|

غم‌نامه خانه پدری صادق هدایت

جهانگیر هدایت

خانه پدری صادق هدایت، خانه‌ای که بیشتر ایام حیات خود را در آن زندگی کرد هنوز ظاهرا پابرجاست. در خیابان کوشک، بین خیابان لاله‌زارنو و سعدی، بین بیمارستان دکتر امیراعلم و منزل سفیر دانمارک در ایران این خانه ایستاده است. (فعلا خیابان تقوی شماره 3)
این محل باغ بزرگی بود متعلق به جعفرقلی‌خان هدایت نیرالملک که در آن دو خانه ساخته بود. ساختمان این خانه‌ها به بیش از 150 سال قبل و اواخر دوره قاجاریه بازمی‌گردد. معماری این ساختمان‌ها دقیقا مشخصات زمان خود با تمام زیبایی‌ها و جلوه‌های آن ایام را دارند.
پس از فوت نیرالملک (پدربزرگ صادق هدایت) این خانه به دو پسرهای او رسید. یک خانه به پسر بزرگ‌تر نیرالملک دوم رسید و خانه دیگر به هدایت‌قلی‌‌خان هدایت اعتضادالملک (پدر صادق هدایت). به‌مرور ایام نیرالملک دوم از خانه‌ای که در این باغ واقع شده بود، نقل‌مکان کرد و رفت و آن خانه هم عملا خراب شد. ولی اعتضادالملک سهم خود از خانه و باغ را نگه داشت. تا حدود سال 1323 اعتضادالملک در این خانه زندگی می‌کرد و طبعا صادق هدایت هم در همین خانه یک اتاق داشت و زندگی می‌کرد.
این خانه در ضلع شمالی خیابان واقع شده بود و در چوبی نسبتا بزرگی داشت که وارد یک هشتی می‌شد. در معماری آن ایام هشتی به محوطه‌ای گفته می‌شد که ورودی خانه بوده از آن راه‌هایی برای رسیدن به اتاق یا حیاط منشعب می‌شد. هشتی این خانه دست چپ معبری داشت به یک حیاط خلوت کوچک که پلکان منتهی به در اتاق صادق هدایت هم در همین حیاط کوچک قرار داشت و پنجره اتاق او هم به طرف خیابان باز می‌شد که حفاظ آهنی محکمی داشت (و هنوز این حفاظ وجود دارد که همان پنجره را حفاظت می‌کند). ضلع دست راست هشتی دیوار بود و روبرو دارای دو مدخل بود یک مدخل از زیرطاقی می‌گذشت و به حیاط و باغ می‌رسید و دیگری با چند پله راه به اتاق اعتضادالملک می‌برد. متاسفانه در خراب‌کاری‌های بیمارستان امیراعلم در معماری ساختمان این هشتی از بین رفته است!
جلوی ساختمان خانه ایوان بزرگی قرار داشت که در تمام اتاق‌ها به این ایوان باز می‌شدند. پنج در به این ایوان باز می‌شد که مربوط به چهار اتاق می‌شد. این ایوان دارای دو ستون ستبر بود که تا سقف بالا رفته و هنوز هم پابرجاست، ستون‌های گچی ستبر و بلند از مشخصات معماری آن زمان دوره قاجار بود ولی متاسفانه این دو ستون داغدارند! داغ مهدکودکی که در این خانه برقرار شد بر تمام تن ستون‌ها ملاحظه می‌شود. ستون ستبر سفید زیبا را برداشته‌ رنگ کرده‌اند. سبز و قرمز و سفید!
درها و پنجره‌ها همه چوبی قهوه‌ای‌رنگ با شیشه‌های رنگی کوچک. ارتفاع سقف اتاق‌ها بلند و سقف‌ها از داخل با چوب گیلویی پوشیده شده بود. دیوار اتاق‌ها گچی بود، گچ سفید. کف اتاق‌ها با آجر قزاقی پوشش داشت. آجر قزاقی آجرهای بزرگی در ابعاد حدود چهل‌ سانتی‌متر عرض و طول بود که برای همین منظور پوشش کف به‌ کار می‌رفت. زیر ساختمان زیرزمین بود. زیرزمین به معنای آشپزخانه، انبار، محل مستخدمان و از این قبیل. این ساختمان با کاشی‌کاری بسیار زیبایی تزئین شده بود. خوشبختانه این کاشی‌کاری هنوز تقریبا سالم باقی مانده است. کف ایوان‌ها کاشی بود. در عکس‌هایی که داریم طرح این کاشی‌ها ملاحظه می‌شود. سیستم برودتی در ساختمان وجود نداشت. در فصل گرما بازگذاشتن پنجره‌ها به قول قدیمی‌ها «کوران» ایجاد می‌کرد و بادی به اهالی خانه می‌خورد. در زمستان وسیله گرمازایی در درجه اول کرسی بود و بعد هم بخاری. نوع بخاری هیزمی بود. در خانه‌ها همه انبار زغالی داشتند به نام زغال‌دانی. در گوشه‌هایی از باغ هیزم‌ها را انبار می‌کردند که برای مصارف بخاری و پخت‌وپز مصرف می‌شد. در این خانه اعتضادالملک یک اتاق داشت، خانم زیورالملوک یک اتاق، دخترشان اشرف‌الملوک یک اتاق، صادق هدایت یک اتاق و یک اتاق هم برای مهمان بود. از حمام مطلقا خبری نبود و توالت در کنار خانه ساخته شده بود. باغ این ساختمان شامل دو قسمت بود باغچه بزرگی جلوی عمارت وجود داشت. حوضی وسط آن بود و اطراف حوض را باغچه‌های کوچک که با آجرهای کوچک مرزبندی شده بود فرامی‌گرفت. کنار باغچه‌ها شمشاد بود. شمشادهایی که در بعضی نقاط بلند شده بود و در بعضی از عکس‌هایی که از صادق هدایت در همین باغچه گرفته شده، شمشادها ملاحظه می‌شود.
در درون باغچه‌ها درخت‌های میوه یا تزئینی کاشته شده بود. دیوارها همه گچی بودند که درون خود طاقی داشتند و اطراف دیوار آجری بود. معبرها تمام پوشیده از شن بود. این باغ به دیواری ختم می‌شد که در واقع بخش‌های باغ را از همدیگر جدا می‌کرد. باغ دیگری در پشت این باغچه قرار داشت. این باغ یک باغ تقریبا دست‌نخورده و نیمه‌طبیعی بود و بین دو باغ در بزرگی بود. این در همیشه بسته بود. در باغ بالاتر درخت‌هایی انبوه‌تر و بدون باغچه و شمشاد و حوض باغی بود تقریبا دست‌نخورده و آزاد.
در این ساختمان حیاط‌خلوت هم وجود داشت. وسط حیاط‌خلوت‌ها حوض‌ کوچکی که جنبه تزئینی داشت ساخته شده بود، پله‌‌های آجری در حیاط‌خلوت به اتاق‌ها راه داشت.
اصولا خانواده صادق هدایت به حیوانات بسیار علاقه‌مند بودند. در این خانه گربه نگه‌داری می‌شد. سگ هم نگه‌داری می‌شد و تعدادی مرغ و خروس هم توی باغچه‌های باغ جلوی عمارت رها بودند. سگ خانه بیشتر مورد توجه صادق هدایت و پدرش بود. گربه مورد توجه همه بود. مرغ و خروس‌ها هم مورد توجه مادر صادق هدایت، خانم زیورالملوک بود و حتی برای بعضی از آن‌ها اسم خاص گذاشته بود. معروف‌ترین این مرغ‌ها «خانم برنجی» نام داشت. مرغ‌ها تخم می‌گذاشتند و تخم‌مرغ‌ها قسمتی از برنامه غذایی صادق هدایت را تشکیل می‌داد چون او گیاه‌خوار بود. خانم زیورالملوک اعتقاد داشت مرغ‌‌ها نباید روی تخم بخوابند و جوجه بیاورند. او عقیده داشت این کار آمد و نیامد دارد و باور داشت که برای او «نیامد» دارد. معمولا قبل از آن‌که مرغ بتواند تخم‌ها را جمع کرده روی آن‌ها بنشیند و حالت کرچ به خودش بگیرد، تخم‌ها را جمع‌آوری و مصرف می‌کردند. خروس لاری خوشرنگ خوشگل و قوی‌هیکلی هم وجود داشت. حتی از نزدیک‌شدن من به مرغ‌ها خوشش نمی‌آمد و اعتراض می‌کرد. در این خانه سگ و گربه و مرغ و خروس با هم‌دیگر زندگی مسالمت‌آمیزی داشتند و این را دریافته بودند که نباید برای هم‌دیگر مزاحمتی ایجاد کنند. گربه گاهی سگ را به بازی می‌گرفت و توی باغچه روی سبزه‌ها غلتیده بازی می‌کردند. در آن ایام پرنده و چرنده و درنده در کنار هم چه راحت زندگی می‌کردند و حال دوتا آدمیزاد چشم ندارند هم‌دیگر را ببینند.
این خانه بر همین منوالی که گذشت پابرجا ایستاده بود. صادق هدایت تا سال 1322 بهترین آثار خود را در همان اتاقی که پنجره‌ای رو به خیابان کوشک دارد نوشت و قسمت اعظم این آثار را چاپ کرد و سرانجام در حدود سال 1323 اعتضادالملک قصد کرد خانه را بفروشد. او خانه را فروخت. خانه‌ای در خیابان مفتح اجاره کرد. از طرف دیگر قطعه زمینی در خیابان ثریا، سمیه فعلی خریداری کرد و در آن‌جا مشغول ساختمان شد. ظاهرا قصه خانه خیابان کوشک این‌جا تمام می‌شود. ولی سرنوشت رقم دیگری زده بود. به دلایلی که برای ما روشن نشد کسی که خانه خیابان کوشک را خرید آن را به حال خود رها کرد.
این خانه رو به خرابی گذاشت و فروریخت، سقف‌ها، گچ تمام دیوارها طبله کرد و فرو افتاد، سقف‌ها چکه کرد، باغچه خشک شد و همه چیز در خانه و باغچه رو به ویرانی گذاشت. از عجایب آن‌که این بی‌توجهی مالک به‌طور غیرمنتظره و غیرمتعارفی طول کشید به طوری که تا سال‌های 1353 حدود 30 سال خانه خالی ماند، نه کسی در آن سکنی گزید، نه آن را تعمیر کرد و نه هیچ. در این سال‌ها بود که این خانه توسط دولت خریداری شد و دست به تعمیر اساسی آن زدند. بر اثر خرابی‌های چند ده‌ساله خانه صدمات بسیار دیده بود ولی کاملا تعمیر و قرار شد به خانه صادق هدایت تبدیل شود. به همین منظور به بازماندگان صادق هدایت مراجعه کردند و خواستار شدند آنچه از صادق هدایت مانده، در اختیار مجریان کار قرار دهند. به این ترتیب قسمت اعظم آنچه از صادق هدایت باقی مانده بود، در اختیار متصدیان کار قرار گرفت. ولی انقلاب شد و در نتیجه این خانه حاضر و آماده، تعمیرشده و تمیز و قابل استفاده بلاتکلیف ماند. متصدیان وقت بیمارستان دکتر امیراعلم که همسایه این خانه بودند هوس کردند خانه را تصرف کنند و معلوم نیست با اجازه کدام مقام این کار خلاف را کردند. ابتدا خانه تصرف‌شده را تبدیل کردند به «مهدکودک صادقیه» که منظور مهدکودک کارکنان بیمارستان بود. در و دیوار خانه را با نقاشی‌های مبتذل و مسخره که در این اماکن مرسوم است، مزین کردند به تصاویر خرس و خروس و پسرشجاع و غیره. هنوز این داغ‌های بی‌فرهنگی روی دیوار طرف خیابان خانه ملاحظه می‌شود. این عمل بسیار مبتذل و ضدفرهنگی باعث سروصدا و انتقادهای بسیار در ایران و خارج شد و گفتند خجالت‌آور است در اتاقی که صادق هدایت معروف‌ترین و معتبرترین داستان سوررئال معاصر ایران را نوشته پوشک بچه‌ها را عوض کنند! در نتیجه مسئولان بیمارستان ناگزیر شدند مهدکودک را تعطیل کنند ولی چون خانه مفت و مجانی که به چنگ آورده بودند، نمی‌خواستند از دست بدهند آن را مثلا تبدیل کردند به کتا‌بخانه بیمارستان.
نشان به آن نشان در بازدیدهای مکرری که از این کتابخانه‌ «از‌ من‌ دراری» داشتم یک نفر دانشجو را ندیدم که آن‌جا کتاب بخواند! همزمان کتابخانه بیمارستان دست به تغییرات بسیار زیاد و غیرقانونی در ساختمان بیمارستان زد. زیرزمین خانه با کاشی‌های مشبک زیبایی که داشت و عکس آن را ما داریم تمام از بین رفت. در زیرزمین استراحت‌گاه و توالت و حمام و آن‌چه که دلشان می‌خواست ساختند و اصولا معماری قجری زیرزمین از بیخ و بن ویران شد.
سازمان میراث فرهنگی که همیشه در کار خود تاخیر دارد بالاخره هوشیار شد و در تاریخ 26/8/1378 با شماره 2491 این خانه را به ثبت ملی رسانید و تابلویی به زبان‌های فارسی و انگلیسی جلوی در آن که هرگز اجازه ندادند باز شود، این خانه را از آثار ملی این مملکت شناخت. این حرکت مثبت هیچ تغییری به رفتار ناهنجار بیمارستان با این خانه نداد و دخالت در معماری و خراب‌کاری در ساختمان ادامه پیدا کرد. در این خانه را از داخل با قفل و بست و لوله و آهن و اخیرا یک در آهنی مضاعف چنان بسته‌اند که گویی لشگر سلم و تور قرار است به این خانه حمله کنند.
خاندان هدایت برای نجات این خانه از این همه خراب‌کاری و خسارت نامه‌های بسیار حتی یک نامه با 500 امضا برای سازمان میراث فرهنگی فرستاد که این خانه متعلق به همه مردم این مملکت است و باید از آن استفاده فرهنگی شود. مدیریت مهربان و تکریم به ارباب رجوع در سازمان میراث فرهنگی به طوری است که آدم شگفت‌زده می‌شود چون حتی یک ‌بار هم روسای سازمان و مدیرکل‌های پر از اهن و تلپ بازماندگان صادق هدایت را قابل آن ندانستند که حتی یک جواب سربالا بدهند. این را می‌گویند مدیریت سکوت مطلق؟
از شاهکارهای این بیمارستان و دانشکده پزشکی آن است که به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهند از این ساختمان که ظاهرا ملی است بازدید کنند. بازدید خانه یکی از بزرگان ادبیات این مملکت مستلزم مراجعه به دانشگاه پزشکی و مکاتبات و تشریفاتی است که فقط حیرت بازدیدکننده را موجب می‌شود و معلوم نیست سازمان میراث فرهنگی در این مورد چه‌کاره است و واقعا اجازه بازدید این خانه در اختیار کدام سازمان باید باشد؟
شاید این فاجعه هم گفتنی باشد که آن‌چه از صادق هدایت جمع‌آوری شده بود، بالاخره سر از موزه رضاعباسی درآورد و در بزرگداشت ادب و فرهنگ این مملکت حدود 40 سال است این بازمانده‌های یک نویسنده بزرگ در انبار موزه دارد خاک می‌خورد و متاسفانه بخشی از آن یا از بین رفته یا در شرف نابودی است که باید بابت این حرکت کاملا فرهنگی به سازمان میراث فرهنگی تبریک و تهنیت گفت. در تمام دنیا موزه‌ها جای نگه‌داری سالم و نمایش این‌گونه اشیاء هستند، ولی در مملکت ما ماموریت دارند آنقدر این اشیاء پرارزش را در انبار زیرزمین نگه‌ دارند تا یا از بین بروند یا خدای ناکرده گم شوند. فعلا بعضی اقلام دیده نمی‌شوند! من فهرست اشیاء تحویل‌شده را دقیقا در اختیار دارم.
ما در زمینه فرهنگی و میراث معماری این مملکت در مورد این خانه آن‌چه برایمان باقی مانده از این قرار است:
1. یک خانه ملی حیاط‌خلوت و زباله‌دانی یک بیمارستان شده و تمام مسئولان مربوطه انگار نه انگار.
2. در مورد یک عمارت که یک اثر ملی است نهایت بی‌قانونی و خراب‌کاری و زورگویی شده و باز هم انگار نه انگار.
3. این حقوق فرهنگی و میراث ملی مردم این مملکت است که چنین مورد توهین و تحقیر و تخریب قرار گرفته است اما انگار نه انگار.
4. منطق و مدیریت صحیح و احترام به شئون فرهنگی تمدنی ملت بزرگ ایران حکم می‌کند که این خانه از این ابتذال و تخریب و تحقیر نجات داده شده در آغوش مردم این مملکت قرار گیرد. 30 سال است این واقعیت را در نامه‌ها، در مقاله‌ها و در جلسات فریاد می‌زنیم و انگار نه انگار.
یکی از جالب‌ترین بازی‌های بیمارستان آن است که ادعا می‌کنند این خانه را خریده‌اند. این دیگر نوعی جوک است. یک خانه ملی را چگونه می‌توان خرید؟ پس تخت‌جمشید را هم بروید قول‌نامه کنید. کسی که ادعای مالکیت دارد باید اسناد و مدارک مالکیت خود را بیاورد به همه مردم این مملکت نشان بدهد که بدانند به چه ترتیبی آثار ملی مملکت خرید و فروش می‌شود. اگر راست می‌گویید اسنادتان را رو کنید. ما نمی‌دانیم سازمان میراث فرهنگی که مسئول کار است مدارک مالکیت این خانه را ملاحظه و بررسی کرده یا از خدا خواسته بهانه‌ای برای اسقاط تکلیف پیدا شده است؟‌
حالا من هرچه نامه نوشتم در بایگانی سطل ‌آشغال میراث فرهنگی راکد ماند اما می‌خواهم از طرف همه مردم ایران که در آثار ملی مالکیت دارند از مسئولان میراث فرهنگی، دانشگاه پزشکی و بیمارستان امیراعلم بخواهم جواب سوالات من را بدهند.

خانه پدری صادق هدایت، خانه‌ای که بیشتر ایام حیات خود را در آن زندگی کرد هنوز ظاهرا پابرجاست. در خیابان کوشک، بین خیابان لاله‌زارنو و سعدی، بین بیمارستان دکتر امیراعلم و منزل سفیر دانمارک در ایران این خانه ایستاده است. (فعلا خیابان تقوی شماره 3)
این محل باغ بزرگی بود متعلق به جعفرقلی‌خان هدایت نیرالملک که در آن دو خانه ساخته بود. ساختمان این خانه‌ها به بیش از 150 سال قبل و اواخر دوره قاجاریه بازمی‌گردد. معماری این ساختمان‌ها دقیقا مشخصات زمان خود با تمام زیبایی‌ها و جلوه‌های آن ایام را دارند.
پس از فوت نیرالملک (پدربزرگ صادق هدایت) این خانه به دو پسرهای او رسید. یک خانه به پسر بزرگ‌تر نیرالملک دوم رسید و خانه دیگر به هدایت‌قلی‌‌خان هدایت اعتضادالملک (پدر صادق هدایت). به‌مرور ایام نیرالملک دوم از خانه‌ای که در این باغ واقع شده بود، نقل‌مکان کرد و رفت و آن خانه هم عملا خراب شد. ولی اعتضادالملک سهم خود از خانه و باغ را نگه داشت. تا حدود سال 1323 اعتضادالملک در این خانه زندگی می‌کرد و طبعا صادق هدایت هم در همین خانه یک اتاق داشت و زندگی می‌کرد.
این خانه در ضلع شمالی خیابان واقع شده بود و در چوبی نسبتا بزرگی داشت که وارد یک هشتی می‌شد. در معماری آن ایام هشتی به محوطه‌ای گفته می‌شد که ورودی خانه بوده از آن راه‌هایی برای رسیدن به اتاق یا حیاط منشعب می‌شد. هشتی این خانه دست چپ معبری داشت به یک حیاط خلوت کوچک که پلکان منتهی به در اتاق صادق هدایت هم در همین حیاط کوچک قرار داشت و پنجره اتاق او هم به طرف خیابان باز می‌شد که حفاظ آهنی محکمی داشت (و هنوز این حفاظ وجود دارد که همان پنجره را حفاظت می‌کند). ضلع دست راست هشتی دیوار بود و روبرو دارای دو مدخل بود یک مدخل از زیرطاقی می‌گذشت و به حیاط و باغ می‌رسید و دیگری با چند پله راه به اتاق اعتضادالملک می‌برد. متاسفانه در خراب‌کاری‌های بیمارستان امیراعلم در معماری ساختمان این هشتی از بین رفته است!
جلوی ساختمان خانه ایوان بزرگی قرار داشت که در تمام اتاق‌ها به این ایوان باز می‌شدند. پنج در به این ایوان باز می‌شد که مربوط به چهار اتاق می‌شد. این ایوان دارای دو ستون ستبر بود که تا سقف بالا رفته و هنوز هم پابرجاست، ستون‌های گچی ستبر و بلند از مشخصات معماری آن زمان دوره قاجار بود ولی متاسفانه این دو ستون داغدارند! داغ مهدکودکی که در این خانه برقرار شد بر تمام تن ستون‌ها ملاحظه می‌شود. ستون ستبر سفید زیبا را برداشته‌ رنگ کرده‌اند. سبز و قرمز و سفید!
درها و پنجره‌ها همه چوبی قهوه‌ای‌رنگ با شیشه‌های رنگی کوچک. ارتفاع سقف اتاق‌ها بلند و سقف‌ها از داخل با چوب گیلویی پوشیده شده بود. دیوار اتاق‌ها گچی بود، گچ سفید. کف اتاق‌ها با آجر قزاقی پوشش داشت. آجر قزاقی آجرهای بزرگی در ابعاد حدود چهل‌ سانتی‌متر عرض و طول بود که برای همین منظور پوشش کف به‌ کار می‌رفت. زیر ساختمان زیرزمین بود. زیرزمین به معنای آشپزخانه، انبار، محل مستخدمان و از این قبیل. این ساختمان با کاشی‌کاری بسیار زیبایی تزئین شده بود. خوشبختانه این کاشی‌کاری هنوز تقریبا سالم باقی مانده است. کف ایوان‌ها کاشی بود. در عکس‌هایی که داریم طرح این کاشی‌ها ملاحظه می‌شود. سیستم برودتی در ساختمان وجود نداشت. در فصل گرما بازگذاشتن پنجره‌ها به قول قدیمی‌ها «کوران» ایجاد می‌کرد و بادی به اهالی خانه می‌خورد. در زمستان وسیله گرمازایی در درجه اول کرسی بود و بعد هم بخاری. نوع بخاری هیزمی بود. در خانه‌ها همه انبار زغالی داشتند به نام زغال‌دانی. در گوشه‌هایی از باغ هیزم‌ها را انبار می‌کردند که برای مصارف بخاری و پخت‌وپز مصرف می‌شد. در این خانه اعتضادالملک یک اتاق داشت، خانم زیورالملوک یک اتاق، دخترشان اشرف‌الملوک یک اتاق، صادق هدایت یک اتاق و یک اتاق هم برای مهمان بود. از حمام مطلقا خبری نبود و توالت در کنار خانه ساخته شده بود. باغ این ساختمان شامل دو قسمت بود باغچه بزرگی جلوی عمارت وجود داشت. حوضی وسط آن بود و اطراف حوض را باغچه‌های کوچک که با آجرهای کوچک مرزبندی شده بود فرامی‌گرفت. کنار باغچه‌ها شمشاد بود. شمشادهایی که در بعضی نقاط بلند شده بود و در بعضی از عکس‌هایی که از صادق هدایت در همین باغچه گرفته شده، شمشادها ملاحظه می‌شود.
در درون باغچه‌ها درخت‌های میوه یا تزئینی کاشته شده بود. دیوارها همه گچی بودند که درون خود طاقی داشتند و اطراف دیوار آجری بود. معبرها تمام پوشیده از شن بود. این باغ به دیواری ختم می‌شد که در واقع بخش‌های باغ را از همدیگر جدا می‌کرد. باغ دیگری در پشت این باغچه قرار داشت. این باغ یک باغ تقریبا دست‌نخورده و نیمه‌طبیعی بود و بین دو باغ در بزرگی بود. این در همیشه بسته بود. در باغ بالاتر درخت‌هایی انبوه‌تر و بدون باغچه و شمشاد و حوض باغی بود تقریبا دست‌نخورده و آزاد.
در این ساختمان حیاط‌خلوت هم وجود داشت. وسط حیاط‌خلوت‌ها حوض‌ کوچکی که جنبه تزئینی داشت ساخته شده بود، پله‌‌های آجری در حیاط‌خلوت به اتاق‌ها راه داشت.
اصولا خانواده صادق هدایت به حیوانات بسیار علاقه‌مند بودند. در این خانه گربه نگه‌داری می‌شد. سگ هم نگه‌داری می‌شد و تعدادی مرغ و خروس هم توی باغچه‌های باغ جلوی عمارت رها بودند. سگ خانه بیشتر مورد توجه صادق هدایت و پدرش بود. گربه مورد توجه همه بود. مرغ و خروس‌ها هم مورد توجه مادر صادق هدایت، خانم زیورالملوک بود و حتی برای بعضی از آن‌ها اسم خاص گذاشته بود. معروف‌ترین این مرغ‌ها «خانم برنجی» نام داشت. مرغ‌ها تخم می‌گذاشتند و تخم‌مرغ‌ها قسمتی از برنامه غذایی صادق هدایت را تشکیل می‌داد چون او گیاه‌خوار بود. خانم زیورالملوک اعتقاد داشت مرغ‌‌ها نباید روی تخم بخوابند و جوجه بیاورند. او عقیده داشت این کار آمد و نیامد دارد و باور داشت که برای او «نیامد» دارد. معمولا قبل از آن‌که مرغ بتواند تخم‌ها را جمع کرده روی آن‌ها بنشیند و حالت کرچ به خودش بگیرد، تخم‌ها را جمع‌آوری و مصرف می‌کردند. خروس لاری خوشرنگ خوشگل و قوی‌هیکلی هم وجود داشت. حتی از نزدیک‌شدن من به مرغ‌ها خوشش نمی‌آمد و اعتراض می‌کرد. در این خانه سگ و گربه و مرغ و خروس با هم‌دیگر زندگی مسالمت‌آمیزی داشتند و این را دریافته بودند که نباید برای هم‌دیگر مزاحمتی ایجاد کنند. گربه گاهی سگ را به بازی می‌گرفت و توی باغچه روی سبزه‌ها غلتیده بازی می‌کردند. در آن ایام پرنده و چرنده و درنده در کنار هم چه راحت زندگی می‌کردند و حال دوتا آدمیزاد چشم ندارند هم‌دیگر را ببینند.
این خانه بر همین منوالی که گذشت پابرجا ایستاده بود. صادق هدایت تا سال 1322 بهترین آثار خود را در همان اتاقی که پنجره‌ای رو به خیابان کوشک دارد نوشت و قسمت اعظم این آثار را چاپ کرد و سرانجام در حدود سال 1323 اعتضادالملک قصد کرد خانه را بفروشد. او خانه را فروخت. خانه‌ای در خیابان مفتح اجاره کرد. از طرف دیگر قطعه زمینی در خیابان ثریا، سمیه فعلی خریداری کرد و در آن‌جا مشغول ساختمان شد. ظاهرا قصه خانه خیابان کوشک این‌جا تمام می‌شود. ولی سرنوشت رقم دیگری زده بود. به دلایلی که برای ما روشن نشد کسی که خانه خیابان کوشک را خرید آن را به حال خود رها کرد.
این خانه رو به خرابی گذاشت و فروریخت، سقف‌ها، گچ تمام دیوارها طبله کرد و فرو افتاد، سقف‌ها چکه کرد، باغچه خشک شد و همه چیز در خانه و باغچه رو به ویرانی گذاشت. از عجایب آن‌که این بی‌توجهی مالک به‌طور غیرمنتظره و غیرمتعارفی طول کشید به طوری که تا سال‌های 1353 حدود 30 سال خانه خالی ماند، نه کسی در آن سکنی گزید، نه آن را تعمیر کرد و نه هیچ. در این سال‌ها بود که این خانه توسط دولت خریداری شد و دست به تعمیر اساسی آن زدند. بر اثر خرابی‌های چند ده‌ساله خانه صدمات بسیار دیده بود ولی کاملا تعمیر و قرار شد به خانه صادق هدایت تبدیل شود. به همین منظور به بازماندگان صادق هدایت مراجعه کردند و خواستار شدند آنچه از صادق هدایت مانده، در اختیار مجریان کار قرار دهند. به این ترتیب قسمت اعظم آنچه از صادق هدایت باقی مانده بود، در اختیار متصدیان کار قرار گرفت. ولی انقلاب شد و در نتیجه این خانه حاضر و آماده، تعمیرشده و تمیز و قابل استفاده بلاتکلیف ماند. متصدیان وقت بیمارستان دکتر امیراعلم که همسایه این خانه بودند هوس کردند خانه را تصرف کنند و معلوم نیست با اجازه کدام مقام این کار خلاف را کردند. ابتدا خانه تصرف‌شده را تبدیل کردند به «مهدکودک صادقیه» که منظور مهدکودک کارکنان بیمارستان بود. در و دیوار خانه را با نقاشی‌های مبتذل و مسخره که در این اماکن مرسوم است، مزین کردند به تصاویر خرس و خروس و پسرشجاع و غیره. هنوز این داغ‌های بی‌فرهنگی روی دیوار طرف خیابان خانه ملاحظه می‌شود. این عمل بسیار مبتذل و ضدفرهنگی باعث سروصدا و انتقادهای بسیار در ایران و خارج شد و گفتند خجالت‌آور است در اتاقی که صادق هدایت معروف‌ترین و معتبرترین داستان سوررئال معاصر ایران را نوشته پوشک بچه‌ها را عوض کنند! در نتیجه مسئولان بیمارستان ناگزیر شدند مهدکودک را تعطیل کنند ولی چون خانه مفت و مجانی که به چنگ آورده بودند، نمی‌خواستند از دست بدهند آن را مثلا تبدیل کردند به کتا‌بخانه بیمارستان.
نشان به آن نشان در بازدیدهای مکرری که از این کتابخانه‌ «از‌ من‌ دراری» داشتم یک نفر دانشجو را ندیدم که آن‌جا کتاب بخواند! همزمان کتابخانه بیمارستان دست به تغییرات بسیار زیاد و غیرقانونی در ساختمان بیمارستان زد. زیرزمین خانه با کاشی‌های مشبک زیبایی که داشت و عکس آن را ما داریم تمام از بین رفت. در زیرزمین استراحت‌گاه و توالت و حمام و آن‌چه که دلشان می‌خواست ساختند و اصولا معماری قجری زیرزمین از بیخ و بن ویران شد.
سازمان میراث فرهنگی که همیشه در کار خود تاخیر دارد بالاخره هوشیار شد و در تاریخ 26/8/1378 با شماره 2491 این خانه را به ثبت ملی رسانید و تابلویی به زبان‌های فارسی و انگلیسی جلوی در آن که هرگز اجازه ندادند باز شود، این خانه را از آثار ملی این مملکت شناخت. این حرکت مثبت هیچ تغییری به رفتار ناهنجار بیمارستان با این خانه نداد و دخالت در معماری و خراب‌کاری در ساختمان ادامه پیدا کرد. در این خانه را از داخل با قفل و بست و لوله و آهن و اخیرا یک در آهنی مضاعف چنان بسته‌اند که گویی لشگر سلم و تور قرار است به این خانه حمله کنند.
خاندان هدایت برای نجات این خانه از این همه خراب‌کاری و خسارت نامه‌های بسیار حتی یک نامه با 500 امضا برای سازمان میراث فرهنگی فرستاد که این خانه متعلق به همه مردم این مملکت است و باید از آن استفاده فرهنگی شود. مدیریت مهربان و تکریم به ارباب رجوع در سازمان میراث فرهنگی به طوری است که آدم شگفت‌زده می‌شود چون حتی یک ‌بار هم روسای سازمان و مدیرکل‌های پر از اهن و تلپ بازماندگان صادق هدایت را قابل آن ندانستند که حتی یک جواب سربالا بدهند. این را می‌گویند مدیریت سکوت مطلق؟
از شاهکارهای این بیمارستان و دانشکده پزشکی آن است که به هیچ‌کس اجازه نمی‌دهند از این ساختمان که ظاهرا ملی است بازدید کنند. بازدید خانه یکی از بزرگان ادبیات این مملکت مستلزم مراجعه به دانشگاه پزشکی و مکاتبات و تشریفاتی است که فقط حیرت بازدیدکننده را موجب می‌شود و معلوم نیست سازمان میراث فرهنگی در این مورد چه‌کاره است و واقعا اجازه بازدید این خانه در اختیار کدام سازمان باید باشد؟
شاید این فاجعه هم گفتنی باشد که آن‌چه از صادق هدایت جمع‌آوری شده بود، بالاخره سر از موزه رضاعباسی درآورد و در بزرگداشت ادب و فرهنگ این مملکت حدود 40 سال است این بازمانده‌های یک نویسنده بزرگ در انبار موزه دارد خاک می‌خورد و متاسفانه بخشی از آن یا از بین رفته یا در شرف نابودی است که باید بابت این حرکت کاملا فرهنگی به سازمان میراث فرهنگی تبریک و تهنیت گفت. در تمام دنیا موزه‌ها جای نگه‌داری سالم و نمایش این‌گونه اشیاء هستند، ولی در مملکت ما ماموریت دارند آنقدر این اشیاء پرارزش را در انبار زیرزمین نگه‌ دارند تا یا از بین بروند یا خدای ناکرده گم شوند. فعلا بعضی اقلام دیده نمی‌شوند! من فهرست اشیاء تحویل‌شده را دقیقا در اختیار دارم.
ما در زمینه فرهنگی و میراث معماری این مملکت در مورد این خانه آن‌چه برایمان باقی مانده از این قرار است:
1. یک خانه ملی حیاط‌خلوت و زباله‌دانی یک بیمارستان شده و تمام مسئولان مربوطه انگار نه انگار.
2. در مورد یک عمارت که یک اثر ملی است نهایت بی‌قانونی و خراب‌کاری و زورگویی شده و باز هم انگار نه انگار.
3. این حقوق فرهنگی و میراث ملی مردم این مملکت است که چنین مورد توهین و تحقیر و تخریب قرار گرفته است اما انگار نه انگار.
4. منطق و مدیریت صحیح و احترام به شئون فرهنگی تمدنی ملت بزرگ ایران حکم می‌کند که این خانه از این ابتذال و تخریب و تحقیر نجات داده شده در آغوش مردم این مملکت قرار گیرد. 30 سال است این واقعیت را در نامه‌ها، در مقاله‌ها و در جلسات فریاد می‌زنیم و انگار نه انگار.
یکی از جالب‌ترین بازی‌های بیمارستان آن است که ادعا می‌کنند این خانه را خریده‌اند. این دیگر نوعی جوک است. یک خانه ملی را چگونه می‌توان خرید؟ پس تخت‌جمشید را هم بروید قول‌نامه کنید. کسی که ادعای مالکیت دارد باید اسناد و مدارک مالکیت خود را بیاورد به همه مردم این مملکت نشان بدهد که بدانند به چه ترتیبی آثار ملی مملکت خرید و فروش می‌شود. اگر راست می‌گویید اسنادتان را رو کنید. ما نمی‌دانیم سازمان میراث فرهنگی که مسئول کار است مدارک مالکیت این خانه را ملاحظه و بررسی کرده یا از خدا خواسته بهانه‌ای برای اسقاط تکلیف پیدا شده است؟‌
حالا من هرچه نامه نوشتم در بایگانی سطل ‌آشغال میراث فرهنگی راکد ماند اما می‌خواهم از طرف همه مردم ایران که در آثار ملی مالکیت دارند از مسئولان میراث فرهنگی، دانشگاه پزشکی و بیمارستان امیراعلم بخواهم جواب سوالات من را بدهند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها