|

فراتر از دوگانه فعال اجتماعی و نظریه‌پرداز ذهنی

سارا شریعتی، ایران‌آنلاین: امروزه دانشجویان دغدغه‌مند به دو دسته تقسیم شده‌اند: یک دسته به کتاب‌خواندن و کار نظری مشغول‌اند؛ اما با جامعه ارتباط چندانی ندارند. گروه دیگر دانشجویانی هستند که اولویت‌شان «کنشگری اجتماعی» است و درباره مسائل اجتماعی دغدغه‌مندی بیشتری دارند؛ اما چندان دل در گرو کارهای نظری ندارند.
به این اعتبار می‌توان گفت ما در‌حال‌حاضر با دوگانه «فعال اجتماعی» و «نظریه‌پرداز ذهنی» روبه‌روییم. این دوگانه می‌تواند برای فضای دانشگاه ما آسیب جدی داشته باشد و آن را ناکارآمد کند؛ بنابراین نیاز امروز ما تلفیق این دو گروه در دانشگاه‌ها است؛ چراکه هم «امید‌های جامعه‌شناسی» ما و هم «امیدهای اجتماعی» به تغییر جامعه معطوف‌اند.
بیست یا سی سال پیش، برای ما «فعال مدنی» اصطلاحی ناآشنا بود. هنوز هم فعالان مدنی در فضای روشنفکری ما اقلیت‌اند. در سه، چهار دهه گذشته جریانی که «نظم اجتماعی» را نقد می‌کرد، با دو چهره «مبارز سیاسی» و «روشنفکر متعهد» شناخته می‌شد. «مبارز سیاسی» کسی بود که قدرت سیاسی را هدف قرار می‌داد و با آن گفت‌وگو می‌کرد و به تعبیری، تغییر و تحولش در جامعه در گرو اصلاح قدرت سیاسی تعریف می‌شد؛ اما «روشنفکر متعهد» کسی بود که میدان فعالیت و تلاش‌هایش الزاما معطوف به قدرت سیاسی نبود؛ هرچند به وجهی غیرمستقیم به قدرت سیاسی می‌رسید؛ اما مشی‌شان «آگاهی‌بخشی» بود و با کتاب، سخنرانی و کلاس درس سر‌و‌کار داشتند؛ بنابراین مخاطبان‌شان قشر فرهیخته‌ جامعه بودند.
بعد از انقلاب ما با تیپ جدیدی آشنا شدیم که نه مبارز سیاسی بود و نه الزاما روشنفکر متعهد، هرچند هم‌پوشانی‌ها و شباهت‌هایی با این دو تیپ نیز داشت. سیاسی نبود؛ چون دغدغه‌اش فقط قدرت سیاسی نبود و روشنفکر متعهد نبود؛ چون فقط قشر فرهیخته و تحصیلکرده را خطاب قرار نمی‌داد؛ بلکه مخاطبش متن جامعه و مردمان عادی بود. این تیپ جدید با عمق جامعه و لایه‌های پایین ارتباط برقرار می‌کرد و به نسبتی که به جامعه نزدیک می‌شد، از آن تأثیر می‌گرفت و به میزانی که به جامعه توجه می‌کرد، از تیپ مبارز سیاسی و روشنفکر متعهد فاصله می‌گرفت. عمل‌گراتر بود؛ اما درعین‌حال به پشتوانه‌ نظری باور داشت. این تیپ جدید خواسته یا ناخواسته در نقد آن دو تیپ گذشته شکل گرفت. منتقد مبارزان سیاسی بود؛ چرا‌که معتقد بود مبارزه‌ سیاسی به‌شدت هزینه‌بر است، در نتیجه از آن فاصله می‌گرفت. از طرف دیگر منتقد فعالیت‌های روشنفکری بود؛ چون این فعالیت‌ها روز‌به‌روز نخبه‌گرایانه‌تر می‌شد؛ تا‌آنجا‌که بعد از مدتی روشنفکران عرصه‌ عمومی، قدرت و توان صحبت با متن جامعه را از دست دادند.
در نتیجه این تیپ جدید می‌خواست بر همه‌ ضعف‌هایی که نقد اجتماعی قبل داشت، غلبه و الگوی نویی ارائه کند. جذابیت این گروه هم در همین بود که مخاطبش نه دیگر تحصیلکرده‌ها بودند و نه قدرت سیاسی جامعه؛ اما نقطه ضعفش هم دقیقا در همین امر بود؛ زیرا ادبیات مربوط به جامعه دیر به ایران وارد شد، جامعه‌ای که اشکال رایجی مثل «سندیکا»، «حزب» و «انجمن‌ها» را کم داشت. متأسفانه این اشکال، هنوز هم در جامعه ما آن‌چنان که باید، وجود ندارد؛ بنابراین ظهور این تیپ اجتماعی یک غنیمت است.
این تیپ جدید دو راه پیش‌رو دارد: یکی اینکه خود را به صورت یک مفهوم کاملا جدید و مدرن ارائه کند و بخواهد از صفر آغاز کند و با گذشته و سنت‌های جامعه خود گسست داشته باشند و در واقع در دوگانه «سنت - مدرنیته» قرار گیرد. راه دیگر این است که از تقابل مستقیم با سنت‌ها بپرهیزد و الگوی برخی کشورهای اسلامی مانند مصر، تونس و جنبش‌های اجتماعی را پیگیری کند که در آن کشورها شکل گرفت.
جامعه سنتی هم سازوکارهای خاص خودش را دارد که از خلال این سازوکار امکان آگاهی‌بخشی، حرکت تدریجی و مداوم به سوی مدرنیته و تغییرات اجتماعی فراهم می‌شود. وقتی این نقطه‌چین‌هایی که ما را از گذشته‌مان جدا می‌کند، به هم پیوند بزنیم و از مکانیسم‌های موجود در جامعه و مخزن فرهنگ و نظام جامعه استفاده کنیم، می‌توانیم امید به اصلاح و تغییر اجتماعی داشته باشیم. این جنبش از صفر شروع نمی‌شود؛ بلکه جنبشی است که با توجه به پیشینه و با تسویه و پالایش الگوهای سنتی پا به عرصه اجتماع می‌گذارد و خود را بازسازی می‌کند.
کنشگری اجتماعی ما امروز در گفت‌وگو، در نسبت، در جمع و در تکمیل خودش با ظرفیت‌های سنتی جامعه است که می‌تواند پایدار باشد و تغییری در جامعه ایجاد کند.

سارا شریعتی، ایران‌آنلاین: امروزه دانشجویان دغدغه‌مند به دو دسته تقسیم شده‌اند: یک دسته به کتاب‌خواندن و کار نظری مشغول‌اند؛ اما با جامعه ارتباط چندانی ندارند. گروه دیگر دانشجویانی هستند که اولویت‌شان «کنشگری اجتماعی» است و درباره مسائل اجتماعی دغدغه‌مندی بیشتری دارند؛ اما چندان دل در گرو کارهای نظری ندارند.
به این اعتبار می‌توان گفت ما در‌حال‌حاضر با دوگانه «فعال اجتماعی» و «نظریه‌پرداز ذهنی» روبه‌روییم. این دوگانه می‌تواند برای فضای دانشگاه ما آسیب جدی داشته باشد و آن را ناکارآمد کند؛ بنابراین نیاز امروز ما تلفیق این دو گروه در دانشگاه‌ها است؛ چراکه هم «امید‌های جامعه‌شناسی» ما و هم «امیدهای اجتماعی» به تغییر جامعه معطوف‌اند.
بیست یا سی سال پیش، برای ما «فعال مدنی» اصطلاحی ناآشنا بود. هنوز هم فعالان مدنی در فضای روشنفکری ما اقلیت‌اند. در سه، چهار دهه گذشته جریانی که «نظم اجتماعی» را نقد می‌کرد، با دو چهره «مبارز سیاسی» و «روشنفکر متعهد» شناخته می‌شد. «مبارز سیاسی» کسی بود که قدرت سیاسی را هدف قرار می‌داد و با آن گفت‌وگو می‌کرد و به تعبیری، تغییر و تحولش در جامعه در گرو اصلاح قدرت سیاسی تعریف می‌شد؛ اما «روشنفکر متعهد» کسی بود که میدان فعالیت و تلاش‌هایش الزاما معطوف به قدرت سیاسی نبود؛ هرچند به وجهی غیرمستقیم به قدرت سیاسی می‌رسید؛ اما مشی‌شان «آگاهی‌بخشی» بود و با کتاب، سخنرانی و کلاس درس سر‌و‌کار داشتند؛ بنابراین مخاطبان‌شان قشر فرهیخته‌ جامعه بودند.
بعد از انقلاب ما با تیپ جدیدی آشنا شدیم که نه مبارز سیاسی بود و نه الزاما روشنفکر متعهد، هرچند هم‌پوشانی‌ها و شباهت‌هایی با این دو تیپ نیز داشت. سیاسی نبود؛ چون دغدغه‌اش فقط قدرت سیاسی نبود و روشنفکر متعهد نبود؛ چون فقط قشر فرهیخته و تحصیلکرده را خطاب قرار نمی‌داد؛ بلکه مخاطبش متن جامعه و مردمان عادی بود. این تیپ جدید با عمق جامعه و لایه‌های پایین ارتباط برقرار می‌کرد و به نسبتی که به جامعه نزدیک می‌شد، از آن تأثیر می‌گرفت و به میزانی که به جامعه توجه می‌کرد، از تیپ مبارز سیاسی و روشنفکر متعهد فاصله می‌گرفت. عمل‌گراتر بود؛ اما درعین‌حال به پشتوانه‌ نظری باور داشت. این تیپ جدید خواسته یا ناخواسته در نقد آن دو تیپ گذشته شکل گرفت. منتقد مبارزان سیاسی بود؛ چرا‌که معتقد بود مبارزه‌ سیاسی به‌شدت هزینه‌بر است، در نتیجه از آن فاصله می‌گرفت. از طرف دیگر منتقد فعالیت‌های روشنفکری بود؛ چون این فعالیت‌ها روز‌به‌روز نخبه‌گرایانه‌تر می‌شد؛ تا‌آنجا‌که بعد از مدتی روشنفکران عرصه‌ عمومی، قدرت و توان صحبت با متن جامعه را از دست دادند.
در نتیجه این تیپ جدید می‌خواست بر همه‌ ضعف‌هایی که نقد اجتماعی قبل داشت، غلبه و الگوی نویی ارائه کند. جذابیت این گروه هم در همین بود که مخاطبش نه دیگر تحصیلکرده‌ها بودند و نه قدرت سیاسی جامعه؛ اما نقطه ضعفش هم دقیقا در همین امر بود؛ زیرا ادبیات مربوط به جامعه دیر به ایران وارد شد، جامعه‌ای که اشکال رایجی مثل «سندیکا»، «حزب» و «انجمن‌ها» را کم داشت. متأسفانه این اشکال، هنوز هم در جامعه ما آن‌چنان که باید، وجود ندارد؛ بنابراین ظهور این تیپ اجتماعی یک غنیمت است.
این تیپ جدید دو راه پیش‌رو دارد: یکی اینکه خود را به صورت یک مفهوم کاملا جدید و مدرن ارائه کند و بخواهد از صفر آغاز کند و با گذشته و سنت‌های جامعه خود گسست داشته باشند و در واقع در دوگانه «سنت - مدرنیته» قرار گیرد. راه دیگر این است که از تقابل مستقیم با سنت‌ها بپرهیزد و الگوی برخی کشورهای اسلامی مانند مصر، تونس و جنبش‌های اجتماعی را پیگیری کند که در آن کشورها شکل گرفت.
جامعه سنتی هم سازوکارهای خاص خودش را دارد که از خلال این سازوکار امکان آگاهی‌بخشی، حرکت تدریجی و مداوم به سوی مدرنیته و تغییرات اجتماعی فراهم می‌شود. وقتی این نقطه‌چین‌هایی که ما را از گذشته‌مان جدا می‌کند، به هم پیوند بزنیم و از مکانیسم‌های موجود در جامعه و مخزن فرهنگ و نظام جامعه استفاده کنیم، می‌توانیم امید به اصلاح و تغییر اجتماعی داشته باشیم. این جنبش از صفر شروع نمی‌شود؛ بلکه جنبشی است که با توجه به پیشینه و با تسویه و پالایش الگوهای سنتی پا به عرصه اجتماع می‌گذارد و خود را بازسازی می‌کند.
کنشگری اجتماعی ما امروز در گفت‌وگو، در نسبت، در جمع و در تکمیل خودش با ظرفیت‌های سنتی جامعه است که می‌تواند پایدار باشد و تغییری در جامعه ایجاد کند.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها