|

«حکایت بلوچ» محمود زندمقدم رونمایی شد

آینه گوشه‌نشینان

ایمان پاک‌نهاد: گوش چپش درد یکنواختی دارد. درد گاه بی‌هوا بالا می‌رود و به سردرد می‌زند. می‌گوید یادگار سال‌هایی است که پشت فرمان جیپ می‌نشسته و خاک از صحراها و بیابان‌های بلوچستان بلند می‌شده و توی گوشش خانه می‌کرده است. دست‌هایش همیشه سرخ و سرد است؛ ترک‌خورده از سرمای شب‌های جاده. ساعت 10 صبح 14 آبان دو نفر همین دست‌های سرد را گرفته بودند تا محمود زندمقدم را در 80سالگی به کتابخانه ملی ببرند. قرار بود از «حکایت بلوچ» هفت‌جلدی‌اش رونمایی شود و به ‌پاس 50‌ سال عمری که برای توسعه بلوچستان گذاشته، از او تقدیر کنند. ‌
محمود زندمقدم آن روز هم به سیاق هر روز، پنج صبح بیدار شده و تا 5:45 شعر از بر خوانده بود؛ نوبت قصیده‌ای از سعدی بود. بعد از اینکه در پاک‌سازی‌های انقلابی او را از مدیرکلی برنامه‌وبودجه سیستان‌وبلوچستان و ریاست مرکز پژوهش‌های خلیج‌فارس و دریای عمان کنار گذاشتند، 40 سال است همین کار را می‌کند؛ راهی برای کنارآمدن با تنهایی. در 40 سال گذشته، دومین روزی بود که محمود زندمقدم نه در بلوچستان بود و نه در همنشینی با رودخانه و کوهستان درکه. بار نخست، دو سال پیش بود که علی دهباشی توانست رضایت او را بگیرد تا در صبح پنجشنبه‌ای با حاضران در کتاب‌فروشی آینده گفت‌وگو کند؛ اما آن روز در اندیشگاه کتابخانه ملی محسن گودرزی جامعه‌شناس، فؤاد نظیری شاعر و نهال نفیسی انسان‌شناس آمده بودند تا از «حکایت بلوچ» بگویند و از محمود زندمقدم که در دهه 40 دکترای برنامه‌ریزی منطقه‌ای‌اش را از انگلیس گرفت.
محمود زندمقدم را کسی جز اهل اندیشه و کتاب نمی‌شناسد. در سال‌های نخست دهه 70، «کلک» دهباشی پرونده‌ای درباره‌ «حکایت بلوچ» و محمود زندمقدم منتشر کرد. در آن صفحات، شاهرخ مسکوب، احمد اشرف و خیلی‌های دیگر درباره این کتاب نوشتند که تازه جلد اول و دوم آن منتشر شده بود. فؤاد نظیری هم نخستین‌بار با خواندن یادداشت مسکوب با این اثر آشنا شد و در مراسم بزرگداشت به همین موضوع اشاره کرد؛ شاعر و مترجمی که ترجمه‌هایش از شکسپیر و لورکا را پیش‌تر خوانده‌ایم؛ «در سال‌های 70 نقدی خواندم از زنده‌یاد شاهرخ مسکوب -دریغا که همه زنده‌یاد شدند- بر کتابی با عنوان «حکایت بلوچ» که در آن زمان فقط دو جلدش به همت و سرمایه نویسنده‌اش منتشر شده بود. نقدی دقیق و تحلیلی و درعین‌حال ستایشگرانه با همان نثر درخشان و بی‌مانند مسکوب، نشان می‌داد آن کتاب کاری خُرد نیست که چنان خواجه بر آن مهر تأیید زده بود».
نظیری حین سخنرانی به محمود زندمقدم نگاه می‌کرد که با پتویی روی زانوها، در ردیف نخست نشسته بود؛ با ابروهایی اخم‌کرده، به نشان خستگی سال‌های رفته؛ «حکایت بلوچ را به تألیف دکتر محمود زندمقدم گرفتم که نخستین‌بار بود نامش را می‌شنیدم و از او چیزی می‌خواندم. کتاب حیرت‌انگیز بود. حاصل پژوهشی عمیقا کارشناسانه که گام‌‌به‌‌گام و سنگ‌‌به‌سنگ پهنه بلوچستان را پیموده بود و به‌گونه‌ای موشکافانه از دیدگاه جامعه و مردم‌شناسی گرفته تا تاریخ و موقعیت جغرافیایی و ویژگی‌های طبیعی-اقلیمی را به قلم و نثر درخشان و جذاب نگاشته است. خواننده کتاب هر زمان و با هر وسیله‌ای که نویسنده پژوهشگر منطقه را زیر پا می‌گذارد، کنارش نشسته و سفر می‌کند. هم‌پایش می‌رود، می‌آید، می‌خورد، می‌آشامد، شیفته می‌شود، رنج می‌برد و بلوچ و بلوچستان را از ذره‌بین نگاه نویسنده می‌شناسد و می‌پیماید». نظیری حرف‌هایش را با شعری که در مدح زندمقدم و «حکایت بلوچ» سروده بود تمام کرد. پیش از آنکه نهال نفیسی برای سخنرانی بیاید، خبر رسید معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، 150 دوره از «حکایت بلوچ» و صندوق حمایت از نویسندگان و هنرمندان 50 نسخه از این کتاب را خریداری خواهند کرد. خبر خوبی بود؛ 70 درصد از تیراژ کتاب در دم فروخته شد. نهال نفیسی، استاد دانشگاه و انسان‌شناس، دیگر سخنران مراسم بود که در سالن 70، 80نفری حرف می‌زد: «من از طریق نقد مسکوب توجهم به این اثر جلب شد. در‌به‌در دنبال کتاب گشتم و وقتی توانستم پیدایش کنم، مبهوتش شدم و بسیار لذت بردم. حکایت بلوچ توصیف فرد است. خواندن این متن زمان می‌برد تا خواننده بتواند با آن انس بگیرد، ولی وقتی این ارتباط برقرار شد، لذتی بی‌حساب از مطالعه آن خواهد برد».
نفیسی که معتقد بود منابع برای دانشجویان انسان‌شناسی در ایران اندک است، ادامه داد: «به‌عنوان کسی که متولد دهه 50 است و یک دهه از ایران دور بوده و حالا بازگشته تا در ایران انسان‌شناسی تدریس کند، دست خودم را از نمونه‌های موفق خالی می‌بینم؛ اما کاری که حکایت بلوچ انجام می‌دهد، همان کاری است که مردم‌نگاران انجام می‌دهند و نمونه آن زیاد نیست؛ چراکه مردم‌نگاری چیزی فراتر از تکنیک‌های جمع‌آوری داده است؛ مردم‌نگاری نوعی توصیف فربه است؛ یعنی گذاشتن توصیف دقیق از زندگی در بستری که زندگی را قابل فهم و خوانش می‌کند».
سالن پر شده بود. بلوچان هم از بلوچستان آمده‌ بودند تا تقدیری کرده باشند از کسی که نیم‌قرن از زندگی‌ خود را برای آنها و اقلیمشان صرف کرده است. تقدیر از کسی که به‌ قول خودش «در بدویت تاریخ» دانشگاه بلوچستان را بنیان گذاشته است. محسن گودرزی آخرین سخنران است؛ جامعه‌شناسی که سال‌هاست آثار زندمقدم را پیگیری می‌کند؛ «آفاق جزیره قشم»، «شهر نو» و «حکایت بلوچ». می‌گوید: «وجهی که در کار زندمقدم برای من جالب است، صفت مردم‌مداربودن است. در پژوهش‌هایی که انجام می‌شود، ما بیشتر نهادها و واحدهای جمعی را مرکز توجه قرار می‌دهیم. ایشان از آدم‌ها شروع می‌کند و تاریخ فردی را به تاریخ جمعی پیوند می‌زند. این کاری که در آثار دکتر زندمقدم می‌بینیم، شکل کمال‌یافته آن در حکایت بلوچ است و ما از طریق زندگی‌های فردی، تاریخ بلوچستان را می‌فهمیم». ایشان به موضوعات تحقیق خود عشق، انسان‌دوستی و شیفتگی عمیقی دارند و تعبیر متواضعانه خود را به کار می‌برند و خود را قلم‌زن می‌دانند؛ درحالی‌که از نظر من ایشان نقاش هستند. به ‌عبارتی این وجه دوم آن مردم‌مداری است که بر آن تأکید دارم. زندمقدم به مردم صدا می‌دهد؛ چنان‌که ما صدای قربانیان «قلعه» را در کتاب «شهرنو» می‌بینیم». ساعت نزدیک 12 ظهر است. احمد مسجدجامعی نیز خودش را به مراسم رسانده است. از مجموعه هفت‌جلدی «حکایت بلوچ» را که انتشارات دنیای اقتصاد منتشر کرده، رونمایی می‌کنند و به زندمقدم لوح تقدیر می‌دهند. مسجدجامعی گفت: «خوشحالم که از ایشان تقدیر می‌شود؛ اما ناراحتم که این‌قدر دیر». میکروفون را به محمود زندمقدم می‌دهند که توان ایستادن ندارد. روی صندلی دو، سه بیتی می‌خواند: «ای که دستت می‌رسد کاری بکن/ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار، اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند/ رستم و رویینه‌تن اسفندیار، تا بدانند این خداوندان ملک/ کز بسی خلق است دنیا یادگار»؛ نوبت سعدی بود؛ نوبت قصیده‌ای از موعظه‌هایش.

ایمان پاک‌نهاد: گوش چپش درد یکنواختی دارد. درد گاه بی‌هوا بالا می‌رود و به سردرد می‌زند. می‌گوید یادگار سال‌هایی است که پشت فرمان جیپ می‌نشسته و خاک از صحراها و بیابان‌های بلوچستان بلند می‌شده و توی گوشش خانه می‌کرده است. دست‌هایش همیشه سرخ و سرد است؛ ترک‌خورده از سرمای شب‌های جاده. ساعت 10 صبح 14 آبان دو نفر همین دست‌های سرد را گرفته بودند تا محمود زندمقدم را در 80سالگی به کتابخانه ملی ببرند. قرار بود از «حکایت بلوچ» هفت‌جلدی‌اش رونمایی شود و به ‌پاس 50‌ سال عمری که برای توسعه بلوچستان گذاشته، از او تقدیر کنند. ‌
محمود زندمقدم آن روز هم به سیاق هر روز، پنج صبح بیدار شده و تا 5:45 شعر از بر خوانده بود؛ نوبت قصیده‌ای از سعدی بود. بعد از اینکه در پاک‌سازی‌های انقلابی او را از مدیرکلی برنامه‌وبودجه سیستان‌وبلوچستان و ریاست مرکز پژوهش‌های خلیج‌فارس و دریای عمان کنار گذاشتند، 40 سال است همین کار را می‌کند؛ راهی برای کنارآمدن با تنهایی. در 40 سال گذشته، دومین روزی بود که محمود زندمقدم نه در بلوچستان بود و نه در همنشینی با رودخانه و کوهستان درکه. بار نخست، دو سال پیش بود که علی دهباشی توانست رضایت او را بگیرد تا در صبح پنجشنبه‌ای با حاضران در کتاب‌فروشی آینده گفت‌وگو کند؛ اما آن روز در اندیشگاه کتابخانه ملی محسن گودرزی جامعه‌شناس، فؤاد نظیری شاعر و نهال نفیسی انسان‌شناس آمده بودند تا از «حکایت بلوچ» بگویند و از محمود زندمقدم که در دهه 40 دکترای برنامه‌ریزی منطقه‌ای‌اش را از انگلیس گرفت.
محمود زندمقدم را کسی جز اهل اندیشه و کتاب نمی‌شناسد. در سال‌های نخست دهه 70، «کلک» دهباشی پرونده‌ای درباره‌ «حکایت بلوچ» و محمود زندمقدم منتشر کرد. در آن صفحات، شاهرخ مسکوب، احمد اشرف و خیلی‌های دیگر درباره این کتاب نوشتند که تازه جلد اول و دوم آن منتشر شده بود. فؤاد نظیری هم نخستین‌بار با خواندن یادداشت مسکوب با این اثر آشنا شد و در مراسم بزرگداشت به همین موضوع اشاره کرد؛ شاعر و مترجمی که ترجمه‌هایش از شکسپیر و لورکا را پیش‌تر خوانده‌ایم؛ «در سال‌های 70 نقدی خواندم از زنده‌یاد شاهرخ مسکوب -دریغا که همه زنده‌یاد شدند- بر کتابی با عنوان «حکایت بلوچ» که در آن زمان فقط دو جلدش به همت و سرمایه نویسنده‌اش منتشر شده بود. نقدی دقیق و تحلیلی و درعین‌حال ستایشگرانه با همان نثر درخشان و بی‌مانند مسکوب، نشان می‌داد آن کتاب کاری خُرد نیست که چنان خواجه بر آن مهر تأیید زده بود».
نظیری حین سخنرانی به محمود زندمقدم نگاه می‌کرد که با پتویی روی زانوها، در ردیف نخست نشسته بود؛ با ابروهایی اخم‌کرده، به نشان خستگی سال‌های رفته؛ «حکایت بلوچ را به تألیف دکتر محمود زندمقدم گرفتم که نخستین‌بار بود نامش را می‌شنیدم و از او چیزی می‌خواندم. کتاب حیرت‌انگیز بود. حاصل پژوهشی عمیقا کارشناسانه که گام‌‌به‌‌گام و سنگ‌‌به‌سنگ پهنه بلوچستان را پیموده بود و به‌گونه‌ای موشکافانه از دیدگاه جامعه و مردم‌شناسی گرفته تا تاریخ و موقعیت جغرافیایی و ویژگی‌های طبیعی-اقلیمی را به قلم و نثر درخشان و جذاب نگاشته است. خواننده کتاب هر زمان و با هر وسیله‌ای که نویسنده پژوهشگر منطقه را زیر پا می‌گذارد، کنارش نشسته و سفر می‌کند. هم‌پایش می‌رود، می‌آید، می‌خورد، می‌آشامد، شیفته می‌شود، رنج می‌برد و بلوچ و بلوچستان را از ذره‌بین نگاه نویسنده می‌شناسد و می‌پیماید». نظیری حرف‌هایش را با شعری که در مدح زندمقدم و «حکایت بلوچ» سروده بود تمام کرد. پیش از آنکه نهال نفیسی برای سخنرانی بیاید، خبر رسید معاونت فرهنگی وزارت ارشاد، 150 دوره از «حکایت بلوچ» و صندوق حمایت از نویسندگان و هنرمندان 50 نسخه از این کتاب را خریداری خواهند کرد. خبر خوبی بود؛ 70 درصد از تیراژ کتاب در دم فروخته شد. نهال نفیسی، استاد دانشگاه و انسان‌شناس، دیگر سخنران مراسم بود که در سالن 70، 80نفری حرف می‌زد: «من از طریق نقد مسکوب توجهم به این اثر جلب شد. در‌به‌در دنبال کتاب گشتم و وقتی توانستم پیدایش کنم، مبهوتش شدم و بسیار لذت بردم. حکایت بلوچ توصیف فرد است. خواندن این متن زمان می‌برد تا خواننده بتواند با آن انس بگیرد، ولی وقتی این ارتباط برقرار شد، لذتی بی‌حساب از مطالعه آن خواهد برد».
نفیسی که معتقد بود منابع برای دانشجویان انسان‌شناسی در ایران اندک است، ادامه داد: «به‌عنوان کسی که متولد دهه 50 است و یک دهه از ایران دور بوده و حالا بازگشته تا در ایران انسان‌شناسی تدریس کند، دست خودم را از نمونه‌های موفق خالی می‌بینم؛ اما کاری که حکایت بلوچ انجام می‌دهد، همان کاری است که مردم‌نگاران انجام می‌دهند و نمونه آن زیاد نیست؛ چراکه مردم‌نگاری چیزی فراتر از تکنیک‌های جمع‌آوری داده است؛ مردم‌نگاری نوعی توصیف فربه است؛ یعنی گذاشتن توصیف دقیق از زندگی در بستری که زندگی را قابل فهم و خوانش می‌کند».
سالن پر شده بود. بلوچان هم از بلوچستان آمده‌ بودند تا تقدیری کرده باشند از کسی که نیم‌قرن از زندگی‌ خود را برای آنها و اقلیمشان صرف کرده است. تقدیر از کسی که به‌ قول خودش «در بدویت تاریخ» دانشگاه بلوچستان را بنیان گذاشته است. محسن گودرزی آخرین سخنران است؛ جامعه‌شناسی که سال‌هاست آثار زندمقدم را پیگیری می‌کند؛ «آفاق جزیره قشم»، «شهر نو» و «حکایت بلوچ». می‌گوید: «وجهی که در کار زندمقدم برای من جالب است، صفت مردم‌مداربودن است. در پژوهش‌هایی که انجام می‌شود، ما بیشتر نهادها و واحدهای جمعی را مرکز توجه قرار می‌دهیم. ایشان از آدم‌ها شروع می‌کند و تاریخ فردی را به تاریخ جمعی پیوند می‌زند. این کاری که در آثار دکتر زندمقدم می‌بینیم، شکل کمال‌یافته آن در حکایت بلوچ است و ما از طریق زندگی‌های فردی، تاریخ بلوچستان را می‌فهمیم». ایشان به موضوعات تحقیق خود عشق، انسان‌دوستی و شیفتگی عمیقی دارند و تعبیر متواضعانه خود را به کار می‌برند و خود را قلم‌زن می‌دانند؛ درحالی‌که از نظر من ایشان نقاش هستند. به ‌عبارتی این وجه دوم آن مردم‌مداری است که بر آن تأکید دارم. زندمقدم به مردم صدا می‌دهد؛ چنان‌که ما صدای قربانیان «قلعه» را در کتاب «شهرنو» می‌بینیم». ساعت نزدیک 12 ظهر است. احمد مسجدجامعی نیز خودش را به مراسم رسانده است. از مجموعه هفت‌جلدی «حکایت بلوچ» را که انتشارات دنیای اقتصاد منتشر کرده، رونمایی می‌کنند و به زندمقدم لوح تقدیر می‌دهند. مسجدجامعی گفت: «خوشحالم که از ایشان تقدیر می‌شود؛ اما ناراحتم که این‌قدر دیر». میکروفون را به محمود زندمقدم می‌دهند که توان ایستادن ندارد. روی صندلی دو، سه بیتی می‌خواند: «ای که دستت می‌رسد کاری بکن/ پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار، اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند/ رستم و رویینه‌تن اسفندیار، تا بدانند این خداوندان ملک/ کز بسی خلق است دنیا یادگار»؛ نوبت سعدی بود؛ نوبت قصیده‌ای از موعظه‌هایش.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها