|

گفت‌وگو با یوآخیم هاینتسل، ‌هنرمند-پژوهشگر اتریشی

سیگار به مثابه شیء استعماری

فرانک آرتا

نمایشگاه «از سلطان تا کابوی... چگونه مرد مارلبورو دنیا را فتح کرد» از 14 دی تا 12 بهمن‌ماه در گالری فرمانفرما برگزار شد. این نمایشگاه حاصل نگاه هنرمندان یوآخیم هاینتسل بود. این هنرمند اهل شهر گراتس کشور اتریش، ‌پژوهشگر و تحلیلگر مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. «سیگار» المان اصلی این نمایشگاه بود و ازهمین‌رو جعبه سیگارهای کشور یوگسلاوی سابق به‌عنوان کشوری مابین غرب و شرق و همچنین صنعت سیگار در اروپای مرکزی از نمونه پژوهش‌های برجسته او به شمار می‌آیند. این نمایشگاه پژوهشی و هنری حاصل 30 سال پژوهش در زمینه تاریخ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلف است. از روی اطلاعات تصویری و نوشتاری پاکت‌های سیگارها و تبلیغات آنها، تاریخ اجتماعی و سیاسی این کشورها بررسی شده‌اند. او در پژوهش‌هایش متأثر از متفکرانی مانند میشل فوکو، ادوارد سعید و نوربرت الیاس است. همچنین او یکی از شناخته‌شده‌ترین مجموعه‌داران اتریش است که مجموعه سیگارهایش شامل 50 هزار جعبه سیگار قدیمی، جدید و متفاوت از بسیاری از کشورهای دنیاست. او خودش هرگز سیگار نکشیده‌ و در 35 سالی که مشغول جمع‌آوری سیگار است، همیشه بیرون جعبه برایش مهم بوده نه محتویاتش؛ یعنی نوشتار و تصاویر روی جعبه سیگار از مضامین مهم مورد بحث این هنرمند- پژوهشگر است. به قول او، اتفاقات سیاسی در هر کشور روی جعبه‌های سیگار آن کشور دیده می‌شود. «کیورتر» این نمایشگاه خانم دکتر مریم محمدی، ‌از استادان دانشگاه و همسر آقای هاینستل بود.

وقتی نمایشگاه را دیدم متوجه شدم شما فقط یک مجموعه‌دار نیستید، بلکه فرهنگ‌های مختلف ملت‌ها را تجزیه‌وتحلیل کرده‌اید. یک طبقه از این نمایشگاه به ایران اختصاص دارد و یک طبقه مربوط به کشورهای دیگر است. تا به حال شخصا ندیده‌ام که شیئی مانند «سیگار» به مثابه یک «ابژه» مورد تحلیل قرار بگیرد. درواقع هنر را با مسائل اجتماعی و سیاسی به هم تنیده‌اید. دلیل این نگاه شما چیست؟
برای من این نمایشگاه یا کاری که انجام می‌‌دهم مفهومی بیشتر از مجموعه‌داری دارد، چون اغلب یک مجموعه‌دار چیزی را که جمع می‌کند برای خودش و در خانه‌اش نگهداری می‌کند. برای اغلب مجموعه‌داران جمع‌کردن هر شی‌ء، یک «پدیده» است. آنها را جمع‌آوری می‌کنند و برای آنها تنها تعداد، شکل و کیفیت آن پدیده مهم است، ولی برای من آن «شیء» یا در مورد مجموعه من، «سیگار»، تنها یک شیء کلکسیونری نیست! این جعبه یا همان «ابژه» به من اطلاعات تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از اتفاقاتی از کشوری را که به آن تعلق دارد می‌دهد. درواقع این شیء، دوران استعمار آن کشور، دوران جنگ، شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی‌ای را که در کشورش اتفاق افتاده به من بازگو می‌کند. این شیء به‌جای اینکه تنها در ویترین خانه من جا خوش کند، بیشتر به من اطلاعات می‌دهد! جعبه‌های سیگار به من اطلاعات تاریخی- سیاسی از محل زندگی و تولیدشان می‌دهند؛ مثلا سیگارهای اولیه «اورینت» که در مصر تولید شده‌اند، نشان می‌دهند که کلیشه‌ها و تعاریف مفهوم «اورینت» چطور به زندگی روزمره مردم برای تبلیغات و بازاریابی سیگارها وارد شدند و چه استفاده‌هایی از این مفهوم «اورینت» برای بازاریابی شده است. این سیگارها نشان می‌دهند نگاه کشورهای اروپایی و آمریکا به کشورهای به‌اصطلاح «اورینت» چگونه بوده است.
چرا «سیگار» برای شما مهم است؟
من مجموعه‌دار سیگار هستم. جذابیت سیگار برایم به‌عنوان محصولی است که خیلی از اتفاقات و تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را نشان می‌دهد. شاید در سایر اشیا تا این حد اتفاقات سیاسی و اجتماعی دیده نشود. مورد بعدی برای من تبلیغات سیگار بود که برایم جالب است؛ مثلا وقتی یک کشور تولید انبوه دارد، تبلیغات بی‌اندازه آن راه‌‌حلی است برای فروش این تولیدات و اینکه به هر ریسمان تبلیغاتی‌ای چنگ می‌زند. من این تبلیغات را محصول شرایط سیاسی و اجتماعی می‌دانم؛ مثلا روی شیئی مانند صندلی، چیزی ننوشته و هویت ندارد، اما سیگار یک محصول تولیدی است که نام و هویت دارد. کالایی مشابه که در شرایط فعلی می‌‌توان با مورد سیگار مقایسه کرد، «موبایل» است. موبایل، هم هویت و هم مارک‌ها و طراحی‌های مختلف دارد. هر برند سیگار هم دارای یک کاراکتر است. هر برند سیگار مثل کارت ویزیت است برای کسی که آن را می‌کشد و در دست دارد؛ مثلا سیگار «مارلبورو» قابل مقایسه با «آیفون» برای صاحبش است. در ایران سیگار مارلبورو بسیار گران‌تر از سیگار‌های دیگر است؛ در‌حالی‌که به قیمت خیلی کمی در کشورهای آسیایی دیگری تولید می‌شود؛ اما برای مصرف‌کننده به دلیل مارلبورو‌ بودنش و سمبل مدرنیته‌بودنش تقاضای بالایی در بازار سیگار ایران دارد. نباید فراموش کنیم که دخانیات همیشه یکی از مهم‌ترین اِلمان‌های اقتصادی در دنیا بوده. حتی ایران در زمان عثمانی به آنجا تنباکو صادر می‌کرده است. سیگار، نشانه مدرنیته و تمدن است. به‌همین‌دلیل در مسیر مدرنیته، دخانیات از« قلیان» به «سیگار» رسیده و البته الان دوباره در بسیاری از کشورها به قلیان برگشته‌اند که خب بحث دیگری در حوزه جامعه‌شناسی است.
خب چگونه به این تحلیل رسیدید؟
قبل از اینکه شرکت‌هایی مثل «مایکروسافت» و «اپل» که غول‌های اقتصادی هستند، دنیا را استعمار کنند، شرکت‌های سیگار این کار را کردند. با توجه به دعواهای تنباکو که برای کنترل بازار دخانیات در بعضی از کشورهای دنیا اتفاق افتاده، مانند قیام تنباکو در ایران، جنگ تنباکو در بریتانیا و آلمان، برایم جالب بوده که عکس‌العمل مردم، فروشندگان و تولیدکنندگان تنباکوی آن کشور در برابر چیزی که وارد کشورشان شده، چه بوده است. مردم در همه این مثال‌ها با یک قدرت خارجی که وارد کشورشان شده و می‌خواسته بازار دخانیات کشورشان را بگیرد، مقابله کرده‌اند. در این نمایشگاه «قیام تنباکو» را که در ایران رخ داده، با اتفاقاتی از این قبیل که در سایر دنیا رخ داده، مقایسه کرده‌ام. بحث دخانیات مسئله بسیار بزرگ اقتصادی است و مختص ایران نبوده؛ حتی در بریتانیا دعوای تنباکو به جنگ تنباکو مشهور است. تمام مبارزاتی که در کشورهای نام‌برده‌شده بوده، براساس ایدئولوژی و تفکرات وطن‌پرستانه بوده. مثلا در آلمان شعاری است که می‌گفتند که «اگر کسی سیگار انگلیسی را بکشد، محصول دشمن را استفاده کرده». تفاوت ایران با کشورهایی مثل انگلیس و آلمان این است که در قیام تنباکو وطن‌پرستی و مذهب در کنار یکدیگر به مقاومت مردم انجامیده است.
تحلیلتان از سیگارهایی که اسامی‌شان از مفاهیم اسلامی گرفته شده که در بخش سیگار‌های «اورینت» این نمایشگاه قرار دادید، چیست؟
سیگارهای «اورینت» که اسامی شخصیت‌های مهم در صدر اسلام و محل‌های اسلامی را داشتند، مثل مناره، اسلام، رمضان. اینها زمانی به‌عنوان کالا تولید می‌شده‌اند که اسلامی به شکل کنونی در اروپا وجود نداشته. دلیل موفقیت این برندها این بوده که اِلمان «اگزوتیک» بوده و شخص مصرف‌کننده به خودش اجازه می‌دهد درباره چیزی که نمی‌شناسد، خیال‌پردازی کند. سیگارهای طبقه پایین گویای این است که در زمانی که اسلام به ‌اندازه الان در قاره آمریکا و اروپا آشکار و شناخته‌شده نبوده، ایده و نگاه کشورهای اروپایی و آمریکا به اسلام چگونه بوده است. نقشی که اسلام در سال‌های اولیه قرن بیستم در این دو قاره داشته، کم‌رنگ بوده؛ چون به ‌اندازه الان شناخته‌شده نبوده و برای آنها امری اگزوتیک بوده؛ چراکه هر آنچه برای مردم شناخته نشده و واقعی نباشد، می‌تواند برای آنها اگزوتیک باشد. به‌همین‌دلیل در هر تبلیغی برای اگزوتیک‌کردن محصول‌شان از مفاهیم اسلامی استفاده می‌کردند. اورینت برای جهان غرب سفری تخیلی بوده، تا به امروز هم البته این فانتزی‌سازی از مفهوم «اورینت» وجود دارد. یکی از مثال‌ها که همچنان در اتریش دیده می‌شود، تبلیغات برای سفر به ایران است. کسی نمی‌گوید سفر به ایران؛ بلکه از «پرشیا» که نام قدیمی ایران است، استفاده می‌کنند؛ یعنی به اسمی که به اگزوتیک‌بودنش اشاره دارد. جملاتی که استفاده می‌کنند، باعث تخیل مخاطب می‌شود؛ مثلا اینکه به کشور هزار‌و‌یک شب برویم. به کشور راز و رمزها و کویر برویم. در واقع یک تصویر ثابت را که در ذهن‌شان جا افتاده، دنبال می‌کنند و البته انسان‌ها همیشه شیفته چیزی می‌شوند که برای‌شان متفاوت است. درواقع درباره سیگارهای «اورینت» هم همین‌طور بوده است.
به نظرم چیدمان این نمایشگاه هوشمندانه بود؛ اما اثر «تقاطع بهمن با مارلبورو» بسیار تفکربرانگیز است. چگونه به این اثر رسیدید؟
ایده اولیه «بهمن» با «مارلبورو» برای من این بود که بسیاری از افراد اروپا تصور می‌کنند بین دو دایره ایران و کشورهای مسلمان یا همان مفهوم «اورینت» سابق و کشورهای اروپا هیچ پل فرهنگی مشترکی نیست و ما از هم مجزا هستیم. با توجه به همه اتفاق‌های سیاسی که الان می‌‌افتد، دنیا در حال تقسیم به دو قسمت مختلف است. تقسیم‌بندی سیاسی و فرهنگی در دنیا تغییر کرده. طراحی این دو سیگار تقریبا شبیه هم است. وقتی این اینستالیشن را از فاصله‌ای نگاه می‌کنید، نمی‌توانید تشخیص بدهید کدام بهمن است و کدام مارلبورو. مفهوم بهمن با مارلبورو، تقابل بین غرب و شرق است؛ تقابلی بین دو دنیا که اروپا آن را تعریف می‌کند. همان‌طور که گوته در دیوان غربی - شرقی در سال 1819 گفته است، شرق و غرب از همدیگر جدا نمی‌توانند زیست. بر‌اساس‌این در واقع این اینستالیشن اشتراکات را در کنار هم و جدا از مرزهای فرهنگی - سیاسی نشان می‌دهد. همیشه سؤال این است که از چه و با چه دیدی می‌بینی و کجا را شرق و کجا را غرب می‌بینی و این دیدی است که باید عوض شود؛ چه در عرصه اجتماعی، چه در عرصه‌های فرهنگی-سیاسی. این اتفاق در زندگی شخصی خود من هم اتفاق افتاده است. من سال‌هاست که با همسر ایرانی‌ام زندگی می‌کنم. الان نمی‌توانم بگویم من با ایشان تفاوت فرهنگی زیادی دارم. او حتی در مقایسه، از جای مدرن‌تر و شهر بزرگ تهران آمده. تفاوت فرهنگی وجود دارد؛ اما تفاوتی را که سیاست‌های فرهنگی بین دو دنیای ساختگی غرب و شرق در‌حال‌حاضر ایجاد کرده، شخصا در زندگی‌ام احساس نمی‌کنم. تفاوت فرهنگی موجود به‌هیچ‌عنوان غالب نیست و اشتراکات‌مان بیشتر از تفاوت‌های‌مان است. من الان یلدا و نوروز را همانند او جشن می‌گیرم.

نمایشگاه «از سلطان تا کابوی... چگونه مرد مارلبورو دنیا را فتح کرد» از 14 دی تا 12 بهمن‌ماه در گالری فرمانفرما برگزار شد. این نمایشگاه حاصل نگاه هنرمندان یوآخیم هاینتسل بود. این هنرمند اهل شهر گراتس کشور اتریش، ‌پژوهشگر و تحلیلگر مسائل فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است. «سیگار» المان اصلی این نمایشگاه بود و ازهمین‌رو جعبه سیگارهای کشور یوگسلاوی سابق به‌عنوان کشوری مابین غرب و شرق و همچنین صنعت سیگار در اروپای مرکزی از نمونه پژوهش‌های برجسته او به شمار می‌آیند. این نمایشگاه پژوهشی و هنری حاصل 30 سال پژوهش در زمینه تاریخ فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشورهای مختلف است. از روی اطلاعات تصویری و نوشتاری پاکت‌های سیگارها و تبلیغات آنها، تاریخ اجتماعی و سیاسی این کشورها بررسی شده‌اند. او در پژوهش‌هایش متأثر از متفکرانی مانند میشل فوکو، ادوارد سعید و نوربرت الیاس است. همچنین او یکی از شناخته‌شده‌ترین مجموعه‌داران اتریش است که مجموعه سیگارهایش شامل 50 هزار جعبه سیگار قدیمی، جدید و متفاوت از بسیاری از کشورهای دنیاست. او خودش هرگز سیگار نکشیده‌ و در 35 سالی که مشغول جمع‌آوری سیگار است، همیشه بیرون جعبه برایش مهم بوده نه محتویاتش؛ یعنی نوشتار و تصاویر روی جعبه سیگار از مضامین مهم مورد بحث این هنرمند- پژوهشگر است. به قول او، اتفاقات سیاسی در هر کشور روی جعبه‌های سیگار آن کشور دیده می‌شود. «کیورتر» این نمایشگاه خانم دکتر مریم محمدی، ‌از استادان دانشگاه و همسر آقای هاینستل بود.

وقتی نمایشگاه را دیدم متوجه شدم شما فقط یک مجموعه‌دار نیستید، بلکه فرهنگ‌های مختلف ملت‌ها را تجزیه‌وتحلیل کرده‌اید. یک طبقه از این نمایشگاه به ایران اختصاص دارد و یک طبقه مربوط به کشورهای دیگر است. تا به حال شخصا ندیده‌ام که شیئی مانند «سیگار» به مثابه یک «ابژه» مورد تحلیل قرار بگیرد. درواقع هنر را با مسائل اجتماعی و سیاسی به هم تنیده‌اید. دلیل این نگاه شما چیست؟
برای من این نمایشگاه یا کاری که انجام می‌‌دهم مفهومی بیشتر از مجموعه‌داری دارد، چون اغلب یک مجموعه‌دار چیزی را که جمع می‌کند برای خودش و در خانه‌اش نگهداری می‌کند. برای اغلب مجموعه‌داران جمع‌کردن هر شی‌ء، یک «پدیده» است. آنها را جمع‌آوری می‌کنند و برای آنها تنها تعداد، شکل و کیفیت آن پدیده مهم است، ولی برای من آن «شیء» یا در مورد مجموعه من، «سیگار»، تنها یک شیء کلکسیونری نیست! این جعبه یا همان «ابژه» به من اطلاعات تاریخی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی از اتفاقاتی از کشوری را که به آن تعلق دارد می‌دهد. درواقع این شیء، دوران استعمار آن کشور، دوران جنگ، شرایط اقتصادی، اجتماعی و سیاسی‌ای را که در کشورش اتفاق افتاده به من بازگو می‌کند. این شیء به‌جای اینکه تنها در ویترین خانه من جا خوش کند، بیشتر به من اطلاعات می‌دهد! جعبه‌های سیگار به من اطلاعات تاریخی- سیاسی از محل زندگی و تولیدشان می‌دهند؛ مثلا سیگارهای اولیه «اورینت» که در مصر تولید شده‌اند، نشان می‌دهند که کلیشه‌ها و تعاریف مفهوم «اورینت» چطور به زندگی روزمره مردم برای تبلیغات و بازاریابی سیگارها وارد شدند و چه استفاده‌هایی از این مفهوم «اورینت» برای بازاریابی شده است. این سیگارها نشان می‌دهند نگاه کشورهای اروپایی و آمریکا به کشورهای به‌اصطلاح «اورینت» چگونه بوده است.
چرا «سیگار» برای شما مهم است؟
من مجموعه‌دار سیگار هستم. جذابیت سیگار برایم به‌عنوان محصولی است که خیلی از اتفاقات و تغییرات اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را نشان می‌دهد. شاید در سایر اشیا تا این حد اتفاقات سیاسی و اجتماعی دیده نشود. مورد بعدی برای من تبلیغات سیگار بود که برایم جالب است؛ مثلا وقتی یک کشور تولید انبوه دارد، تبلیغات بی‌اندازه آن راه‌‌حلی است برای فروش این تولیدات و اینکه به هر ریسمان تبلیغاتی‌ای چنگ می‌زند. من این تبلیغات را محصول شرایط سیاسی و اجتماعی می‌دانم؛ مثلا روی شیئی مانند صندلی، چیزی ننوشته و هویت ندارد، اما سیگار یک محصول تولیدی است که نام و هویت دارد. کالایی مشابه که در شرایط فعلی می‌‌توان با مورد سیگار مقایسه کرد، «موبایل» است. موبایل، هم هویت و هم مارک‌ها و طراحی‌های مختلف دارد. هر برند سیگار هم دارای یک کاراکتر است. هر برند سیگار مثل کارت ویزیت است برای کسی که آن را می‌کشد و در دست دارد؛ مثلا سیگار «مارلبورو» قابل مقایسه با «آیفون» برای صاحبش است. در ایران سیگار مارلبورو بسیار گران‌تر از سیگار‌های دیگر است؛ در‌حالی‌که به قیمت خیلی کمی در کشورهای آسیایی دیگری تولید می‌شود؛ اما برای مصرف‌کننده به دلیل مارلبورو‌ بودنش و سمبل مدرنیته‌بودنش تقاضای بالایی در بازار سیگار ایران دارد. نباید فراموش کنیم که دخانیات همیشه یکی از مهم‌ترین اِلمان‌های اقتصادی در دنیا بوده. حتی ایران در زمان عثمانی به آنجا تنباکو صادر می‌کرده است. سیگار، نشانه مدرنیته و تمدن است. به‌همین‌دلیل در مسیر مدرنیته، دخانیات از« قلیان» به «سیگار» رسیده و البته الان دوباره در بسیاری از کشورها به قلیان برگشته‌اند که خب بحث دیگری در حوزه جامعه‌شناسی است.
خب چگونه به این تحلیل رسیدید؟
قبل از اینکه شرکت‌هایی مثل «مایکروسافت» و «اپل» که غول‌های اقتصادی هستند، دنیا را استعمار کنند، شرکت‌های سیگار این کار را کردند. با توجه به دعواهای تنباکو که برای کنترل بازار دخانیات در بعضی از کشورهای دنیا اتفاق افتاده، مانند قیام تنباکو در ایران، جنگ تنباکو در بریتانیا و آلمان، برایم جالب بوده که عکس‌العمل مردم، فروشندگان و تولیدکنندگان تنباکوی آن کشور در برابر چیزی که وارد کشورشان شده، چه بوده است. مردم در همه این مثال‌ها با یک قدرت خارجی که وارد کشورشان شده و می‌خواسته بازار دخانیات کشورشان را بگیرد، مقابله کرده‌اند. در این نمایشگاه «قیام تنباکو» را که در ایران رخ داده، با اتفاقاتی از این قبیل که در سایر دنیا رخ داده، مقایسه کرده‌ام. بحث دخانیات مسئله بسیار بزرگ اقتصادی است و مختص ایران نبوده؛ حتی در بریتانیا دعوای تنباکو به جنگ تنباکو مشهور است. تمام مبارزاتی که در کشورهای نام‌برده‌شده بوده، براساس ایدئولوژی و تفکرات وطن‌پرستانه بوده. مثلا در آلمان شعاری است که می‌گفتند که «اگر کسی سیگار انگلیسی را بکشد، محصول دشمن را استفاده کرده». تفاوت ایران با کشورهایی مثل انگلیس و آلمان این است که در قیام تنباکو وطن‌پرستی و مذهب در کنار یکدیگر به مقاومت مردم انجامیده است.
تحلیلتان از سیگارهایی که اسامی‌شان از مفاهیم اسلامی گرفته شده که در بخش سیگار‌های «اورینت» این نمایشگاه قرار دادید، چیست؟
سیگارهای «اورینت» که اسامی شخصیت‌های مهم در صدر اسلام و محل‌های اسلامی را داشتند، مثل مناره، اسلام، رمضان. اینها زمانی به‌عنوان کالا تولید می‌شده‌اند که اسلامی به شکل کنونی در اروپا وجود نداشته. دلیل موفقیت این برندها این بوده که اِلمان «اگزوتیک» بوده و شخص مصرف‌کننده به خودش اجازه می‌دهد درباره چیزی که نمی‌شناسد، خیال‌پردازی کند. سیگارهای طبقه پایین گویای این است که در زمانی که اسلام به ‌اندازه الان در قاره آمریکا و اروپا آشکار و شناخته‌شده نبوده، ایده و نگاه کشورهای اروپایی و آمریکا به اسلام چگونه بوده است. نقشی که اسلام در سال‌های اولیه قرن بیستم در این دو قاره داشته، کم‌رنگ بوده؛ چون به ‌اندازه الان شناخته‌شده نبوده و برای آنها امری اگزوتیک بوده؛ چراکه هر آنچه برای مردم شناخته نشده و واقعی نباشد، می‌تواند برای آنها اگزوتیک باشد. به‌همین‌دلیل در هر تبلیغی برای اگزوتیک‌کردن محصول‌شان از مفاهیم اسلامی استفاده می‌کردند. اورینت برای جهان غرب سفری تخیلی بوده، تا به امروز هم البته این فانتزی‌سازی از مفهوم «اورینت» وجود دارد. یکی از مثال‌ها که همچنان در اتریش دیده می‌شود، تبلیغات برای سفر به ایران است. کسی نمی‌گوید سفر به ایران؛ بلکه از «پرشیا» که نام قدیمی ایران است، استفاده می‌کنند؛ یعنی به اسمی که به اگزوتیک‌بودنش اشاره دارد. جملاتی که استفاده می‌کنند، باعث تخیل مخاطب می‌شود؛ مثلا اینکه به کشور هزار‌و‌یک شب برویم. به کشور راز و رمزها و کویر برویم. در واقع یک تصویر ثابت را که در ذهن‌شان جا افتاده، دنبال می‌کنند و البته انسان‌ها همیشه شیفته چیزی می‌شوند که برای‌شان متفاوت است. درواقع درباره سیگارهای «اورینت» هم همین‌طور بوده است.
به نظرم چیدمان این نمایشگاه هوشمندانه بود؛ اما اثر «تقاطع بهمن با مارلبورو» بسیار تفکربرانگیز است. چگونه به این اثر رسیدید؟
ایده اولیه «بهمن» با «مارلبورو» برای من این بود که بسیاری از افراد اروپا تصور می‌کنند بین دو دایره ایران و کشورهای مسلمان یا همان مفهوم «اورینت» سابق و کشورهای اروپا هیچ پل فرهنگی مشترکی نیست و ما از هم مجزا هستیم. با توجه به همه اتفاق‌های سیاسی که الان می‌‌افتد، دنیا در حال تقسیم به دو قسمت مختلف است. تقسیم‌بندی سیاسی و فرهنگی در دنیا تغییر کرده. طراحی این دو سیگار تقریبا شبیه هم است. وقتی این اینستالیشن را از فاصله‌ای نگاه می‌کنید، نمی‌توانید تشخیص بدهید کدام بهمن است و کدام مارلبورو. مفهوم بهمن با مارلبورو، تقابل بین غرب و شرق است؛ تقابلی بین دو دنیا که اروپا آن را تعریف می‌کند. همان‌طور که گوته در دیوان غربی - شرقی در سال 1819 گفته است، شرق و غرب از همدیگر جدا نمی‌توانند زیست. بر‌اساس‌این در واقع این اینستالیشن اشتراکات را در کنار هم و جدا از مرزهای فرهنگی - سیاسی نشان می‌دهد. همیشه سؤال این است که از چه و با چه دیدی می‌بینی و کجا را شرق و کجا را غرب می‌بینی و این دیدی است که باید عوض شود؛ چه در عرصه اجتماعی، چه در عرصه‌های فرهنگی-سیاسی. این اتفاق در زندگی شخصی خود من هم اتفاق افتاده است. من سال‌هاست که با همسر ایرانی‌ام زندگی می‌کنم. الان نمی‌توانم بگویم من با ایشان تفاوت فرهنگی زیادی دارم. او حتی در مقایسه، از جای مدرن‌تر و شهر بزرگ تهران آمده. تفاوت فرهنگی وجود دارد؛ اما تفاوتی را که سیاست‌های فرهنگی بین دو دنیای ساختگی غرب و شرق در‌حال‌حاضر ایجاد کرده، شخصا در زندگی‌ام احساس نمی‌کنم. تفاوت فرهنگی موجود به‌هیچ‌عنوان غالب نیست و اشتراکات‌مان بیشتر از تفاوت‌های‌مان است. من الان یلدا و نوروز را همانند او جشن می‌گیرم.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها