لیبرالیسم و روشنگری
مجلد دوم تاریخ اندیشه سیاسی غرب اثر جان مکللند به همت نشر نی منتشر شد. در این کتاب شرح روشنی از آرای مهمترین متفکران سیاسی غرب ارائه میشود، منتها مکللند به توصیف صرف اندیشهها بسنده نمیکند و ناظری بیطرف باقی نمیماند، بلکه عملا با مسائل فکری آنها درگیر میشود و در نهایت به شرحی روزآمد از اندیشههای قدیم و جدید میرسد. او ضمن برخورد فعال با متفکران سیاسی، از هیوم، برک، مونتسکیو و اسپنسر، بنتام، میل، تا پین، همیلتون، سامنر و گرین و دیگران، دربارهشان داوری میکند و در کنار آن، تفسیر خاص خود را از آرا و آثار آنها ارائه میکند که عمدتا مبنای عملگرایانه دارد و بر پایه روزآمدکردن اندیشهها عمل میکند. نویسنده مباحث خود را درباره تکتک این متفکران به شکلی پیش میبرد که با مسائل جاری اندیشه غرب همخوانی داشته باشد. او در پيشگفتار اين کتاب تصريح کرده که قصدش از نگارش اين کتاب، نگارش تاريخچه انديشه سياسي به صورتي وارونه و از پايين به سمت بالاست. به عبارتي به اندازه حاکمان روي حکومتشوندگان نيز تمرکز کرده است. دغدغه نویسنده در کتاب حاضر این است که چرا هرگز سرشت محکومان، آنگونه که باید، در نظر گرفته نشده است.
ازاینرو، به شیوه نگارشهای مرسوم در حوزه تاریخ اندیشه سیاسی نقد و تاکید دارد دیگر نمیتوان به سادگی به شیوههای مرسوم این تاریخ را نوشت.
پیشتر مجلد اول اين مجموعه نیز منتشر شده بود که از انديشه سياسي سقراط، افلاطون و ارسطو، تا سنت آگوستين، توماس آکويناس، ماکياولی، هابز، لاک و روسو را دربر میگیرد. مجلد دوم نیز با بخش پنجم و ششم ادامه مییابد که در نیمه اول کتاب به دوران روشنگری و شکلگیری دولت مدرن و در نیمه دوم به ظهور، بلوغ و زوال لیبرالیسم میپردازد. در این مجلد نیز مکللند میکوشد با ارائه تصویری روشن از چندین متفکر سیاسی، خواننده را با افکار و آرای حاکم در یک دوره تاریخی غرب آشنا کند. بخش پنجم با بحث نسبتا کوتاهی درباره ریشههای فکری دولت مدرن آغاز و به نسبت آن با جنبش روشنگری پرداخته میشود. در نظر مکللند دولت مدرن از دل نظام فئودالی بیرون آمد که در زمانها و مکانهای متفاوتی رخ داده است و نقطه شروع روشنگری را نیز به منزله یک جنبش فکری در فضای سیاسی پس از مرگ لویی چهاردهم دنبال میکند. ازاینرو، بین روشنگری و تحول دولت رابطهای میبیند. سپس به افکار مونتسکیو، یکی از پیشگامان برجسته عصر روشنگری، میپردازد. سپس تحلیل و روایت مفصلی از روشنگری در آمریکا، از آرای جفرسون تا پین ارائه میشود. مکللند در این فصل نشان میدهد که حقوق و
فایدهمندی آشکارا با یکدیگر مغایرت دارند و هر دو برآمده از روشنگریاند. مغایرت بالقوه این دو برای مدتها معلوم نبود. باوجوداین، اشاره دارد فلسفهای که از «حقوق- متعلق- به بشر» میگوید و فلسفه فایدهباوری هر دو له اصلاحطلبی و نه انقلاب استدلال میکنند. ازاینرو، باید درخصوص جنبههای گوناگون فلسفههای حق و فایده بیشتر تحقیق کرد تا بتوان تفاوتهای موجود این دو را نشان داد. و در قسمت آخر این بخش، مکللند در چارچوب دیدگاههای هیوم و ادموند برک محدودیتهای روشنگری را بررسی میکند.
بخش ششم به بررسی لیبرالیسم و اوج و حضیض آن در فاصله سالهای پایانی قرن هجدهم تا اواخر قرن نوزدهم میپردازد. در نظر مکللند تعیین تاریخ دقیق ظهور نظریه تمامعیار لیبرالیسم به سختی ممکن است، اما میتوان نشان داد این نظریه در نیمه دوم قرن نوزدهم کامل شد. او در بخش ششم تاکید دارد که اگرچه عموما معتقدند لیبرالها نسبت به دولت سوءظن دارند، لیکن دوره کامیابی و موفقیت لیبرالیسم همان دوره کامیابی و موفقیت دولت مدرن است. او به رشد نمایان و توامان لیبرالیسم و دشمن اصلیاش شک میکند و آنها را از نشانههای مدرنیته میداند. درعینحال به تنش میان آنها میپردازد و میکوشد نشان دهد آیا لیبرالیسم و دولت قابل انطباق و سازگاریاند؟ در نظر مکللند این مساله تا حدودی جنبه تاریخی دارد. او نشان میدهد که چرا لیبرالیسم همواره مجبور است با قدرت دولت تعامل داشته باشد و همیشه کوشیده با آن ارتباط برقرار کند. چون همین قدرت دولتی کارگزار طرحهای لیبرالیسم برای ایجاد تحول و تغییر شکل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه است. در نظر مکللند لیبرالها همیشه در پی کارگزاری بودند که بتواند وضعیتی را کنار بزند که قرنها حاکم بوده و باید کنترلهای
محکم اجتماعی و اقتصادی برای آن اعمال شود. او در ادامه نشان میدهد که این کارگزار فقط میتواند دولت باشد و چطور ناسیونالیسم در این راه به یاری لیبرالیسم آمد و متحد طبیعی آن فرض شد. درکل میتوان گفت لیبرالیسم و روشنگری دو موضوع اصلی مجلد دوم «تاریخ اندیشه سیاسی غرب» است، دو موضوعی که همچنان از مباحث مناقشهبرانگیز در اندیشه معاصرند.
مجلد دوم تاریخ اندیشه سیاسی غرب اثر جان مکللند به همت نشر نی منتشر شد. در این کتاب شرح روشنی از آرای مهمترین متفکران سیاسی غرب ارائه میشود، منتها مکللند به توصیف صرف اندیشهها بسنده نمیکند و ناظری بیطرف باقی نمیماند، بلکه عملا با مسائل فکری آنها درگیر میشود و در نهایت به شرحی روزآمد از اندیشههای قدیم و جدید میرسد. او ضمن برخورد فعال با متفکران سیاسی، از هیوم، برک، مونتسکیو و اسپنسر، بنتام، میل، تا پین، همیلتون، سامنر و گرین و دیگران، دربارهشان داوری میکند و در کنار آن، تفسیر خاص خود را از آرا و آثار آنها ارائه میکند که عمدتا مبنای عملگرایانه دارد و بر پایه روزآمدکردن اندیشهها عمل میکند. نویسنده مباحث خود را درباره تکتک این متفکران به شکلی پیش میبرد که با مسائل جاری اندیشه غرب همخوانی داشته باشد. او در پيشگفتار اين کتاب تصريح کرده که قصدش از نگارش اين کتاب، نگارش تاريخچه انديشه سياسي به صورتي وارونه و از پايين به سمت بالاست. به عبارتي به اندازه حاکمان روي حکومتشوندگان نيز تمرکز کرده است. دغدغه نویسنده در کتاب حاضر این است که چرا هرگز سرشت محکومان، آنگونه که باید، در نظر گرفته نشده است.
ازاینرو، به شیوه نگارشهای مرسوم در حوزه تاریخ اندیشه سیاسی نقد و تاکید دارد دیگر نمیتوان به سادگی به شیوههای مرسوم این تاریخ را نوشت.
پیشتر مجلد اول اين مجموعه نیز منتشر شده بود که از انديشه سياسي سقراط، افلاطون و ارسطو، تا سنت آگوستين، توماس آکويناس، ماکياولی، هابز، لاک و روسو را دربر میگیرد. مجلد دوم نیز با بخش پنجم و ششم ادامه مییابد که در نیمه اول کتاب به دوران روشنگری و شکلگیری دولت مدرن و در نیمه دوم به ظهور، بلوغ و زوال لیبرالیسم میپردازد. در این مجلد نیز مکللند میکوشد با ارائه تصویری روشن از چندین متفکر سیاسی، خواننده را با افکار و آرای حاکم در یک دوره تاریخی غرب آشنا کند. بخش پنجم با بحث نسبتا کوتاهی درباره ریشههای فکری دولت مدرن آغاز و به نسبت آن با جنبش روشنگری پرداخته میشود. در نظر مکللند دولت مدرن از دل نظام فئودالی بیرون آمد که در زمانها و مکانهای متفاوتی رخ داده است و نقطه شروع روشنگری را نیز به منزله یک جنبش فکری در فضای سیاسی پس از مرگ لویی چهاردهم دنبال میکند. ازاینرو، بین روشنگری و تحول دولت رابطهای میبیند. سپس به افکار مونتسکیو، یکی از پیشگامان برجسته عصر روشنگری، میپردازد. سپس تحلیل و روایت مفصلی از روشنگری در آمریکا، از آرای جفرسون تا پین ارائه میشود. مکللند در این فصل نشان میدهد که حقوق و
فایدهمندی آشکارا با یکدیگر مغایرت دارند و هر دو برآمده از روشنگریاند. مغایرت بالقوه این دو برای مدتها معلوم نبود. باوجوداین، اشاره دارد فلسفهای که از «حقوق- متعلق- به بشر» میگوید و فلسفه فایدهباوری هر دو له اصلاحطلبی و نه انقلاب استدلال میکنند. ازاینرو، باید درخصوص جنبههای گوناگون فلسفههای حق و فایده بیشتر تحقیق کرد تا بتوان تفاوتهای موجود این دو را نشان داد. و در قسمت آخر این بخش، مکللند در چارچوب دیدگاههای هیوم و ادموند برک محدودیتهای روشنگری را بررسی میکند.
بخش ششم به بررسی لیبرالیسم و اوج و حضیض آن در فاصله سالهای پایانی قرن هجدهم تا اواخر قرن نوزدهم میپردازد. در نظر مکللند تعیین تاریخ دقیق ظهور نظریه تمامعیار لیبرالیسم به سختی ممکن است، اما میتوان نشان داد این نظریه در نیمه دوم قرن نوزدهم کامل شد. او در بخش ششم تاکید دارد که اگرچه عموما معتقدند لیبرالها نسبت به دولت سوءظن دارند، لیکن دوره کامیابی و موفقیت لیبرالیسم همان دوره کامیابی و موفقیت دولت مدرن است. او به رشد نمایان و توامان لیبرالیسم و دشمن اصلیاش شک میکند و آنها را از نشانههای مدرنیته میداند. درعینحال به تنش میان آنها میپردازد و میکوشد نشان دهد آیا لیبرالیسم و دولت قابل انطباق و سازگاریاند؟ در نظر مکللند این مساله تا حدودی جنبه تاریخی دارد. او نشان میدهد که چرا لیبرالیسم همواره مجبور است با قدرت دولت تعامل داشته باشد و همیشه کوشیده با آن ارتباط برقرار کند. چون همین قدرت دولتی کارگزار طرحهای لیبرالیسم برای ایجاد تحول و تغییر شکل اقتصادی و اجتماعی و سیاسی جامعه است. در نظر مکللند لیبرالها همیشه در پی کارگزاری بودند که بتواند وضعیتی را کنار بزند که قرنها حاکم بوده و باید کنترلهای
محکم اجتماعی و اقتصادی برای آن اعمال شود. او در ادامه نشان میدهد که این کارگزار فقط میتواند دولت باشد و چطور ناسیونالیسم در این راه به یاری لیبرالیسم آمد و متحد طبیعی آن فرض شد. درکل میتوان گفت لیبرالیسم و روشنگری دو موضوع اصلی مجلد دوم «تاریخ اندیشه سیاسی غرب» است، دو موضوعی که همچنان از مباحث مناقشهبرانگیز در اندیشه معاصرند.