|

مشکلات درونی متفاوت با درد‌نشانه‌های مشابه

گابریل ماس . ترجمه: آناشه آبراهامیان

در ظاهر، ممکن‌ است چنین به‌ نظر برسد که اختلال دوقطبی و شخصيت ‌مرزی فرق چندانی نداشته باشند. هر دو اختلال روانی می‌توانند شامل نوسانات خلق‌ و مشکلاتی در زمینه مهار تکانه‌های ناگهانی شوند؛ آن‌ هم تاجایی‌که گاه حتی پزشکان در محیط بالینی هنگامی که تشخیص اولیه بر مراجع خود می‌گذارند، در تفکیک این دو دچار مشکلاتی می‌شوند. اگرچه اختلال دوقطبی شامل مجموعه‌ای از «مقاطع نوسانات خلق» بین افسردگی و شیدایی‌ است و اختلال شخصیت ‌مرزی بیشتر ناظر ‌بر الگو‌های رفتاری مستمر، اما فراز و ‌نشیب‌های مفرطی‌ که افراد رنج‌برنده هر دو این اختلال‌ها با آن دست ‌به ‌گریبان‌اند، این دو را در ظاهر بسیار شبیه یکدیگر جلوه‌گر مي‌کند. اگر سؤالاتی درباره خلق ‌و خوی پیش‌‌بینی‌ناپذیر عزیزانتان یا حتی خودتان دارید، ممکن است برای فهم اینکه کدام اختلال به موقعیت شما بیشتر می‌خورد، دچار مشکل شوید. اگرچه [این‌ دو اختلال] عناصر مشابه بسیاری دارند، اختلال دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی متفاوت‌اند و تفاوت‌های آنها مهم‌ است. بدیهی ا‌ست که فهم این تفاوت‌ها در حصول اطمینان از اینکه افراد رنج‌برنده از درمان درستی برخوردار می‌شوند، بسیار مهم ‌است. مدیریت اختلال‌های دوقطبی (که شامل دوقطبی‌۱ و دوقطبي2 و همچنین اختلال اَدواری-خویی می‌شود)، در قیاس ‌با مدیریت اختلال شخصیت‌ مرزی، شامل دارو‌ها و روش‌های درمانی متفاوتی‌ است و تحت ‌درمان روان‌شناسی قرار‌گرفتن برای مشکلات روانی‌اي که با مشکل شما فرق دارند، می‌تواند باعث مسائل فراوانی شود. برای مثال [دارو‌های] ضد‌افسردگی در‌واقع می‌توانند حال افرادی را که ‌از اختلال دوقطبی رنج ‌می‌برند، بدتر کنند. فهم این تفاوت‌ها همچنین برای افرادی که از هیچ‌یک از این دو اختلال‌ رنج نمی‌برند، مهم ‌است و در فهم اینکه یافتن و برخوردار‌شدن از درمان مناسب چقدر می‌تواند پیچیده باشد، یاری‌مان می‌کند. آنچه فرد دچار مشکل در زمینه سلامت ‌روانی از سر می‌گذراند، تنها بخشی از ماجراست و افرادی که از قرار دچار علائم یا درد‌نشانه‌های مشابهی‌اند، می‌توانند با مشکلات درونی بسیار متفاوتی سروکار داشته ‌باشند. دانستن این موضوع می‌تواند کمک‌مان کند که در باور‌کردنِ آن افرادی که با بیماری‌های روانی دست‌‌وپنجه نرم‌ می‌کنند، فهیم‌تر، هم‌دل‌تر و (ای‌بسا مهم‌تر از همه) پذیراتر باشیم؛ خاصه وقتی با ما در‌ میان می‌گذارند که چه بر ‌آنها می‌گذرد. در ادامه سه تفاوت بارز و آشكار ميان اختلال دوقطبي و اختلال شخصيت مرزي را مرور مي‌كنيم.
1- افسردگی ناشی از هر یک از این 2 اختلال احساس متفاوتی ایجاد می‌کند: ما افسردگی را در حکم تجربه‌ای یکتا و منحصربه‌فرد در نظر می‌آوریم، ‌عقاید ما درباره‌ افسردگی احتمالا شامل تصاویری از کسی ا‌ست که از حیث جسمی ‌و ‌عاطفی به شدت احساس خستگی [و ‌فرسودگی] می‌کند. کسی که نفرت از خود، او را از پا انداخته و خودش را برای مشکلاتی که نقشی در آنها ندارد، سرزنش می‌کند. اما این فقط یکی از اشکالی ا‌ست که افسردگی می‌تواند در زندگی فرد نقش‌آفرینی ‌کند. در واقعیت امر، اختلال‌های روانی مختلف باعث می‌شوند تا افراد رنج‌برنده اشکال بسیار متفاوت از افسردگی را تجربه کنند. افرادی که با اختلال شخصیت ‌مرزی و اختلال دوقطبی سر و کار دارند، گاه هر دو از یک دوره افسردگی شدید رنج می‌برند؛ اگرچه، جزئیات هر ‌نوع افسردگی متفاوت ‌است. بر اساس مقاله‌ای که در سال ۲۰۱۴ در «عقیده معاصر در ‌روان‌پزشکی» منتشر ‌شد، در مقایسه ‌با ویژگی‌های «معمولی» افسردگی (برای مثال کاهش عزت‌ نفس، خودنکوهی) که غالبا مربوط به اختلال دوقطبی‌اند، حالت‌های افسردگی در اختلال شخصیت ‌مرزی اغلب با پوچی، شرم و عدم ‌انسجام [نفسانیِ] دردناک مشخص شده ‌است. مطابق با این مقاله، «عدم انسجام دردناک» که بسیاری از افراد افسرده رنج‌برنده از اختلال شخصیت ‌مرزی احساس می‌کنند، دردی عاطفی و مربوط‌ به نفس یا خودِ چند‌پاره‌ است. این‌ به آن معناست که هرچند دوران افسردگی برای افراد رنج‌برنده از هر‌ دو اختلال ممکن ‌است شامل عناصر مشابهی باشد (مانند اینکه عادات خوابیدن یا اشتها را تغییر دهد) اما این [دوران‌های افسردگی] به انواع ‌مختلفی از احساسات منجر می‌شوند. فردی‌ که با اختلال دو‌قطبی سروکار دارد، ممکن ‌است دوران افسردگی خود را با احساس گناه و با فکر درباره‌ اشتباهات برآمده از ادراک شخصی‌اش درباره‌ گذشته سپری ‌کند؛ حال آنکه فردی با اختلال شخصیت‌ مرزی ممکن ‌است افسردگی را بیشتر به‌ مثابه احساسی انتزاعی تجربه‌ کند که همچنین واجد عناصری از نوع خشم و ناکامی ا‌ست. همچنین گزارشی که در مجله‌ پزشکی هارِفوآه منتشر ‌شد، به چنین نتیجه‌ای رسیده است که «درمان‌جویان اختلال شخصیت‌ مرزی در ‌قیاس ‌با درمان‌جویانی با اختلال دوقطبی در‌ طول دوره‌ افسردگی سطوح بالا‌تری از ‌دردنشانه‌های علائمِ شناختی و مرتبط به اضطراب را گزارش کرده‌اند. به علاوه، شکلی متفاوت از افسردگی را در قیاس‌ با آنچه‌ معمولا با اختلال دوقطبی ارتباط دارد، ترسیم کرده‌اند.
2- اختلال شخصیت ‌مرزی پیوسته‌تر از اختلال دوقطبی است: اختلال شخصیت ‌مرزی و دوقطبی اغلب از ‌این ‌رو با ‌هم اشتباه گرفته می‌شوند که هر دو باعث می‌شوند فرد رنج‌برنده، نوسان خلق‌ را تجربه‌ کند. اما شیوه‌ای که این اختلال‌ها درواقع در زندگی افراد رنج‌برنده ایفای‌ نقش می‌کنند، متفاوت است. هرچند افرادی‌ که اختلال دوقطبی دارند، مقاطع افسردگی و شیدایی‌ حاد را تجربه‌ ‌می‌کنند، آنها همچنین دوره‌هایی را تجربه‌ می‌کنند که واجد‌ هیچ مقطعی از [نوسان‌ خلق‌‌و‌خو] نیست و احساس می‌کنند که در وضعیت عاطفی «پایدار و بنیادی» هستند. اختلال شخصیت ‌مرزی (برخلاف اختلال دوقطبي) افراد رنج‌برنده را مقطع ‌به ‌مقطع آزار نمی‌دهد، بلکه تأثیر آن در ‌زندگی فرد رنج‌برنده پیوسته‌تر است. همان‌طور‌ که لوسیا بوشاک در سال ۲۰۱۵ در مقاله‌ای در نشریه‌ «پزشکی روزانه» نوشت: متخصصان متوجه ‌شده‌اند که یکی‌ از عوامل تمایز‌بخش بین اختلال‌ شخصیت‌ مرزی و دوقطبی این ‌است ‌که درد‌نشان‌ها در اختلال شخصیت ‌مرزی نسبتا یکپارچه و پیوسته‌اند، درحالی‌که به‌ نظر می‌رسد مبتلايان ‌به اختلال دوقطبی وقفه‌هایی بین نوسانات شدید خلقی دارند که در این وقفه‌ها گستره‌‌ای ‌از خلقیات معتدل و متعادل را تجربه می‌کنند. اين در حالي است ‌که بیشتر دردنشان‌های غلط‌انداز بین این دو اختلال (پُرتکانشی، خشم، عصبانیت و تحریک‌پذیری) وجود ندارد. بنابراین فردی با اختلال دوقطبی احتمالا دوره‌‌هایی را تجربه‌ می‌کند كه در آن او لزوما‌ راهنمای احساسات یا زندگی روزمره‌ا‌ش نیست. فردی با اختلال شخصیت‌ مرزی تأثیر بیماری‌ خود را در اکثر اوقات احساس می‌کند.
3- اختلال شخصیت‌ مرزی بیشتر با روابط بینافردی سروکار دارد: یکی از تفاوت‌های کلیدی بین این دو اختلال نقشی‌ است که دیگران در آنها ایفا می‌کنند. درد‌نشان‌ها یا علائم اختلال دو‌قطبی می‌توانند در نبود کامل تعامل بینافردی هم آشکار شوند. اگرچه عامل برخی از مقاطع نوسان خلقْ‌ تعامل‌های پر‌اضطراب و پربارعاطفی با افراد دیگر است اما مقاطع خلق‌ همچنین می‌تواند به‌ظاهر سر‌ از هیچ بر‌آورد و محصول بیوشیمی خالص باشد. برعکس اختلال شخصیت ‌مرزی بیماری‌‌ای‌ است که با چگونگی تعاملات بیمار با دیگران زیاد سروکار دارد. (علاوه بر آنکه فرد رنج‌برنده چه نگرشی به شخصِ خود دارد) طبق نشریه‌ »عقیده جاری در روان‌پزشکی»، افرادی که اختلال دو‌قطبی نوع دوم را دارند، احتمالا بیش از مبتلایان به اختلال شخصیت ‌مرزی مقاطع نوسان خلق ‌خودبنیاد [و فارغ از عوامل بیرونی] را تجربه می‌کنند؛ آن‌هم در نبود زمینه و بستری از تعامل با افراد دیگر. در مقابل، دردنشانه‌ها یا علائم شخصيت ‌مرزی معمولا تعاملی هستند و اغلب از طریق رویدادی‌ روانی، بینافردی و خطیر است که فعال می‌شوند؛ رويداد‌هایی نظیر استیصال، رد یا طرد‌شدن یا چنانکه رَندی کْرِگِر در «روان‌شناسی امروز» گفته ‌است: «نوسان خلق در این افراد بیشتر به این وابسته‌ است که در آن مقطع زمانی در زندگی‌شان، چه مثبت و چه منفی، چه اوضاعی برقرار است. درحالی‌که اختلال شخصیت دوقطبی را با الگوی ثابتی از نوسانات خلقی تشخیص می‌دهند، اختلال شخصیت ‌مرزی با الگویی از رفتاری تشخیص داده‌ می‌شود که طبق نظر مؤسسه ملی سلامت ‌روانی، «دخیل در روابط پر‌شدت و پرتلاطم» است. واکنش‌های مفرط شامل حمله‌های عصبی، افسردگی، طغیان‌ خشم و رفتار‌های آشوب‌زده در مواجهه با ‌طرد‌‌شدنی که یا در عالم واقع روی‌ داده یا فرد تصور آن را داشته است».
چگونه می‌توانم مطمئن شوم که از تشخیص درستی برخوردارم؟
بدیهی‌ است کسی ‌که در نظام پزشکی آموزش دیده است، درباره تشخیص بیماری‌های روانی بیشتر از وبلاگ‌نویس نوعی‌اي چون من اطلاع دارد. اما اگر تشخیص یکی از این دو اختلال روی شما یا یکی از عزیزان‌تان گذاشته شده است و شما احساس می‌کنید چیز‌هایی اشتباه‌ است، از درخواست آزمایش‌های بیشتر ابایی نداشته باشید. برای مثال، تشخیص اختلال شخصيت دوقطبی روی شما گذاشته ‌شده‌ است، اما احساس می‌کنید که نوسانات خلقی همیشه حاصل تعامل عاطفی با فردی دیگر ا‌ست. شما هر روز خودتان را با گوشت و پوست تجربه می‌کنید و ممکن ‌است متوجه چیزهایی بشوید که روان‌شناس بالینی‌تان از قلم انداخته است. مدیريت هر دو اختلال دوقطبی و شخصیت ‌مرزی می‌تواند دشوار باشد، ولی هر دو آنها به ‌درمان واکنش مثبتی نشان می‌دهند؛ البته به شرط آنكه آن درمان درست باشد. پس از صحبت بی‌پرده نهراسید و بدانید که مهم نیست چه تشخیصی بر شما می‌گذارند؛ برخورداری از آن نخستین قدم در راه احساس سلامتی ا‌ست.
www.bustle.com

دو‌قطبی۱: برای اینکه تشخیص اختلال دوقطبی۱ روی شما گذاشته شود، باید حداقل یک مقطع شیدایی و یک مقطع افسردگی عمده داشته باشید. مقطع افسردگی باید چه قبل و چه بعد از مقطع شیدایی رخ داده ‌باشد. دردنشان‌های مقطع شیدایی ممکن است بسیار وخیم باشند و به مراقبت‌های بیمارستانی نیاز داشته باشند. مقاطع شیدایی معمولا با اين مؤلفه‌ها مشخص می‌شوند: انرژی استثنائی، بی‌قراری، مشکل در تمرکز، وجد ‌و ‌شعف (احساس سر‌خوشی)، رفتار پر‌مخاطره و کم‌خوابی. درد‌نشان‌های مقطع شیدایی بسیار نمایان و غالب است و تردیدی نیست در اینكه مشکلی وجود دارد.
دوقطبی۲: اختلال دوقطبی۲ حداقل شامل یک مقطع افسردگی عمده‌ (که دو هفته به ‌طول می‌انجامد) و یک مقطع شیدایی حاد‌ است. افرادی با اختلال دوقطبی2 معمولا مقاطع شیدایی را به‌قدری شدید تجربه نمی‌کنند که نیاز به بستری‌شدن در بیمارستان داشته باشند. گاهی بر اختلال دوقطبی۲ تشخیص اشتباه افسردگی گذاشته می‌شود؛ وقتی هیچ مقطع شیدایی‌ای نباشد که خبر از اختلال دوقطبی بدهد، درد‌نشان‌های افسردگی در کانون توجه قرار می‌گیرند.
اختلال ادواری-خویی: اختلال خلقی نسبتا‌ کم‌شدت است. نوسانات خلق ‌و ‌خو بین دوران‌های کوتاهی از افسردگی خفیف و شیدایی (یعنی خلق‌وخویی شعف‌زده) نوسان می‌کنند. نوسانات خلق بالا و پایین هیچ‌گاه به‌ ‌شدت و مدت افسردگی یا مقاطع شیدایی کامل نمی‌رسد. دردنشان‌ها در افرادی با اختلال ادواری‌-خویی در قیاس‌ با اختلال دو‌قطبی که تمام ‌و ‌کمال رخ‌ می‌دهد، خفیف‌تر است.

در ظاهر، ممکن‌ است چنین به‌ نظر برسد که اختلال دوقطبی و شخصيت ‌مرزی فرق چندانی نداشته باشند. هر دو اختلال روانی می‌توانند شامل نوسانات خلق‌ و مشکلاتی در زمینه مهار تکانه‌های ناگهانی شوند؛ آن‌ هم تاجایی‌که گاه حتی پزشکان در محیط بالینی هنگامی که تشخیص اولیه بر مراجع خود می‌گذارند، در تفکیک این دو دچار مشکلاتی می‌شوند. اگرچه اختلال دوقطبی شامل مجموعه‌ای از «مقاطع نوسانات خلق» بین افسردگی و شیدایی‌ است و اختلال شخصیت ‌مرزی بیشتر ناظر ‌بر الگو‌های رفتاری مستمر، اما فراز و ‌نشیب‌های مفرطی‌ که افراد رنج‌برنده هر دو این اختلال‌ها با آن دست ‌به ‌گریبان‌اند، این دو را در ظاهر بسیار شبیه یکدیگر جلوه‌گر مي‌کند. اگر سؤالاتی درباره خلق ‌و خوی پیش‌‌بینی‌ناپذیر عزیزانتان یا حتی خودتان دارید، ممکن است برای فهم اینکه کدام اختلال به موقعیت شما بیشتر می‌خورد، دچار مشکل شوید. اگرچه [این‌ دو اختلال] عناصر مشابه بسیاری دارند، اختلال دوقطبی و اختلال شخصیت مرزی متفاوت‌اند و تفاوت‌های آنها مهم‌ است. بدیهی ا‌ست که فهم این تفاوت‌ها در حصول اطمینان از اینکه افراد رنج‌برنده از درمان درستی برخوردار می‌شوند، بسیار مهم ‌است. مدیریت اختلال‌های دوقطبی (که شامل دوقطبی‌۱ و دوقطبي2 و همچنین اختلال اَدواری-خویی می‌شود)، در قیاس ‌با مدیریت اختلال شخصیت‌ مرزی، شامل دارو‌ها و روش‌های درمانی متفاوتی‌ است و تحت ‌درمان روان‌شناسی قرار‌گرفتن برای مشکلات روانی‌اي که با مشکل شما فرق دارند، می‌تواند باعث مسائل فراوانی شود. برای مثال [دارو‌های] ضد‌افسردگی در‌واقع می‌توانند حال افرادی را که ‌از اختلال دوقطبی رنج ‌می‌برند، بدتر کنند. فهم این تفاوت‌ها همچنین برای افرادی که از هیچ‌یک از این دو اختلال‌ رنج نمی‌برند، مهم ‌است و در فهم اینکه یافتن و برخوردار‌شدن از درمان مناسب چقدر می‌تواند پیچیده باشد، یاری‌مان می‌کند. آنچه فرد دچار مشکل در زمینه سلامت ‌روانی از سر می‌گذراند، تنها بخشی از ماجراست و افرادی که از قرار دچار علائم یا درد‌نشانه‌های مشابهی‌اند، می‌توانند با مشکلات درونی بسیار متفاوتی سروکار داشته ‌باشند. دانستن این موضوع می‌تواند کمک‌مان کند که در باور‌کردنِ آن افرادی که با بیماری‌های روانی دست‌‌وپنجه نرم‌ می‌کنند، فهیم‌تر، هم‌دل‌تر و (ای‌بسا مهم‌تر از همه) پذیراتر باشیم؛ خاصه وقتی با ما در‌ میان می‌گذارند که چه بر ‌آنها می‌گذرد. در ادامه سه تفاوت بارز و آشكار ميان اختلال دوقطبي و اختلال شخصيت مرزي را مرور مي‌كنيم.
1- افسردگی ناشی از هر یک از این 2 اختلال احساس متفاوتی ایجاد می‌کند: ما افسردگی را در حکم تجربه‌ای یکتا و منحصربه‌فرد در نظر می‌آوریم، ‌عقاید ما درباره‌ افسردگی احتمالا شامل تصاویری از کسی ا‌ست که از حیث جسمی ‌و ‌عاطفی به شدت احساس خستگی [و ‌فرسودگی] می‌کند. کسی که نفرت از خود، او را از پا انداخته و خودش را برای مشکلاتی که نقشی در آنها ندارد، سرزنش می‌کند. اما این فقط یکی از اشکالی ا‌ست که افسردگی می‌تواند در زندگی فرد نقش‌آفرینی ‌کند. در واقعیت امر، اختلال‌های روانی مختلف باعث می‌شوند تا افراد رنج‌برنده اشکال بسیار متفاوت از افسردگی را تجربه کنند. افرادی که با اختلال شخصیت ‌مرزی و اختلال دوقطبی سر و کار دارند، گاه هر دو از یک دوره افسردگی شدید رنج می‌برند؛ اگرچه، جزئیات هر ‌نوع افسردگی متفاوت ‌است. بر اساس مقاله‌ای که در سال ۲۰۱۴ در «عقیده معاصر در ‌روان‌پزشکی» منتشر ‌شد، در مقایسه ‌با ویژگی‌های «معمولی» افسردگی (برای مثال کاهش عزت‌ نفس، خودنکوهی) که غالبا مربوط به اختلال دوقطبی‌اند، حالت‌های افسردگی در اختلال شخصیت ‌مرزی اغلب با پوچی، شرم و عدم ‌انسجام [نفسانیِ] دردناک مشخص شده ‌است. مطابق با این مقاله، «عدم انسجام دردناک» که بسیاری از افراد افسرده رنج‌برنده از اختلال شخصیت ‌مرزی احساس می‌کنند، دردی عاطفی و مربوط‌ به نفس یا خودِ چند‌پاره‌ است. این‌ به آن معناست که هرچند دوران افسردگی برای افراد رنج‌برنده از هر‌ دو اختلال ممکن ‌است شامل عناصر مشابهی باشد (مانند اینکه عادات خوابیدن یا اشتها را تغییر دهد) اما این [دوران‌های افسردگی] به انواع ‌مختلفی از احساسات منجر می‌شوند. فردی‌ که با اختلال دو‌قطبی سروکار دارد، ممکن ‌است دوران افسردگی خود را با احساس گناه و با فکر درباره‌ اشتباهات برآمده از ادراک شخصی‌اش درباره‌ گذشته سپری ‌کند؛ حال آنکه فردی با اختلال شخصیت‌ مرزی ممکن ‌است افسردگی را بیشتر به‌ مثابه احساسی انتزاعی تجربه‌ کند که همچنین واجد عناصری از نوع خشم و ناکامی ا‌ست. همچنین گزارشی که در مجله‌ پزشکی هارِفوآه منتشر ‌شد، به چنین نتیجه‌ای رسیده است که «درمان‌جویان اختلال شخصیت‌ مرزی در ‌قیاس ‌با درمان‌جویانی با اختلال دوقطبی در‌ طول دوره‌ افسردگی سطوح بالا‌تری از ‌دردنشانه‌های علائمِ شناختی و مرتبط به اضطراب را گزارش کرده‌اند. به علاوه، شکلی متفاوت از افسردگی را در قیاس‌ با آنچه‌ معمولا با اختلال دوقطبی ارتباط دارد، ترسیم کرده‌اند.
2- اختلال شخصیت ‌مرزی پیوسته‌تر از اختلال دوقطبی است: اختلال شخصیت ‌مرزی و دوقطبی اغلب از ‌این ‌رو با ‌هم اشتباه گرفته می‌شوند که هر دو باعث می‌شوند فرد رنج‌برنده، نوسان خلق‌ را تجربه‌ کند. اما شیوه‌ای که این اختلال‌ها درواقع در زندگی افراد رنج‌برنده ایفای‌ نقش می‌کنند، متفاوت است. هرچند افرادی‌ که اختلال دوقطبی دارند، مقاطع افسردگی و شیدایی‌ حاد را تجربه‌ ‌می‌کنند، آنها همچنین دوره‌هایی را تجربه‌ می‌کنند که واجد‌ هیچ مقطعی از [نوسان‌ خلق‌‌و‌خو] نیست و احساس می‌کنند که در وضعیت عاطفی «پایدار و بنیادی» هستند. اختلال شخصیت ‌مرزی (برخلاف اختلال دوقطبي) افراد رنج‌برنده را مقطع ‌به ‌مقطع آزار نمی‌دهد، بلکه تأثیر آن در ‌زندگی فرد رنج‌برنده پیوسته‌تر است. همان‌طور‌ که لوسیا بوشاک در سال ۲۰۱۵ در مقاله‌ای در نشریه‌ «پزشکی روزانه» نوشت: متخصصان متوجه ‌شده‌اند که یکی‌ از عوامل تمایز‌بخش بین اختلال‌ شخصیت‌ مرزی و دوقطبی این ‌است ‌که درد‌نشان‌ها در اختلال شخصیت ‌مرزی نسبتا یکپارچه و پیوسته‌اند، درحالی‌که به‌ نظر می‌رسد مبتلايان ‌به اختلال دوقطبی وقفه‌هایی بین نوسانات شدید خلقی دارند که در این وقفه‌ها گستره‌‌ای ‌از خلقیات معتدل و متعادل را تجربه می‌کنند. اين در حالي است ‌که بیشتر دردنشان‌های غلط‌انداز بین این دو اختلال (پُرتکانشی، خشم، عصبانیت و تحریک‌پذیری) وجود ندارد. بنابراین فردی با اختلال دوقطبی احتمالا دوره‌‌هایی را تجربه‌ می‌کند كه در آن او لزوما‌ راهنمای احساسات یا زندگی روزمره‌ا‌ش نیست. فردی با اختلال شخصیت‌ مرزی تأثیر بیماری‌ خود را در اکثر اوقات احساس می‌کند.
3- اختلال شخصیت‌ مرزی بیشتر با روابط بینافردی سروکار دارد: یکی از تفاوت‌های کلیدی بین این دو اختلال نقشی‌ است که دیگران در آنها ایفا می‌کنند. درد‌نشان‌ها یا علائم اختلال دو‌قطبی می‌توانند در نبود کامل تعامل بینافردی هم آشکار شوند. اگرچه عامل برخی از مقاطع نوسان خلقْ‌ تعامل‌های پر‌اضطراب و پربارعاطفی با افراد دیگر است اما مقاطع خلق‌ همچنین می‌تواند به‌ظاهر سر‌ از هیچ بر‌آورد و محصول بیوشیمی خالص باشد. برعکس اختلال شخصیت ‌مرزی بیماری‌‌ای‌ است که با چگونگی تعاملات بیمار با دیگران زیاد سروکار دارد. (علاوه بر آنکه فرد رنج‌برنده چه نگرشی به شخصِ خود دارد) طبق نشریه‌ »عقیده جاری در روان‌پزشکی»، افرادی که اختلال دو‌قطبی نوع دوم را دارند، احتمالا بیش از مبتلایان به اختلال شخصیت ‌مرزی مقاطع نوسان خلق ‌خودبنیاد [و فارغ از عوامل بیرونی] را تجربه می‌کنند؛ آن‌هم در نبود زمینه و بستری از تعامل با افراد دیگر. در مقابل، دردنشانه‌ها یا علائم شخصيت ‌مرزی معمولا تعاملی هستند و اغلب از طریق رویدادی‌ روانی، بینافردی و خطیر است که فعال می‌شوند؛ رويداد‌هایی نظیر استیصال، رد یا طرد‌شدن یا چنانکه رَندی کْرِگِر در «روان‌شناسی امروز» گفته ‌است: «نوسان خلق در این افراد بیشتر به این وابسته‌ است که در آن مقطع زمانی در زندگی‌شان، چه مثبت و چه منفی، چه اوضاعی برقرار است. درحالی‌که اختلال شخصیت دوقطبی را با الگوی ثابتی از نوسانات خلقی تشخیص می‌دهند، اختلال شخصیت ‌مرزی با الگویی از رفتاری تشخیص داده‌ می‌شود که طبق نظر مؤسسه ملی سلامت ‌روانی، «دخیل در روابط پر‌شدت و پرتلاطم» است. واکنش‌های مفرط شامل حمله‌های عصبی، افسردگی، طغیان‌ خشم و رفتار‌های آشوب‌زده در مواجهه با ‌طرد‌‌شدنی که یا در عالم واقع روی‌ داده یا فرد تصور آن را داشته است».
چگونه می‌توانم مطمئن شوم که از تشخیص درستی برخوردارم؟
بدیهی‌ است کسی ‌که در نظام پزشکی آموزش دیده است، درباره تشخیص بیماری‌های روانی بیشتر از وبلاگ‌نویس نوعی‌اي چون من اطلاع دارد. اما اگر تشخیص یکی از این دو اختلال روی شما یا یکی از عزیزان‌تان گذاشته شده است و شما احساس می‌کنید چیز‌هایی اشتباه‌ است، از درخواست آزمایش‌های بیشتر ابایی نداشته باشید. برای مثال، تشخیص اختلال شخصيت دوقطبی روی شما گذاشته ‌شده‌ است، اما احساس می‌کنید که نوسانات خلقی همیشه حاصل تعامل عاطفی با فردی دیگر ا‌ست. شما هر روز خودتان را با گوشت و پوست تجربه می‌کنید و ممکن ‌است متوجه چیزهایی بشوید که روان‌شناس بالینی‌تان از قلم انداخته است. مدیريت هر دو اختلال دوقطبی و شخصیت ‌مرزی می‌تواند دشوار باشد، ولی هر دو آنها به ‌درمان واکنش مثبتی نشان می‌دهند؛ البته به شرط آنكه آن درمان درست باشد. پس از صحبت بی‌پرده نهراسید و بدانید که مهم نیست چه تشخیصی بر شما می‌گذارند؛ برخورداری از آن نخستین قدم در راه احساس سلامتی ا‌ست.
www.bustle.com

دو‌قطبی۱: برای اینکه تشخیص اختلال دوقطبی۱ روی شما گذاشته شود، باید حداقل یک مقطع شیدایی و یک مقطع افسردگی عمده داشته باشید. مقطع افسردگی باید چه قبل و چه بعد از مقطع شیدایی رخ داده ‌باشد. دردنشان‌های مقطع شیدایی ممکن است بسیار وخیم باشند و به مراقبت‌های بیمارستانی نیاز داشته باشند. مقاطع شیدایی معمولا با اين مؤلفه‌ها مشخص می‌شوند: انرژی استثنائی، بی‌قراری، مشکل در تمرکز، وجد ‌و ‌شعف (احساس سر‌خوشی)، رفتار پر‌مخاطره و کم‌خوابی. درد‌نشان‌های مقطع شیدایی بسیار نمایان و غالب است و تردیدی نیست در اینكه مشکلی وجود دارد.
دوقطبی۲: اختلال دوقطبی۲ حداقل شامل یک مقطع افسردگی عمده‌ (که دو هفته به ‌طول می‌انجامد) و یک مقطع شیدایی حاد‌ است. افرادی با اختلال دوقطبی2 معمولا مقاطع شیدایی را به‌قدری شدید تجربه نمی‌کنند که نیاز به بستری‌شدن در بیمارستان داشته باشند. گاهی بر اختلال دوقطبی۲ تشخیص اشتباه افسردگی گذاشته می‌شود؛ وقتی هیچ مقطع شیدایی‌ای نباشد که خبر از اختلال دوقطبی بدهد، درد‌نشان‌های افسردگی در کانون توجه قرار می‌گیرند.
اختلال ادواری-خویی: اختلال خلقی نسبتا‌ کم‌شدت است. نوسانات خلق ‌و ‌خو بین دوران‌های کوتاهی از افسردگی خفیف و شیدایی (یعنی خلق‌وخویی شعف‌زده) نوسان می‌کنند. نوسانات خلق بالا و پایین هیچ‌گاه به‌ ‌شدت و مدت افسردگی یا مقاطع شیدایی کامل نمی‌رسد. دردنشان‌ها در افرادی با اختلال ادواری‌-خویی در قیاس‌ با اختلال دو‌قطبی که تمام ‌و ‌کمال رخ‌ می‌دهد، خفیف‌تر است.
 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها