فروغ در گذار 128 فصل...
روحانگيز کراچي : 24 بهمن که از راه ميرسد، اندوه رفتنش بيشتر احساس ميشود. نبودنش فاجعهاي سخت براي شعر معاصر بود و جوانمرگياش اندوهي هميشگي براي کساني که با شعر او زيستهاند. فروغ فرخزاد از دو زاويه شاخص بود. 1. شخصيتي چندبُعدي داشت. 2. شعرهاي چندمعنايي و چندلايه ميسرود. فروغ شاعري چندبُعدي بود. در شعر، مستقل و مدرن بود. تفاوت او با شاعران همدورهاش در بينش، انديشه، برداشت و خلاقيتي بود که او را سرآمد شاعران معاصرش کرد. همزمان با فروغ 13 بانوي شاعر شعر ميسرودند. شاعراني مانند مهين اسکندري، سيمين بهبهاني، ماهرخ پورزينال، بدري تندري، ماهمنظر سوادکوهي، منير طه، نورالهدي منگنه، شاداب وجدي، عفت تجارتچي، مهين رافعي، مريم ساوجي، ملکه اعتضادي و لعبت والا که يا چند مجموعه شعر داشتند يا در مطبوعات اشعارشان منتشر ميشد؛ اما شعر فروغ در صورت و معني، انديشه و محتوا، زبان و حتي توصيفها بهویژه در شعرهاي آخرش با اشعار ديگران تفاوت داشت. او با تکنيک روايي سادهاي، عينيت و ذهنيت را تلفيق ميکرد و فضايي ناآشنا و غريب ميآفريد و جهانِ ذهني متفاوتي خلق ميکرد که به نظر فراواقعي ميرسيد. اشعارش در
مقام مقايسه با شاعران همدورهاش تازگي خاصي دارد. پس از 52 سال که از مرگ او گذشته، شعرهايش هنوز تازهاند و پس از هر بار خواندن لايههاي ديگري از شعرش کشف ميشود. در شعر ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، آيههاي زميني و ديدار در شب گريز از عينيت به ذهنيت در زيباترين شکل خود تصوير ميشود و مخاطب به دفعات تغيير ميکند: (شعر ديدار در شب از تولدي ديگر) حق با شماست.... / من هيچگاه پس از مرگم/ جرئت نکردهام که در آيينه بنگرم/ و آن قدر مُردهام/ که هيچ چيز مرگ مرا ديگر ثابت نميکند/ آه... آيا صداي زنجرهاي را/ که در پناه شب به سوي ماه ميگريخت/ از انتهاي باغ شنيديد؟ (فرخزاد 1352: 109) يا در شعر ايمان بياوريم..: در کوچه باد ميآيد/ اين ابتداي ويراني است/ آن روز هم که دستهاي تو ويران شدند، باد ميآمد/ ستارههاي عزيز/ ستارههاي مقوايي عزيز/ ما مثل مردههاي هزارانساله به هم ميرسيم و آنگاه/ خورشيد بر تباهي اجساد ما قضاوت خواهد کرد. من سردم است و انگار هيچ وقت گرم نخواهم شد/ اي يار اي يگانهترين يار آن شراب مگر چند ساله بود؟/ نگاه کن که در اينجا/ زمان چه وزني دارد/ و ماهيان چگونه گوشتهاي مرا ميجوند/ چرا مرا هميشه
در ته دريا نگاه ميداري؟ (فرخزاد 1354: 16) در فيلمسازي نخستين زني بود که با فيلم مستند شاعرانه خانه سياه است، نشان داد هنرمندي فوقالعاده باهوش و روشنفکر است. فروغ در اين فيلم سکون و رکود و رخوت اجتماع محصور و بسته جذامخانه را که نماد جامعهاي بزرگتر بود، تصوير کرد. پيام اين فيلم تلاش انسان براي رفع زشتي، ظلم و درد بود. فيلم با اين جمله آغاز ميشد. «دنيا زشتي کم ندارد، زشتيهاي دنيا بيشتر بود؛ اگر آدمي بر آنها ديده بسته بود؛ اما آدمي چارهساز است». در واقع اين فيلم اعتراضِ انساني حساس به جامعهاي بيمار با واقعيتهاي تلخ و گزندهاش بود. فروغ درباره فيلم خانه سياه است، گفت: «اين فيلم اگرچه زندگي جذاميهاست، نمادي از زندگي عمومي، تصويري از هر اجتماع دربسته و محصور، تصويري از عاطلبودن، منزوي و جدابودن و بيهودهبودن زندگي يکنواخت و بيحرکت و ملالانگيز است. او در اين فيلم تصوير درماندهترين انسان معاصرش را بر پرده سينما نشان داد و مشقتبارترين سرنوشت بشري را به تصوير کشيد. فيلم خانه سياه است، نمونهاي از شعر تصويري فروغ است. در نوشتن سفرنامه نيز با درکي صحيح از جامعهاي ناآشنا نشان داد سفرنامهنويسي تيزبين
و کنجکاو است. در ادبيات سفرنامهاي نخستين زن دوران معاصر بود که در سفر 14ماههاي به ايتاليا آگاهانه و با رويکردي جامعهشناسانه به فرهنگ و لايههاي دروني جامعه توجه کرد و برخلاف سفرنامهنويسان سنتي که تنها به جغرافياي تاريخي توجه داشتند، برداشتي صحيح از فرهنگ مردم و روابط انساني و نوع رفتار عمومي داشت. او در اين سفرنامه مختصر نوشت: «خرافات با مبتذلترين فرمش در ميان مردم ايتاليا وجود دارد و از خيلي جهات شبيه به ما هستند. اختلاف طبقاتي زياد است. اشراف آنجا مثل اشراف خودمان توخالي و پرافاده و متکي به افتخارات گذشته تاريخي خود هستند». بُعد ديگر هنر فروغ، داستاننويسي براي مجلات به قصد درآمد بود که آن را ادامه نداد. فروغ در شاعري روش خاص خود را داشت. ويژگي و تشخص شعري او در آغاز و بيان اروتيک و عريان کلامي او در دهه 30 ، تحت تأثير از اشعار بليتيس بود. اگرچه حصاري ممنوعه را شکست، اما خود را اسير احساس تن نکرد و به درک جهان وسيعتري از انديشه و زبان شعري رسيد. زبان، بازتاب ذهن است و کاربرد واژهها، ترکيبهاي غريب و وصفهاي تازه، مخاطب را به جهان ذهني شاعر نزديک کرده و شناخت شاعر را ممکن ميکند. گفتار و نوشتار
هدفمند انسان، نشاندهنده سطح معيني از رشد انديشگي اوست و عواملي مثل شخصيت، محيط، جنسيت و ارزشهاي فرهنگي، بر تکامل زبان تأثير ميگذارند. چنانکه ميدانيد، ساختار زبان فارسي جنسگرا نيست، اما از نظر ارزشهاي فرهنگي زبان فارسي جنسگراست. اصطلاحات و واژگاني در فرهنگ و ذهنيت ايراني وجود دارد که کاربرد آنها از سوی زن پسنديده نيست، اما فروغ در مرحله اول شاعري حتي ارزشهاي فرهنگي زبان فارسي را درهم شکست و کلمات و فضايي ممنوعه را تصوير کرد، اما در آن مرحله توقف نکرد. با بررسي دايره واژگاني اشعار فروغ در دو کتاب اول و آخر او، يعني اسير و ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، به تغيير زبان، ذهنيت، نگرش و انديشه متفاوت او در دو دوره شعري ميتوان دست يافت. به استناد بسامد گرفتهشده از بيان احساس و عاطفه شاعر در نخستين کتابش، اسير، برای مثال 34 بار واژه بوسه را تکرار کرده، ولي با تغيير در فضاي فکري فروغ، همين واژه را فقط يك بار در کتاب ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد به کار برده است. يا اشيای اطراف او، مانند بستر، در اسير 14 بار و در کتاب ايمان بياوريم... يك بار استفاده شده است (کراچي 1390) و حتي بسامد ترکيبهاي وصفي و اضافي و
کاربرد اسم ذات و معني و واژههايي که به نوعي با جنسيت شاعر در ارتباط است، در کتاب اولش، اسير و در کتاب آخرش، ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، تفاوت بسياري دارد. اين بررسي به اين نتيجه رسيد که استفاده از زبان در دوره نخست شعري او جنسگراست و مشخص شد زبان در اشعار او بيان احساس و هيجان زنانه است و سرشار از درونمايههاي حسي، اما در دوره دوم زبان جنسگرا نيست و بيان هويت زنانه است با درونمايههاي انديشگي (کراچي 1383: 98-109). از زاويهاي ديگر، فروغ با استفاده از پرسشهايي هدفمند در اشعارش، نوع تفکرش را درباره زندگي و هستي آشکار ميکند. با بررسي و دقت در چگونگي اين پرسشهاست که تفاوت آنها و در نتيجه تفاوت انديشه او در دو دوره شعري مشخصتر ميشود. موضوع اصلي پرسشها در دوره نخست شاعري، بيشتر بيان احساسات فردي و عشق شخصي و چرايي مفهوم عشق بود؛ چنانکه در اسير 65 بار، در ديوار 20 بار و در عصيان 11 بار عشق را تکرار ميکند (کراچي 1390): گرچه در پرنيان غمي شوم/ سالها در دلم زيستي تو/ آه... هرگز ندانستم اي عشق/ چيستي تو... کيستي تو....؟ (فرخزاد1347: 65). اما در دوره تحول انديشه، عشق و احساسهاي عاطفي کمرنگ ميشود.
همان واژه عشق در تولدي ديگر 28 بار و در ايمان بياوريم... 12 بار تکرار شده است. تعداد پرسشها در دو کتاب آخرش بيشتر از سه کتاب قبلي اوست و نوع سؤالاتي که مطرح ميکند، موضوعهاي اجتماعي، فلسفي و انتقادي است که مخاطب را به تفکر واميدارد و نشاندهنده ساختار جهانبيني مدرن اوست. در کتاب ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، آخرين کتابي که پس از مرگ زودهنگامش به چاپ رسيد، پرسشهايي اينچنين را مطرح ميکند: آيا زمين که زير پاي تو ميلرزد/ تنهاتر از تو نيست؟ (فرخزاد1354: 45). فروغ در دوره نخست شاعري از منِ فردي شروع ميکند و با تکامل انديشه، به افقهاي گسترده اجتماعي، هويت جمعي، انسانيت و چيستي زندگي ميرسد و همين ديدگاه فکري و حرکتهاي پيشرونده است که او را در شعر معاصر ايران در جايگاه خاصي قرار ميدهد.
منابع: فرخزاد، فروغ. 1355. اسير. تهران: اميرکبير. / فرخزاد، فروغ. 1354. ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد. تهران: مرواريد. / فرخزاد، فروغ. 1352. تولدي ديگر. تهران: مرواريد. / کراچي، روحانگيز.1390. فرهنگ واژهنماي اشعار فروغ فرخزاد. تهران: چاپار. / کراچي، روحانگيز. 1383. فروغ فرخزاد. شيراز: داستانسرا.
روحانگيز کراچي : 24 بهمن که از راه ميرسد، اندوه رفتنش بيشتر احساس ميشود. نبودنش فاجعهاي سخت براي شعر معاصر بود و جوانمرگياش اندوهي هميشگي براي کساني که با شعر او زيستهاند. فروغ فرخزاد از دو زاويه شاخص بود. 1. شخصيتي چندبُعدي داشت. 2. شعرهاي چندمعنايي و چندلايه ميسرود. فروغ شاعري چندبُعدي بود. در شعر، مستقل و مدرن بود. تفاوت او با شاعران همدورهاش در بينش، انديشه، برداشت و خلاقيتي بود که او را سرآمد شاعران معاصرش کرد. همزمان با فروغ 13 بانوي شاعر شعر ميسرودند. شاعراني مانند مهين اسکندري، سيمين بهبهاني، ماهرخ پورزينال، بدري تندري، ماهمنظر سوادکوهي، منير طه، نورالهدي منگنه، شاداب وجدي، عفت تجارتچي، مهين رافعي، مريم ساوجي، ملکه اعتضادي و لعبت والا که يا چند مجموعه شعر داشتند يا در مطبوعات اشعارشان منتشر ميشد؛ اما شعر فروغ در صورت و معني، انديشه و محتوا، زبان و حتي توصيفها بهویژه در شعرهاي آخرش با اشعار ديگران تفاوت داشت. او با تکنيک روايي سادهاي، عينيت و ذهنيت را تلفيق ميکرد و فضايي ناآشنا و غريب ميآفريد و جهانِ ذهني متفاوتي خلق ميکرد که به نظر فراواقعي ميرسيد. اشعارش در
مقام مقايسه با شاعران همدورهاش تازگي خاصي دارد. پس از 52 سال که از مرگ او گذشته، شعرهايش هنوز تازهاند و پس از هر بار خواندن لايههاي ديگري از شعرش کشف ميشود. در شعر ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، آيههاي زميني و ديدار در شب گريز از عينيت به ذهنيت در زيباترين شکل خود تصوير ميشود و مخاطب به دفعات تغيير ميکند: (شعر ديدار در شب از تولدي ديگر) حق با شماست.... / من هيچگاه پس از مرگم/ جرئت نکردهام که در آيينه بنگرم/ و آن قدر مُردهام/ که هيچ چيز مرگ مرا ديگر ثابت نميکند/ آه... آيا صداي زنجرهاي را/ که در پناه شب به سوي ماه ميگريخت/ از انتهاي باغ شنيديد؟ (فرخزاد 1352: 109) يا در شعر ايمان بياوريم..: در کوچه باد ميآيد/ اين ابتداي ويراني است/ آن روز هم که دستهاي تو ويران شدند، باد ميآمد/ ستارههاي عزيز/ ستارههاي مقوايي عزيز/ ما مثل مردههاي هزارانساله به هم ميرسيم و آنگاه/ خورشيد بر تباهي اجساد ما قضاوت خواهد کرد. من سردم است و انگار هيچ وقت گرم نخواهم شد/ اي يار اي يگانهترين يار آن شراب مگر چند ساله بود؟/ نگاه کن که در اينجا/ زمان چه وزني دارد/ و ماهيان چگونه گوشتهاي مرا ميجوند/ چرا مرا هميشه
در ته دريا نگاه ميداري؟ (فرخزاد 1354: 16) در فيلمسازي نخستين زني بود که با فيلم مستند شاعرانه خانه سياه است، نشان داد هنرمندي فوقالعاده باهوش و روشنفکر است. فروغ در اين فيلم سکون و رکود و رخوت اجتماع محصور و بسته جذامخانه را که نماد جامعهاي بزرگتر بود، تصوير کرد. پيام اين فيلم تلاش انسان براي رفع زشتي، ظلم و درد بود. فيلم با اين جمله آغاز ميشد. «دنيا زشتي کم ندارد، زشتيهاي دنيا بيشتر بود؛ اگر آدمي بر آنها ديده بسته بود؛ اما آدمي چارهساز است». در واقع اين فيلم اعتراضِ انساني حساس به جامعهاي بيمار با واقعيتهاي تلخ و گزندهاش بود. فروغ درباره فيلم خانه سياه است، گفت: «اين فيلم اگرچه زندگي جذاميهاست، نمادي از زندگي عمومي، تصويري از هر اجتماع دربسته و محصور، تصويري از عاطلبودن، منزوي و جدابودن و بيهودهبودن زندگي يکنواخت و بيحرکت و ملالانگيز است. او در اين فيلم تصوير درماندهترين انسان معاصرش را بر پرده سينما نشان داد و مشقتبارترين سرنوشت بشري را به تصوير کشيد. فيلم خانه سياه است، نمونهاي از شعر تصويري فروغ است. در نوشتن سفرنامه نيز با درکي صحيح از جامعهاي ناآشنا نشان داد سفرنامهنويسي تيزبين
و کنجکاو است. در ادبيات سفرنامهاي نخستين زن دوران معاصر بود که در سفر 14ماههاي به ايتاليا آگاهانه و با رويکردي جامعهشناسانه به فرهنگ و لايههاي دروني جامعه توجه کرد و برخلاف سفرنامهنويسان سنتي که تنها به جغرافياي تاريخي توجه داشتند، برداشتي صحيح از فرهنگ مردم و روابط انساني و نوع رفتار عمومي داشت. او در اين سفرنامه مختصر نوشت: «خرافات با مبتذلترين فرمش در ميان مردم ايتاليا وجود دارد و از خيلي جهات شبيه به ما هستند. اختلاف طبقاتي زياد است. اشراف آنجا مثل اشراف خودمان توخالي و پرافاده و متکي به افتخارات گذشته تاريخي خود هستند». بُعد ديگر هنر فروغ، داستاننويسي براي مجلات به قصد درآمد بود که آن را ادامه نداد. فروغ در شاعري روش خاص خود را داشت. ويژگي و تشخص شعري او در آغاز و بيان اروتيک و عريان کلامي او در دهه 30 ، تحت تأثير از اشعار بليتيس بود. اگرچه حصاري ممنوعه را شکست، اما خود را اسير احساس تن نکرد و به درک جهان وسيعتري از انديشه و زبان شعري رسيد. زبان، بازتاب ذهن است و کاربرد واژهها، ترکيبهاي غريب و وصفهاي تازه، مخاطب را به جهان ذهني شاعر نزديک کرده و شناخت شاعر را ممکن ميکند. گفتار و نوشتار
هدفمند انسان، نشاندهنده سطح معيني از رشد انديشگي اوست و عواملي مثل شخصيت، محيط، جنسيت و ارزشهاي فرهنگي، بر تکامل زبان تأثير ميگذارند. چنانکه ميدانيد، ساختار زبان فارسي جنسگرا نيست، اما از نظر ارزشهاي فرهنگي زبان فارسي جنسگراست. اصطلاحات و واژگاني در فرهنگ و ذهنيت ايراني وجود دارد که کاربرد آنها از سوی زن پسنديده نيست، اما فروغ در مرحله اول شاعري حتي ارزشهاي فرهنگي زبان فارسي را درهم شکست و کلمات و فضايي ممنوعه را تصوير کرد، اما در آن مرحله توقف نکرد. با بررسي دايره واژگاني اشعار فروغ در دو کتاب اول و آخر او، يعني اسير و ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، به تغيير زبان، ذهنيت، نگرش و انديشه متفاوت او در دو دوره شعري ميتوان دست يافت. به استناد بسامد گرفتهشده از بيان احساس و عاطفه شاعر در نخستين کتابش، اسير، برای مثال 34 بار واژه بوسه را تکرار کرده، ولي با تغيير در فضاي فکري فروغ، همين واژه را فقط يك بار در کتاب ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد به کار برده است. يا اشيای اطراف او، مانند بستر، در اسير 14 بار و در کتاب ايمان بياوريم... يك بار استفاده شده است (کراچي 1390) و حتي بسامد ترکيبهاي وصفي و اضافي و
کاربرد اسم ذات و معني و واژههايي که به نوعي با جنسيت شاعر در ارتباط است، در کتاب اولش، اسير و در کتاب آخرش، ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، تفاوت بسياري دارد. اين بررسي به اين نتيجه رسيد که استفاده از زبان در دوره نخست شعري او جنسگراست و مشخص شد زبان در اشعار او بيان احساس و هيجان زنانه است و سرشار از درونمايههاي حسي، اما در دوره دوم زبان جنسگرا نيست و بيان هويت زنانه است با درونمايههاي انديشگي (کراچي 1383: 98-109). از زاويهاي ديگر، فروغ با استفاده از پرسشهايي هدفمند در اشعارش، نوع تفکرش را درباره زندگي و هستي آشکار ميکند. با بررسي و دقت در چگونگي اين پرسشهاست که تفاوت آنها و در نتيجه تفاوت انديشه او در دو دوره شعري مشخصتر ميشود. موضوع اصلي پرسشها در دوره نخست شاعري، بيشتر بيان احساسات فردي و عشق شخصي و چرايي مفهوم عشق بود؛ چنانکه در اسير 65 بار، در ديوار 20 بار و در عصيان 11 بار عشق را تکرار ميکند (کراچي 1390): گرچه در پرنيان غمي شوم/ سالها در دلم زيستي تو/ آه... هرگز ندانستم اي عشق/ چيستي تو... کيستي تو....؟ (فرخزاد1347: 65). اما در دوره تحول انديشه، عشق و احساسهاي عاطفي کمرنگ ميشود.
همان واژه عشق در تولدي ديگر 28 بار و در ايمان بياوريم... 12 بار تکرار شده است. تعداد پرسشها در دو کتاب آخرش بيشتر از سه کتاب قبلي اوست و نوع سؤالاتي که مطرح ميکند، موضوعهاي اجتماعي، فلسفي و انتقادي است که مخاطب را به تفکر واميدارد و نشاندهنده ساختار جهانبيني مدرن اوست. در کتاب ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد، آخرين کتابي که پس از مرگ زودهنگامش به چاپ رسيد، پرسشهايي اينچنين را مطرح ميکند: آيا زمين که زير پاي تو ميلرزد/ تنهاتر از تو نيست؟ (فرخزاد1354: 45). فروغ در دوره نخست شاعري از منِ فردي شروع ميکند و با تکامل انديشه، به افقهاي گسترده اجتماعي، هويت جمعي، انسانيت و چيستي زندگي ميرسد و همين ديدگاه فکري و حرکتهاي پيشرونده است که او را در شعر معاصر ايران در جايگاه خاصي قرار ميدهد.
منابع: فرخزاد، فروغ. 1355. اسير. تهران: اميرکبير. / فرخزاد، فروغ. 1354. ايمان بياوريم به آغاز فصل سرد. تهران: مرواريد. / فرخزاد، فروغ. 1352. تولدي ديگر. تهران: مرواريد. / کراچي، روحانگيز.1390. فرهنگ واژهنماي اشعار فروغ فرخزاد. تهران: چاپار. / کراچي، روحانگيز. 1383. فروغ فرخزاد. شيراز: داستانسرا.