|

انتخاب استاد راهنما نزد دانشجویان کارشناسی‌ ارشد؛ تلاشی ضد مأموریت دانشگاه

دانشگاه بی‌مأموریت، عالم بی‌عمل

محسن هوشمند.پژوهشگر در دانشکده محاسبات پزشکی و بیوانفورماتیک دانشگاه میشیگان

اساس دانشگاه بر آموزش پرسش است و مأموریت این نهاد در هر کشوری یاددادن روش تحقیق برای یافتن راه‌حل‌های مناسب و شناخت بهتر است. این مأموریت با ذهن اسطوره‌ای در تناقض و تنافر است. ذهن اسطوره‌ای فضای ذهنی بسیاری را احاطه کرده است؛ به‌این‌خاطر که خیال می‌کنند می‌توان بدون معلم به مدارج عالیه رسید و در کارها موفق بود و پیشرفت داشت و به قولی همه‌چیزدان بود، بدون هیچ مطالعه و تحقیقی. ولی اندکی تجربه مشخص خواهد کرد که این‌گونه موارد یا غیرممکن و محال است یا در بهترین حالت بسیار نادر و تک‌وتوک و استثناست؛ اما روشن است که برای ترقی و نظام کشور سخن از استثنا نمی‌گوییم. سخن از قانون و علم است. تجربه نشان داده که معلم مهم‌ترین راهبر و دلسوزی است که بر سرنوشت نسل بعدی هر کشوری تأثیر مهم و درازپا دارد. مرحوم محمد طغانیان از استادان کمانچه‌نوازی در شهرکرد و اصفهان بود. چند سال پیش مصاحبه‌ای با او دیدم. بعد از طنازی و نمایش هنرش در کمانچه‌نوازی، مصاحبه‌گر از او پرسید که آیا اینها را به خاطر استعدادش خودبه‌خود یاد گرفته است. طغانیان پوزخندی زد و گفت مگر بدون معلم ممکن است؟ و ادامه داد که استادش ابوالحسن صبا بوده است. این تفاوت نگاه روشمند و اسطوره‌ای، در نزد مصاحبه‌گر و طغانیان کاملا مشهود است. طغانیان سخت‌کوش راه هنر بوده و دانسته بدون معلم امکان ندارد که به درجات بالا در کار و هنر رسید و در آن سوی ماجرا ذهنی اسطوره‌ای و بدون تلاش فراوان خیال می‌کند نتیجه هنر و کار را یک‌شبه از بطن مادر می‌توان یاد گرفت. هرگز! هرگز چنین نیست. به کشوری که در رده‌های مختلف راهنما و معلم مناسب نداشته باشد، نمی‌توان امید چندانی داشت. شاید بسیاری از خوانندگان تجربه کرده باشند که مسیر زندگی‌شان را معلمی یا راهنمایی در زندگی برای آنها رقم زده یا دست‌کم صرفا بعضی از معلم‌ها را یاد دارند که تأثیر روی آنها داشته‌اند. بسیاری از ستارگان و دانشمندان و هنرمندان معلمی یافته‌اند که نقطه‌عطفی در زندگی آنها به وجود آمده است و راه خود را در کار و اهداف خود چه شخصی، چه ملی یافته‌اند. مثلا میرزا صالح شیرازی، از دانش‌آموختگان ایرانی در اروپا و ناشر نخستین روزنامه در ایران، قصد مسافرت به اروپا را داشت. دو شخص راهنما و روشنگر راه او بودند که این امر او را در کار خود جدی کرد؛ میرزا بزرگ قائم‌مقام فراهانی و سرجان ملکم. به او نکته‌ها گفتند که عزم او را جزم کرد تا همتش را در راهی که یافته بود، به کار ببندد. همین اتفاق برای بسیاری دیگر رخ داده است و در واقع استادان و راهنماها قاعده و پایه هر دانشگاه برای آموختن روش و راه هستند؛ ولی متأسفانه در مدرسه و دانشگاه، این راهنمایی‌ها اندک‌اند. دانشگاه به دلیل مأموریتش قانونی را داراست که دانشجو برای یادگرفتن رشته و فن خود استاد راهنمایی در مقاطع تحصیلات تکمیلی اختیار کند که با نظارت آنها و همت عالی خود بتواند در کارها جدی و مناسب پیش برود تا رضایت ‌خاطرش از کار خود و ثمرش برای کشور و بشریت بیشتر شود؛ یعنی قاعده دانشگاه در تحصیلات عالی در تعریف استاد راهنما تبلور می‌یابد؛ ولی تجربه تحصیل راقم سطور و اطرافیان نشان داده این قاعده در ایران، در جایی که تعریف‌کننده قاعده است، چندان رعایت نمی‌شود. برادرزاده من مانند بسیاری از آینده‌سازان این مملکت به‌تازگی در دانشگاه برای ادامه تحصیلات و تحقیقاتش در مقطع کارشناسی‌ ارشد پذیرفته شد. در این چند روز آغاز سال تحصیلی، با من تماس گرفت و از من در زمینه انتخاب استاد راهنما مشورت خواست. ابتدا خیال می‌کردم که به دنبال این است که بداند در درازمدت چه کارهایی باید انجام دهد. بعد از توضیحات او با نهایت تعجب متوجه شدم که آنها مجبورند تا استاد راهنما را فی‌الفور و بدون صرف وقت تا اواخر مهر انتخاب کنند. سردرگم بود و از من راهنمایی می‌خواست. حق هم دارد که او و هم‌قطاران او سردرگم باشند. وقتی همه‌چیز فوتی باشد، بیشتر ملاک‌هایی بررسی خواهد شد که درازمدت نه علایق استاد را رفع خواهد کرد و نه نیاز دانشجو را و نه درد و نیاز جامعه را. به‌عنوان مثال در دوره معاونت دکتر منصوری در وزارت علوم تصویب شد که مقاله علمی موجب ارزیابی استاد شود. مقاله‌ای که طبعا به زبان انگلیسی باشد. اینجا مجال سخن نیست؛ ولی این روش ارزیابی دانشگاه کشور را در سراشیبی قرار داده؛ چرا‌که به جای اینکه دانشگاه آفریننده باشد، نگاهش به دست دیگران است، لاجرم در حاشیه خواهد نشست. امید که دلسوزانی یافت شوند و این روش نامرضیه را تغییر دهند. دلسوزانی یافت شوند و براساس منافع ملی و نیازهای کشور و پیشرفت علوم و فنون در جامعه به مطالعه دقیق و درازدامن دست بیازند تا این شیوه ضررآفرین به روشی مرضیه یا دست‌کم بهتر تغییر یابد. در ادامه موضوع اصلی این نوشته، دانشجویان بیشتر دنبال استادانی خواهند بود که شناخته‌شده هستند تا بعدا بتوانند پذیرش بگیرند. همین‌جا مشخص می‌شود که پذیرش هدف اول ارزیابی خواهد بود و این خود نشان روشن یا تاریک، شکست نظام آموزشی کشور است. در طرف دیگر استادان بیشتر از روی قضاوت فوری و فوتی دانشجو را بر‌اساس دانشگاه دوره کارشناسی و ریز نمراتش و طرز برخوردش انتخاب خواهند کرد. این نوع نگاه نه عادلانه است و نه درست. چه بسیار دانشجویان دیده‌ام که از دانشگاه‌های ضعیف‌تر آمده‌اند؛ ولی دارای قابلیت‌های فراوان بودند و چه بسیار که فقط نمراتشان نشان اهمیت‌شان نبوده؛ بلکه سخت‌کوشی و توانایی‌های فردی آنها مهم بوده؛ ولی با این ارزیابی کوتاه و ناشیانه نتوانسته‌اند فرصت مناسب بیابند.
از آن مهم‌تر قرار نیست که استادان صرفا دانشجویان برتر را بپذیرند. دانشگاه جایی است که استاد بتواند از هر استعداد و توانایی، کاری را که در حد توان اوست بخواهد و او را برای کار در دانشگاه یا صنعت و جامعه آماده کند. این شیوه ناصواب انتخاب فی‌الفور استاد‌راهنما چنین چیزی را پرورش نمی‌دهد. در دانشگاه ایران آن‌‌طور که برای خودم، دوستانم و نسل فعلی دانشجو اتفاق افتاده، انتخاب استادراهنما مانند بازکردن هندوانه است! این روش در بهترین حالت استثنا تولید می‌کند نه قانون. برای اینکه سهم تمامی دانشجویان و توانایی‌های آنها بهتر شناخته شود شایسته و بهتر بگویم بایسته است که به دانشجو در حد امکان فعلی دانشگاه‌های ایران وقت بیشتری برای انتخاب استادراهنما داده شود؛ وگرنه در بر همین پاشنه خواهد چرخید. دانشجو باید امکان و زمان مناسب را در اختیار داشته باشد تا با استادان مختلف و علایق تحقیقاتی آنها آشنا شود و براساس شناخت، توانايی و علاقه خود استادهای مرتبط با علاقه‌اش را شناسایی کند و با یافتن موضوع تحقیق موردعلاقه، سعی و همت به خرج دهد تا در راستای اهداف خود و دانشگاه حرکت کند. از آن‌طرف، استاد نیز چون عنوان استادراهنما دارد هم باید بتواند برای بهبود تحقیقات خود و بهبود وضعیت علمی کشور انواع دانشجوها را به خدمت بگیرد و با ظرفیت‌ها و توانایی‌های آنها آشنا شود و در حد ممکن برای دانشجویان وقت بگذارد. ولی با این سیستم کنترل نمره در شروع دوران تحصیلات تکمیلی چنین چیزی محال است. استاد باید قابلیت تحقیق را در دانشجو با هر توانایی بیافریند و دانشجو نیز باید با همت عالی و وقت کافی کارها را پیش ببرد و بر روش یادگیری و تجربه و توانایی و شیوه تحقیق احاطه یابد. اینجا مکث کنیم و کمی با خود بیندیشیم و با خود صادق باشیم؛ با این شیوه فعلی که دانشجو نرسیده باید استادراهنما انتخاب کند، اوضاع تحصیلی و تحقیقی ما بهبود نخواهد یافت و در بهترین حالت حاشیه‌ای برای کشورهای خارجی و صاحب علم و فن خواهیم بود و در نهایت چند مقاله چاپ می‌کنیم که نه دردی از ایران دوا خواهد کرد و نه از یاران!
دانشگاه اگر می‌خواهد ملی باشد، چون نوع دیگری از دانشگاه نداریم، باید سعی بر دقت در امور کند. وظیفه دانشگاه علم‌سازی و تحقیق است ولی نتيجه شیوه فعلی نه تحقیق و توسعه‌ است و نه علم‌ساز، زيرا آنها که باید توجه کنند نه وقت می‌گذارند و نه حرمتی قائل می‌شوند و همه‌چیز به تصادف و انتظار معجزه برگزار می‌شود. درحالی‌که علم برای این است که در آشوب‌ها و بی‌نظمی‌ها قانونی بیابيد كه بتوان جهان را بهتر شناخت و مدیریت كرد و پیش برد و این میسر نشود مگر به صرف وقت و مطالعه ولی شکر خدا اولین قدم که انتخاب متقابل دانشجو و استاد است بدون مطالعه و هیچ‌گونه صرف وقتی انجام می‌پذیرد، همین علم حکم می‌کند که نتیجه چنین بی‌دقتی‌اي به کجا خواهد انجامید.
به عنوان مثالی مشابه اگر کسی بخواهد در دوره تحصیلات تکمیلی در دانشگاه میشیگان ادامه تحصیل دهد، دانشجو وقت دارد تا استادراهنمای خود را انتخاب کند. این امر به دو صورت قابل انجام است؛ دانشجو می‌تواند چند آزمایشگاه مختلف را امتحان کند و سپس آزمایشگاه و استادراهنمایی را که با علايقش همخوانی دارد، انتخاب کند. از طرف دیگر استاد نیز می‌تواند ارزیابی مناسبی از دانشجویان داشته باشد و از بین آنها اشخاص سخت‌‌کوش و با همت عالی را انتخاب کند. البته بر مبنای منافع ملی کشور به انواع تنوع هم توجه می‌شود. این خود موجب ایجاد رقابتی تا حدودی پویاتر و هم سالم‌تر در میان استادان و دانشجویان خواهد شد و اندکی از رخوت دانشگاه خواهد کاست. البته مسائل دیگری نیز هست که به سادگی قابل‌حل نیست؛ مثلا دانشگاه باید بتواند مستقل باشد و استادان باید پاسخ‌گو باشند که این در ‌مدت كوتاه یا حداقل با روند فعلی در ایران میسر نیست.
این شیوه انتخاب استادراهنما، در مقابل هرگونه مطالعه و شیوه تحقیق علمی‌ای است که دانشگاه مجری آن در هر کشوری است و به طریق اولی نقض غرض دانشگاه است. حتما خوانندگان که با نظام دانشگاهی آشنایی دارند می‌دانند که استادان هر دانشکده جلسات هم‌فکری و شورای دانشکده هفتگی و ماهانه دارند و حتما خوانندگان آشنا در تعجب‌اند که چگونه خود استادان به چنین کار غیرعلمی‌اي تن داده‌‌اند. باید این را در نظر داشت اکثر دانشجویان براساس رتبه در دانشگاه پذیرفته می‌شوند و در واقع از قبل با هیچ‌یک از استادان آشنایی ندارند، حال چگونه استادان قبول می‌کنند دانشجویی را نرسیده انتخاب کنند و از همین آغاز راه فرار از تلاش و مطالعه را در ذهن آنان ملکه کنند. سخن کوتاه، اگر قصد و نیت یا برنامه‌ای برای پیشرفت علمی در ایران وجود دارد باید اساس آن بر مطالعه و تحقیق و صرف زمان مناسب باشد و در ضمن برنامه‌های آموزشی و تحقیق را باید دائما نقد کرد و بهبود داد. البته نه از طریق آزمایش و خطا بلکه با مطالعه و طرح دقیق. اگر می‌خواهیم نسل بعد را نسوزانیم، اگر قصدی وجود دارد که از ذهن اسطوره‌ای دور شویم و بنای کار را بر تحقیق و تلاش و همت قرار دهیم، اگر می‌خواهیم محیط آکادمیک پویا، فعال، زنده و بدون رخوت داشته باشیم باید در شیوه انتخاب استادراهنمای برقی و فوری و بدون مطالعه تجدیدنظر کنیم. اساس دانشگاه بر پرسش است. برای یافتن پاسخ باید وقت گذاشت و مطالعه کرد و سعی بر یافتن کرد ولی فعلا در اولین قدم، پرسش در ذهن جوینده دانش خفه و کور می‌شود و طبق شیوه دیگری عمل می‌شود که نامش اسطوره‌پنداری است که اساسش همه‌چیز‌دانی است و نه پرسش.
اگر قرار است که استادراهنما باشد یا نظام دانشگاهی معنایی داشته باشد، تمهیداتی لازم است، بدیهی‌ترین آنها صرف زمان و مطالعه کافی برای تصمیم‌گیری است، اما اگر نظام دانشگاهی معنایی ندارد و همه چیز فرمالیته، بی‌معنی و بدون مطالعه است، همین شیوه فعلی را در دانشگاه بی‌ذره‌ای فکر و تأمل می‌توان ادامه داد. حرمت امامزاده با متولی است.

اساس دانشگاه بر آموزش پرسش است و مأموریت این نهاد در هر کشوری یاددادن روش تحقیق برای یافتن راه‌حل‌های مناسب و شناخت بهتر است. این مأموریت با ذهن اسطوره‌ای در تناقض و تنافر است. ذهن اسطوره‌ای فضای ذهنی بسیاری را احاطه کرده است؛ به‌این‌خاطر که خیال می‌کنند می‌توان بدون معلم به مدارج عالیه رسید و در کارها موفق بود و پیشرفت داشت و به قولی همه‌چیزدان بود، بدون هیچ مطالعه و تحقیقی. ولی اندکی تجربه مشخص خواهد کرد که این‌گونه موارد یا غیرممکن و محال است یا در بهترین حالت بسیار نادر و تک‌وتوک و استثناست؛ اما روشن است که برای ترقی و نظام کشور سخن از استثنا نمی‌گوییم. سخن از قانون و علم است. تجربه نشان داده که معلم مهم‌ترین راهبر و دلسوزی است که بر سرنوشت نسل بعدی هر کشوری تأثیر مهم و درازپا دارد. مرحوم محمد طغانیان از استادان کمانچه‌نوازی در شهرکرد و اصفهان بود. چند سال پیش مصاحبه‌ای با او دیدم. بعد از طنازی و نمایش هنرش در کمانچه‌نوازی، مصاحبه‌گر از او پرسید که آیا اینها را به خاطر استعدادش خودبه‌خود یاد گرفته است. طغانیان پوزخندی زد و گفت مگر بدون معلم ممکن است؟ و ادامه داد که استادش ابوالحسن صبا بوده است. این تفاوت نگاه روشمند و اسطوره‌ای، در نزد مصاحبه‌گر و طغانیان کاملا مشهود است. طغانیان سخت‌کوش راه هنر بوده و دانسته بدون معلم امکان ندارد که به درجات بالا در کار و هنر رسید و در آن سوی ماجرا ذهنی اسطوره‌ای و بدون تلاش فراوان خیال می‌کند نتیجه هنر و کار را یک‌شبه از بطن مادر می‌توان یاد گرفت. هرگز! هرگز چنین نیست. به کشوری که در رده‌های مختلف راهنما و معلم مناسب نداشته باشد، نمی‌توان امید چندانی داشت. شاید بسیاری از خوانندگان تجربه کرده باشند که مسیر زندگی‌شان را معلمی یا راهنمایی در زندگی برای آنها رقم زده یا دست‌کم صرفا بعضی از معلم‌ها را یاد دارند که تأثیر روی آنها داشته‌اند. بسیاری از ستارگان و دانشمندان و هنرمندان معلمی یافته‌اند که نقطه‌عطفی در زندگی آنها به وجود آمده است و راه خود را در کار و اهداف خود چه شخصی، چه ملی یافته‌اند. مثلا میرزا صالح شیرازی، از دانش‌آموختگان ایرانی در اروپا و ناشر نخستین روزنامه در ایران، قصد مسافرت به اروپا را داشت. دو شخص راهنما و روشنگر راه او بودند که این امر او را در کار خود جدی کرد؛ میرزا بزرگ قائم‌مقام فراهانی و سرجان ملکم. به او نکته‌ها گفتند که عزم او را جزم کرد تا همتش را در راهی که یافته بود، به کار ببندد. همین اتفاق برای بسیاری دیگر رخ داده است و در واقع استادان و راهنماها قاعده و پایه هر دانشگاه برای آموختن روش و راه هستند؛ ولی متأسفانه در مدرسه و دانشگاه، این راهنمایی‌ها اندک‌اند. دانشگاه به دلیل مأموریتش قانونی را داراست که دانشجو برای یادگرفتن رشته و فن خود استاد راهنمایی در مقاطع تحصیلات تکمیلی اختیار کند که با نظارت آنها و همت عالی خود بتواند در کارها جدی و مناسب پیش برود تا رضایت ‌خاطرش از کار خود و ثمرش برای کشور و بشریت بیشتر شود؛ یعنی قاعده دانشگاه در تحصیلات عالی در تعریف استاد راهنما تبلور می‌یابد؛ ولی تجربه تحصیل راقم سطور و اطرافیان نشان داده این قاعده در ایران، در جایی که تعریف‌کننده قاعده است، چندان رعایت نمی‌شود. برادرزاده من مانند بسیاری از آینده‌سازان این مملکت به‌تازگی در دانشگاه برای ادامه تحصیلات و تحقیقاتش در مقطع کارشناسی‌ ارشد پذیرفته شد. در این چند روز آغاز سال تحصیلی، با من تماس گرفت و از من در زمینه انتخاب استاد راهنما مشورت خواست. ابتدا خیال می‌کردم که به دنبال این است که بداند در درازمدت چه کارهایی باید انجام دهد. بعد از توضیحات او با نهایت تعجب متوجه شدم که آنها مجبورند تا استاد راهنما را فی‌الفور و بدون صرف وقت تا اواخر مهر انتخاب کنند. سردرگم بود و از من راهنمایی می‌خواست. حق هم دارد که او و هم‌قطاران او سردرگم باشند. وقتی همه‌چیز فوتی باشد، بیشتر ملاک‌هایی بررسی خواهد شد که درازمدت نه علایق استاد را رفع خواهد کرد و نه نیاز دانشجو را و نه درد و نیاز جامعه را. به‌عنوان مثال در دوره معاونت دکتر منصوری در وزارت علوم تصویب شد که مقاله علمی موجب ارزیابی استاد شود. مقاله‌ای که طبعا به زبان انگلیسی باشد. اینجا مجال سخن نیست؛ ولی این روش ارزیابی دانشگاه کشور را در سراشیبی قرار داده؛ چرا‌که به جای اینکه دانشگاه آفریننده باشد، نگاهش به دست دیگران است، لاجرم در حاشیه خواهد نشست. امید که دلسوزانی یافت شوند و این روش نامرضیه را تغییر دهند. دلسوزانی یافت شوند و براساس منافع ملی و نیازهای کشور و پیشرفت علوم و فنون در جامعه به مطالعه دقیق و درازدامن دست بیازند تا این شیوه ضررآفرین به روشی مرضیه یا دست‌کم بهتر تغییر یابد. در ادامه موضوع اصلی این نوشته، دانشجویان بیشتر دنبال استادانی خواهند بود که شناخته‌شده هستند تا بعدا بتوانند پذیرش بگیرند. همین‌جا مشخص می‌شود که پذیرش هدف اول ارزیابی خواهد بود و این خود نشان روشن یا تاریک، شکست نظام آموزشی کشور است. در طرف دیگر استادان بیشتر از روی قضاوت فوری و فوتی دانشجو را بر‌اساس دانشگاه دوره کارشناسی و ریز نمراتش و طرز برخوردش انتخاب خواهند کرد. این نوع نگاه نه عادلانه است و نه درست. چه بسیار دانشجویان دیده‌ام که از دانشگاه‌های ضعیف‌تر آمده‌اند؛ ولی دارای قابلیت‌های فراوان بودند و چه بسیار که فقط نمراتشان نشان اهمیت‌شان نبوده؛ بلکه سخت‌کوشی و توانایی‌های فردی آنها مهم بوده؛ ولی با این ارزیابی کوتاه و ناشیانه نتوانسته‌اند فرصت مناسب بیابند.
از آن مهم‌تر قرار نیست که استادان صرفا دانشجویان برتر را بپذیرند. دانشگاه جایی است که استاد بتواند از هر استعداد و توانایی، کاری را که در حد توان اوست بخواهد و او را برای کار در دانشگاه یا صنعت و جامعه آماده کند. این شیوه ناصواب انتخاب فی‌الفور استاد‌راهنما چنین چیزی را پرورش نمی‌دهد. در دانشگاه ایران آن‌‌طور که برای خودم، دوستانم و نسل فعلی دانشجو اتفاق افتاده، انتخاب استادراهنما مانند بازکردن هندوانه است! این روش در بهترین حالت استثنا تولید می‌کند نه قانون. برای اینکه سهم تمامی دانشجویان و توانایی‌های آنها بهتر شناخته شود شایسته و بهتر بگویم بایسته است که به دانشجو در حد امکان فعلی دانشگاه‌های ایران وقت بیشتری برای انتخاب استادراهنما داده شود؛ وگرنه در بر همین پاشنه خواهد چرخید. دانشجو باید امکان و زمان مناسب را در اختیار داشته باشد تا با استادان مختلف و علایق تحقیقاتی آنها آشنا شود و براساس شناخت، توانايی و علاقه خود استادهای مرتبط با علاقه‌اش را شناسایی کند و با یافتن موضوع تحقیق موردعلاقه، سعی و همت به خرج دهد تا در راستای اهداف خود و دانشگاه حرکت کند. از آن‌طرف، استاد نیز چون عنوان استادراهنما دارد هم باید بتواند برای بهبود تحقیقات خود و بهبود وضعیت علمی کشور انواع دانشجوها را به خدمت بگیرد و با ظرفیت‌ها و توانایی‌های آنها آشنا شود و در حد ممکن برای دانشجویان وقت بگذارد. ولی با این سیستم کنترل نمره در شروع دوران تحصیلات تکمیلی چنین چیزی محال است. استاد باید قابلیت تحقیق را در دانشجو با هر توانایی بیافریند و دانشجو نیز باید با همت عالی و وقت کافی کارها را پیش ببرد و بر روش یادگیری و تجربه و توانایی و شیوه تحقیق احاطه یابد. اینجا مکث کنیم و کمی با خود بیندیشیم و با خود صادق باشیم؛ با این شیوه فعلی که دانشجو نرسیده باید استادراهنما انتخاب کند، اوضاع تحصیلی و تحقیقی ما بهبود نخواهد یافت و در بهترین حالت حاشیه‌ای برای کشورهای خارجی و صاحب علم و فن خواهیم بود و در نهایت چند مقاله چاپ می‌کنیم که نه دردی از ایران دوا خواهد کرد و نه از یاران!
دانشگاه اگر می‌خواهد ملی باشد، چون نوع دیگری از دانشگاه نداریم، باید سعی بر دقت در امور کند. وظیفه دانشگاه علم‌سازی و تحقیق است ولی نتيجه شیوه فعلی نه تحقیق و توسعه‌ است و نه علم‌ساز، زيرا آنها که باید توجه کنند نه وقت می‌گذارند و نه حرمتی قائل می‌شوند و همه‌چیز به تصادف و انتظار معجزه برگزار می‌شود. درحالی‌که علم برای این است که در آشوب‌ها و بی‌نظمی‌ها قانونی بیابيد كه بتوان جهان را بهتر شناخت و مدیریت كرد و پیش برد و این میسر نشود مگر به صرف وقت و مطالعه ولی شکر خدا اولین قدم که انتخاب متقابل دانشجو و استاد است بدون مطالعه و هیچ‌گونه صرف وقتی انجام می‌پذیرد، همین علم حکم می‌کند که نتیجه چنین بی‌دقتی‌اي به کجا خواهد انجامید.
به عنوان مثالی مشابه اگر کسی بخواهد در دوره تحصیلات تکمیلی در دانشگاه میشیگان ادامه تحصیل دهد، دانشجو وقت دارد تا استادراهنمای خود را انتخاب کند. این امر به دو صورت قابل انجام است؛ دانشجو می‌تواند چند آزمایشگاه مختلف را امتحان کند و سپس آزمایشگاه و استادراهنمایی را که با علايقش همخوانی دارد، انتخاب کند. از طرف دیگر استاد نیز می‌تواند ارزیابی مناسبی از دانشجویان داشته باشد و از بین آنها اشخاص سخت‌‌کوش و با همت عالی را انتخاب کند. البته بر مبنای منافع ملی کشور به انواع تنوع هم توجه می‌شود. این خود موجب ایجاد رقابتی تا حدودی پویاتر و هم سالم‌تر در میان استادان و دانشجویان خواهد شد و اندکی از رخوت دانشگاه خواهد کاست. البته مسائل دیگری نیز هست که به سادگی قابل‌حل نیست؛ مثلا دانشگاه باید بتواند مستقل باشد و استادان باید پاسخ‌گو باشند که این در ‌مدت كوتاه یا حداقل با روند فعلی در ایران میسر نیست.
این شیوه انتخاب استادراهنما، در مقابل هرگونه مطالعه و شیوه تحقیق علمی‌ای است که دانشگاه مجری آن در هر کشوری است و به طریق اولی نقض غرض دانشگاه است. حتما خوانندگان که با نظام دانشگاهی آشنایی دارند می‌دانند که استادان هر دانشکده جلسات هم‌فکری و شورای دانشکده هفتگی و ماهانه دارند و حتما خوانندگان آشنا در تعجب‌اند که چگونه خود استادان به چنین کار غیرعلمی‌اي تن داده‌‌اند. باید این را در نظر داشت اکثر دانشجویان براساس رتبه در دانشگاه پذیرفته می‌شوند و در واقع از قبل با هیچ‌یک از استادان آشنایی ندارند، حال چگونه استادان قبول می‌کنند دانشجویی را نرسیده انتخاب کنند و از همین آغاز راه فرار از تلاش و مطالعه را در ذهن آنان ملکه کنند. سخن کوتاه، اگر قصد و نیت یا برنامه‌ای برای پیشرفت علمی در ایران وجود دارد باید اساس آن بر مطالعه و تحقیق و صرف زمان مناسب باشد و در ضمن برنامه‌های آموزشی و تحقیق را باید دائما نقد کرد و بهبود داد. البته نه از طریق آزمایش و خطا بلکه با مطالعه و طرح دقیق. اگر می‌خواهیم نسل بعد را نسوزانیم، اگر قصدی وجود دارد که از ذهن اسطوره‌ای دور شویم و بنای کار را بر تحقیق و تلاش و همت قرار دهیم، اگر می‌خواهیم محیط آکادمیک پویا، فعال، زنده و بدون رخوت داشته باشیم باید در شیوه انتخاب استادراهنمای برقی و فوری و بدون مطالعه تجدیدنظر کنیم. اساس دانشگاه بر پرسش است. برای یافتن پاسخ باید وقت گذاشت و مطالعه کرد و سعی بر یافتن کرد ولی فعلا در اولین قدم، پرسش در ذهن جوینده دانش خفه و کور می‌شود و طبق شیوه دیگری عمل می‌شود که نامش اسطوره‌پنداری است که اساسش همه‌چیز‌دانی است و نه پرسش.
اگر قرار است که استادراهنما باشد یا نظام دانشگاهی معنایی داشته باشد، تمهیداتی لازم است، بدیهی‌ترین آنها صرف زمان و مطالعه کافی برای تصمیم‌گیری است، اما اگر نظام دانشگاهی معنایی ندارد و همه چیز فرمالیته، بی‌معنی و بدون مطالعه است، همین شیوه فعلی را در دانشگاه بی‌ذره‌ای فکر و تأمل می‌توان ادامه داد. حرمت امامزاده با متولی است.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها