|

تشریح جنایت، کار رسانه نیست

فریدون صدیقی

25 سال پیش سردبیر هفته‌نامه‌ای به نام «حوادث» بودم که بسیار هم موفق بود. آن هفته‌نامه اگر به حوادث خشنی می‌پرداخت، سعی می‌کرد وارد جزئیات نشود. حتی در بیان نام آدم‌ها رعایت می‌کرد که به نام‌های قدسی اهانت نشود یا در مواردی دقت می‌کردیم از شهرها نام برده نشود. در کنار رویدادها نظر کارشناسان می‌آمد و پدیده از منظر اجتماعی، اخلاقی، تربیتی و دینی آسیب‌شناسی می‌شد. سعی می‌کردیم در کنار حوادث تلخ به حوادث شیرین هم بپردازیم و روی آنها تأکید کنیم؛ گاهی تیتر اول ما شاگردان اول کنکور بودند، به‌عنوان حادثه‌ای شیرین یا بازگرداندن پول گمشده به صاحبش یا بازگشت یک معتاد به مواد مخدر به زندگی. بااین‌حال گفته شد چون هفته‌نامه به خشونت می‌پردازد، باید توقیف شود؛ اما اکنون متأسفانه گاهی روزنامه‌ها را از فرط خشونت نمی‌توان خواند. خواندن صفحه حوادث روزنامه‌ها حال انسان را منقلب می‌کند.
در فضای کنونی، رسانه‌های مکتوب تابع یک رشته هنجارها، قواعد، ضوابط و آیین‌نامه‌ها هستند که قانون مطبوعات نام دارد. این رسانه‌ها مجاز نیستند خبری را منتشر یا تکثیر کنند که موجب اختلال روانی یا پریشان‌خاطری یا درهم‌ریزی مخاطب شود؛ آنچه در قانون با تعبیر تشویش افکار عمومی از آن یاد شده است. البته رسانه‌های مکتوب تا حدودی سعی می‌کنند پایبندی خود را به این قاعده و قانون که بخشی از آن مرئی است و بخشی نامرئی، حفظ کنند. مشکل از آنجا شروع می‌شود که در فضای مجازی این امکان هست که هر چیزی که دوست می‌داریم، منتشر کنیم، فارغ از آنکه آنچه منتشر شده ممکن است عده‌ای را متأثر، متأسف و حتی متشنج کند. فضای مجازی به خود اجازه می‌دهد اخلاق و بهداشت روانی مخاطب را دست‌کاری کند و سلامت روان او را به مخاطره بیندازد. بی‌تردید این‌همه دلایل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی دارد و مهم‌ترین دلیل این است که وقتی با جامعه‌ای کمابیش ناامن روبه‌رو هستیم و امنیت فردی ما در گذرگاه‌های عمومی به خطر می‌افتد، خشونت جزء قاعده زندگی ما می‌شود. اینکه چرا خشونت شکل گرفته است و ما پرخاشجو و ستیزه‌گر شده‌ایم و از اخلاق و احترام دیرین فاصله گرفته‌ایم، سؤالی است که جامعه‌شناسان باید پاسخ آن را بدهند؛ اما به‌عنوان روزنامه‌نگار می‌توانم دلایل آشکار و روشن و بارزی را برشمرم، مانند فقر یا نادیده‌گرفتن حقوق فردی و گاه جمعی از سوی مراکز و نهادهایی که از آنها انتظار می‌رود به رعایت قانون پایبند باشند یا اینکه خشونت و قانون‌شکنی برای جمعی مجاز شمرده می‌شود. در نتیجه خود‌به‌خود روحیه و شخصیت خشنی در مخاطب، به‌ویژه جوانان شکل می‌گیرد و نهادینه یا عادی می‌شود. وقتی مراسم اعدام یک محکوم در ملأ‌عام برگزار می‌شود و کودک و نوجوان و جوان و پیر صبح زود خود را به مراسم می‌رسانند و تماشاگر می‌شوند و حتی بساط چای و قلیان در آن مکان برپا می‌شود و تماشای مردن چنین در دسترس می‌شود، بخشی از این خشونت وارد زیست رسانه‌های مجازی می‌شود که عموما در دست جوانان و گاه نوجوانان است. گاهی آثار و بازتاب همین خشونت را در ورزشگاه‌ها نیز می‌بینیم. نقش تلویزیون در نهادینه‌کردن خشونت و تندخویی و بدرفتاری و ستیز و جدل هم بسیار مشهود است. گاه به بهانه وجود کشتار در مکانی یا گاهی در خبرها به دلایلی که ممکن است سمت‌و‌سوی جناحی داشته باشد، جزئیات یک رویداد خونین و خشن تشریح می‌شود. این عادی‌سازی ناخواسته گاه حتی وارد رسانه‌های مکتوب می‌شود و صحنه‌های دردناک و دلخراش اتفاقات بین‌المللی به صفحات اول روزنامه‌ها هم وارد می‌شود و با توجه به دست باز فضای مجازی، به پدیده‌ای عادی تبدیل می‌شود. با نمایش عمومی این مسائل در واقع با روحیه و روان مخاطب می‌جنگیم و روان او را مکدر و متأثر می‌کنیم و به‌این‌ترتیب آستانه تحمل ما پایین می‌آید و خشونت و نزاع روزبه‌روز بیشتر می‌شود. متأسفانه در فضایی بیمارگونه همه ما مریض می‌شویم و به همین علت است که اغلب به جوانان متقاضی ادامه تحصیل در رشته روزنامه‌نگاری توصیه می‌کنم که روان‌شناسی بخوانند، چون در جایی که همه مریضیم یا داریم مریض می‌شویم، بازار کار بیشتری دارد!
باید بدانیم رسانه سه وظیفه دارد: سرگرمی، اطلاع‌رسانی و دانش‌افزایی. متأسفانه سرگرمی از دست رفته و جایی ندارد و حداقلی شده است. سرگرمی در کل تلویزیون به برنامه‌هایی مانند «خندوانه»، «دورهمی» یک سریال یا فوتبال خلاصه می‌شود. اطلاع‌رسانی بیشتر به تکثیر اخبار خشونت محدود شده و دانش‌افزایی نیز در ادامه بستر اطلاع‌رسانی به تحلیل همین رویدادهای خشونت‌بار منحصر شده است که به‌عنوان دانش به خورد مخاطب داده می‌شود.
به یاد داشته باشیم که رسانه‌ها مجاز نیستند روان مخاطب را تخریب یا ملتهب و آزرده کنند. در حوادث‌نویسی، وجه غالب باید هشداردادن و ایمن‌سازی باشد. باید کمک کنیم که مخاطب بیدار و هوشیار باشد که در تله بزهکار و تبهکار نیفتد، اما تشریح جنایت در شرایطی که جامعه هزارویک درد بی‌درمان دارد، کار رسانه‌های ما نیست.

25 سال پیش سردبیر هفته‌نامه‌ای به نام «حوادث» بودم که بسیار هم موفق بود. آن هفته‌نامه اگر به حوادث خشنی می‌پرداخت، سعی می‌کرد وارد جزئیات نشود. حتی در بیان نام آدم‌ها رعایت می‌کرد که به نام‌های قدسی اهانت نشود یا در مواردی دقت می‌کردیم از شهرها نام برده نشود. در کنار رویدادها نظر کارشناسان می‌آمد و پدیده از منظر اجتماعی، اخلاقی، تربیتی و دینی آسیب‌شناسی می‌شد. سعی می‌کردیم در کنار حوادث تلخ به حوادث شیرین هم بپردازیم و روی آنها تأکید کنیم؛ گاهی تیتر اول ما شاگردان اول کنکور بودند، به‌عنوان حادثه‌ای شیرین یا بازگرداندن پول گمشده به صاحبش یا بازگشت یک معتاد به مواد مخدر به زندگی. بااین‌حال گفته شد چون هفته‌نامه به خشونت می‌پردازد، باید توقیف شود؛ اما اکنون متأسفانه گاهی روزنامه‌ها را از فرط خشونت نمی‌توان خواند. خواندن صفحه حوادث روزنامه‌ها حال انسان را منقلب می‌کند.
در فضای کنونی، رسانه‌های مکتوب تابع یک رشته هنجارها، قواعد، ضوابط و آیین‌نامه‌ها هستند که قانون مطبوعات نام دارد. این رسانه‌ها مجاز نیستند خبری را منتشر یا تکثیر کنند که موجب اختلال روانی یا پریشان‌خاطری یا درهم‌ریزی مخاطب شود؛ آنچه در قانون با تعبیر تشویش افکار عمومی از آن یاد شده است. البته رسانه‌های مکتوب تا حدودی سعی می‌کنند پایبندی خود را به این قاعده و قانون که بخشی از آن مرئی است و بخشی نامرئی، حفظ کنند. مشکل از آنجا شروع می‌شود که در فضای مجازی این امکان هست که هر چیزی که دوست می‌داریم، منتشر کنیم، فارغ از آنکه آنچه منتشر شده ممکن است عده‌ای را متأثر، متأسف و حتی متشنج کند. فضای مجازی به خود اجازه می‌دهد اخلاق و بهداشت روانی مخاطب را دست‌کاری کند و سلامت روان او را به مخاطره بیندازد. بی‌تردید این‌همه دلایل روان‌شناختی و جامعه‌شناختی دارد و مهم‌ترین دلیل این است که وقتی با جامعه‌ای کمابیش ناامن روبه‌رو هستیم و امنیت فردی ما در گذرگاه‌های عمومی به خطر می‌افتد، خشونت جزء قاعده زندگی ما می‌شود. اینکه چرا خشونت شکل گرفته است و ما پرخاشجو و ستیزه‌گر شده‌ایم و از اخلاق و احترام دیرین فاصله گرفته‌ایم، سؤالی است که جامعه‌شناسان باید پاسخ آن را بدهند؛ اما به‌عنوان روزنامه‌نگار می‌توانم دلایل آشکار و روشن و بارزی را برشمرم، مانند فقر یا نادیده‌گرفتن حقوق فردی و گاه جمعی از سوی مراکز و نهادهایی که از آنها انتظار می‌رود به رعایت قانون پایبند باشند یا اینکه خشونت و قانون‌شکنی برای جمعی مجاز شمرده می‌شود. در نتیجه خود‌به‌خود روحیه و شخصیت خشنی در مخاطب، به‌ویژه جوانان شکل می‌گیرد و نهادینه یا عادی می‌شود. وقتی مراسم اعدام یک محکوم در ملأ‌عام برگزار می‌شود و کودک و نوجوان و جوان و پیر صبح زود خود را به مراسم می‌رسانند و تماشاگر می‌شوند و حتی بساط چای و قلیان در آن مکان برپا می‌شود و تماشای مردن چنین در دسترس می‌شود، بخشی از این خشونت وارد زیست رسانه‌های مجازی می‌شود که عموما در دست جوانان و گاه نوجوانان است. گاهی آثار و بازتاب همین خشونت را در ورزشگاه‌ها نیز می‌بینیم. نقش تلویزیون در نهادینه‌کردن خشونت و تندخویی و بدرفتاری و ستیز و جدل هم بسیار مشهود است. گاه به بهانه وجود کشتار در مکانی یا گاهی در خبرها به دلایلی که ممکن است سمت‌و‌سوی جناحی داشته باشد، جزئیات یک رویداد خونین و خشن تشریح می‌شود. این عادی‌سازی ناخواسته گاه حتی وارد رسانه‌های مکتوب می‌شود و صحنه‌های دردناک و دلخراش اتفاقات بین‌المللی به صفحات اول روزنامه‌ها هم وارد می‌شود و با توجه به دست باز فضای مجازی، به پدیده‌ای عادی تبدیل می‌شود. با نمایش عمومی این مسائل در واقع با روحیه و روان مخاطب می‌جنگیم و روان او را مکدر و متأثر می‌کنیم و به‌این‌ترتیب آستانه تحمل ما پایین می‌آید و خشونت و نزاع روزبه‌روز بیشتر می‌شود. متأسفانه در فضایی بیمارگونه همه ما مریض می‌شویم و به همین علت است که اغلب به جوانان متقاضی ادامه تحصیل در رشته روزنامه‌نگاری توصیه می‌کنم که روان‌شناسی بخوانند، چون در جایی که همه مریضیم یا داریم مریض می‌شویم، بازار کار بیشتری دارد!
باید بدانیم رسانه سه وظیفه دارد: سرگرمی، اطلاع‌رسانی و دانش‌افزایی. متأسفانه سرگرمی از دست رفته و جایی ندارد و حداقلی شده است. سرگرمی در کل تلویزیون به برنامه‌هایی مانند «خندوانه»، «دورهمی» یک سریال یا فوتبال خلاصه می‌شود. اطلاع‌رسانی بیشتر به تکثیر اخبار خشونت محدود شده و دانش‌افزایی نیز در ادامه بستر اطلاع‌رسانی به تحلیل همین رویدادهای خشونت‌بار منحصر شده است که به‌عنوان دانش به خورد مخاطب داده می‌شود.
به یاد داشته باشیم که رسانه‌ها مجاز نیستند روان مخاطب را تخریب یا ملتهب و آزرده کنند. در حوادث‌نویسی، وجه غالب باید هشداردادن و ایمن‌سازی باشد. باید کمک کنیم که مخاطب بیدار و هوشیار باشد که در تله بزهکار و تبهکار نیفتد، اما تشریح جنایت در شرایطی که جامعه هزارویک درد بی‌درمان دارد، کار رسانه‌های ما نیست.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها