تلألوی امواج سکوت در خاموشی دریا
علی علیخانی
«خاموشی دریا» اثری که این روزها به کارگردانی «نیما دهقان» در تماشاخانه استاد ناظرزادهکرمانی روی صحنه رفته است، اقتباسی است آزاد از رمانی به همین نام نوشته «ورکور (Vercors) (نام مستعار ژان برولر Jean Bruller)»، نویسنده فرانسوی که در سال 1941 و در اوج اشغال فرانسه به دست نیروهای نازی به رشته تحریر درآمده است. خوشبختانه این رمان با تیزبینی و هوش بالای «مرحوم حسن شهیدنورایی»، دوست صمیمی «صادق هدایت» (که از تقدیر اعجابآور، هر دو در یک روز در سال 1330 در پاریس درگذشتهاند)، بهسرعت ترجمه شده و در سال 1323 در اختیار خوانندگان فارسیزبان قرار گرفت. متن بهسرعت تبدیل به یکی از نمادهای مقاومت در فرانسه شد و با اینکه بهلحاظ ادبی جزء شاهکارهای ادبیات فرانسه نبود، اما مضمون آن چنان فراگیر شد که رد آن را در تاریخ هنر این کشور میتوان به وضوح مشاهده و مطالعه کرد. رمان شرححال پیرمردی فرانسوی است که با دختر برادرش زندگی میکند و در خانه خود مجبور به میزبانی یک افسر آلمانی هستند که خانه آنان را اشغال کرده است؛ افسری که موسیقیدان است و فرانسه را دوست دارد، ولی از جنگ نیز تعبیر و تفسیری فرهنگی میکند و سعی در جلب نظر
میزبانانش دارد، اما میزبانان او برای بیان اعتراض خود به اشغال خانه و کشورشان جز سکوت و خاموشی راهی نمیشناسند. بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در سال 1949، «ژان پیر ملویل»، فیلمساز شهیر فرانسوی، اولین اثر سینماییاش را در اقتباسی وفادارانه از این رمان ساخت. بعدها در سال 2004 هم شاهد مینیسریالی بر پایه این رمان بودیم. در ایران هم «مرحوم بیژن مفید» این داستان بلند را با همکاری صدای لطیف «ناصر طهماسب» و «فهیمه راستکار» در نمایشی رادیویی اجرا کرد.
«رضا گوران» در نمایشنامه «خاموشی دریا» اقتباسی کاملا آزاد از این رمان داشته است. جای پیرمرد و برادرزادهاش را زوج جوانی گرفتهاند که برخلاف داستان اصلی تا پایان نمایش حتی یک کلمه صحبت نمیکنند. طبعا تغییر شخصیتهای داستان از پیرمرد و دخترک به یک زوج و ازبینرفتن رابطه شبیه به پدر و فرزندی که در رمان تصویر شده نیازمند تغییرات زیادی در متن نمایشنامه است که گوران به خوبی توانسته اصلاحات لازم را به عمل آورد. نیما دهقان نیز با میزانسن و طراحی صحنه مطلوبی که تدارک دیده است، به خوبی به ترسیم روابط حاکم بر خانه تصرفشده همت گمارده و با اضافهکردن المانهایی مانند گلدان و رسیدگی به آن توسط کاراکتر خانم نمایشنامه و همچنین شطرنجبازیکردن کاراکتر آقا، بازی در سکوت دو شخصیت را جذابتر و گویاتر کرده است. به اینها اضافه کنید بارداری شخصیت خانم در انتهای نمایش که موجی از امید به راه مبارزه بدون خشونت را القا میکند و همچنین خیرهشدن این کاراکتر به تابلوی زنی در انتظار و تیرهروشنیهای شب فرانسه در اطراف تابلو که تجلیدهنده کورسویی از امید در بحران موجود است، اما نمایشنامه عمدا یا سهوا شخصیت افسر آلمانی را دچار تحولی
شگرف کرده است. اگر در متن اصلی با «ورنر فون ابرناک»، افسری روشنفکر با روحیهای بسیار لطیف، موزیسینی شاعرمسلک که عشق او به فرهنگ و هنر فرانسه و لزوم احیای روح آلمانی با کمک گنجینه عواطف فرانسه او را به همراهی در جنگ متقاعد کرده است، روبهرو هستیم، در نمایشنامه کاراکتر افسر آلمانی بیش از اندازه در افکار ناسیونالیستی و گاهی شوونیستی فرورفته است و در تضادی آشکار پیرامون احساسات لطیف و شاعرانه خود با افکار متعصبانه و لحن تهاجمیاش که ریشهگرفته از تلقی افراطی از «اراده معطوف به قدرت» نیچه است، در حال دوران است. همین اضافهکردن اعتقادات فلسفی و بهخصوص اشاره به جمله معروف نیچه و عناصر دیگری درخصوص نبود اعتقادات مذهبی کاراکتر افسر نازی، تم نمایش را از تم اصلی متن رمان دور میکند. به این دورشدن نمیتوان خرده گرفت، بهخصوص که نویسنده با زیرکی پیرنگ دیگری به موضوع نمایشنامه اضافه کرده و با اشارات تحقیرآمیز افسر آلمانی به سربازان روس و در نهایت اعزام اجباری این افسر به جبهه سیبری، بُعد دیگری از پروبالدادن به متن را در اقتباس ادبی به رخ میکشد، اما چیزی که بیش از همه در مقایسه متن اصلی با نمایشنامه به چشم میآید،
تفاوت چشمگیر در روحیات و ماهیت وجودی افسر آلمانی است. در متن اصلی ما با شخصیتی تقریبا یکدست و بدون بالاوپایینهای چشمگیر رفتاری از کاراکتر ابرناک مواجه هستیم؛ عاملی که باعث میشود بعد از تسلیمشدن در برابر سکوت ششماهه دو کاراکتر دیگر که جز یک جمله ناخودآگاه چیز دیگری از آنها نشنیده است، در مقابل تمسخرش از جانب دیگر افسران آلمانی و بربادرفتن رؤیای اتحاد فرانسه و آلمان هم تا حدودی کمر خم نکند و افسرده و ناامید به راهش در جهبه نبرد ادامه دهد، اما کاراکتر متضاد نمایشنامه که یک روز فرهنگ، تاریخ و وجود فرانسویها را به تمسخر میگیرد و در مسائل خصوصی و شخصی دو کاراکتر دخالت میکند تا با تحقیر آنها، سد سکوت را بشکند و روز دیگر با فوران احساسات شاعرانهاش به تماشای باران مینشیند، به صدای دلنشین سوختن چوب در شومینه گوش میدهد و با شنیدن آهنگی از باخ از خود بیخود میشود را نمیتوان جز در شخصیتی دارای اختلال دوقطبی گذرا حاصل از جنگ تفسیر کرد؛ کسی که با اظهارنظری عجیب مبنیبر اینکه همین سکوت است که باعث شده فرانسه هیچوقت اهل گفتوگو نبوده و فیلسوف هم نداشته باشد، به روحیه روشنفکری این کاراکتر در متن اصلی هم پشت
کرده و بیش از پیش درمانده و عاجز به نظر میآید. این دوگانگی شخصیت است که راه را برای پایان متفاوت نمایشنامه هم باز میگذارد؛ وقتی که افسر آلمانی بعد از تحقیرشدن و ازبینرفتن غرور خود، قبل از رهسپارشدن به جبهه روسیه تن به خودکشی میدهد و سربازی معمولی از صفحه شطرنج جنگ، به بیرون از بازی منتقل میشود، اما جنگ همچنان ادامه دارد و سکوت پایاننیافتنی است (این نکته در سکوت بدون لبخند علیرضا آرا در پایان نمایش و هنگام تشویق تماشاگران بیشازپیش به چشم میآید). به قول شمستبریزی «چیزی که در سخن نمیگنجد فقط با سکوت قابلفهم است».
نمایش با بهرهگیری از متنی که مونولوگ است، 70 دقیقه پرسکوت را سپری میکند که در دل سکوت مهیبش بازی بینظیر «شهرام حقیقتدوست» جلوهگری کرده و بازی بیکلام «علیرضا آرا» و «خاطره اسدی» سایهروشنی میشوند که به مونولوگهای حقیقتدوست عمق بیشتری بدهند. هرچند بشخصه علاقهمند هستم از بازیگری مانند علیرضا آرا با آن بیان رسا و شیوا بیشتر بازی کلامی ببینم تا بازی بیکلام، اما نمیتوان کتمان کرد که پازل بازیگری نمایش به خوبی چیده شده و نقشها در حد متن، باورپذیر شدهاند، اما کمفرازوفرودبودن متن موجب فروکشکردن هیجان در بسیاری از صحنهها شده است. لحن، سکون همراه با غم و اندوه را که البته خودخواسته و تعمدی بوده در روح نمایش جاری و ساری کرده است. به همین دلیل شاید خاموشی دریا خاطره فوقالعاده نمایش «ماتریوشکا» با هنرنمایی «پارسا پیروزفر» را زنده نکند تا ثابت شود که ظرافتهای کلام باید بهقدری پخته باشد تا انتظار رود مونولوگ، جذابیتی حتی فراتر از دیالوگ یابد. «نیکو سخنی باید تا از خاموشی به باشد».1
1- ابوسعید ابوالخیر
«خاموشی دریا» اثری که این روزها به کارگردانی «نیما دهقان» در تماشاخانه استاد ناظرزادهکرمانی روی صحنه رفته است، اقتباسی است آزاد از رمانی به همین نام نوشته «ورکور (Vercors) (نام مستعار ژان برولر Jean Bruller)»، نویسنده فرانسوی که در سال 1941 و در اوج اشغال فرانسه به دست نیروهای نازی به رشته تحریر درآمده است. خوشبختانه این رمان با تیزبینی و هوش بالای «مرحوم حسن شهیدنورایی»، دوست صمیمی «صادق هدایت» (که از تقدیر اعجابآور، هر دو در یک روز در سال 1330 در پاریس درگذشتهاند)، بهسرعت ترجمه شده و در سال 1323 در اختیار خوانندگان فارسیزبان قرار گرفت. متن بهسرعت تبدیل به یکی از نمادهای مقاومت در فرانسه شد و با اینکه بهلحاظ ادبی جزء شاهکارهای ادبیات فرانسه نبود، اما مضمون آن چنان فراگیر شد که رد آن را در تاریخ هنر این کشور میتوان به وضوح مشاهده و مطالعه کرد. رمان شرححال پیرمردی فرانسوی است که با دختر برادرش زندگی میکند و در خانه خود مجبور به میزبانی یک افسر آلمانی هستند که خانه آنان را اشغال کرده است؛ افسری که موسیقیدان است و فرانسه را دوست دارد، ولی از جنگ نیز تعبیر و تفسیری فرهنگی میکند و سعی در جلب نظر
میزبانانش دارد، اما میزبانان او برای بیان اعتراض خود به اشغال خانه و کشورشان جز سکوت و خاموشی راهی نمیشناسند. بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در سال 1949، «ژان پیر ملویل»، فیلمساز شهیر فرانسوی، اولین اثر سینماییاش را در اقتباسی وفادارانه از این رمان ساخت. بعدها در سال 2004 هم شاهد مینیسریالی بر پایه این رمان بودیم. در ایران هم «مرحوم بیژن مفید» این داستان بلند را با همکاری صدای لطیف «ناصر طهماسب» و «فهیمه راستکار» در نمایشی رادیویی اجرا کرد.
«رضا گوران» در نمایشنامه «خاموشی دریا» اقتباسی کاملا آزاد از این رمان داشته است. جای پیرمرد و برادرزادهاش را زوج جوانی گرفتهاند که برخلاف داستان اصلی تا پایان نمایش حتی یک کلمه صحبت نمیکنند. طبعا تغییر شخصیتهای داستان از پیرمرد و دخترک به یک زوج و ازبینرفتن رابطه شبیه به پدر و فرزندی که در رمان تصویر شده نیازمند تغییرات زیادی در متن نمایشنامه است که گوران به خوبی توانسته اصلاحات لازم را به عمل آورد. نیما دهقان نیز با میزانسن و طراحی صحنه مطلوبی که تدارک دیده است، به خوبی به ترسیم روابط حاکم بر خانه تصرفشده همت گمارده و با اضافهکردن المانهایی مانند گلدان و رسیدگی به آن توسط کاراکتر خانم نمایشنامه و همچنین شطرنجبازیکردن کاراکتر آقا، بازی در سکوت دو شخصیت را جذابتر و گویاتر کرده است. به اینها اضافه کنید بارداری شخصیت خانم در انتهای نمایش که موجی از امید به راه مبارزه بدون خشونت را القا میکند و همچنین خیرهشدن این کاراکتر به تابلوی زنی در انتظار و تیرهروشنیهای شب فرانسه در اطراف تابلو که تجلیدهنده کورسویی از امید در بحران موجود است، اما نمایشنامه عمدا یا سهوا شخصیت افسر آلمانی را دچار تحولی
شگرف کرده است. اگر در متن اصلی با «ورنر فون ابرناک»، افسری روشنفکر با روحیهای بسیار لطیف، موزیسینی شاعرمسلک که عشق او به فرهنگ و هنر فرانسه و لزوم احیای روح آلمانی با کمک گنجینه عواطف فرانسه او را به همراهی در جنگ متقاعد کرده است، روبهرو هستیم، در نمایشنامه کاراکتر افسر آلمانی بیش از اندازه در افکار ناسیونالیستی و گاهی شوونیستی فرورفته است و در تضادی آشکار پیرامون احساسات لطیف و شاعرانه خود با افکار متعصبانه و لحن تهاجمیاش که ریشهگرفته از تلقی افراطی از «اراده معطوف به قدرت» نیچه است، در حال دوران است. همین اضافهکردن اعتقادات فلسفی و بهخصوص اشاره به جمله معروف نیچه و عناصر دیگری درخصوص نبود اعتقادات مذهبی کاراکتر افسر نازی، تم نمایش را از تم اصلی متن رمان دور میکند. به این دورشدن نمیتوان خرده گرفت، بهخصوص که نویسنده با زیرکی پیرنگ دیگری به موضوع نمایشنامه اضافه کرده و با اشارات تحقیرآمیز افسر آلمانی به سربازان روس و در نهایت اعزام اجباری این افسر به جبهه سیبری، بُعد دیگری از پروبالدادن به متن را در اقتباس ادبی به رخ میکشد، اما چیزی که بیش از همه در مقایسه متن اصلی با نمایشنامه به چشم میآید،
تفاوت چشمگیر در روحیات و ماهیت وجودی افسر آلمانی است. در متن اصلی ما با شخصیتی تقریبا یکدست و بدون بالاوپایینهای چشمگیر رفتاری از کاراکتر ابرناک مواجه هستیم؛ عاملی که باعث میشود بعد از تسلیمشدن در برابر سکوت ششماهه دو کاراکتر دیگر که جز یک جمله ناخودآگاه چیز دیگری از آنها نشنیده است، در مقابل تمسخرش از جانب دیگر افسران آلمانی و بربادرفتن رؤیای اتحاد فرانسه و آلمان هم تا حدودی کمر خم نکند و افسرده و ناامید به راهش در جهبه نبرد ادامه دهد، اما کاراکتر متضاد نمایشنامه که یک روز فرهنگ، تاریخ و وجود فرانسویها را به تمسخر میگیرد و در مسائل خصوصی و شخصی دو کاراکتر دخالت میکند تا با تحقیر آنها، سد سکوت را بشکند و روز دیگر با فوران احساسات شاعرانهاش به تماشای باران مینشیند، به صدای دلنشین سوختن چوب در شومینه گوش میدهد و با شنیدن آهنگی از باخ از خود بیخود میشود را نمیتوان جز در شخصیتی دارای اختلال دوقطبی گذرا حاصل از جنگ تفسیر کرد؛ کسی که با اظهارنظری عجیب مبنیبر اینکه همین سکوت است که باعث شده فرانسه هیچوقت اهل گفتوگو نبوده و فیلسوف هم نداشته باشد، به روحیه روشنفکری این کاراکتر در متن اصلی هم پشت
کرده و بیش از پیش درمانده و عاجز به نظر میآید. این دوگانگی شخصیت است که راه را برای پایان متفاوت نمایشنامه هم باز میگذارد؛ وقتی که افسر آلمانی بعد از تحقیرشدن و ازبینرفتن غرور خود، قبل از رهسپارشدن به جبهه روسیه تن به خودکشی میدهد و سربازی معمولی از صفحه شطرنج جنگ، به بیرون از بازی منتقل میشود، اما جنگ همچنان ادامه دارد و سکوت پایاننیافتنی است (این نکته در سکوت بدون لبخند علیرضا آرا در پایان نمایش و هنگام تشویق تماشاگران بیشازپیش به چشم میآید). به قول شمستبریزی «چیزی که در سخن نمیگنجد فقط با سکوت قابلفهم است».
نمایش با بهرهگیری از متنی که مونولوگ است، 70 دقیقه پرسکوت را سپری میکند که در دل سکوت مهیبش بازی بینظیر «شهرام حقیقتدوست» جلوهگری کرده و بازی بیکلام «علیرضا آرا» و «خاطره اسدی» سایهروشنی میشوند که به مونولوگهای حقیقتدوست عمق بیشتری بدهند. هرچند بشخصه علاقهمند هستم از بازیگری مانند علیرضا آرا با آن بیان رسا و شیوا بیشتر بازی کلامی ببینم تا بازی بیکلام، اما نمیتوان کتمان کرد که پازل بازیگری نمایش به خوبی چیده شده و نقشها در حد متن، باورپذیر شدهاند، اما کمفرازوفرودبودن متن موجب فروکشکردن هیجان در بسیاری از صحنهها شده است. لحن، سکون همراه با غم و اندوه را که البته خودخواسته و تعمدی بوده در روح نمایش جاری و ساری کرده است. به همین دلیل شاید خاموشی دریا خاطره فوقالعاده نمایش «ماتریوشکا» با هنرنمایی «پارسا پیروزفر» را زنده نکند تا ثابت شود که ظرافتهای کلام باید بهقدری پخته باشد تا انتظار رود مونولوگ، جذابیتی حتی فراتر از دیالوگ یابد. «نیکو سخنی باید تا از خاموشی به باشد».1
1- ابوسعید ابوالخیر