاب سعی کردم کمی از مقام دانشمندی در ایران دفاع کنم چون فکر می‌کنم علم در ایران یک پدیده درحال رشد و جان‌گرفتن است و اگر دچار چالش‌ها و بحران‌های بزرگ‌تری نشدیم دلیلش همین جان‌گرفتن علم است.
توفیق: غلبه آسیب‌شناسی بر دانشگاه
به نظر من ساختار این کتاب جذاب نیست و خواننده از خواندن این اثر لذت نمی‌برد. انگار که نویسنده قصد دارد فقط سریع یک چیزی بنویسد و چاپ کند. به بیان دیگر نویسنده احترامی را که باید به خواننده می‌گذاشت نگذاشته است. در مورد مصاحبه و گفت‌وگوها هم فکر می‌کنم می‌توانست آدرس مصاحبه را بهتر و کامل‌تر بدهد. نگاهی مشخص در کتاب وجود دارد مبنی بر اینکه دانشگاه برای مدرنیزاسیون به‌وجود آمده که اگر واقعا تعهدش ایجاد توسعه بوده اصلا موفق نبوده است. البته مداخله‌ای صورت گرفته اما موافق نیستم که قرار بوده موجب توسعه‌ای شود و اصلا این اتفاق نیفتاده است. درست است که دانشگاه یک فضای کارمندساز است و بقای خودش را از راه بوروکراتیزه‌شدن تنظیم می‌کند ولی نمی‌توان گفت بخش کوچکی از دانشگاه مشغول تولید دانش است. این بخش کوچک هم به جای تولید علم بیشتر آسیب‌شناسی می‌کند و در واقع آسیب‌شناسانه به مسائل می‌پردازند. شما اشاره کردید که هفت، هشت‌درصدی که کارمند نیستند نظریه‌پردازی می‌کنند و نه آسیب‌شناسی. درحالی‌که خود شما هم در کارهایتان مشغول آسیب‌شناسی هستید و نه نظریه‌پردازی. فکر می‌کنم صرف پرداختن به آسیب‌ها و امر اجتماعی به جایی نمی‌انجامد. به گفته جامعه‌شناسان غربی کار یک جامعه‌شناس این است که یک امر خاص را تبدیل به یک امر عام کند. اگر برای دفاع از جامعه‌شناسی این اثر را نوشتید درست‌ترین کار این است که یک تاریخ جامعه‌شناسی مسئله‌زا بنویسید. وقتی جامعه‌شناسی بومی را مطرح می‌کنید مشخص نیست درباره چه مسئله‌ای صحبت می‌کنید درصورتی‌که وبر معتقد است جامعه‌شناسی کاری است که امر خاص را به امر عام تبدیل می‌کند. در جایی دیگر می‌گویید که برای دفاع از جامعه‌شناسی بهترین کار نوشتن تاریخ جامعه‌شناسی است، اما چرا آن را نمی‌نویسید.
فراستخواه: دانشگاه یک آنارشی منظم
تصور می‌کنم آقای ارمکی بر پایه یک سنت دورکیمی- پارسونزی ایستاده و می‌کوشد با اتکا به این سنت ملاحظات خود را درباره یک موجودیت بیان کند. به عقیده من او تلاش کرده در این اثر یک تیپ آرمانی از دانشگاه ارائه کند. نویسنده تلاش جامعه‌ای را که می‌خواهد مدرن شود و مدرن‌سازی از طریق دانشگاه اتفاق می‌افتد، می‌بیند و به ورود دانشگاه نگاهی سوگوارانه داشته است. اگرچه در این اثر تعدادی از مدهای روشنفکری مثل تجاری‌شدن دانشگاه و امثال اینها را هم به چالش کشیده است. همچنین مصائب دانشگاه مثل سیاسی- اداری‌شدن را هم مطرح و تحلیل کرده است. اینکه کتاب حالت گفت‌وگویی دارد خوب است. نویسنده همچنین کوشیده از بعضی مسائل و واژه‌ها مثل بومی‌سازی و میان‌رشتگی آشنایی‌زدایی کند و عمدا سعی‌ کرده بعضی کلمات را دشوار سازد. علاوه بر این آزادارمکی در کتاب خود افق‌های جدیدی را گشوده ولی متاسفانه برخی از گفتارهایش مبهم مانده و در برخی بخش‌ها هم تعارض‌هایی دیده می‌شود. مثلا اینکه بالاخره دانشگاه یک سازمان هست یا خیر؟ به نظر من دانشگاه یک آنارشی منظم و حتی اگر یک سازمان است یک سازمان حرفه‌ای است. همچنین ایشان در کتاب خود دوتایی‌هایی را مطرح می‌کنند که جای بحث دارد مثل مسئولیت اجتماعی و دانشگاه که بحث آن هم مبهم مانده است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها