رشد بیعدالتی در رابطه با اوجگیری پوپولیسم
عبدالرحمن نجلرحیم- مغزپژوه
بسیاری از جامعهشناسان یکی از علل مهم زمینهای در اوجگیری پوپولیسم به صورت ناسیونالیسم افراطی در جوامع امروز بهویژه در کشورهای غربی را رشد بیعدالتی پنهان در نظام حاکم سرمایهداری امروز میدانند. آمار نشان میدهد که در توسعهیافتهترین کشور سرمایهداری جهان، یعنی آمریکا، نابرابری و بیعدالتی اقتصادی در 30 سال گذشته بهسرعت رو به رشد بوده است، بهطوریکه ۱۰ درصد جمعیت آمریکا ۹ برابر ۹۰ درصد مردم درآمد دارند. یک درصد افراد در رأس هرم ثروتمندان، ۴۰ برابر ۹۰ درصد افراد کمدرآمد، پول میسازند و یکدهم درصد در بالاترین سطح، ۱۹۸ برابر ۹۰ درصد مردم آمریکا ثروت دارند. نمونه این شکاف طبقاتی عظیم را نهفقط در کشورهای پیشرفته صنعتی، بلکه در کشورهای عقبمانده امروز نیز میتوان شاهد بود.
در یک پروژه مغزپژوهی بزرگ در سه دانشگاه آمریکا (بخشی از پروژه بزرگ کانکتوم) که ترامپ بودجه دولتی آن را قطع کرده است، نشان داده شده مغز کودکان هفت تا ۹سالهای که در زیر خط فقر زندگی میکنند، بهویژه در بخش وسیع پیشپیشانی که در تنظیم هیجان، احساس، توان اجرائی و رفتار نقش مهمی بازی میکند، دچار تأخیر رشد میشود. از طرف دیگر، میدانیم که در آمریکا حداقل ۱۵ میلیون نفر در زیر خط فقر زندگی میکنند. تأخیر رشدی در بخش مهم پیشپیشانی مغز در کودکانی که در فقر زندگی میکنند اگر پابرجا بماند، بدیهی است در سنین جوانی و بلوغ و شاید پس از آن موجب رفتار هیجانی و اجتماعی نامناسبی در مقابله با واقعیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شود و افراد را با باورهای غلط و گاه هذیانآلود وارد مبارزات اجتماعی کند که سادهترین آنها جریانات پوپولیستی ناسیونالیستی افراطی است که هماکنون ساختار سیاسی بسیاری از کشورها را با بحران جدی روبهرو کرده است.
در پژوهشی که به طور مشترک در سه کشور بریتانیا (دانشگاه کنت)، لهستان (ورشو) و آمریکا (مریلند) انجام شده است، نشان میدهد مردمی که در آمریکا به ترامپ رأی دادهاند و در بریتانیا به برگزیت و در لهستان زیر پرچم حزب عدالت قانون قرار دارند، دچار رفتار هیجانی و احساسی دفاعی مخرب و خودشیفتگی مشترک ملی میشوند. در این راستا، به جنبش پوپولیستی میپیوندند تا با عوامل تهدیدکننده سعادتمندی خود یعنی غیرخودیهای مهاجر و پناهنده، مقابله کنند و از این راه به غرور ملی خود عظمت ببخشند. در این میان، مغز هیجانی و عاطفی نابالغ، بهسادگی آنها را به باوری غلط و سطحی میرساند که مهاجران و پناهندگان، عامل اصلی ناکامیهایشان هستند. درحالیکه ریشه اصلی ناکامیهای این اجتماعات، بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی افزاینده در جامعه سرمایهداری امروز است. به عبارتی دیگر، بیماری مزمن اجتماعی بیعدالتی گسترده و رشدیابنده که مغز هیجانی، عاطفی و اجتماعی تعداد بسیاری از مردم محروم را نارس نگه میدارد، در واقع، به باورهای انحرافی، عقبمانده و گاه قرون وسطایی آنها دامن میزند و راه رشد پوپولیسم را هموار میکند.
توماس پکیتی، اقتصاددان فرانسوی، در پژوهش خود در سه کشور آمریکا، انگلیس و فرانسه به این نتیجه رسیده است که اکثریتی از جامعه امروز که از بیعدالتی اقتصادی رنج میبرند و احساس میکنند از دامنه توجه احزاب سیاسی حاکم خارج شدهاند، ناجی برآورنده خواستههای خود را در خارج از احزاب اغلب دوگانه حاکم جستوجو میکنند. این بهترین شرایط برای رشد پوپولیسم است. برای مثال، در آمریکا ترامپ که خود را ناجی بازگرداندن عظمت و غرور ملی آمریکایی معرفی میکند، از ابتدا سعی داشته تا فاصله خود را با نخبگان سیاسی حزبی به رخ بکشد و خود را غریبهای ثروتمند از دنیای موفق تجاری و رها از زدوبندهای سیاسی حزبی نشان دهد. او همیشه به این طریق حاشیه امنی برای خود ایجاد کرده تا بتواند شعارهای پوپولیستی خود را جذاب، تازه، متفاوت و نجاتبخش عرضه کند. او برای هدف قراردادن قشر وسیعی از مردم محروم زخمخورده از نابرابری اقتصادی، ابتدا آنها را از (آدمهای بد) میترساند تا اینچنین به دستگاه هیجانی، عاطفی و اجتماعی مغزشان راه پیدا کند. او به مردم میگوید: مهاجران و پناهندگان، افراد بدی هستند، چون آمدهاند با خودشان بیماری، باورهای بد، اعتیاد و بدبختی
بیاورند، پس باید جلوی آنها را گرفت و ملت آمریکا (افراد خوب) را از شرشان حفظ کرد. شرکتهای اقتصادی جهانی غیرآمریکایی غیرخودی هستند که میخواهند کارگرهای آمریکایی را بیکار کنند، پس باید با آنها همچون غیرخودی برخورد و مجادله کرد تا به نفع خودیها (کارگرهای آمریکایی) تمام شود. کارزار مبارزه با آلودگی، گرمایش زمین و افزایش گازهای گلخانهای، افسانهای بیش نیست و از طرف غیرخودیهای بد مطرح شده است، چون میخواهند صنایع بومی آمریکا از طرف خودیهای خوب در زمینههای کشاورزی و استخراج نفت و زعالسنگ را نابود کنند. ترامپ پوپولیست با این طریق میخواهد بگوید که من ناجی شما هستم و نمیگذارم این دشمنان بد، شما را که آمریکایی خودی و خوب هستید از زندگی ساقط کنند و این من هستم که آمریکا را دوباره با شما مردمان خوب میهن پهناور به عظمت میرسانم. بدیهی است که نقش و سیاست اصلی و پنهان پوپولیستهای تروتمندی مانند ترامپ و دیگران در سرتاسر دنیا، حفظ و گسترش بیعدالتی بیشتر برای اکثر طبقات زحمتکش جامعه است. این فشارهای پوپولیستی اجازه نمیدهد تا مغزهای آزرده از فشار اقتصادی اکثریت بتوانند خود را از مرحله هیجانات و عواطف اولیه در سطح
نازل تصمیمگیریهای سریع براساس باورهای اولیه به سطح مکانیسمهای پیچیده و آگاهانهتر در بخش پیشپیشانی مغز برسانند. گرچه بنا بر یافتههای علمی مغزپژوهی جدید، مبارزه با باورهای شکلگرفته اولیه از طریق مدارهای مغزی در کسانی که مغزشان از کودکی با بیعدالتی اقتصادی رشد کرده است، کاری آسان نخواهد بود. ولی مسلما آگاهییافتن از عمق فاجعه میتواند مقدمه پیداشدن راهکارهایی برای نجات
آینده بشریت باشد.
بسیاری از جامعهشناسان یکی از علل مهم زمینهای در اوجگیری پوپولیسم به صورت ناسیونالیسم افراطی در جوامع امروز بهویژه در کشورهای غربی را رشد بیعدالتی پنهان در نظام حاکم سرمایهداری امروز میدانند. آمار نشان میدهد که در توسعهیافتهترین کشور سرمایهداری جهان، یعنی آمریکا، نابرابری و بیعدالتی اقتصادی در 30 سال گذشته بهسرعت رو به رشد بوده است، بهطوریکه ۱۰ درصد جمعیت آمریکا ۹ برابر ۹۰ درصد مردم درآمد دارند. یک درصد افراد در رأس هرم ثروتمندان، ۴۰ برابر ۹۰ درصد افراد کمدرآمد، پول میسازند و یکدهم درصد در بالاترین سطح، ۱۹۸ برابر ۹۰ درصد مردم آمریکا ثروت دارند. نمونه این شکاف طبقاتی عظیم را نهفقط در کشورهای پیشرفته صنعتی، بلکه در کشورهای عقبمانده امروز نیز میتوان شاهد بود.
در یک پروژه مغزپژوهی بزرگ در سه دانشگاه آمریکا (بخشی از پروژه بزرگ کانکتوم) که ترامپ بودجه دولتی آن را قطع کرده است، نشان داده شده مغز کودکان هفت تا ۹سالهای که در زیر خط فقر زندگی میکنند، بهویژه در بخش وسیع پیشپیشانی که در تنظیم هیجان، احساس، توان اجرائی و رفتار نقش مهمی بازی میکند، دچار تأخیر رشد میشود. از طرف دیگر، میدانیم که در آمریکا حداقل ۱۵ میلیون نفر در زیر خط فقر زندگی میکنند. تأخیر رشدی در بخش مهم پیشپیشانی مغز در کودکانی که در فقر زندگی میکنند اگر پابرجا بماند، بدیهی است در سنین جوانی و بلوغ و شاید پس از آن موجب رفتار هیجانی و اجتماعی نامناسبی در مقابله با واقعیات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی شود و افراد را با باورهای غلط و گاه هذیانآلود وارد مبارزات اجتماعی کند که سادهترین آنها جریانات پوپولیستی ناسیونالیستی افراطی است که هماکنون ساختار سیاسی بسیاری از کشورها را با بحران جدی روبهرو کرده است.
در پژوهشی که به طور مشترک در سه کشور بریتانیا (دانشگاه کنت)، لهستان (ورشو) و آمریکا (مریلند) انجام شده است، نشان میدهد مردمی که در آمریکا به ترامپ رأی دادهاند و در بریتانیا به برگزیت و در لهستان زیر پرچم حزب عدالت قانون قرار دارند، دچار رفتار هیجانی و احساسی دفاعی مخرب و خودشیفتگی مشترک ملی میشوند. در این راستا، به جنبش پوپولیستی میپیوندند تا با عوامل تهدیدکننده سعادتمندی خود یعنی غیرخودیهای مهاجر و پناهنده، مقابله کنند و از این راه به غرور ملی خود عظمت ببخشند. در این میان، مغز هیجانی و عاطفی نابالغ، بهسادگی آنها را به باوری غلط و سطحی میرساند که مهاجران و پناهندگان، عامل اصلی ناکامیهایشان هستند. درحالیکه ریشه اصلی ناکامیهای این اجتماعات، بیعدالتی اقتصادی و اجتماعی افزاینده در جامعه سرمایهداری امروز است. به عبارتی دیگر، بیماری مزمن اجتماعی بیعدالتی گسترده و رشدیابنده که مغز هیجانی، عاطفی و اجتماعی تعداد بسیاری از مردم محروم را نارس نگه میدارد، در واقع، به باورهای انحرافی، عقبمانده و گاه قرون وسطایی آنها دامن میزند و راه رشد پوپولیسم را هموار میکند.
توماس پکیتی، اقتصاددان فرانسوی، در پژوهش خود در سه کشور آمریکا، انگلیس و فرانسه به این نتیجه رسیده است که اکثریتی از جامعه امروز که از بیعدالتی اقتصادی رنج میبرند و احساس میکنند از دامنه توجه احزاب سیاسی حاکم خارج شدهاند، ناجی برآورنده خواستههای خود را در خارج از احزاب اغلب دوگانه حاکم جستوجو میکنند. این بهترین شرایط برای رشد پوپولیسم است. برای مثال، در آمریکا ترامپ که خود را ناجی بازگرداندن عظمت و غرور ملی آمریکایی معرفی میکند، از ابتدا سعی داشته تا فاصله خود را با نخبگان سیاسی حزبی به رخ بکشد و خود را غریبهای ثروتمند از دنیای موفق تجاری و رها از زدوبندهای سیاسی حزبی نشان دهد. او همیشه به این طریق حاشیه امنی برای خود ایجاد کرده تا بتواند شعارهای پوپولیستی خود را جذاب، تازه، متفاوت و نجاتبخش عرضه کند. او برای هدف قراردادن قشر وسیعی از مردم محروم زخمخورده از نابرابری اقتصادی، ابتدا آنها را از (آدمهای بد) میترساند تا اینچنین به دستگاه هیجانی، عاطفی و اجتماعی مغزشان راه پیدا کند. او به مردم میگوید: مهاجران و پناهندگان، افراد بدی هستند، چون آمدهاند با خودشان بیماری، باورهای بد، اعتیاد و بدبختی
بیاورند، پس باید جلوی آنها را گرفت و ملت آمریکا (افراد خوب) را از شرشان حفظ کرد. شرکتهای اقتصادی جهانی غیرآمریکایی غیرخودی هستند که میخواهند کارگرهای آمریکایی را بیکار کنند، پس باید با آنها همچون غیرخودی برخورد و مجادله کرد تا به نفع خودیها (کارگرهای آمریکایی) تمام شود. کارزار مبارزه با آلودگی، گرمایش زمین و افزایش گازهای گلخانهای، افسانهای بیش نیست و از طرف غیرخودیهای بد مطرح شده است، چون میخواهند صنایع بومی آمریکا از طرف خودیهای خوب در زمینههای کشاورزی و استخراج نفت و زعالسنگ را نابود کنند. ترامپ پوپولیست با این طریق میخواهد بگوید که من ناجی شما هستم و نمیگذارم این دشمنان بد، شما را که آمریکایی خودی و خوب هستید از زندگی ساقط کنند و این من هستم که آمریکا را دوباره با شما مردمان خوب میهن پهناور به عظمت میرسانم. بدیهی است که نقش و سیاست اصلی و پنهان پوپولیستهای تروتمندی مانند ترامپ و دیگران در سرتاسر دنیا، حفظ و گسترش بیعدالتی بیشتر برای اکثر طبقات زحمتکش جامعه است. این فشارهای پوپولیستی اجازه نمیدهد تا مغزهای آزرده از فشار اقتصادی اکثریت بتوانند خود را از مرحله هیجانات و عواطف اولیه در سطح
نازل تصمیمگیریهای سریع براساس باورهای اولیه به سطح مکانیسمهای پیچیده و آگاهانهتر در بخش پیشپیشانی مغز برسانند. گرچه بنا بر یافتههای علمی مغزپژوهی جدید، مبارزه با باورهای شکلگرفته اولیه از طریق مدارهای مغزی در کسانی که مغزشان از کودکی با بیعدالتی اقتصادی رشد کرده است، کاری آسان نخواهد بود. ولی مسلما آگاهییافتن از عمق فاجعه میتواند مقدمه پیداشدن راهکارهایی برای نجات
آینده بشریت باشد.