سه نمایشنامه از یوجین اونیل
در حوالی ترس و جنون
ماني سپهري: «تشنگی و دو نمایشنامه دیگر» مجموعه سه نمایشنامه است از یوجین اونیل، نمایشنامهنویس مطرح آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1936، که با ترجمه یدالله آقاعباسی در نشر بیدگل منتشر شده است. «تشنگی»، «بیپروایی» و «سقط جنین» سه نمایشنامهای است که در این کتاب آمده. قرارگرفتن آدمها در موقعیتهایی نامعمول و عیانکردن روی هولناک واقعیت وضعیتی است که در هر سه نمایشنامه اونیل در این کتاب به خوبی به چشم میآید. «تشنگی» با وضعیتی جنونآمیز و کابوسوار و ترسناک آغاز میشود؛ وضعیتی که شخصیتهای نمایشنامه را به آستانه جنون کشانده است. صحنهپردازی اونیل در آغاز این نمایشنامه
به خوبی نشانگر این موقعیت کابوسوار و هراسناک است. سه نفر در قایقی بر دریا شناورند. سه نفر که معلوم است کشتیشان غرق شده و از فاجعهای جان بهدر بردهاند و اکنون ترسخورده و جنونزده و خسته بر قایق نشستهاند. صحنه اینگونه وصف میشود: «یکی از قایقهای ساده کشتی بخار که بهآرامی در امواج طولانی دریای زلال منطقه حاره بالا و پایین میشود. آسمان بالای سر کاملا صاف است، همچون رنگ آبیِ پولادینی که در سایه سیاه خط افق محو میشود...» و کمی بعد: «هُرم وهمانگیز و تنورهکشِ امواج گرما از عرشه سفیدرنگ قایق برمیخیزد. اینجا و آنجا بر سطح آرام دریا، باله کوسهها را میتوان دید که بهآرامی از دل دایرههای ملایم، سطح دریا را میشکافند». و در پایان توصیف صحنه میبینیم که در چشم هرسه سرنشین این قایق سرگردان بر دریای پهناور «برقی از جنونی میدرخشد که کمکم پیدا شده است». این جنون را که کمکم پیدا میشود، به شکلهایی دیگر در دو نمایشنامه دیگر کتاب نیز میتوان دید. جنونی که در آغاز چندان پیدا نیست هرچند حالوهوا از همان آغاز، حالوهوایی غیرطبیعی است که نشان از موقعیتی ناپایدار دارد و این موقعیت به تدریج و درحالیکه چهبسا
خواننده انتظارش را ندارد به فاجعه و اعمالی جنونآمیز ختم میشود و تصور آغازین شخصیتها را از فرجام راهی که در پیش گرفتهاند باطل میکند. در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی کتاب درباره حالوهوای این سه نمایشنامه آمده است: «در هر سه این نمایشنامهها اشخاص در موقعیتی نسبتا بیهوده گیر میافتند. اینجا محل روبهرو شدن با واقعیتی است که با شدت و خشونت هرچه تمامتر پرده پندار را در پیش چشم آنها میدرد. آنچه قبلا به چشم آنها دلفریب و زیبا میآمد اکنون بهیکباره از ارزش میافتد. در تشنگی آفتابِ سوزان حقیقت چشم را خیره میکند و در دو نمایشنامه دیگر افراد بر اثر خطای خود ناگاه و بیحفاظ در برابر تندبادی میایستند که آنها را به ورطه نابودی میکشاند. حقیقت گاه چندان بیرحم چهره میگشاید که تصور آن نیز دشوار است». چنانکه گفته شد بیش از هرکجا در فضای کابوسواری که در توضیح صحنه نمایشنامه «تشنگی» ترسیم شده میتوان حالوهوای تلخ و دهشتبار و جنونآمیز این هرسه نمایشنامه را دریافت و این را که اونیل چگونه با مهارت روی هراسناک و مهیب و خشن واقعیت را آشکار میکند. همچنین در یکی از دیالوگهای همین نمایشنامه میتوان به فضای حاکم بر سه
نمایشنامه اونیل در این کتاب و موقعیت آدمهای سرگردان این نمایشنامهها راه برد؛ آنجا که یکی از سرنشینان قایق که در متن او را با عنوان مرد نجیبزاده میشناسیم، میگوید: «دیروز، یا نمیدونم کِی، میدیدم... روزا رو گم کردهم. اما امروز همهچی قرمزه. خود دریا هم به نظر شده خون خالی. (لبهای برآماسیده و ترکخوردهاش را میلیسد. بعد با قهقههای جیغمانند از سر جنون میخندد). شاید خونِ همه اونایی که اون شب غرق شدن داره میآد رو آب». یا آنجا که همین مرد میگوید: «من تو زندگی خیلی امیدا داشتهم. همیشه امید باطل داشتهم. ما از مسیر کشتیای بخار دور افتادیم. من چیزی از دریانوردی نمیدونم، با این حال شنیدم که روی عرشه میگفتن داریم از راهی میریم که کسی از اون نمیره. چرا این کارو کردیم، نمیدونم. به گمونم ناخدا میخواست میونبُر بزنه. فقط خودش میدونست چی تو سرشه، که احتمالا هم هیچوقت نمیگه». امپراتور جونز، خداوندگار براون و عزا برازنده الکتراست از دیگر نمایشنامههای یوجین اونیل هستند که پیش از این سه نمایشنامه، با ترجمه یدالله آقاعباسی در ایران منتشر شدهاند. از دیگر آثار اونیل که به فارسی ترجمه شده میتوان به سیر
روز در شب به ترجمه محمود کیانوش، گوریل پشمالو، نخستین آدم و مرد یخین میآید، هر سه به ترجمه بهزاد قادری، آنا کریستی به ترجمه بهمن فرزانه، فواره و لازاروس خندید، هر دو به ترجمه بیتا دارابی و هانیه مهرمطلق و داینامو به ترجمه بیتا دارابی اشاره کرد.
ماني سپهري: «تشنگی و دو نمایشنامه دیگر» مجموعه سه نمایشنامه است از یوجین اونیل، نمایشنامهنویس مطرح آمریکایی و برنده جایزه نوبل ادبیات در سال 1936، که با ترجمه یدالله آقاعباسی در نشر بیدگل منتشر شده است. «تشنگی»، «بیپروایی» و «سقط جنین» سه نمایشنامهای است که در این کتاب آمده. قرارگرفتن آدمها در موقعیتهایی نامعمول و عیانکردن روی هولناک واقعیت وضعیتی است که در هر سه نمایشنامه اونیل در این کتاب به خوبی به چشم میآید. «تشنگی» با وضعیتی جنونآمیز و کابوسوار و ترسناک آغاز میشود؛ وضعیتی که شخصیتهای نمایشنامه را به آستانه جنون کشانده است. صحنهپردازی اونیل در آغاز این نمایشنامه
به خوبی نشانگر این موقعیت کابوسوار و هراسناک است. سه نفر در قایقی بر دریا شناورند. سه نفر که معلوم است کشتیشان غرق شده و از فاجعهای جان بهدر بردهاند و اکنون ترسخورده و جنونزده و خسته بر قایق نشستهاند. صحنه اینگونه وصف میشود: «یکی از قایقهای ساده کشتی بخار که بهآرامی در امواج طولانی دریای زلال منطقه حاره بالا و پایین میشود. آسمان بالای سر کاملا صاف است، همچون رنگ آبیِ پولادینی که در سایه سیاه خط افق محو میشود...» و کمی بعد: «هُرم وهمانگیز و تنورهکشِ امواج گرما از عرشه سفیدرنگ قایق برمیخیزد. اینجا و آنجا بر سطح آرام دریا، باله کوسهها را میتوان دید که بهآرامی از دل دایرههای ملایم، سطح دریا را میشکافند». و در پایان توصیف صحنه میبینیم که در چشم هرسه سرنشین این قایق سرگردان بر دریای پهناور «برقی از جنونی میدرخشد که کمکم پیدا شده است». این جنون را که کمکم پیدا میشود، به شکلهایی دیگر در دو نمایشنامه دیگر کتاب نیز میتوان دید. جنونی که در آغاز چندان پیدا نیست هرچند حالوهوا از همان آغاز، حالوهوایی غیرطبیعی است که نشان از موقعیتی ناپایدار دارد و این موقعیت به تدریج و درحالیکه چهبسا
خواننده انتظارش را ندارد به فاجعه و اعمالی جنونآمیز ختم میشود و تصور آغازین شخصیتها را از فرجام راهی که در پیش گرفتهاند باطل میکند. در توضیح پشت جلد ترجمه فارسی کتاب درباره حالوهوای این سه نمایشنامه آمده است: «در هر سه این نمایشنامهها اشخاص در موقعیتی نسبتا بیهوده گیر میافتند. اینجا محل روبهرو شدن با واقعیتی است که با شدت و خشونت هرچه تمامتر پرده پندار را در پیش چشم آنها میدرد. آنچه قبلا به چشم آنها دلفریب و زیبا میآمد اکنون بهیکباره از ارزش میافتد. در تشنگی آفتابِ سوزان حقیقت چشم را خیره میکند و در دو نمایشنامه دیگر افراد بر اثر خطای خود ناگاه و بیحفاظ در برابر تندبادی میایستند که آنها را به ورطه نابودی میکشاند. حقیقت گاه چندان بیرحم چهره میگشاید که تصور آن نیز دشوار است». چنانکه گفته شد بیش از هرکجا در فضای کابوسواری که در توضیح صحنه نمایشنامه «تشنگی» ترسیم شده میتوان حالوهوای تلخ و دهشتبار و جنونآمیز این هرسه نمایشنامه را دریافت و این را که اونیل چگونه با مهارت روی هراسناک و مهیب و خشن واقعیت را آشکار میکند. همچنین در یکی از دیالوگهای همین نمایشنامه میتوان به فضای حاکم بر سه
نمایشنامه اونیل در این کتاب و موقعیت آدمهای سرگردان این نمایشنامهها راه برد؛ آنجا که یکی از سرنشینان قایق که در متن او را با عنوان مرد نجیبزاده میشناسیم، میگوید: «دیروز، یا نمیدونم کِی، میدیدم... روزا رو گم کردهم. اما امروز همهچی قرمزه. خود دریا هم به نظر شده خون خالی. (لبهای برآماسیده و ترکخوردهاش را میلیسد. بعد با قهقههای جیغمانند از سر جنون میخندد). شاید خونِ همه اونایی که اون شب غرق شدن داره میآد رو آب». یا آنجا که همین مرد میگوید: «من تو زندگی خیلی امیدا داشتهم. همیشه امید باطل داشتهم. ما از مسیر کشتیای بخار دور افتادیم. من چیزی از دریانوردی نمیدونم، با این حال شنیدم که روی عرشه میگفتن داریم از راهی میریم که کسی از اون نمیره. چرا این کارو کردیم، نمیدونم. به گمونم ناخدا میخواست میونبُر بزنه. فقط خودش میدونست چی تو سرشه، که احتمالا هم هیچوقت نمیگه». امپراتور جونز، خداوندگار براون و عزا برازنده الکتراست از دیگر نمایشنامههای یوجین اونیل هستند که پیش از این سه نمایشنامه، با ترجمه یدالله آقاعباسی در ایران منتشر شدهاند. از دیگر آثار اونیل که به فارسی ترجمه شده میتوان به سیر
روز در شب به ترجمه محمود کیانوش، گوریل پشمالو، نخستین آدم و مرد یخین میآید، هر سه به ترجمه بهزاد قادری، آنا کریستی به ترجمه بهمن فرزانه، فواره و لازاروس خندید، هر دو به ترجمه بیتا دارابی و هانیه مهرمطلق و داینامو به ترجمه بیتا دارابی اشاره کرد.