|

درباره کتاب «شتاب و بیگانگی» اثر هارتموت رزا

جامعه‌شناسی زمان در مدرنیته سرمایه‌سالار

گروه اندیشه: جامعه مدرن پیوسته شتاب بیشتری به خود می‌گیرد. با پیدایش فناوری‌های جدید ارتباطی، هر روز بیشتر احساس می‌کنیم عقب‌مانده‌ایم و در جست‌وجوی راهی برای دستیابی به سرعت بیشتر هستیم. این حس از کجا ناشی می‌شود؟ احساس یا عدم احساس کمبود زمان بستگی دارد به رابطه زمانی که در اختیار ماست و زمانی که برای انجام کارهای خود نیاز داریم. مشکل جامعه امروز این است که ناهمخوانی روزافزونی بین این دو وجود دارد. هارتموت رزا در کتاب «شتاب و بیگانگی» چارچوبی برای بررسی و شناخت علت‌ها و معلول‌های این شتاب افسارگسیخته به دست می‌دهد و رئوس «نظریه‌ای انتقادی در باب شتاب و بیگانگی انسان در جامعه مدرن متأخر» را ترسیم می‌کند. این کتاب به تازگی به همت نشر آگه با ترجمه حسن پورسفیر منتشر شده است.
اولین آگاهی و تجربه تنش‌آلود انسان از مسئله زمان در دوران مدرن به نیمه‌های قرن هجدهم بازمی‌گردد؛ تجربه‌ای که می‌توان آن را در قالب این سؤال طرح کرد: من چه زمانی مالک و فرمانروای وقت و زمان خود خواهم شد؟ رزا زایش جامعه‌شناسی به‌عنوان یک علم را حاصل درک و دریافت تنش‌آلود انسان از زمان در دوران مدرن می‌داند. این تجربه حاکی از آن است که در متن و بطن زمان، عجله و شتاب از یک‌سو و تهی‌بودگی و خلأ از سوی دیگر رو به افزایش‌اند. از نظر رزا، از همان آغاز طرح چنین پرسشی، زمان به موضوع تحلیل‌های جامعه‌شناختی بدل شده است؛ چراکه مقوله زمان مفهوم و محصول زندگی اجتماعی است، هرچند در نگاه اول پدیده‌ای طبیعی به نظر برسد.
ادعای اصلی که رزا در کتاب مطرح می‌کند این است که یک راه بررسی ساختار و کیفیت زندگی‌های ما تأکید بر الگوهای زمانی است. از نظر او ساختارهای زمانی به سطوح خرد و کلان جامعه مرتبط‌اند، به این معنا که کنش‌ها و جهت‌گیری‌های ما به‌واسطه هنجارهای زمانی، ضرب‌الاجل‌ها و مقررات با «فرامین نظام‌مند» جوامع سرمایه‌داری مدرن تنظیم و هماهنگ می‌شوند: «جوامع مدرن را یک رژیم سفت و سخت زمانی تنظیم، هماهنگ و نظارت می‌کند که در چارچوب‌های اخلاقی جای نمی‌گیرد. در این راستا سوژه‌های مدرن را می‌توان به مثابه سوژه‌هایی توصیف کرد که به طور بسیار محدودی توسط قواعد و مجازات‌های اخلاقی مقید می‌شوند، و از این‌رو «آزاد» هستند، اما نوعی رژیم زمانی عمدتا نامرئی، سیاست‌زدایی‌شده، بی‌چون و چرا، نظریه‌پردازی‌نشده و تصریح‌نشده، به شدت به آنها نظم می‌بخشد، بر آنها مسلط می‌شود و سرکوب‌شان می‌کند. در واقع این رژیم زمانی را می‌توان تحت مفهومی یگانه و یکپارچه تحلیل کرد‌: منطق شتاب اجتماعی» (ص15)
مرور کتاب
هارتموت رزا در این کتاب تلاش دارد به مهم‌ترین پرسشی پاسخ دهد که برای ما انسان‌ها مطرح است: «زندگی مطلوب چیست و چرا ما از چنین زندگی‌ای دوریم؟» از آنجا که پاسخ به پرسش اول تقریبا غیرممکن است، در بخش اعظم کتاب به پرسش دوم می‌پردازد که در کانون تمامی نسخه‌ها و نسل‌های نظریه انتقادی از بنیامین و آدورنو تا مارکوزه و هابرماس و اکسل هونت جای دارد. در بخش نخست، استدلال می‌کند که ساختارهای زمانی مدرن در مسیر بسیار خاص و از پیش‌تعیین‌شده‌ای دگرگون می‌شوند و قاعده و منطق نوعی «فرایند شتاب» بر آنها حاکم است که به‌نحوی ناپیدا به مفهوم و اساس مدرنیته پیوند می‌خورد. ویژگی چنین جامعه‌ای افزایش ضرباهنگ زندگی (یا کوتاهی زمان) است. در بخش دوم درپی اثبات این ادعاست که فهم و تحلیل انتقادی هنجارهای زمانی که پنهانی بر زندگی‌های ما حاکم‌اند، بالاترین اهمیت را نه تنها از زمان شروع نظریه انتقادی بلکه برای نسخه‌های معاصر رایج‌تر آن دارد. از این‌رو، اگر بپذیریم چیزی که ظرفیت ما را برای رسیدن به یک زندگی مطلوب به خطر می‌اندازد، تحریف‌های ساختارهای اعتباریابی (به نظر هونت) از سویی، و ارتباطات (به نظر هابرماس) از سوی دیگر هستند، می‌توانیم با بررسی زمان‌مندی‌های اعتباریابی و ارتباطات (سیاسی) شناخت خوبی از ماهیت این تحریف‌ها پیدا کنیم. بنابراین او می‌کوشد نشان دهد چگونه و چرا شتاب اجتماعی بیشترین مناسبت را برای هر نقدی از ساختارهای مدرن متأخر اعتباریابی و نیز ارتباطات دارد. بااین‌حال هدف عمده او بازسازی مفهوم بسیار قدیمی‌تر نظریه انتقادی است که مارکس و مکتب فرانکفورت اولیه بسط دادند، اما هونت و هابرماس آن را کنار گذاشته‌اند: مفهوم بیگانگی. به نظر او شتاب اجتماعی در شکل کنونی و «تمامیت‌خواه» آن به شکل‌های حاد و به‌طور تجربی مشاهده‌پذیر بیگانگی اجتماعی می‌انجامد که می‌تواند مانع اصلی تحقق مفهوم مدرن نوعی «زندگی مطلوب» در جامعه مدرن متأخر قلمداد شود. در بخش سوم و مهم‌ترین بخش کتاب می‌کوشد خطوط کلی مفهوم «نظریه انتقادی شتاب اجتماعی» را ترسیم کند که بیگانگی را به‌مثابه یک ابزار مفهومی اصلی به کار می‌گیرد و همچنین به بازتفسیر و احیای مفهوم ایدئولوژی و نیازهای کاذب می‌پردازد. سرانجام، در بخش نتیجه‌گیری، به صورت گذرا راه‌حلی‌هایی برای مسئله شتاب و بیگانگی مطرح می‌کند.
شتاب اجتماعی چیست؟
احساس وجود شتاب در جهان پیرامون ما هرگز انسان مدرن را ترک نگفته است. این موضوع در ارزیابی‌های کلاسیک جامعه‌شناسی نیز به چشم می‌خورد: مارکس و انگلس در «مانیفست کمونیسم» می‌گویند در جامعه سرمایه‌داری، «هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود»، زیمل متوجه عصبی‌ترشدن زندگی می‌شود و سرعت دگرگونی تجربیات اجتماعی را ویژگی اصلی زندگی کلان‌شهری و از این‌رو مدرنیته می‌شمرد، دورکیم بی‌هنجاری را پیامد احتمالی دگرگونی‌های اجتماعی می‌داند که بسیار سریع‌تر از اینکه شکل‌های تازه اخلاقیات و همبستگی گسترش یابد، رخ داده‌اند و ‌وبر اخلاق پروتستانی را نوعی اخلاق انضباط زمانی سخت‌گیرانه تعریف می‌کند که اتلاف زمان را «مهلک‌ترین گناهان» می‌داند. رزا معتقد است که پس از کلاسیک‌ها، جامعه‌شناسی کاملا به رشته‌ای غیرزمانی تبدیل شد و بر مفاهیم ایستایی تکیه کرد که غالبا به‌سادگی جوامع پیشامدرن و مدرن را رو در روی یکدیگر قرار می‌دادند؛ گویی یک روز جامعه به‌سادگی مدرن شد و از آن پس همان‌گونه باقی ماند. از این‌رو، چیزی که امروز به شدت مورد نیاز است نظریه‌ای نظام‌مند و مفهومی درباره شتاب اجتماعی است.
تکنولوژی‌های جدید مثل موتور بخار، راه‌آهن و انقلاب‌های صنعتی پاسخی به یک آگاهی جدید از زمان و نیاز به سرعت بودند. تعیین دقیق ریشه‌های تاریخی آغاز شتاب اجتماعی کمی سخت است چون در پدیده شتاب اجتماعی فرایندهای زیادی با یکدیگر تلاقی می‌یابند. ولی بی‌شک قرن هجدهم مقطعی تعیین‌کننده برای این موضوع بود. رزا توضیح می‌دهد که این تغییر معلول تکنولوژی‌های جدید نبود و با آن آغاز نشد بلکه برعکس تکنولوژی‌های جدید، موتور بخار، راه‌آهن و انقلاب‌های صنعتی پاسخی به آگاهی جدید از زمان بودند. در نتیجه مردم کوشیدند سریع‌تر حرکت کنند، مثلا با تعویض مداوم اسب‌های یک کالسکه، آن هم مدت‌ها قبل از اینکه تکنولوژی پیشرفت کند. آنچه در قرن ١٨ اتفاق افتاد، نوعی دگرگونی در شیوه ثبات‌بخشی به جامعه بود و از آن به ‌بعد جامعه فقط از طریق انواع و اقسام افزایش‌ها می‌توانست در حالت ثبات باقی بماند؛ از طریق رشد اقتصادی، شتاب تکنولوژیک و نوآوری فرهنگی. به بیان دیگر بعد از قرن هجدهم شتاب برای ثبات اجتماعی یک امر ضروری محسوب می‌شود و اگر بخواهیم نظم اجتماعی سرپا بماند، گریزی از شتاب نیست. اما در قرن بیست‌و‌یکم زمینه فرهنگی به کل عوض شده است. امروزه شتاب تبدیل به یک ضرورت ساختاری شده و دیگر در خدمت پیشرفت نیست، بلکه وجود آن ضروری است تا ما تلف نشویم. ما باید نوآور، خلاق، سخت‌کوش و سریع باشیم؛ فقط برای حفظ وضع موجود. این وضعیتی بسیار ویژه است که در آن مردم حس می‌کنند هر سال باید سریع و سریع‌تر بدوند تا صرفا در همان جای قبلی بمانند. ما دیگر باور نداریم زندگی بهتر می‌شود، بر کمبودها فائق می‌آییم و با بهبود اوضاع، کشمکش‌ها کمتر خواهد شد بلکه برعکس، تقریبا مطمئنیم زندگی سخت و سخت‌تر خواهد شد.
اما به‌راستی چه چیزی در جامعه مدرن شتاب می‌گیرد؟ می‌توان شتاب در سرعت زندگی، تاریخ، فرهنگ، حیات سیاسی، جامعه یا حتی خود زمان را مثال زد. برخی می‌گویند به نظر می‌رسد در مدرنیته همه چیز سرعت می‌گیرد ولی روشن است که زمان در هیچ برداشت معناداری نمی‌تواند شتاب بگیرد و همه فرایندها در زندگی اجتماعی نیز شتاب نمی‌گیرند. ساعت ساعت است و روز روز، صرف‌نظر از اینکه احساس کنیم زمان به سرعت گذشته است یا نه؛ و روشن است که دوره‌های بیماری، گذر فصل‌ها و دوران تحصیل سرعت نمی‌گیرند. به همین دلیل، رزا چارچوبی تحلیلی ارائه می‌کند که می‌تواند برای جامعه‌ای که شتاب می‌گیرد مناسب باشد و به ما نشان می‌دهد چگونه می‌توان جوامع غربی را به مثابه «جوامع شتابان» درک کرد. سه مؤلفه شتابناکی جهان مدرن متأخر را مشخص می‌کند: شتاب تکنولوژیکی، شتاب دگرگونی اجتماعی و شتاب ضرباهنگ زندگی. نخستین و آشکارترین و سنجش‌پذیرترین شکل شتاب سرعت‌گرفتن عمدی فرایندهای معطوف به هدف ترابری، ارتباطات و تولید است که آن را می‌توان شتاب تکنولوژیکی خواند. به‌علاوه شکل‌های جدید سازمان و مدیریت که به‌دنبال تسریع عملکردها هستند، در این زمره قرار می‌گیرند. پدیده شتاب تکنولوژیکی را می‌توان به مثابه فرایندهای شتاب درون جامعه توصیف کرد اما رزا نوع دوم شتاب را در خود جامعه مدرن می‌بیند: «شتاب اجتماعی به‌واسطه افزایش سرعت زوال پایای تجربه‌ها و چشم‌داشت‌ها و انقباض فواصل زمانی قابل تعریف به‌مثابه «زمان حال» تعریف می‌شود» (‌ص25) شتاب دگرگونی اجتماعی یعنی نگرش‌ها، ارزش‌ها، مدها، سبک‌های زندگی، روابط و تعهدات اجتماعی، گروه‌ها، طبقات، فضاهای اجتماعی، زبان‌های اجتماعی و نیز شکل کردار و عادت‌ها به میزان هرچه بیشتری دگرگون می‌شوند. سومین نوع شتاب، شتاب در ضرباهنگ زندگی است. اضطراری‌ترین جنبه شتاب اجتماعی، «کمبود زمان» چشمگیر و همه‌گیر جوامع مدرن است. در مدرنیته، مردم بیش از پیش احساس می‌کنند که کمبود وقت دارند. به نظر می‌رسد زمان مانند ماده خامی تصور می‌شود که شبیه سوخت مصرف می‌شود و ازاین‌رو پیوسته نایاب‌تر و گران‌تر می‌شود. این شتاب را می‌توان نوعی افزایش در تعداد کنش‌ها یا تجربه‌ها در واحد زمان تعریف کرد. به بیان دیگر این شتاب پیامد میل یا احساس نیاز به انجام کارهای بیشتر در زمانی کمتر است.
در فصول بعدی رزا به موتورهای محرک شتاب در مدرنیته می‌پردازد. هنگامی که سازوکارهایی را جست‌و‌جو می‌کنیم که فرایندهای شتاب و رشد را در جامعه مدرن به جریان می‌اندازند و به هم پیوند می‌دهند کمتر تردیدی می‌توان داشت که اصول و قوانین اولیه مرتبط با سود در اقتصاد سرمایه‌داری نقش عمده را ایفا می‌کنند. پس اولین و مهم‌ترین موتور اجتماعی شتاب در دنیای مدرن متأخر ‌رقابت برای کسب سود اقتصادی است. بااین‌حال، کنشگران اجتماعی در مدرنیته صرفا قربانیان دست‌وپا بسته مکانیسم اقتصادی شتابنده و مهارناپذیر آن نیستند. مسئله صرفا این نیست که آنها مجبور می‌شوند دست خالی وارد نوعی بازی شتاب شوند، بلکه نوعی وعده فرهنگی قوی چرخ محرک شتاب را تقویت می‌کند. در جامعه مدرن سکولار، شتاب به‌مثابه معادل کارکردی وعده مذهبی حیات جاودانه به کار گرفته می‌شود. استدلال نهفته در پس این ایده به این ترتیب است: جامعه مدرن سکولار است، به این معنا که از نظر فرهنگی، تأکید اصلی بر زندگی پیش از مرگ گذارده می‌شود و چشیدن زندگی در همه اوج‌ها و ژرفناها و پیچیدگی کامل آن به آرزوی اصلی انسان مدرن تبدیل می‌شود. بنابراین وعده لذت‌جویانه شتاب مدرن بر این ایده ناگفته استوار است که شتاب «ضرباهنگ زندگی» پاسخ ما و مدرنیته به مسئله میرایی و مرگ در دنیای سکولار است. رزا موتور سوم را حلقه شتاب می‌نامد. از نظر او، در مدرنیته متأخر شتاب اجتماعی به نظامی خودمحرک تبدیل شده است که حتی به هیچ نیروی محرک بیرونی نیازی ندارد. شتاب تکنولوژیکی، شتاب دگرگونی اجتماعی و شتاب ضرباهنگ زندگی نوعی نظام بازخوردی به هم متصل را شکل داده‌اند که بی‌وقفه خودش را به حرکت درمی‌آورد.
چرا شتاب اجتماعی به بیگانگی می‌انجامد؟
به نظر مارکس جوان شیوه تولید سرمایه‌داری به بیگانگی پنج‌گانه انسان از کنش‌هایش (کار)، تولیداتش (اشیا)، طبیعت، انسان‌های دیگر (جهان اجتماعی) ‌و نهایتا از خودش می‌انجامد. در نهایت مارکس این نظر را مطرح می‌کند که مدرنیته سرمایه‌داری وضعیت اجتماعی‌ای به وجود می‌آورد که سوژه‌ها در رابطه‌شان با جهان و به معنای دقیق کلمه، جهان‌های ذهنی، عینی و اجتماعی‌شان بیگانه خواهند شد. رزا در فرضیه‌ای متأثر از مارکس نشان می‌دهد که شتاب اجتماعی از آستانه‌هایی عبور می‌کند که فراسوی آنها ضرورتا انسان‌ها نه‌تنها از کنش‌هایشان، ابژه‌هایی که با آنها کار و زندگی می‌کنند، طبیعت، جهان اجتماعی و خودشان بلکه از زمان و مکان‌شان هم بیگانه می‌شوند. به باور او در جامعه مدرن نیروهای محرک شتاب اجتماعی از حوزه سرمایه‌داری اقتصادی فراتر می‌روند. رابطه جهان-خویشتن در کانون مفهوم بیگانگی قرار دارد. در این معنا بیگانگی حاکی از تحریف ساختاری عمیق روابط بین خویشتن و جهان و چگونگی استقرار و جای‌گیری سوژه در جهان است. سرعت تحرک و جابه‌جایی و تغییر مکان فرصت ایجاد دلبستگی و پیوند با مکان را از ما گرفته است. در عصر جهانی‌شدن دیجیتالی، نزدیکی اجتماعی و فیزیکی به‌طور فزاینده‌ای از هم جدا می‌شوند: لزومی ندارد کسانی که به‌لحاظ اجتماعی به ما نزدیک‌تر هستند به‌لحاظ فیزیکی هم به ما نزدیک باشند و برعکس. در بیگانگی از اشیا، مصرف اخلاقی اشیا بیش از پیش از مصرف فیزیک‌شان پیشی می‌گیرد؛ به این معنا که ما تمایل داریم اتومبیل، رایانه، پوشاک و تلفن را پیش از آنکه به‌طور فیزیکی از کار بیفتد دور بیندازیم و تعویض کنیم. بیگانگی از کنش‌هایمان، بیگانگی از زمان و بیگانگی از خویشتن دیگر انواع بیگانگی هستند که او
برای آنها مثال می‌آورد.
این اندیشه که در جهان صدا می‌زنیم و در انتظار پاسخی هستیم که شاید هرگز دریافت نکنیم زیربنای ارزیابی‌های بسیاری از ناقدان مدرنیته است. از نظر رزا «خاموشی جهان» یا همان «گنگی» در رابطه خویشتن و جهان حاضرترین و تهدیدآمیزترین دغدغه در تمامی تشخیص‌های «آسیب‌شناسی» است که در تحلیل‌های اجتماعی انتقادی مدرن می‌یابیم. به نظر او پادزهری که آدورنو معرفی کرده است یعنی محاکات، می‌تواند ایده مکمل رهیافت پاسخ‌گویی دو‌سویه میان خویشتن و جهان باشد. به نظر می‌رسد در تاریخ جوامع غربی، تاکنون دو شکل یا نظام فرهنگی عمده وجود داشته است که کوشیده‌اند جهان را «حساس» کنند: دین و هنر‌ (به‌ویژه موسیقی) که به باور رمانتیک‌ها جهان را به پاسخ
شاعرانه بر‌می‌انگیزاند.
«بازگشت دین» در دوره مدرن متأخر و نیز پدیده فراگیر و بسیار خاص نوعی «موسیقایی‌شدن» فراگیر زندگی روزمره مصادیق این موضوع‌اند. همه جا نوای موسیقی به گوش می‌رسد: در فروشگاه، آسانسور و فرودگاه. شمار بیشتری از مردم در فضاهای عمومی می‌کوشند تجربه‌های «خود-رزنانسی» را از طریق هدفون برانگیزانند، حال آنکه با این کار، در عین حال رابطه کاملا بی‌رزنانس را با جهان پیرامون‌شان نشان می‌دهند. از این دیدگاه و با تعبیر چارلز تیلور، ایده «زندگی مطلوب» در نهایت می‌تواند به زندگی‌ای اشاره داشته باشد که در راستای «محورهای رزنانس» به نوسان درمی‌آید. چنین محورهایی می‌توانند در رابطه میان سوژه و جهان اجتماعی، جهان عینی، طبیعت، کار و غیره برقرار شوند. البته رزنانس در این معنا به مثابه «دیگری بیگانگی» بیشتر مفهومی اگزیستانسیالیستی یا عاطفی است تا شناختی: اینکه آیا ما رابطه مبتنی بر رزنانس با جهان داریم، چندان به محتوای شناختی مفهوم‌پردازی‌مان از رابطه خویشتن-جهان بستگی ندارد. کاملا برعکس اینکه آیا ما روایت‌هایی درباره یک خدای مهربان یا طبیعت ژرف افسون‌گر را توجیه‌پذیر و جذاب می‌یابیم احتمالا به «بودن در جهان» پیشاشناختی ما بستگی دارد. در این راستا اگر جهان در نظرمان بی‌روح، سرد و بی‌تفاوت بنماید، ‌چنین روایت‌هایی به سختی باورپذیر می‌شوند. با این حال، کاملا روشن است که ساختارهای شناختی برداشت ما از رابطه جهان-خویشتن، به هر حال بر چگونگی تجربه‌مان از جهان تأثیر می‌گذارند. از نظر رزا غیر‌ممکن است بتوان جامعه را به حال خود رها و صرفا سرعت آن را کم کرد. اگر شتاب اجتماعی خصیصه ساختاری و نهادی ریشه دوانده در جهان ماست، پس نمی‌توان آن را فقط با تغییر نگرش فردی، یا حتی تغییر سبک زندگی، برطرف کرد و فقط وقتی می‌توان بر ازخودبیگانگی فائق آمد که شیوه یا شکل جدیدی از برقراری نسبت خویشتن با جهان را بسط دهیم.
گروه اندیشه: جامعه مدرن پیوسته شتاب بیشتری به خود می‌گیرد. با پیدایش فناوری‌های جدید ارتباطی، هر روز بیشتر احساس می‌کنیم عقب‌مانده‌ایم و در جست‌وجوی راهی برای دستیابی به سرعت بیشتر هستیم. این حس از کجا ناشی می‌شود؟ احساس یا عدم احساس کمبود زمان بستگی دارد به رابطه زمانی که در اختیار ماست و زمانی که برای انجام کارهای خود نیاز داریم. مشکل جامعه امروز این است که ناهمخوانی روزافزونی بین این دو وجود دارد. هارتموت رزا در کتاب «شتاب و بیگانگی» چارچوبی برای بررسی و شناخت علت‌ها و معلول‌های این شتاب افسارگسیخته به دست می‌دهد و رئوس «نظریه‌ای انتقادی در باب شتاب و بیگانگی انسان در جامعه مدرن متأخر» را ترسیم می‌کند. این کتاب به تازگی به همت نشر آگه با ترجمه حسن پورسفیر منتشر شده است.
اولین آگاهی و تجربه تنش‌آلود انسان از مسئله زمان در دوران مدرن به نیمه‌های قرن هجدهم بازمی‌گردد؛ تجربه‌ای که می‌توان آن را در قالب این سؤال طرح کرد: من چه زمانی مالک و فرمانروای وقت و زمان خود خواهم شد؟ رزا زایش جامعه‌شناسی به‌عنوان یک علم را حاصل درک و دریافت تنش‌آلود انسان از زمان در دوران مدرن می‌داند. این تجربه حاکی از آن است که در متن و بطن زمان، عجله و شتاب از یک‌سو و تهی‌بودگی و خلأ از سوی دیگر رو به افزایش‌اند. از نظر رزا، از همان آغاز طرح چنین پرسشی، زمان به موضوع تحلیل‌های جامعه‌شناختی بدل شده است؛ چراکه مقوله زمان مفهوم و محصول زندگی اجتماعی است، هرچند در نگاه اول پدیده‌ای طبیعی به نظر برسد.
ادعای اصلی که رزا در کتاب مطرح می‌کند این است که یک راه بررسی ساختار و کیفیت زندگی‌های ما تأکید بر الگوهای زمانی است. از نظر او ساختارهای زمانی به سطوح خرد و کلان جامعه مرتبط‌اند، به این معنا که کنش‌ها و جهت‌گیری‌های ما به‌واسطه هنجارهای زمانی، ضرب‌الاجل‌ها و مقررات با «فرامین نظام‌مند» جوامع سرمایه‌داری مدرن تنظیم و هماهنگ می‌شوند: «جوامع مدرن را یک رژیم سفت و سخت زمانی تنظیم، هماهنگ و نظارت می‌کند که در چارچوب‌های اخلاقی جای نمی‌گیرد. در این راستا سوژه‌های مدرن را می‌توان به مثابه سوژه‌هایی توصیف کرد که به طور بسیار محدودی توسط قواعد و مجازات‌های اخلاقی مقید می‌شوند، و از این‌رو «آزاد» هستند، اما نوعی رژیم زمانی عمدتا نامرئی، سیاست‌زدایی‌شده، بی‌چون و چرا، نظریه‌پردازی‌نشده و تصریح‌نشده، به شدت به آنها نظم می‌بخشد، بر آنها مسلط می‌شود و سرکوب‌شان می‌کند. در واقع این رژیم زمانی را می‌توان تحت مفهومی یگانه و یکپارچه تحلیل کرد‌: منطق شتاب اجتماعی» (ص15)
مرور کتاب
هارتموت رزا در این کتاب تلاش دارد به مهم‌ترین پرسشی پاسخ دهد که برای ما انسان‌ها مطرح است: «زندگی مطلوب چیست و چرا ما از چنین زندگی‌ای دوریم؟» از آنجا که پاسخ به پرسش اول تقریبا غیرممکن است، در بخش اعظم کتاب به پرسش دوم می‌پردازد که در کانون تمامی نسخه‌ها و نسل‌های نظریه انتقادی از بنیامین و آدورنو تا مارکوزه و هابرماس و اکسل هونت جای دارد. در بخش نخست، استدلال می‌کند که ساختارهای زمانی مدرن در مسیر بسیار خاص و از پیش‌تعیین‌شده‌ای دگرگون می‌شوند و قاعده و منطق نوعی «فرایند شتاب» بر آنها حاکم است که به‌نحوی ناپیدا به مفهوم و اساس مدرنیته پیوند می‌خورد. ویژگی چنین جامعه‌ای افزایش ضرباهنگ زندگی (یا کوتاهی زمان) است. در بخش دوم درپی اثبات این ادعاست که فهم و تحلیل انتقادی هنجارهای زمانی که پنهانی بر زندگی‌های ما حاکم‌اند، بالاترین اهمیت را نه تنها از زمان شروع نظریه انتقادی بلکه برای نسخه‌های معاصر رایج‌تر آن دارد. از این‌رو، اگر بپذیریم چیزی که ظرفیت ما را برای رسیدن به یک زندگی مطلوب به خطر می‌اندازد، تحریف‌های ساختارهای اعتباریابی (به نظر هونت) از سویی، و ارتباطات (به نظر هابرماس) از سوی دیگر هستند، می‌توانیم با بررسی زمان‌مندی‌های اعتباریابی و ارتباطات (سیاسی) شناخت خوبی از ماهیت این تحریف‌ها پیدا کنیم. بنابراین او می‌کوشد نشان دهد چگونه و چرا شتاب اجتماعی بیشترین مناسبت را برای هر نقدی از ساختارهای مدرن متأخر اعتباریابی و نیز ارتباطات دارد. بااین‌حال هدف عمده او بازسازی مفهوم بسیار قدیمی‌تر نظریه انتقادی است که مارکس و مکتب فرانکفورت اولیه بسط دادند، اما هونت و هابرماس آن را کنار گذاشته‌اند: مفهوم بیگانگی. به نظر او شتاب اجتماعی در شکل کنونی و «تمامیت‌خواه» آن به شکل‌های حاد و به‌طور تجربی مشاهده‌پذیر بیگانگی اجتماعی می‌انجامد که می‌تواند مانع اصلی تحقق مفهوم مدرن نوعی «زندگی مطلوب» در جامعه مدرن متأخر قلمداد شود. در بخش سوم و مهم‌ترین بخش کتاب می‌کوشد خطوط کلی مفهوم «نظریه انتقادی شتاب اجتماعی» را ترسیم کند که بیگانگی را به‌مثابه یک ابزار مفهومی اصلی به کار می‌گیرد و همچنین به بازتفسیر و احیای مفهوم ایدئولوژی و نیازهای کاذب می‌پردازد. سرانجام، در بخش نتیجه‌گیری، به صورت گذرا راه‌حلی‌هایی برای مسئله شتاب و بیگانگی مطرح می‌کند.
شتاب اجتماعی چیست؟
احساس وجود شتاب در جهان پیرامون ما هرگز انسان مدرن را ترک نگفته است. این موضوع در ارزیابی‌های کلاسیک جامعه‌شناسی نیز به چشم می‌خورد: مارکس و انگلس در «مانیفست کمونیسم» می‌گویند در جامعه سرمایه‌داری، «هر آنچه سخت و استوار است دود می‌شود و به هوا می‌رود»، زیمل متوجه عصبی‌ترشدن زندگی می‌شود و سرعت دگرگونی تجربیات اجتماعی را ویژگی اصلی زندگی کلان‌شهری و از این‌رو مدرنیته می‌شمرد، دورکیم بی‌هنجاری را پیامد احتمالی دگرگونی‌های اجتماعی می‌داند که بسیار سریع‌تر از اینکه شکل‌های تازه اخلاقیات و همبستگی گسترش یابد، رخ داده‌اند و ‌وبر اخلاق پروتستانی را نوعی اخلاق انضباط زمانی سخت‌گیرانه تعریف می‌کند که اتلاف زمان را «مهلک‌ترین گناهان» می‌داند. رزا معتقد است که پس از کلاسیک‌ها، جامعه‌شناسی کاملا به رشته‌ای غیرزمانی تبدیل شد و بر مفاهیم ایستایی تکیه کرد که غالبا به‌سادگی جوامع پیشامدرن و مدرن را رو در روی یکدیگر قرار می‌دادند؛ گویی یک روز جامعه به‌سادگی مدرن شد و از آن پس همان‌گونه باقی ماند. از این‌رو، چیزی که امروز به شدت مورد نیاز است نظریه‌ای نظام‌مند و مفهومی درباره شتاب اجتماعی است.
تکنولوژی‌های جدید مثل موتور بخار، راه‌آهن و انقلاب‌های صنعتی پاسخی به یک آگاهی جدید از زمان و نیاز به سرعت بودند. تعیین دقیق ریشه‌های تاریخی آغاز شتاب اجتماعی کمی سخت است چون در پدیده شتاب اجتماعی فرایندهای زیادی با یکدیگر تلاقی می‌یابند. ولی بی‌شک قرن هجدهم مقطعی تعیین‌کننده برای این موضوع بود. رزا توضیح می‌دهد که این تغییر معلول تکنولوژی‌های جدید نبود و با آن آغاز نشد بلکه برعکس تکنولوژی‌های جدید، موتور بخار، راه‌آهن و انقلاب‌های صنعتی پاسخی به آگاهی جدید از زمان بودند. در نتیجه مردم کوشیدند سریع‌تر حرکت کنند، مثلا با تعویض مداوم اسب‌های یک کالسکه، آن هم مدت‌ها قبل از اینکه تکنولوژی پیشرفت کند. آنچه در قرن ١٨ اتفاق افتاد، نوعی دگرگونی در شیوه ثبات‌بخشی به جامعه بود و از آن به ‌بعد جامعه فقط از طریق انواع و اقسام افزایش‌ها می‌توانست در حالت ثبات باقی بماند؛ از طریق رشد اقتصادی، شتاب تکنولوژیک و نوآوری فرهنگی. به بیان دیگر بعد از قرن هجدهم شتاب برای ثبات اجتماعی یک امر ضروری محسوب می‌شود و اگر بخواهیم نظم اجتماعی سرپا بماند، گریزی از شتاب نیست. اما در قرن بیست‌و‌یکم زمینه فرهنگی به کل عوض شده است. امروزه شتاب تبدیل به یک ضرورت ساختاری شده و دیگر در خدمت پیشرفت نیست، بلکه وجود آن ضروری است تا ما تلف نشویم. ما باید نوآور، خلاق، سخت‌کوش و سریع باشیم؛ فقط برای حفظ وضع موجود. این وضعیتی بسیار ویژه است که در آن مردم حس می‌کنند هر سال باید سریع و سریع‌تر بدوند تا صرفا در همان جای قبلی بمانند. ما دیگر باور نداریم زندگی بهتر می‌شود، بر کمبودها فائق می‌آییم و با بهبود اوضاع، کشمکش‌ها کمتر خواهد شد بلکه برعکس، تقریبا مطمئنیم زندگی سخت و سخت‌تر خواهد شد.
اما به‌راستی چه چیزی در جامعه مدرن شتاب می‌گیرد؟ می‌توان شتاب در سرعت زندگی، تاریخ، فرهنگ، حیات سیاسی، جامعه یا حتی خود زمان را مثال زد. برخی می‌گویند به نظر می‌رسد در مدرنیته همه چیز سرعت می‌گیرد ولی روشن است که زمان در هیچ برداشت معناداری نمی‌تواند شتاب بگیرد و همه فرایندها در زندگی اجتماعی نیز شتاب نمی‌گیرند. ساعت ساعت است و روز روز، صرف‌نظر از اینکه احساس کنیم زمان به سرعت گذشته است یا نه؛ و روشن است که دوره‌های بیماری، گذر فصل‌ها و دوران تحصیل سرعت نمی‌گیرند. به همین دلیل، رزا چارچوبی تحلیلی ارائه می‌کند که می‌تواند برای جامعه‌ای که شتاب می‌گیرد مناسب باشد و به ما نشان می‌دهد چگونه می‌توان جوامع غربی را به مثابه «جوامع شتابان» درک کرد. سه مؤلفه شتابناکی جهان مدرن متأخر را مشخص می‌کند: شتاب تکنولوژیکی، شتاب دگرگونی اجتماعی و شتاب ضرباهنگ زندگی. نخستین و آشکارترین و سنجش‌پذیرترین شکل شتاب سرعت‌گرفتن عمدی فرایندهای معطوف به هدف ترابری، ارتباطات و تولید است که آن را می‌توان شتاب تکنولوژیکی خواند. به‌علاوه شکل‌های جدید سازمان و مدیریت که به‌دنبال تسریع عملکردها هستند، در این زمره قرار می‌گیرند. پدیده شتاب تکنولوژیکی را می‌توان به مثابه فرایندهای شتاب درون جامعه توصیف کرد اما رزا نوع دوم شتاب را در خود جامعه مدرن می‌بیند: «شتاب اجتماعی به‌واسطه افزایش سرعت زوال پایای تجربه‌ها و چشم‌داشت‌ها و انقباض فواصل زمانی قابل تعریف به‌مثابه «زمان حال» تعریف می‌شود» (‌ص25) شتاب دگرگونی اجتماعی یعنی نگرش‌ها، ارزش‌ها، مدها، سبک‌های زندگی، روابط و تعهدات اجتماعی، گروه‌ها، طبقات، فضاهای اجتماعی، زبان‌های اجتماعی و نیز شکل کردار و عادت‌ها به میزان هرچه بیشتری دگرگون می‌شوند. سومین نوع شتاب، شتاب در ضرباهنگ زندگی است. اضطراری‌ترین جنبه شتاب اجتماعی، «کمبود زمان» چشمگیر و همه‌گیر جوامع مدرن است. در مدرنیته، مردم بیش از پیش احساس می‌کنند که کمبود وقت دارند. به نظر می‌رسد زمان مانند ماده خامی تصور می‌شود که شبیه سوخت مصرف می‌شود و ازاین‌رو پیوسته نایاب‌تر و گران‌تر می‌شود. این شتاب را می‌توان نوعی افزایش در تعداد کنش‌ها یا تجربه‌ها در واحد زمان تعریف کرد. به بیان دیگر این شتاب پیامد میل یا احساس نیاز به انجام کارهای بیشتر در زمانی کمتر است.
در فصول بعدی رزا به موتورهای محرک شتاب در مدرنیته می‌پردازد. هنگامی که سازوکارهایی را جست‌و‌جو می‌کنیم که فرایندهای شتاب و رشد را در جامعه مدرن به جریان می‌اندازند و به هم پیوند می‌دهند کمتر تردیدی می‌توان داشت که اصول و قوانین اولیه مرتبط با سود در اقتصاد سرمایه‌داری نقش عمده را ایفا می‌کنند. پس اولین و مهم‌ترین موتور اجتماعی شتاب در دنیای مدرن متأخر ‌رقابت برای کسب سود اقتصادی است. بااین‌حال، کنشگران اجتماعی در مدرنیته صرفا قربانیان دست‌وپا بسته مکانیسم اقتصادی شتابنده و مهارناپذیر آن نیستند. مسئله صرفا این نیست که آنها مجبور می‌شوند دست خالی وارد نوعی بازی شتاب شوند، بلکه نوعی وعده فرهنگی قوی چرخ محرک شتاب را تقویت می‌کند. در جامعه مدرن سکولار، شتاب به‌مثابه معادل کارکردی وعده مذهبی حیات جاودانه به کار گرفته می‌شود. استدلال نهفته در پس این ایده به این ترتیب است: جامعه مدرن سکولار است، به این معنا که از نظر فرهنگی، تأکید اصلی بر زندگی پیش از مرگ گذارده می‌شود و چشیدن زندگی در همه اوج‌ها و ژرفناها و پیچیدگی کامل آن به آرزوی اصلی انسان مدرن تبدیل می‌شود. بنابراین وعده لذت‌جویانه شتاب مدرن بر این ایده ناگفته استوار است که شتاب «ضرباهنگ زندگی» پاسخ ما و مدرنیته به مسئله میرایی و مرگ در دنیای سکولار است. رزا موتور سوم را حلقه شتاب می‌نامد. از نظر او، در مدرنیته متأخر شتاب اجتماعی به نظامی خودمحرک تبدیل شده است که حتی به هیچ نیروی محرک بیرونی نیازی ندارد. شتاب تکنولوژیکی، شتاب دگرگونی اجتماعی و شتاب ضرباهنگ زندگی نوعی نظام بازخوردی به هم متصل را شکل داده‌اند که بی‌وقفه خودش را به حرکت درمی‌آورد.
چرا شتاب اجتماعی به بیگانگی می‌انجامد؟
به نظر مارکس جوان شیوه تولید سرمایه‌داری به بیگانگی پنج‌گانه انسان از کنش‌هایش (کار)، تولیداتش (اشیا)، طبیعت، انسان‌های دیگر (جهان اجتماعی) ‌و نهایتا از خودش می‌انجامد. در نهایت مارکس این نظر را مطرح می‌کند که مدرنیته سرمایه‌داری وضعیت اجتماعی‌ای به وجود می‌آورد که سوژه‌ها در رابطه‌شان با جهان و به معنای دقیق کلمه، جهان‌های ذهنی، عینی و اجتماعی‌شان بیگانه خواهند شد. رزا در فرضیه‌ای متأثر از مارکس نشان می‌دهد که شتاب اجتماعی از آستانه‌هایی عبور می‌کند که فراسوی آنها ضرورتا انسان‌ها نه‌تنها از کنش‌هایشان، ابژه‌هایی که با آنها کار و زندگی می‌کنند، طبیعت، جهان اجتماعی و خودشان بلکه از زمان و مکان‌شان هم بیگانه می‌شوند. به باور او در جامعه مدرن نیروهای محرک شتاب اجتماعی از حوزه سرمایه‌داری اقتصادی فراتر می‌روند. رابطه جهان-خویشتن در کانون مفهوم بیگانگی قرار دارد. در این معنا بیگانگی حاکی از تحریف ساختاری عمیق روابط بین خویشتن و جهان و چگونگی استقرار و جای‌گیری سوژه در جهان است. سرعت تحرک و جابه‌جایی و تغییر مکان فرصت ایجاد دلبستگی و پیوند با مکان را از ما گرفته است. در عصر جهانی‌شدن دیجیتالی، نزدیکی اجتماعی و فیزیکی به‌طور فزاینده‌ای از هم جدا می‌شوند: لزومی ندارد کسانی که به‌لحاظ اجتماعی به ما نزدیک‌تر هستند به‌لحاظ فیزیکی هم به ما نزدیک باشند و برعکس. در بیگانگی از اشیا، مصرف اخلاقی اشیا بیش از پیش از مصرف فیزیک‌شان پیشی می‌گیرد؛ به این معنا که ما تمایل داریم اتومبیل، رایانه، پوشاک و تلفن را پیش از آنکه به‌طور فیزیکی از کار بیفتد دور بیندازیم و تعویض کنیم. بیگانگی از کنش‌هایمان، بیگانگی از زمان و بیگانگی از خویشتن دیگر انواع بیگانگی هستند که او
برای آنها مثال می‌آورد.
این اندیشه که در جهان صدا می‌زنیم و در انتظار پاسخی هستیم که شاید هرگز دریافت نکنیم زیربنای ارزیابی‌های بسیاری از ناقدان مدرنیته است. از نظر رزا «خاموشی جهان» یا همان «گنگی» در رابطه خویشتن و جهان حاضرترین و تهدیدآمیزترین دغدغه در تمامی تشخیص‌های «آسیب‌شناسی» است که در تحلیل‌های اجتماعی انتقادی مدرن می‌یابیم. به نظر او پادزهری که آدورنو معرفی کرده است یعنی محاکات، می‌تواند ایده مکمل رهیافت پاسخ‌گویی دو‌سویه میان خویشتن و جهان باشد. به نظر می‌رسد در تاریخ جوامع غربی، تاکنون دو شکل یا نظام فرهنگی عمده وجود داشته است که کوشیده‌اند جهان را «حساس» کنند: دین و هنر‌ (به‌ویژه موسیقی) که به باور رمانتیک‌ها جهان را به پاسخ
شاعرانه بر‌می‌انگیزاند.
«بازگشت دین» در دوره مدرن متأخر و نیز پدیده فراگیر و بسیار خاص نوعی «موسیقایی‌شدن» فراگیر زندگی روزمره مصادیق این موضوع‌اند. همه جا نوای موسیقی به گوش می‌رسد: در فروشگاه، آسانسور و فرودگاه. شمار بیشتری از مردم در فضاهای عمومی می‌کوشند تجربه‌های «خود-رزنانسی» را از طریق هدفون برانگیزانند، حال آنکه با این کار، در عین حال رابطه کاملا بی‌رزنانس را با جهان پیرامون‌شان نشان می‌دهند. از این دیدگاه و با تعبیر چارلز تیلور، ایده «زندگی مطلوب» در نهایت می‌تواند به زندگی‌ای اشاره داشته باشد که در راستای «محورهای رزنانس» به نوسان درمی‌آید. چنین محورهایی می‌توانند در رابطه میان سوژه و جهان اجتماعی، جهان عینی، طبیعت، کار و غیره برقرار شوند. البته رزنانس در این معنا به مثابه «دیگری بیگانگی» بیشتر مفهومی اگزیستانسیالیستی یا عاطفی است تا شناختی: اینکه آیا ما رابطه مبتنی بر رزنانس با جهان داریم، چندان به محتوای شناختی مفهوم‌پردازی‌مان از رابطه خویشتن-جهان بستگی ندارد. کاملا برعکس اینکه آیا ما روایت‌هایی درباره یک خدای مهربان یا طبیعت ژرف افسون‌گر را توجیه‌پذیر و جذاب می‌یابیم احتمالا به «بودن در جهان» پیشاشناختی ما بستگی دارد. در این راستا اگر جهان در نظرمان بی‌روح، سرد و بی‌تفاوت بنماید، ‌چنین روایت‌هایی به سختی باورپذیر می‌شوند. با این حال، کاملا روشن است که ساختارهای شناختی برداشت ما از رابطه جهان-خویشتن، به هر حال بر چگونگی تجربه‌مان از جهان تأثیر می‌گذارند. از نظر رزا غیر‌ممکن است بتوان جامعه را به حال خود رها و صرفا سرعت آن را کم کرد. اگر شتاب اجتماعی خصیصه ساختاری و نهادی ریشه دوانده در جهان ماست، پس نمی‌توان آن را فقط با تغییر نگرش فردی، یا حتی تغییر سبک زندگی، برطرف کرد و فقط وقتی می‌توان بر ازخودبیگانگی فائق آمد که شیوه یا شکل جدیدی از برقراری نسبت خویشتن با جهان را بسط دهیم.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها