درباره نمايش آميزقلمدون نوشته رادي
هواي باغ نكرديم و دور باغ گذشت
همايون عليآبادي
از ملك ادب كارگزاران همه رفتند/ شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند/ اين گرد شتابنده كه بر دامن صحراست/ گويد چه نشينی كه سواران همه رفتند/ داغ است دل لاله و نيلی است بر سرو/ كز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند/ گر نادره معدوم شود هيچ عجب نيست/ كز كاخ هنر نادره كاران همه رفتند
اين مرثيه ملکالشعرای بهار، شاعر پرآوازه و قصيدهسراي بزرگ خطه خطير خراسانات، در رثاي عارف قزويني است. فقط خدا ميداند كه صاحب اين قلم گلچين يك مرثيهسرا و مرثيهگوي تمامعيار شده است و شب و روزي نيست كه به سراغ مراثي شبهاي آشنا نرود و مسطوره را با اين داغ و دردها شروع نكند. اكبر رادي باقيات صالحات دارد:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق..... ثبت است بر جریده عالم دوام ما
مرحوم ملك يا عارف يا رادي بيگمان انوشه يادند و هماره مطرح، حاليا به يمن همت هادي مرزبان اين يار نديم و قديم و صميم اكبر رادي: يك بار ديگر: شبي خوش است كه بدين قصهاش دراز كنيد. پس از 20 سال دوباره متن آميزقلمدون رادي به همت و حميت هادي مرزبان در صحنه ايرانشهر اجرا ميشود كه خوش است. تبوتاب فوتبال كه بيگمان آنان نيز شعر و قصيده روان اين ورزش را گويي بزمآراي غزل ميكنند همهجا را پر كرده، اما شبي كه من اجرا را در سالن فرهاد ناظرزادهكرماني ديدم حضور ناصر ممدوح و منوچهر اسماعيلزاده چنان عطر و بويي به باغ بسيار درخت بوستان هنرمندان بخشيده بود كه كار غزلسرايي بازيکنان تيم برزيل را به صرصر نسيان سپرد. متن با سادگي هرچه تمامتر حكايت ايام دير و دور تقاعد يا بازنشستگي است و عشق پيرانهسر و دوباره با همسر ديرين و اهلبيت كه زيباست. من اجراي 20 سال پيش همين متن را ديده بودم: قند مكرر همين كار هادي مرزبان است. هرچه ستارهاي به زمين ميشكند و باز/ اين آسمان غمزده غرق ستارههاست. آري شهيدان باغ اين شهيدي دگر... و التهاب جام جهاني فوتبال كجا و در سكنج دنج ايرانشهر شبي، دمي، لحظهاي با هادي و فرزانه سپريكردن كجا؟
گرچه گلچين نگذارد كه گلي باز شود/ تو بخوان مرغ چمن بلكه دلي باز شود. قصه متن تكسطري و يكخطي است كه گفتن ندارد، اما همين متن جمعوجور رادي با اجراي دردمندانه مرزبان به اثري نستوه و شكوهمند تبدیل شده است. ياد عماد خراساني هميشه پاينده و پويا باد كه در غزل معروفش كه به اقتضاي غزل سعدي رفته است، ميگويد: توبه كردم که دگر می نخورم در همه عمر/ بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر... مست مستم، مشکن قدر خود ای پنجه غم/ من به میخانهام امشب تو برو جای دگر... و بهراستي كه كار اين عزيز شرق درباره متن و اجرايی كه دلنامه است و گويي مرزبان با دلش آن را به صحنه آورده، جز بدرقهاي شاعرانه و ذكر عماد جان و اخوان و بهار مگر ميتوان چيز ديگري نگاشت. در هر حال سر خم مي سلامت شكند اگر سبويي... درواقع اين ريشه، ريشه هادی مرزبان و فرزانه كابلي قطعا در تئاتر ما يك رپرتوار معتبر و تمامعيار شده و شادا و خوشا مرزبان كه با رنج و عتاب و خطاب و كژتابيهاي چپ و راست روزگار تا اينجا دوام آورده و باري درخت تناور آثار اكبر رادي را بر و بار و ميوه بخشيده است. حبّذا مرزبان، در هر حال خطابيه ما به خانم فرزانه كابلي اين پريشادخت تئاتر ماست
كه در اجراي آميزقلمدون يكي از زيباترين صحنههاي عمر بازيگرياش را بر صحنه جان ميبخشد. اين است كه: رقص وقتی مسلمت باشد/ کآستین بر دو عالم افشانی... در هر حال من و ايوب و غروب و تاريك روشناي تئاتر ما كه به يمن چراغاني و كوچه به كوچه ساختنهاي مرزبان ميآورد تا از شوق يك تئاتريكال ناب رپرتواري به خويش ببالد و سهم و حصه مرزبان در اين مرصات قطعا مأجور و مشكور و از يادنرفتني است. ايدون باد و ايدونتر باد... .
از ملك ادب كارگزاران همه رفتند/ شو بار سفر بند كه ياران همه رفتند/ اين گرد شتابنده كه بر دامن صحراست/ گويد چه نشينی كه سواران همه رفتند/ داغ است دل لاله و نيلی است بر سرو/ كز باغ جهان لاله عذاران همه رفتند/ گر نادره معدوم شود هيچ عجب نيست/ كز كاخ هنر نادره كاران همه رفتند
اين مرثيه ملکالشعرای بهار، شاعر پرآوازه و قصيدهسراي بزرگ خطه خطير خراسانات، در رثاي عارف قزويني است. فقط خدا ميداند كه صاحب اين قلم گلچين يك مرثيهسرا و مرثيهگوي تمامعيار شده است و شب و روزي نيست كه به سراغ مراثي شبهاي آشنا نرود و مسطوره را با اين داغ و دردها شروع نكند. اكبر رادي باقيات صالحات دارد:
هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق..... ثبت است بر جریده عالم دوام ما
مرحوم ملك يا عارف يا رادي بيگمان انوشه يادند و هماره مطرح، حاليا به يمن همت هادي مرزبان اين يار نديم و قديم و صميم اكبر رادي: يك بار ديگر: شبي خوش است كه بدين قصهاش دراز كنيد. پس از 20 سال دوباره متن آميزقلمدون رادي به همت و حميت هادي مرزبان در صحنه ايرانشهر اجرا ميشود كه خوش است. تبوتاب فوتبال كه بيگمان آنان نيز شعر و قصيده روان اين ورزش را گويي بزمآراي غزل ميكنند همهجا را پر كرده، اما شبي كه من اجرا را در سالن فرهاد ناظرزادهكرماني ديدم حضور ناصر ممدوح و منوچهر اسماعيلزاده چنان عطر و بويي به باغ بسيار درخت بوستان هنرمندان بخشيده بود كه كار غزلسرايي بازيکنان تيم برزيل را به صرصر نسيان سپرد. متن با سادگي هرچه تمامتر حكايت ايام دير و دور تقاعد يا بازنشستگي است و عشق پيرانهسر و دوباره با همسر ديرين و اهلبيت كه زيباست. من اجراي 20 سال پيش همين متن را ديده بودم: قند مكرر همين كار هادي مرزبان است. هرچه ستارهاي به زمين ميشكند و باز/ اين آسمان غمزده غرق ستارههاست. آري شهيدان باغ اين شهيدي دگر... و التهاب جام جهاني فوتبال كجا و در سكنج دنج ايرانشهر شبي، دمي، لحظهاي با هادي و فرزانه سپريكردن كجا؟
گرچه گلچين نگذارد كه گلي باز شود/ تو بخوان مرغ چمن بلكه دلي باز شود. قصه متن تكسطري و يكخطي است كه گفتن ندارد، اما همين متن جمعوجور رادي با اجراي دردمندانه مرزبان به اثري نستوه و شكوهمند تبدیل شده است. ياد عماد خراساني هميشه پاينده و پويا باد كه در غزل معروفش كه به اقتضاي غزل سعدي رفته است، ميگويد: توبه كردم که دگر می نخورم در همه عمر/ بجز از امشب و فردا شب و شبهای دگر... مست مستم، مشکن قدر خود ای پنجه غم/ من به میخانهام امشب تو برو جای دگر... و بهراستي كه كار اين عزيز شرق درباره متن و اجرايی كه دلنامه است و گويي مرزبان با دلش آن را به صحنه آورده، جز بدرقهاي شاعرانه و ذكر عماد جان و اخوان و بهار مگر ميتوان چيز ديگري نگاشت. در هر حال سر خم مي سلامت شكند اگر سبويي... درواقع اين ريشه، ريشه هادی مرزبان و فرزانه كابلي قطعا در تئاتر ما يك رپرتوار معتبر و تمامعيار شده و شادا و خوشا مرزبان كه با رنج و عتاب و خطاب و كژتابيهاي چپ و راست روزگار تا اينجا دوام آورده و باري درخت تناور آثار اكبر رادي را بر و بار و ميوه بخشيده است. حبّذا مرزبان، در هر حال خطابيه ما به خانم فرزانه كابلي اين پريشادخت تئاتر ماست
كه در اجراي آميزقلمدون يكي از زيباترين صحنههاي عمر بازيگرياش را بر صحنه جان ميبخشد. اين است كه: رقص وقتی مسلمت باشد/ کآستین بر دو عالم افشانی... در هر حال من و ايوب و غروب و تاريك روشناي تئاتر ما كه به يمن چراغاني و كوچه به كوچه ساختنهاي مرزبان ميآورد تا از شوق يك تئاتريكال ناب رپرتواري به خويش ببالد و سهم و حصه مرزبان در اين مرصات قطعا مأجور و مشكور و از يادنرفتني است. ايدون باد و ايدونتر باد... .